نگاهی کوتاه به ادله اثبات امامت امام کاظم علیه السلام

سعید دینی

نسخه متنی
نمايش فراداده

نگاهى كوتاه به ادله اثبات امامت امام كاظم‏عليه السلام

سعيد دينى

در روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال 128 و به قولى 129 ه . ق در سرزمين ابواء (بين مكه و مدينه) كودكى به دنيا آمد كه نام او «موسى‏» ، كنيه شريفش «ابوالحسن‏» و لقب مشهورش «كاظم‏» و القاب ديگر آن حضرت، صابر، امين و عبد صالح بود . او در سال 183 ه . ق در زندان «سندى بن شاهك‏» بغداد به دستور هارون به شهادت رسيد . پدر گرامى‏اش امام صادق‏عليه السلام، ششمين پيشواى شيعيان، رئيس مكتب تشيع و احيا كننده علوم نبوى بود و مادر ارجمند، عالمه و با فضيلتش، «حميده‏» نام داشت . (1)

از سال 148 ه . ق كه امام صادق‏عليه السلام به شهادت رسيد، بنا بر وصيت و نص پدر تا سال 183 ه . ق عهده‏دار سرپرستى و امامت‏شيعيان گرديد و دوران 35 ساله امامتش در محيطى پراختناق و خفقان و همراه با تقيه گذشت .

دوران امامت آن حضرت با حكومت 4 تن از خلفاى ستمگر عباسى همراه بود كه به ترتيب عبارتند از:

1 - منصور دوانيقى (136 - 158) ;

2 - محمد، معروف به مهدى (158 - 169) ;

3 - هادى (169 - 170) ;

4 - هارون (170 - 193) (2) .

در چنين محيطى، حضرت موسى بن جعفرعليه السلام علاوه بر مسئوليت امامت و رهبرى جامعه اسلامى، موفق به ربيت‏شاگردان زيادى گرديد و با وجود اختناق حاكم، عده زيادى از دانشمندان و بزرگان شيعه از علم و دانش آن حضرت استفاده كردند و روايات زيادى را در زمينه‏هاى مختلف از آن بزرگوار نقل نمودند . كثرت روايات فقهى ايشان بعد از امام باقر و امام صادق‏عليهما السلام مؤيدى بر اين ادعا است .

ادله امامت امام كاظم‏عليه السلام:

1 - نصوص:

امام كاظم‏عليه السلام مانند ساير ائمه معصوم‏عليهم السلام از دو نوع نص بر امامت‏خويش برخوردار بود .

الف) نصوص عام; يعنى نصوصى كه امامت همه ائمه را اثبات مى‏كند .

ب) نصوص خاص; يعنى نصوصى كه اختصاص به هر يك از ائمه دارد و در آن تصريح به امامت آن امام شده است .

در اينجا فقط به دو نمونه از نصوص خاص بر امامت امام موسى بن جعفرعليه السلام اشاره مى‏كنيم:

1 - «عن معاذبن كثير، عن ابى عبد الله‏عليه السلام قال: قلت له: اسال الله الذى رزق اباك منك هذه المنزلة ان يرزقك من عقبك قبل الممات مثلها، فقال: قد فعل الله ذلك . قال: قلت من هو؟ - جعلت فداك - فاشار الى العبد الصالح وهو راقد فقال: هذا الراقد - وهو غلام - ; (3) معاذبن كثير گويد: به امام صادق‏عليه السلام عرض كردم: از خدايى كه اين مقام را به شما روزى كرده مى‏خواهم كه تا پيش از وفات [شما] مانند آن را به نسل شما هم روزى كند . پس آن حضرت فرمود: خدا اين كار را كرده است . عرض كردم: قربانت گردم، او كيست؟ اشاره به عبد صالح (از القاب امام موسى بن جعفرعليه السلام) كرد كه خوابيده بود و فرمود: اين خوابيده . و او در آن زمان كودك بود .»

2 - «عن المفضل بن عمر قال: كنت عند ابى عبد الله‏عليه السلام فدخل ابو ابراهيم‏عليه السلام وهو غلام، فقال: استوص به وضع امره عند من تثق به من اصحابك; (4)

مفضل بن عمر مى‏گويد: خدمت امام صادق‏عليه السلام بودم كه ابو ابراهيم (موسى بن جعفر) عليه السلام وارد شد در حالى كه او جوانى بود . امام‏عليه السلام فرمودند: وصيت مرا درباره اين بپذير [و بدانكه او امام است] و امر [امامت] او را با هر كدام از اصحابت كه مورد اطمينان است در ميان بگذار .»

2 - معجزات و كرامات:

يكى از راههاى اثبات امامت، معجزه و كرامت است . در ذيل براى اثبات امامت امام موسى بن جعفرعليه السلام برخى از معجزات و كرامات آن حضرت را نقل مى‏كنيم:

الف) «احمد بن مهران‏» از «ابى بصير» روايت كرده است كه مى‏گويد: به حضرت موسى بن جعفرعليه السلام عرض كردم: قربانت گردم، به چه چيز امام شناخته مى‏شود؟ فرمود: به چند خصلت‏شناخته مى‏گردد كه اولى آنها اينست كه از پدرش سخنى و اشاره‏اى درباره امامت او صادر شده باشد تا همان حجت و دليلى باشد، و ديگر آنكه از او پرسش شود و او پاسخ گويد و اگر پرسش نشد، خود آغاز سخن كند، و به اينكه بتواند از فردا خبر دهد و با مردم به هر زبانى كه دارند گفتگو كند . سپس فرمود: اى ابا محمد تا برنخاسته‏اى يكى از اين نشانه‏ها را به تو نشان خواهم داد .

ابو بصير مى‏گويد: طولى نكشيد كه مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با آن جناب سخن گفت و موسى بن جعفرعليهما السلام به فارسى پاسخش را داد . مرد خراسانى گفت: به خدا سوگند، اينكه من با شما به زبان فارسى گفتگو نكردم براى اين بود كه گمان كردم شما فارسى را خوب نمى‏دانى! حضرت فرمودند: سبحان الله، اگر من نتوانم به خوبى پاسخ تو را بدهم، پس برترى من بر تو در شايستگى منصب امامت چيست؟ سپس فرمودند: اى ابا محمد! همانا امام كسى است كه زبان هر يك از مردم و هم‏چنين زبان پرنده و هر جاندارى را به خوبى بداند (5) .

2 - «محمد بن مفضل‏» روايت مى‏كند كه در ميان اصحاب ما در مورد مسح پا در وضو اختلاف صورت گرفت، بدين صورت كه آيا مسح از سرانگشتان تا كعبين است‏يا بالعكس؟ سرانجام «على بن يقطين‏» (وزير هارون كه از خواص امام كاظم‏عليه السلام بود و به دستور امام در جهت پشتيبانى از شيعه در دربار هارون با تقيه سپرى مى‏كرد) نامه‏اى در مورد كيفيت وضو و اختلافى كه صورت گرفته بود به امام نوشت . عبارت او چنين بود: «جان ما فداى تو باد، به درستى كه اصحاب در مسح پاها اختلاف كرده‏اند، اگر مصلحت مى‏بينيد آن را به خط مبارك خود بنويسيد تا عمل من با آنچه شما به‏جا مى‏آوريد موافق باشد، انشاء الله .»

آن حضرت در پاسخ وى نوشت: «من به تو امر مى‏كنم كه در وضو سه بار آب در دهان كنى و سه بار آب در بينى و سه بار روى خود را بشويى و محاسن خود را خلال كنى و هر دو دست‏خود را تا مرفق سه بار و تمام سر و ظاهر هر دو گوش و باطن آن را مسح كنى و سه بار هر دو پا را تا كعبين بشويى .»

نوشته آن حضرت به «على بن يقطين‏» رسيد و از پاسخ امام تعجب كرد، در عين حال گفت: مولاى من به آنچه فرموده اعلم است و من امر او را امتثال مى‏نمايم و طبق فرمايش امام‏عليه السلام عمل مى‏كنم . در اين زمان بدگويان نزد هارون بدگويى شديدى از على بن يقطين مى‏كردند و مى‏گفتند او رافضى است . با اينكه هارون بارها او را امتحان كرده بود، خواص خود را جمع نموده و در مورد وزير خود به مشورت پرداخت . عده‏اى از آنان گفتند اگر صلاح مى‏بينيد او را با وضو گرفتنش در هنگام نماز امتحان كنيد، زيرا روافض در وضو با ما اختلاف دارند و نسبت‏به ما عمل كمترى را انجام مى‏دهند . هارون پذيرفت و تصميم بر اين شد كه با اين روش از مذهب «على بن يقطين‏» مطلع گردد . او وزير خود را به خانه دعوت كرد و با كارهاى متفرقه او را مشغول ساخت تا وقت نماز شد . «على بن يقطين‏» حجره‏اى را كه در آن بود، خلوت نموده و مهياى وضو گرديد، هارون نيز از كنار ديوار او را زير نظر داشت و وضو گرفتن او را به صورت كامل مشاهده نمود و به يقين رسيد كه على بن يقطين بر مذهبى است كه او بر آن است و با صداى بلند گفت: اى «على بن يقطين‏» دروغ گفت آن كه گمان كرد تو از روافض هستى . و ارادت هارون به او بيش از پيش گرديد .

بعد از آن ماجرا، نامه‏اى از حضرت كاظم‏عليه السلام به على بن يقطين رسيد، به اين مضمون كه: در وضو ابتدا يكبار صورت خود را به قصد واجب بشوى و يكبار ديگر به قصد استحباب و دستهاى خود را از مرفق اين چنين بشوى و پيش سر خود را و ظاهر هر دو قدم خود را از بقيه ترى وضوى خودت مسح كن; همچنان كه خداوند متعال فرموده است . پس به تحقيق آنچه را بر تو مى‏ترسيديم زايل شد . (6)

در پايان با اشعارى در مدح امام موسى بن جعفرعليه السلام از كتاب خزائن الاشعار جوهرى كلام خود را به پايان مى‏بريم:


  • پرسيد عارفى كه بگو كيست‏يار تو گفتم به او، نشين و بشنو كه يار من هم‏زاده نبى بود و بضعه بتول سر على، مقام جلى، نور منجلى آن موسى كه موسى در طور كوى او از آدم و مسيح به درگاه جود او هفتم گهر كه بعد از شش گوهر ثمين اى آفتاب برج ولايت كه آفتاب آدم طفيل و اصل وجود تو زين سبب شاها به غير صادر اول كه جد تو است «ذاكر» تهى نموده دل از ذكر ماسوى جز ذكر تو كه ذكر خدا و پيمبر است (7)

  • كز عشق او تو را دل پر غم در آذر است نور خدا و مظهر حق، عين داور است سبط نبى، ولى خداوند اكبر است هفتم امام حضرت موسى بن جعفر است منزل گرفته محو تجلاى ديگر است چشم اميدشان همه چون حلقه بر در است صلب مطهرش صدف پنج گوهر است در پيش مهر رويت از ذره كمتر است معلوم شد كه علت غائى مؤخر است عالم تمام مشتق و ذات تو مصدر است جز ذكر تو كه ذكر خدا و پيمبر است (7) جز ذكر تو كه ذكر خدا و پيمبر است (7)

1) اربلى، كشف الغمه، ج‏3، ص‏3، انتشارات نشر ادب الحوزه، كتابفروشى اسلاميه، با ترجمه على بن حسين زوارئى; شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، ج‏2، ص‏25، انتشارات جاويدان علمى، چاپ چهارم، 1371 ه . ش; مفيد، تاريخ ارشاد، ج‏2، ص‏207، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى; كلينى، اصول كافى، ج‏2، ص‏384 - 385، انتشارات علميه اسلاميه، مترجم: سيد جواد مصطفوى .

2) مهدى پيشوايى، سيره پيشوايان، ص‏413، انتشارات توحيد، چاپ اول، 1372 ه . ش .

3) كلينى، اصول كافى، ج 2، ص‏82، انتشارات علميه اسلاميه، مترجم: سيدجواد مصطفوى .

4) همان، ص‏83 .

5) اربلى، كشف الغمه، ج‏3، ص‏21; انتشارات ادب الحوزه، كتابفروشى اسلاميه، با ترجمه على بن حسين زوارئى; مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏217; انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى .

6) همان، صص‏23 - 25 .

7) مرحوم عباسى حسينى جوهرى، خزائن الاشعار، ص‏64، انتشارات مسجد جمكران،چاپ سوم، 1378 ه . ش.