نرگس گنجى
مقاله حاضر, براى نخستين بار در سمينار ((بررسى ادبيات انقلاب اسلامى)) در دىماه 1370, در تهران به عنوان سخنرانى ايراد گرديده است و در مجموعه مقاله هاى اين سمينار منتشر شده است.
اكنون كه با اصلاحات و حذف و اضافاتى, مجددا به طبع مى رسد, خوشبختانه برخى از آثار شاعره هايى كه در اين مقاله به نام و اثر آنان اشارت رفته است, منتشر شده و به منابع پژوهشى در باره موضوع مقاله افزوده است. با اين توضيح مختصر به اصل مقاله مى پردازيم.
شاعر موفق ـ خاصه اگر غزلسرا باشد ـ كسى است كه ((زندگى)) و ((عشق)) را از نو بسرايد. در عالم غزل, حقيقت زندگى و حقيقت عشق, دو روى يك سكه اند و هر چه گفته شود از دايره اين ((قصه نامكرر)) بيرون نيست.
به اعتقاد نگارنده, شاعره موفق ـ در اين روزگار ـ كسى است كه زندگى و عشق و ((زن بودن)) را از نو بسرايد. زن به دليل نقش خاص خود در حيات, زندگى و عشق را درنمى يابد, مگر آنكه ((خود)) را دريابد. كسى كه خود را نشناسد, چه را بشناسد؟
انقلاب اسلامى, اين ((انفجار نور)) ـ به تعبير آن روح و اصل به حق ـ موقعيت مغتنمى است تا هر انسانى كه دامنه اين انفجار به او رسيده است; حقيقت حيات, انسانيت و بندگى را دريابد.
در اين ميان, زنان بسيارى نه تنها از پرتوهاى اين انفجار, فيض اجبارى بردند بلكه خوشه خوشه صيد نور كردند و چه حلواها كه از اين كان ملاحت نچشيدند! دريغا كه قصه اين خوشه چينيها همچنان ناگفته مانده است, تا كى باشد كه گفته آيد.
شاعران كه به صفت شعور ـ يعنى دريافت عميق ـ موصوفند, خوشه چينان حقيقى لحظه هاى نورانى اند. آنان بر ارتفاعات هوشمندى ايستاده اند و نخستين رگبارهاى رنج بر سرشان فرو مى ريزد بويژه آنكه شاعر, زن باشد و مادر. در دوران تإسف بار جهالت مستمر جوامع نسبت به گوهر نابى كه خداوند در وجود زن به وديعه نهاده است; كار زنان شاعر دشوار است.
هنگامى كه خورشيد سيماى امام (ره), فارق از ابرهاى تبعيد در ميان مردم درخشيدن گرفت, چه زود زنان ايران و اسلام, گرماى دست نخستين تابشها را بر سر غربت و انزواى خود حس كردند; زنانى كه از بيم بازيچه شدنها, و رنج حيرت و سرگردانى, جانى تكيده داشتند; در صف مقدم جانبازى قرار گرفتند. ((عزت نفس)) ـ جوانه اى كه نور و باران ديده بود ـ پوسته انزوا را برشكافت و سر به شكوفايى برداشت و هنگامه تهمت زدايى از حريم اسلام فرا رسيد.
عزتى كه امام خمينى(سلام الله عليه) براى زنان باور داشت, و باورى كه او شربتى از آن را در كام جان زنان انديشمند ريخت, بالاتر از آن است كه با تجليلهاى همه معاصرانش از شخصيت و مقام زن, مقايسه شود. آنچه پس از ظهور نهضت انقلابى امام خمينى در اين باب گفتند و نوشتند, بيشتر پرتويى از همان باور بزرگ بود. اين باور اصيل و نورانى ـ كه هنوز هم تبيين نشده است ـ آثار روشن خود را در جامعه, به ويژه جامعه زنان باقى گذاشت و چون درختى, شاخه گسترد و برگ و شكوفه آورد. تبيين اين باور و متجلى كردن آن در يادگارهاى فرهنگى دوران ما, كارى نيست كه از عهده هر كسى برآيد. اين, كار انديشمندان, جامعه شناسان, تاريخ نگاران, هنرمندان, نويسندگان و شاعران روشن ضمير است و در هر يك از اين گروهها زنان براى تبيين اين آثار مبارك سزاوارترند, چه, آنان مى توانند نسبت به تحولات خود, آگاهى شهودى و نسبت به تحولات جمعى خود, آگاهى نظارتى داشته باشند و از اين جهت معرفتشان نسبت به جامعه زنان آسان تر و صحيح تر است.
متإسفانه تلقى بسيارى از ما, در باره زنان شاعر و شعر زنان, يك تلقى كمى است; يعنى ما هنوز در مرحله اثبات ((وجود)) زنان شاعر و نمونه گيرى و آماردهى از تعداد آنها هستيم و اين نشان مى دهد كه وجود زنان انديشمند در جامعه ما به دلايل تاريخى و فرهنگى و ... تا كنون قدرى شگفتآور بوده است; به طورى كه همين شگفتى باعث شده است تا به ماهيت و پيام شعر آنان و كيفيت هنرى آن كمتر توجه شود. در چنين فضايى, دست يافتن به شهرت نسبى براى زنان شاعر, كار دشوارى نخواهد بود ولى نمى تواند مايه اميدوارى آنان به ارزش قطعى كار هنريشان شود, زيرا ارزش كار آنها را تاكنون به طور نسبى در نظر گرفته ايم. گويى محض ((شاعره بودن)) هم بخشى از كيفيت كار هنرى آنان است! كمتر ديده ايم كه آثار شاعره اى براى نقد مطرح شود يا اگر مطرح شد گويى مقصد نهايى ناقد, تنها آن است كه ببينيد ((فضا)) و ((زبان)) شعر از كدام شاعر ـ به زعم او ـ ((متإثر)) بوده است و يا كجا ((تصوير))ها تازه اند و كجا تقليدى!
به دليل كمى آثار منتشر شده شاعران زن و پراكندگى مراجع, جنگها و نشريات ادوارى, تنها بعضى از نمونه ها را براى بررسى دست چين كرده ايم. اميدواريم خداوند بزرگ به ما توفيق دهد تا در اين باب سخن تازه اى ارائه دهيم. در اين مقاله, اولويت را به شاعران شكفته در بهار انقلاب اسلامى داده و براى انسجام هر چه بيشتر به ذكر شاعران غزلسرا پرداخته ايم.
همزمان با نهضت مشروطيت تا اواخر دوران رضاخانى, در اثر مواجهه دو فرهنگ ايرانى و اروپايى بسيارى از سنتهاى ملى و مذهبى كه پشتوانه فكرى يا امكانات اجرايى و تبليغاتى براى مقابله با فرهنگ مهاجم نداشتند, مورد هجوم و تخريب قرار گرفتند و به عنوان خرافه پرستى, جمود و عقب افتادگى محكوم شدند. محروميت زنان از حقوق فردى و اجتماعى, حجاب همراه با انزوا و خانه نشينى, حكومت خشن و جاهلانه مردان بر زنان در خانواده و بى بهرگى زنان از سواد و تحصيل علم, دست مايه اى براى شاعران متجدد اين دوران بود. در باره اوضاع اسف بار زن در آن زمان سخنى به انكار نمى توان گفت; ولى آنچه مايه تإسف است, برخورد سطحى و گاه مغرضانه اديبان متجدد آن دوران است. در اين مرحله, گروهى از قلم به دستان با در اختيار داشتن امكانات تبليغاتى ـ به ويژه پس از كشف حجاب رضاخانى ـ حجاب زن ايرانى را مايه و پايه همه بدبختيهاى او و مانع حيات آزادانه برشمردند و دانشورى زنان را ملازم با خروج از حجاب و داشتن ظاهرى غربى دانستند. سروده هاى آنان به وضوح داراى صفت شيفتگى به غرب است و آنچه تحت عنوان آزادى زنان از قيد اسارت مطرح مى سازند, در بى حجابى همراه با سوادآموزى(!) و حضور صورى در خيابانها و مجامع عمومى خلاصه مى شود.
آنچه شاعران مشروطه و اوائل حكومت پهلوى ـ حتى افراد معتدلى چون ملك الشعراى بهار ـ در باره نقش و شخصيت زنان سروده اند در مقايسه با بينشى كه امروز زنان مسلمان و متعهد جامعه به دست آورده اند, بسيار سطحى است. به عقيده ملك الشعراى بهار, مسائلى چون تعدد زوجات و مستورى زنان, از اين نظر ناپسند است كه باعث شرارت آنان مى شود!(1) هم او, زنان را مورد خطاب قرار مى دهد و به گونه اى شگفت, دانش اندوزى و پرهيز از حجاب را به هم مىآميزد چنان كه گويى حجاب و علم با يكديگر سر سازگارى ندارند. او در تصنيفى ـ در مايه سه گاه ـ به عنوان ((زن باهنر)) چنين مى سرايد:
به ظن قوى, بهترين و جامع ترين شعرى كه در دوران معاصر و پيش از انقلاب اسلامى در تعريف و شناساندن نقش زن و ارزشهاى او سروده شده است, شعر ((فرشته انس)) از پروين اعتصامى است. در اين شعر به ترتيب ابيات, به اين نكته ها اشاره شده است:
1ـ نقش زن در اعطاى روح و عاطفه به خانه و خانواده;?
2ـ تساوى ارزشى زن و مرد;
3ـ ركن بودن زن در هستى بشر;
4ـ نقش زن به عنوان مادر در تربيت افراد;
5ـ تساوى ارزشى وظايف زن و مرد به عنوان دو همسر;
6ـ اهميت تعليم و تربيت زنان;
7ـ ضرورت احتراز جدى آنان از تجمل گرايى و سطحى نگرى و تقليد از بيگانگان.
مجموعا در شعر معاصر تا پيش از انقلاب اسلامى, سروده هاى پراكنده اى از زنان و مردان شاعر و متشاعر يافت مى شود كه به نحوى به نقش زن در جامعه, خانه و خانواده و به حقوق زن, تعليم و تربيت او, آزادى زن و حجاب و بى حجابى ارتباط دارد و غالبا هم در زمانى است كه آزادى زن و حجاب او مسإله روز بوده است و حاصل تضارب فرهنگى ميان فرهنگ سنتى و فرهنگ غربى. شاعران بدون آنكه نقش زن را در تاريخ, جامعه و نظام خلقت بدانند ((پيرامون زن)) سخن گفته, براى او تعيين تكليف مى كنند.
اما شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى از زن چنان سخن رانده اند كه گويى او مفهومى كلى و عالى است آنان كمتر به زن از ديدگاه مادرى يا همسرى و حقوقى مى نگرند. توجه آنها به غربت و ((مظلوميت)) زن (به معناى ناشناخته ماندن او) بيش از توجه به ((محروميت)) او است. در سخن آنان, زن, پاسدار حرمتها است; گنجى از ارزشهاى نامكشوف الهى است. آنها بيش از آنكه از نقش اجتماعى زن به معناى مشاركت در امور, به شيوه جديد و غربى سخن گويند از نقش تاريخى و مستمر سخن مى گويند.
توجه به حيات تاريخى زن ـ چون يك جريان يا يك كل به هم پيوسته ـ تا كنون در ادبيات ايران و چه بسا در ادبيات جهان سابقه نداشته است.
اينك براى نماياندن ((خودآگاهى تاريخى)) در شعر شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى, ابياتى از سروده ((فرشته انس)) پروين اعتصامى را كه نشان دهنده محورهاى سخن او باشد با بعضى اشعار شاعره هاى پس از انقلاب اسلامى مقايسه مى كنيم:
چنان كه مى بينيد شعر پروين اسلوبى خبرى و لحنى خطابى دارد و بر آن روح وعظ و نصيحت و احيانا استدلال عقلى حاكم است; اما چنان كه خواهيد ديد; شعر شاعره هاى دهه اول انقلاب اسلامى, شعرى است انشايى. گاه با مخاطبى سخن مى گويد كه غالبا زن است و گاه از زنى سخن مى گويد كه همچون زلال هستى, در رگ تاريخ و زندگى جريان دارد; معناى بلندى است كه سراينده در وجود خويش او را مى جويد.
شعر پروين اگر چه از موضع اكرام و احترام خاص و بسيار انسانى, با زن مواجه شده است ـ و از اين جهت نسبت به سروده هاى ديگران ممتاز است ـ ولى مجموعا حال و هواى آن به گونه اى است كه مردى نيز مى توانست سراينده آن باشد. به عبارت ديگر, موضع شاعر, موضع
غياب است, ولى زنان شاعر متعهد زمانه ما ظاهرا به مفاهيمى چون تساوى زن و مرد, آزادى اجتماعى زنان, تعليم و تربيت, حجاب و امورى از اين قبيل, عنايت كمترى نشان مى دهند; حتى اشاره آنان به نقش مادرى و همسرى نيز اشاره اى گذرا است; آن هم از ديدگاهى تاريخى. گويى همسرى و مادرى نيز بخشى از مسووليت تاريخى زن مسلمان و يكى از تجليات رنجها و صبوريهاى مستمر او است. قصيده عاطفى ((گردآفرين)) سروده سپيده كاشانى و قطعه ((زينب مجسم)) سروده فاطمه راكعى نمونه هاى روشنى در اثبات اين ادعايند:
اين ابيات به گونه اى انتخاب شده است كه نشان دهنده ديدگاههاى مختلف شاعر باشد. مقايسه ميان نقش مادر, در اين شعر كه ((گردآفرينى)) و بيدارگرى است, با شعر پروين كه سقراطآفرينى و دانشمندپرورى است نشان دهنده ديدگاهى تاريخى در شعر شاعره هاى انقلاب است كه دامنه آن نقش مادر را نيز فرا گرفته است; يعنى در شعر پروين ارزش زن بسته به پرورش شخصيتهاى بزرگ است و در شعر سپيده كاشانى به ايجاد حركتهاى ارزشى عظيم در جامعه و تاريخ.
فاطمه راكعى نيز در مجموعه شعر ((سفر سوختن)) شعر ((زينب مجسم)) را به مادر خود تقديم كرده است. در اين شعر زمزمه هاى مادرانه را ((جوشش مهربان زمزم)) مى داند و به گونه اى سيماى رنج كشيده هاجر ـ مادر اسماعيل ـ را در چهره مادر امروز مى بيند. ((صبر و بزرگوارى)) مادر و داشتن ((دلى دريايى)) كه ((مركز ثقل رنجهاى عالم)) است, تجسمى از حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ است.
اين شاعر نيز مانند سپيده كاشانى ((مادر)) را از محدوده زمان و مكان خاص آزاد كرده و به او مفهومى جهانى و تاريخى بخشيده است.
ابياتى از مثنوى ((زن)) سروده سيمين دخت وحيدى نيز نشان دهنده پيدايش ديدگاهى تاريخى و اسوه ساز, در باره زن است:
الهام از مسائل دينى و تلقى حضور زن در تاريخ به صورت جريانى مستمر, به قدرى در اين شعر روشن است كه ما را از توضيح بى نياز مى سازد. زن گاهى خون جوشان هابيل است و گاه زينب كاروان عاشورا, او پرچمدار قيام ((عشق)) است; مادر هم اگر هست, مادر ((وهب)) است و مربى شهيدان تاريخ ساز. در نهايت او, پيام فاطمه(س) است كه نسلها را درمى نوردد و به پيش مى رود.
به منظور تبيين بهتر موضوع, نمونه هايى از شعر شاعران نسل جوان انقلاب را مىآوريم; نسلى كه جوانى و نوجوانى خود را در دوران پرماجرا سپرى كرده است. به ابياتى از شعر ((پروين غلامى)) شاعره خراسانى توجه فرماييد:
تكرار ضمير ((من)) و انتخاب رديف و قافيه اى با طنين خاص, در اين شعر, فضايى آميخته از اراده و اعتماد نفس به وجود آورده است. لحن شاعر, چنان شاد و پرشور است كه گويى تمام ناهمواريها مقدمه رسيدن و رهايى هستند. در اين شعر, اعتقاد به كشف تواناييهاى انسان به عنوان وديعه الهى, موج مى زند.
در اينجا لازم است به مرور مجموعه شعرى بپردازيم كه يكى از روشن ترين نشانه هاى خودآگاهى زنان شاعر دوران انقلاب اسلامى است. ((سفر سوختن)) شامل 63 قطعه شعر كوتاه و متوسط از سروده هاى خانم ((فاطمه راكعى)) است. از آنجا كه شعرها به ترتيب تاريخ سرودن, تنظيم شده اند; قضاوت در باره راهى كه انديشه شاعر طى كرده است, دشوار نيست:
مفهوم ((خود)) و ((خويشتن)) در سالهاى آغازين و سروده هاى نخستين كتاب, همان خوداجمالى و تقريبا آشناى عرفان اسلامى است. خودى دوگانه و درگير ميان زمين و آسمان و رهايى و اسارت; اما ديرى نمى پايد كه شاعر پى مى برد كه اين گونه تعريف از خود, هم عاريتى است و هم ناقص. او علاوه بر اين ((خود)) انسانى و عرفانى, بايد در پى ((خود))ى از نوع ديگر باشد. اين خودشناسى با ادراكاتى كه مفت و ارزان به دست مىآيند, تفاوت بسيارى دارد و محصول دورانى از كلنجار ذهنى است. شاعر در اين دوران از يك ((خودانسانى بى زمان و بى جنس)) به يك هويت فرهنگى ـ تاريخى مى رسد و اندك اندك درمى يابد كه او را خودى مى يابد كه بتواند نماينده زن رسالتمدار اين عصر باشد. در اين مرحله, زن شاعر, خود را نماينده تاريخى پر از شكوهمندى و رنجهاى والا مى داند. استقلال زبان شاعر و روشنايى فضاى ذهنى او از همين زمان آغاز مى شود و در حقيقت شخصيت شاعر, و شعر او ـ تجلى صورت اين شخصيت است ـ به وحدت مى رسند و حركتى هماهنگ مى يابند:
اين ابيات نشانگر شكوفايى شگفتى است. زنى كه به چنين كشفى برسد و هستى خود را جريانى مستمر در طول تاريخ بداند, و از آن مهمتر تمام موجوديت اين جريان را صيانت از عالى ترين ارزشهاى الهى و انسانى كه در كلمه ((عشق)) خلاصه شده اند, برشمارد; هرگز يإس و وانشستگى در او راه ندارد بلكه نبض جامعه و نبض حيات در دست او است. ((فاطمه راكعى)) در ارائه چنين منظرى از عشق, دچار ((غفلتى پاك)) است. او در فاصله هاى زمانى دور و نزديك, بارها و بارها ((اين واژه سه حرفى)) را تكرار مى كند و در نمونه هاى بسيارى از تشبيهات محسوس به معقول و معقول به محسوس, ((عشق)) را ((مشبه به)) قرار مى دهد:
او هنگامى كه به زيارت زينب ـ سلام الله عليها ـ مى رود, خود را ((زائر حرمت ارزشها))(11) مى بيند. در شعرى ديگر, زن را مظهر استقامت يك شهر در برابر دشمن مى داند. استقامتى براى حفظ ((حرمتها)). زن حامى شهر و حامى ارزشها است:
پس از اين مرحله شاعر به بازشناسى ((شعر خود)) و شاعر بودن خود مى رسد:
درست در قله خودآگاهى است كه اوج غربت و عطشناكى روح فرا مى رسد. اين است كه شاعر در ((تفسير معناى عشق)) چنين مى سرايد:
از اين ديدگاه, عشق خلاصه همه ارزشها و همه مطلوبها است. بلندترين مظهر عشق و قافله سالار عاشقان روزگار, از نظر شاعران اين نسل, وجود روحانى حضرت امام(ره) است. عشق لفظى است كه معناى آن در وجود او تبلور يافته است:
او كسى است كه در جنگ و صلح, يكسان امتش را به سوى ((عشق)) فرا مى خواند, اين است كه شاعر پس از پذيرش قطعنامه صلح تلخ, چنين مى گويد:
صديقه وسمقى ـ يكى ديگر از شاعره هاى جوان و انقلابى اين دهه ـ در مجموعه شعر ((نماز باران)) اشارتى زيبا از اين نوع دارد. اين ابيات به نظر من بهترين بيتهاى اين مجموعه اند:
جنگ نسبتا طولانى كه تصويرگر صحنه هايى ناب از عشق و عرفان و شهادت طلبى و اخلاص و ايثار بود, در انديشه زنان ميهن ما ـ خاصه زنان شاعر ـ تإثيرى ژرف و سازنده داشت. آنان در آرزوى حضور در خاك شهادت خيز جبهه ها, انديشه خود را به پرواز درآوردند و در اين مسير براى ايفاى مسووليت تاريخى خود كوششها كردند. آنان غربت و مظلوميت حق پرستان جهان معاصر را كه ايران خاستگاهشان است دريافته, به رسوا كردن اين ((دنياى دلسنگ)) برخاستند. شاعره دزفولى ـ مهين زورقى ـ با شفافيت انديشه و صفاى ضمير خود براى ((شقايقهاى پرپر)) انقلاب چنين مى سرايد:
معرفتى كه در اين مقاله كوشيديم در شعر زنان دهه اول پس از پيروزى انقلاب اسلامى تحت عنوان ((خودآگاهى تاريخى)) رديابى كنيم, دو مشخصه عمده دارد: اولا, شناخت و گزينش زنان اسوه و قهرمان, از هاجر تا زينب ـ سلام الله عليهما ـ و برقرارى رابطه عاطفى و فكرى با آنان; ثانيا, تازگى و بى سابقه بودن عواطف و مضامين و گرايشهاى اين شاعره ها (در مقايسه با زنان شاعر معاصر پيش از اين دهه در ايران و ساير ملل اسلامى).
مشخصه اول, نشان دهنده يك نهضت فكرى اصالت گرا در بين زنان, بويژه نسل انقلاب است و مشخصه دوم, حاكى از صداقت شهودى بودن اين باورها است. آنچه اين شاعران مى گويند امورى تعليمى و تقليدى نيست. تركيبى است از حاصل آشنايى با انديشه هاى اصلاح طلبانه اسلامى در باره زنان در افكار و آثار امام خمينى ـ قدس سره ـ و مرحوم دكتر على شريعتى از يك سو, و كشف تواناييهاى راستين زنان به وسيله خود ايشان در طول بيش از يك دهه پر حادثه.
اين دو مشخصه اساسى تبعات و تجلياتى از اين گونه داشته است:
ـ احساس وراثت تاريخى مسووليتهاى زنان بزرگ تاريخ توحيد و انتقال اين احساس به ديگر زنان جامعه;
ـ درآميختگى انديشه هاى نو با عواطف ديرپاى زنان;
ـ پيدايش روح اميدوارى به آينده و به خود;
ـ گذشتن از خود فردى و پرداختن از مشكلات شخصى و صنفى به مسائل ريشه اى و اساسى براى تغيير تلقى جامعه از زن;
ـ آفرينش شعرى كه خاص زنان و زبان دل آنان است بدون گرايش به جريانهاى انحرافى و افراطى و تعصبهاى قشرى و جنسى;
ـ ارائه تصويرى زنده از ايمان و ايثار;
ـ برقرارى رابطه اى عاشقانه و عرفانى ميان رهبر امت و پيروان او;
ـ همگامى ـ بلكه پيشتازى ـ در مسير پويايى انقلاب جامعه اسلامى.
با تمام اين توفيقات ارزشمند, شاعره هاى متعهد, در اين زمانه, راه درازى را براى تكامل فكرى و هنرى خود در پيش دارند. مسووليت آنان امروز سنگين تر است; زيرا:
1ـ بايد پيروزيهاى فرهنگى به دست آمده در اين سالها را پاس دارند و نقش روشنگرانه خود را نسبت به نسل امروز ايفا كنند;
2ـ در مقابل بادهاى مسمومى كه از سوى غرب دنياپرست به جانب بوستان پر گل و گياه ميهن وزيدن گرفته است, استقامت ورزند;
3ـ منادى استقامت و پاكيزه گى روح و صفاى ضمير باشند;
4ـ ضرورت نشر و نقد آثار خود را دريابند;
5ـ از مطالعه مستمر و انديشه و تفكر عميق براى غنا بخشيدن به هنر خود و ادامه راه مباركى كه آغاز كرده اند, امداد جويند.
1ـ بهار, ملك الشعرا; ديوان اشعار, ج1, انتشارات طوس, 1368, ص460 و 461. 2ـ همان; ج2, ص1321. با اين همه به نظر مى رسد كه در اين گونه اشعار و برخى از نظاير آن مانند شعر ((زن در ايران)) سروده پروين اعتصامى كه در آن مى گويد: چشم و دل را پرده مى بايست اما از عفاف (چادر پوسيده بنياد مسلمانى نبود) نوعى ابهام و توريه وجود دارد و گويا به خاطر ملاحظات سياسى زمان خود به گونه اى سروده شده اند كه بتوان از آن معناى مخالفت با حجاب را نيز برداشت كرد. حال آنكه در شعر ((بهار)) مراد از حجاب, جهل و نادانى است و در شعر پروين ((حيا و عفاف)) بالاتر از پوشش ظاهرى برشمرده شده است. ولى فضاىكلى شعرچنان كه ازابيات سابق برمىآمد,ضدفرهنگ خودنمايى و خودآرايى است كه رژيم طاغوت مبلغ آن بود, لكن از اين گونه اشعار گاه, استفاده هاى تبليغاتى بر ضد حجاب نيز مى شد. 3ـ اعتصامى, پروين; ديوان قصايد و مثنويات و تمثيلات و قطعات; ابوالفتح اعتصامى, ج8, 1363, ص187. 4ـ همان; ش1, ص60 و 61. 5ـ كوثر; (گاهنامه ادبى و هنرى خواهران) حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى, ش1, ص88ـ91. 6ـ همان; ش1, ص55. 7ـ راكعى, فاطمه; سفر سوختن; مركز نشر فرهنگى رجا, بهار 1369. 8ـ همان; ص67 و 68. 9ـ همان; ص83. 10ـ همان; ص73. 11ـ همان; ص58. 12ـ همان; ص91. 13ـ همان; ص73. 14ـ همان; ص87. 15ـ همان; ص68. 16ـ همان; ص77. 17ـ همان; ص96. 18ـ وسمقى, صديقه; نماز باران; اميركبير, 1368, ص94. ماهنامه پيام زن ـ شماره 59 ـ بهمن 75