امید و نقش تربیتی آن در زندگی انسان

محمدرضا داودی

نسخه متنی
نمايش فراداده

اميد و نقش تربيتى آن در زندگى انسان

اميد و نقش تربيتى آن در زندگى انسان محمدرضا داودى

مقدّمه

«تربيت» ازجمله مسائل مهمى است كه از ديرباز توجهمعلمان و متولّيان آموزش و پروش را بهخود مشغول ساخته است. در هر دوره اىدانشمندان و متفكران درباره تربيت،فعاليت هاى علمى و عملى داشته و در اينزمينه، نظرات كاربردى مهمى ارائه دادهاند. در منابع اسلامى (قرآن و روايات)بيش از هر امرى، مسئله تربيت و سازندگىانسان به چشم مى خورد. رشد معنوى انسان ورسيدن او به كمالات، از مهم ترين برنامههاى انبيا و كتاب هاى آسمانى بوده است.در اين مقاله، به «اميد» به عنوان يكىاز عوامل مهم در تربيت انسان از ديدگاهقرآن و نقش سازنده آن اشاره مى شود. «اميد» يك حالت روحى و روانى وبرانگيزاننده انسان به كار و فعاليتاست. به طور طبيعى، انگيزه بشر دركارهاى اختيارى اميد به نفع يا ترس اززيان است. در واقع، خوف و رجا به منزلهنيروى اجرايى براى حركت بوده، عاملمستقيم تلاش ها و رفتارهاى انسانى است.

به مثال ذيل توجه كنيد: مردى دربيابانِ پر از برف و يخ قطب شمال، راهخود را گم كرده است. او مى داند در نقطهدورى پناهگاهى وجود دارد و بايد خود رابه آن برساند. تمام سعى خويش را به كارمى بندد تا به آن پناهگاه برسد. اگر اينفرد بسيار خسته و سرمازده باشد، دوستدارد روى زمين دراز بكشد و استراحت كند،ولى مى داند در اين صورت به خواب مى رودوخواهد مرد. اميد، او را به حركت وامىدارد تا به هدف خويش برسد.

اميد، كهاز معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معادحاصل مى شود، اساس همه تلاش هاى مفيد وپرثمر انسانى و نيز منشأ اصلاح امور درجامعه و رسيدن شخص به سعادت ابدى است;همان گونه كه نااميدى و قطع اميد نسبتبه خدا و روز قيامت منشأ فسادها و تبهكارى ها و منتهى شدن كار انسان به شقاوتابدى است.1 همين كه انسان به آينده اىروشن اميد داشته باشد، احساس نيكو وحالتى شاد به وى دست داده، باعث نشاط وىمى شود و در او انگيزه كار و تلاش ايجادشده، او را به فعاليت هاى صحيح زندگىوادار مى كند.2 هميشه خردمنداميدوار نبيند بجز شادى از روزگار.

(فردوسى) اميد در قرآن

مسئله اميد در فرهنگ اسلامى مطرحشده است. قرآن براى تشويق و ترغيب انسانبه كارهاى شايسته، بهره فراوانى ازاميد برده است. در ذيل، به چند آيه دراين زمينه اشاره مى شود:

خداوند نسبتبه ديدار خود اميد مى دهد:

ـ (مَنكَانَ يَرْجُوا لِقَاء اللّهِ فَإِنَّأَجَلَ اللّهِ لاَت وَ هُوَ السَّمِيعُالْعَلِيمُ)(عنكبوت: 5)، كسى كه به ديدارخداوند اميد دارد [بداند كه] اجل [او ازسوى ]خدا آمدنى است و اوست شنواى دانا.

اميدواران به لقاى الهى، كه همانمؤمنان هستند، بايد بدانند كه ملاقاتبا خداوند، وعده اى حتمى و قطعى از طرفپروردگار است، مرگ نيز پلى است كه بايدبراى آن آمادگى داشت. بنابراين، لازماست اميدواران به تلاش و فعاليت روىآورند تا با سربلندى به لقاىپروردگارشان برسند.

اگر اميد در دلانسان وجود داشته باشد، منشأ اثر خواهدشد. نشانه بارز اميد به خداوند و روزقيامت، انجام عمل شايسته است. قرآن مىفرمايد:

ـ (... فَمَن كَانَ يَرْجُوالِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاصَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِرَبِّهِ أَحَداً) (كهف: 110); هر كس اميد بهلقاى پروردگارش (روز قيامت) دارد، بايدعمل صالح بجاى آورد و كسى را در عبادتپروردگارش شريك نسازد.

پس تنها راهرسيدن به رضايت خداوند و پاداش هاى وى،كارهاى شايسته و پرستش خالصانه اوست. تاوقتى اخلاص و انگيزه الهى در عمل انساننباشد رنگ عمل صالح به خود نمى گيرد. كسىكه عمل شايسته ندارد، نبايد به رحمت وآمرزش خدا اميد داشته باشد.

شخصى بهامام صادق(عليه السلام) عرض كرد: عده اىاز ياران شما مرتكب گناه شده، مى گويند:ما اميد [به لطف و بخشش خدا ]داريم. امامفرمود: «دروغ مى گويند; آنان پيرو مانيستند، گروهى اند كه آرزوهاى [بى پايه]بر آنان غلبه يافته است. هر كس به چيزىاميد دارد براى آن كار و فعاليت مى كند،و هر كس از چيزى بترسد از آن فرار مىكند.»3

حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد: «از كسانى مباش كه بدون عملشايسته، به آخرت اميد دارند، و توبه رابا آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازند.»4

باور به معاد، حتى در حد اميد، اهرمىكارامد در گرايش به عمل است و در تنظيمزندگى سالم و تصحيح رفتارها و باورهاىانسان نقش مهم دارد. در آيهديگرى خداوند مى فرمايد:

ـ (إِنَّالَّذينَ آمَنُواْ وَ الَّذينَهَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِى سَبيلِاللّهِ أُوْلئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَاللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)(بقره: 218); آنان كه ايمان آورده اند وكسانى كه هجرت نموده و در راه خدا جهادكرده اند، آنان به رحمت خدا اميدوارند،و خداوند آمرزنده مهربان است.

در آيهمزبور، اميدوارى مؤمنان و مهاجرانِمجاهد به رحمت خدا ذكر گرديده است.هرچند اميد حالتى روانى است، ولى آثارآن در عمل آشكار مى گردد. در واقع، آنانكه در راه خدا هجرت و جهاد مى كنند، مىتوانند ادعاى اميد به رحمت الهى داشتهباشند.

  • چنان دارم اميد از لطفيزدان كه زايل گردد از من ناتوانى.

  • كه زايل گردد از من ناتوانى. كه زايل گردد از من ناتوانى.

(مسعود سعد) ايجاد اميد باتوبه و شفاعت

انسان موجودى ضعيف بوده و در تماممراحل زندگى نيازمند عنايت الهى است.نفس آدمى مؤثرترين عامل در انحطاط ياارتقاى اوست. بيشتر مردم مرتكب لغزش هاو نافرمانى خدا شده، در مبارزه با نفسشكست مى خورند و در اين هنگام است كهنااميدى به سراغ آنان آمده، حركتقهقرايى در پيش مى گيرند و براى هميشهاز رستگارى و رسيدن به كمالات انسانىمأيوس مى گردند. وقتى انسان راه بازگشترا به روى خويش مسدود مى بيند، حاضر بهتجديدنظر در رفتار خود نيست و با توجهبه تيرگىِ افق آينده اش، به هر سركشى وطغيانى دست مى زند. تجسّم اعمال زشت وسنگينى آن ها، همانند كابوسى وحشتناكبر روح انسان سايه مى افكند و او را دچاراضطراب و فشار روانى مى گرداند و بساممكن است تبديل به افسردگى شود. خداوند با عنايتى كه به بندگان خويشدارد، راهى براى آنان قرار داده است تاهر قدر هم آلوده به گناه و نافرمانىِ حقباشند، راه نجات برايشان فراهم و امكانجبران مهيّا باشد; توبه و بازگشت به سوىپروردگار راهى است كه خدا در برابرانسان ها قرار داده است تا از يأس ونوميدى بپرهيزند و بدانند آفريدگارشانپذيرنده افراد عاصى است. آيات توبه5نشاندهنده رحمت الهى نسبت به تمام بندگانهستند; چنان كه هر كس با هر گناهى، اگربه طور حقيقى به سوى پروردگارش رود، باآغوش باز پذيراى او خواهد بود و گناهانشرا مى آمرزد. اگر افراد مجرم دربرنامه هاى غلط خود تجديدنظر كنند، راهنجات برايشان باز است و از بيراهه بهراه باز مى گردند. در قوانين كيفرىكشورها، قانونى به نام «عفو مجرمانبزرگ و زندانيانِ محكوم به حبس ابد، درصورت پشيمانى از جنايات گذشته» وجوددارد تا روزنه اميدى به زندگى براى آنانباشد. اميد به زندگى براى اين نوعزندانيان، مايه نشاط است تا حتى درزندان هم مشغول كار و فعاليت شوند و پساز رهايى، از دسترنج خود بهره ببرند.اگر چنين اميدى نباشد، نه تنها آنان هيچگونه تلاشى انجام نمى دهند، بلكه درزندان دست به هر جنايتى مى زنند. احساس گناه يكى از عوامل اضطراب وافسردگى و مايه خستگى روح انسان است كهباعث سرخوردگى در زندگى او مى شود. فردگنه كار احساس پوچى مى كند و انگيزهادامه زندگى را از دست مى دهد و اين موجبنااميدى در او مى شود.6 فردى كه براى خودآينده اى مبهم و تاريك ترسيم كرده است ووضعيت خود را نامشخص مى داند، و يا درانتظار عذاب الهى پس از مرگ نشسته است،نااميدى به سراغش مى آيد و او را دچارفشارهاى روانى و اضطراب مى سازد. امااگر بداند كه آمرزش الهى نصيب او خواهدشد، اميد در او ايجاد شده، تلاش خويش رابه كار مى بندد تا مرتكب گناه نشود و درصورت غفلت، اگر مرتكب نافرمانى الهىشد، مأيوس نمى گردد. آثارتوبه

اگر به برخى از آثارتوبه نظرى بيفكنيم، خواهيم ديد كه هركدام از اين آثار به تنهايى نقش بسزايىدر ايجاد اميد و در نتيجه، به وجود آمدننشاط در انسان خواهند داشت. در ذيل، بهسه اثر توبه اشاره مى شود; كه هر كس توبهكند اين آثار را مشاهده مى كند: 1. محبوبيت تائب نزدخداوند

قرآن كريمدرباره دوستى خداوند نسبت به فرد توبهكننده مى فرمايد: (... اِنَّ اللّهَيُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّالْمُتَطَهِّرِينَ)(بقره: 222); خداوندتوبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمودند: «... ليس شىءٌ اَحبُّ اِلىَاللّهِ مِن مؤمن تائب، او مؤمنةتائبة»7; نزد خداوند هيچ چيز دوستداشتنى تر از مرد و زن توبه كننده نيست.

افراد آلوده دامن، كه دل هايشان رابا گناهان تيره كرده، روشنى اميد را ازدست داده اند، احساس مى كنند در جامعههيچ جايى برايشان نيست و از هيچ نوعاحترام و منزلتى برخوردار نيستند; زمينو زمان با تمام گستردگى اش بر آنان تنگمى گردد. آنان پس از بازگشت به سوى رحمتالهى، علاوه بر اينكه توبه شان پذيرفتهمى شود، محبوبيت ويژه اى پيدا كرده، ازجاه و مقام بلندى برخوردار خواهند گشت.بنده اى كه محبوب خدا شد، ديگران حقندارند با ديده تحقير و فرد ستمكار بهاو بنگرند; زيرا رسول خدا(صلى الله عليهوآله) مى فرمايند: «براى امّتم چهار حققرار داده ام كه آنان ملزمند رعايتكنند: 1. فرد توبه كننده رادوست بدارند;

2. ضعيف را مورد رحمت ومهربانى قرار دهند;

3. به نيكوكار كمككنند;

4. براى گنه كار آمرزشبخواهند.»8

اينكه انسان بداند افرادجامعه و از همه مهم تر، پروردگارش او رادوست دارند، برايش بسيار لذت بخش است ودر او نشاطى به وجود مى آورد كه انجامكارهاى نيك را به دنبال دارد.

2. تبديل گناهان تائببه حسنات

گناهانى را كهفرد مرتكب شده از آن ها توبه كند، نهتنها خداوند مى آمرزد و آن ها را ناديدهمى گيرد، بلكه آن ها را تبديل به نيكى وپاداش مى كند; مى فرمايد: (اِلاَّ مَنتَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاصَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُاللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحيماً)(فرقان: 70); مگر كسانى كه توبه كنند وايمان آورند و كار شايسته انجام دهند،پس خداوند بدى هايشان را به نيكى هاتبديل مى كند و خدا همواره آمرزندهمهربان است. مشركان به عذاببزرگ الهى، كه همراه با خوارى آنان است،مبتلا مى شوند. تنها افرادى از عذابخداوند در امانند كه توبه كنند و كارشايسته انجام دهند. در اين صورت، خداوندبه لطف و كرمش، گناهان بزرگ آنان راناديده گرفته، گناهان كوچكشان را بهحسنات تبديل مى كند و به جاى هر گناهپاداش مى دهد. و نيز آثار بدى را كه گناهبر روح آنان در اين دنيا داشته استبرداشته، آثار نيك را جايگزين آن مىسازد.

3. وسعت روزىتوبه كننده

باتوبه روزى توبه كننده در دنيا وسعت مىيابد و روزى نيكو نصيب او مى شود. توجهبه اين نتيجه كه با توبه روزى انسانفراوان مى گردد، باعث ايجاد اميد و درنتيجه انجام اعمال صالح مى گردد. خداونددر اين زمينه مى فرمايد:

ـ (فَقُلْتُاسْتَغْفِروُا رَبَّكُمْ إِنَّهُكَانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّمَاءعَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَال وَ بَنِينَوَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّات وَ يَجْعَللَّكُمْ أَنْهَاراً) (نوح: 10ـ12); و گفتم:از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه اوهمواره آمرزنده است; [ت] بر شما از آسمانباران پى در پى فرستد و شما را به اموالو پسران يارى كند و برايتان باغ ها قراردهد و نهرها براى شما پديد آورد.

ـ(وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُممَّتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلمُّسَمًّى...)(هود: 3); و اينكه ازپروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس بهدرگاه او توبه كنيد [تا اينكه] شما را بابهره مندى نيكويى تا زمانى معيّن بهرهمند سازد. اين آيات بيان كنندهپيوند دين با دنيا هستند كه دين درزندگىهمين دنيا تأثير داشته، آبادكننده سراىدنياست. در آيه اول، حضرت نوح(عليهالسلام)با بشارت و تشويق به قوم لجوجخويش روى كرده، به آن ها وعده مى دهد كهاگر از شرك و گناه توبه كنيد،پروردگارتان درهاى رحمتش را به روى شماباز خواهد كرد; نه تنها گناهانتان رامحو مى سازد، بلكه باران هاى مفيد،بموقع و پربركتِ آسمان را پى درپى برشما فرو مى فرستد; بارانى كه مايه روزىشماست، كه اگر نباشد گرفتار قحطى وگرسنگى مى شويد، و نيز اموال و فرزندان(سرمايه هاى انسانى) شما را افزونساخته، برايتان باغ هاى سرسبز و خرّم ونهرهاى جارى قرار مى دهد.9 اين نعمت هاويژه يك گروه نبوده و شامل تمام افرادىمى شوند كه به چنين دستورى عمل كنند;زيرا حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:«طلب آمرزش [از خداوند ]روزى را فراوانمى گرداند. زياد استغفار كنيد تا روزىرا به سوى خود جلب كنيد.»10 درآيه دوم، خداوند با لطف و مهربانى خطاببه مردم مى فرمايد: از گناهان خويشاستغفار جوييد و از آلودگى ها، خود راشستوشو دهيد و به سوى پروردگارتان بازگرديد، كه اگر به اين دستورات جامه عملبپوشانيد تا پايان عمر، شما را از زندگىسعادت بخش اين دنيا بهره مند خواهمساخت.شفاعت

«شفاعت»در لغت به معناى ميانجيگرى، وساطت و پادر ميانى كردن است11 و در قرآن بدينمفهوم است كه فرد گنه كار با داشتن برخىجنبه هاى مثبت، همچون ايمان و انجامبرخى اعمال شايسته، شباهتى با اولياىالهى پيدا كرده، آنان با عنايات خود اورا به سوى كمال سوق دهند و از پيشگاهربوبى براى او درخواست آمرزش كنند. اعتقاد به شفاعت نيز پديدآورندهاميد در دل گنه كاران بوده و مايه نشاط،ادامه فعاليت و بازگشت آنان از نيمه راهزندگى به سوى خدا مى گردد. اگر مفهومشفاعت به طور صحيح شناخته شود، نه تنهاموجب جرئت بر گناه و نافرمانى پروردگارنمى گردد، بلكه سبب مى شود تا نور اميددر دل عده اى ايجاد شود و بتوانند بهوسيله اولياى الهى آمرزش خدا را نسبت بهگذشته تاريك خود جلب كنند و از عصيان وسرپيچى دست برداشته، به سوى حقبازگردند. شفاعت موجب مى شودتا گنه كاران بتوانند سرنوشت خود راتغيير داده، ديگر دنبال كارهاى ناپسندنروند و از هم اكنون به كمك اولياى الهىتصميم راسخ خود را بگيرند كه از شيطانپيروى نكرده، از فرامين الهى اطاعتكنند و با اين كار درهاى سعادت را بر روىخويش باز كنند.

علت وضع شفاعت اين استكه در افراد اميد ايجاد شود. بسيارى ازافراد بر اثر غلبه هواى نفس مرتكبگناهان سنگين شده، به دنبال آن روحنااميدى بر آنان چيره مى شود; آنانگرفتار يأس از بخشودگى در پيشگاه خدا مىشوند و چون راه بازگشت را به سوى خودبسته مى بينند، حاضر به تجديدنظر دررفتار خود نمى گردند و با توجه به تيرگىافق آينده، به آلودگى بيشتر دست مى زنندو در گناهان غوطهور مى شوند. اميد بهشفاعتِ اولياى خدا به آن ها نويد مى دهدكه اگر همين جا توقف كنند و خود را اصلاحكنند، از راه شفاعت، گذشته شان جبران مىشود. از سوى ديگر، يكى از مهمترين شرايط شفاعت، اذن و اجازه خداونداست، كه اگر اجازه او نباشد هيچ كس قادربر شفاعت نيست.12 كسى كه اميد و انتظارشفاعت دارد بايد اجازه پروردگار را بهنحوى فراهم سازد; يعنى كارهاىخداپسندانه انجام دهد تا به مقام رضايتالهى برسد; زيرا امام صادق(عليهالسلام)مى فرمايند: «هر كه مى خواهد ازشفاعتِ شفاعت كنندگان نزد خداوند بهرهمند شود، بايد در جستوجوى رضايت خداوندباشد.»13

شفاعت همچنين موجب رابطهمعنوى با اولياى الهى مى شود. كسى كهخواهان شفاعت است تلاش مى كند تا باآنان رابطه داشته باشد، از آنان پيروىكند و كارهاى خلاف شأن آنان انجام ندهد.

با توجه به تمام اين ها، شفاعت يكعامل سازنده و بازدارنده است كه مىتواند از يك فرد مجرم و جنايت كار، شخصىصالح و كارامد بسازد.

شفاعت براى ايناست كه روزنه اميد را در دل انسان ها بازبگذارد، افراد براى اينكه مشمول آنشوند بايد كوشش كنند تا كارهاى شايستهاى از خود نشان دهند; زيرا شفاعت ويژهكسانى است كه روابط خود را با خدا واولياى دين حفظ كرده اند، نه افرادى كهيكسره در گناه بوده، در عمر خود هيچاطاعتى انجام نداده اند، كه در اينصورت، اينان هرگز مشمول شفاعت نخواهندبود.

اينكه انسان بداند چه در دنيا وچه در قيامت مى تواند با اولياى الهىارتباط پيدا كرده، آنان را واسطه درگاهخداوند قرار دهد كه آنان براى او طلبآمرزش كنند و به دليل نزديكى شان باپروردگار بتوانند رحمت او را براىانسان جلب كنند و در قيامت براى نجات ازعذاب الهى و يا براى بالا رفتن درجه اش،او را شفاعت با اذن خداوند كنند، اميدفراوانى در او ايجاد مى كند و او را بهفعاليت و تلاش وامى دارد و او را ازكسالت، تنبلى و خمودى باز مى دارد.شفاعت مايه اميد است; اگر نباشد موجبيأس مى شود، و نااميدى باعث دلهره وفشارهاى روانى در انسان مى گردد و اگرشدت يابد به افسردگى منجر مى شود. نااميدى و زيان هاى آن

چنانچه اشاره شد، اميد در زندگىانسان، باعث انجام كارهاى شايسته وتلاش هاى مفيد و پرثمر مى شود. انساناميدوار، هم در اين دنيا راحت و سالمزندگى مى كند و هم در آخرت از نعمت هاىفراوان الهى بهره مند مى گردد. در برابراميد، نااميدى قرار دارد كه زيان هاىفراوانى براى فرد و جامعه به دنبالدارد. كسى كه به علل گوناگونى همچونتبليغات دشمن، عجول بودن و فقدان آيندهنگرى، احساس ناتوانى، احساس خود كمبينى و مشكلات جسمى، به زندگى در ايندنيا اميد ندارد، و كسى كه از آمرزشپروردگار پس از مردن نااميد است،برنامه اى نيز براى بهره مندى از آنندارد، زندگى را هيچ و پوچ مى داند. اواز هم اكنون ناراحت است كه چه پيش خواهدآمد، و چه سرنوشتى در انتظار اوست. ازاين رو، به هيچ كار مهمى دست نمى زند وهيچ اقدام مثبتى انجام نمى دهد و چوناميدى به آينده ندارد، مرتكب جناياتبزرگ و خطرناگ مى شود. روان شناسان براىافسردگى نشانه هايى ذكر كرده اند كه يكىاز آن ها نوميدى است. فرد افسرده نسبت بهآينده بدبين و نوميد بوده و بوى بهبودىاز اوضاع جهان احساس نمى كند.14 فردنوميد احساساتى همچون تنهايى، وازدگى،غمزدگى و بيروحى دارد كه اين امر منجربه سرخوردگى بيشتر او مى شود.15 در آيه اى خداوند درباره نوميدى بهسببكم ظرفيتى انسان مى فرمايد: (وَ لَئِنْأَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّارَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُإِنَّهُ ليؤوسٌ كَفُورٌ وَلَئِنْأَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاءمَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَالسَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُلَفَرِحٌ فَخُورٌ)(هود: 9ـ10); و اگر ازجانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپسآن را از وى باز گيريم قطعاً نوميد وناسپاس خواهد شد; و اگر پس از محنتى كهبه او رسيده است نعمتى به او بچشانيم،حتماً خواهد گفت: گرفتارى ها از من دورشد. بى گمان، او شادمان و فخرفروش(خودستاى) است.16 افراد كوته نظر، كه تنهازمان حال خود را ديده، از امور ديگرغافلند، هنگام از دست دادن امكانات وموهبت هاى مادى، از رحمت الهى نااميدشده، تدبير خداوند را در هستى منكر مىشوند. چون انسان از نظر روحى و روانىضعيف است، وقتى خداوند برخى نعمت هاىدنيوى را به او داد، سپس باز ستاند،نااميد شده، تصور نمى كند كه ديگر آننعمت ها به سويش بازگردند.

گوياامكانات مادى را حق مسلّم خود دانسته،خدا را مالك آن ها نمى شناسد. چنينافرادى پس از گذر از سختى ها و دست يابىبه موهبت هاى دنيوى، به شادمانى بسيار،تكبّر، و فخرفروشى، كه صفات نكوهيده اىهستند، مبتلا خواهند شد و آنچنان به خودمغرور مى گردند كه تصور مى كنند همهمشكلات و ناراحتى هاى آن ها برطرف شدهاند، و هرگز باز نخواهند گشت. بديندليل، شادى و سرمستى بى حساب و فخرفروشىبيجا به حدى سر تا پاى آنان را فرا مىگيرد كه از شكر نعمت هاى پروردگار غافلمى مانند. اين افراط و تفريطبلاى بزرگى است كه اينان بدان مبتلا شدهاند; زيرا سبب مى شود اينان هرگزنتواننددر زندگى موضعى متعادل و صحيح داشتهباشند; گاه مغرور و متكبر و گاه نااميدمى شوند. از اين رو، دايم در حال تشويش ودلهره اند. فقط افراد با ايمان، كه روحىبلند و سينه اى گشاده (شرح صدر) دارند ودر برابر شدايد و حوادث سختِ زندگى صبررا پيشه خود ساخته اند و در همه حالات ازكارهاى شايسته فروگذار نمى كنند از ايندو حالت افراط و تفريط بيرونند; آنانهنگام فراوانى نعمت مغرور نمى شوند وخدا را فراموش نمى كنند، و هنگام سختىها و مصيبت ها از رحمت خدا نااميد نمىگردند و به تدبير او در هستى كافر نمىشوند.17 به همين دليل، براى اينان آمرزشاز گناهان و پاداش بزرگ الهى (بهشت)خواهد بود. پس راه مبتلا نشدنبه يأس دو امر است: 1. صبر و تحمّل مشكلات;2. ايمان به اين واقعيت كه نعمت ها در يدقدرت الهى اند; به هر كس بخواهد و مصلحتبداند مى دهد، و از هر كس بخواهد مىگيرد، و به آنكه گرفته است، مى تواندبازگرداند.

خداوند در آياتى چند بشررا از نااميدى باز داشته است; از جمله درآيه 53 سوره زمر مى فرمايد: (قُلْ يَاعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىأَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنرَّحْمَةِ اللَّهِ ...); بگو اى بندگان منكه بر خويشتن زياده روى روا داشته ايد،از رحمت خدا نوميد مشويد.

به دليلفراوانى ضرر نوميدى، خداوند با لحنىآكنده از محبت و لطف، آغوش رحمت خويش راباز كرده و فرمان عفو عمومى صادر كردهاست; مى فرمايد: به بندگان گنه كار منبگو: هر اندازه گناه كرديد، مبادا ازرحمت الهى نااميد شويد، بلكه با توبهكارهاى زشت خويش را تدارك كنيد. از آيهاستفاده مى شود كه نااميدى از گناهانبزرگ است. امام صادق(عليهالسلام) مى فرمايند: «... نااميدى از رحمتخداوند، از بزرگ ترين گناهان نزدپروردگار است.»18


  • نااميدى را خداگردن زده است چون گنه مانند طاعت آمدهاست

  • چون گنه مانند طاعت آمدهاست چون گنه مانند طاعت آمدهاست

(مولوى) حضرت على(عليهالسلام) در ضرر نااميدى مى فرمايد:

ـ«فقيه (و دين شناسِ) كامل كسى است كهمردم را از آمرزش و مهربانى خداوندنااميد نسازد و از عذاب ناگهانى ايمننسازد.»19

ـ «... اگر نوميدى بر [دل]چيره شود، تأسّف خوردن آن را از پاىدرآورد.»20

ـ «بزرگ ترين بلا [براىانسان] قطع شدن اميد است.»21

ـ«نااميدى آدم را از پا در مى آورد.»22

ـ «قرنت الهيبةُ بالخيبةِ; ترس بانااميدى همراه است.»23

ـ «تعجب مى كنماز كسى كه [از رحمت خداوند] نااميد است،در صورتى كه وسيله رستگارى با اوست كهآن استغفار كردن است.»24 برخىآيات، قطع اميد نسبت به خدا و روز قيامترا منشأ فسادها، تبه كارى ها، انجامكارهاى ناپسند، طغيان و سركشى و منتهىشدن كار انسان به شقاوت ابدى مى دانند(يونس: 7 و 8 و 11 و 15 / فرقان: 21).25

اميدبه رحمت خداوند، كه قدرت بى انتها دارد،مطابق فطرت انسان است. اما اگر فطرتپوشيده شود نااميدى به سراغ او مى آيد.يأس از رحمت پروردگار محدود كردن رحمتاو و نيز عفو و آمرزش الهى را ناديدهگرفتن است; چنان كه اميد محرّك انسان بهفعاليت و تلاش بود، نااميدى سبببازماندن او از عمل و دست كشيدن ازجديّت در كارها و بريدن از بندگى خداست.

از دام هاى بزرگ شيطان اين است كه درابتدا بنده را فريب مى دهد و با گناهانكوچك و بزرگ او را مشغول مى سازد و چونمدتى بدين صورت با او بازى كرد، اگر بازدر او نورانيتى ديد كه احتمال توبه وبازگشت به سوى حق در او وجود داشت، او رابه يأس از رحمت مى كشاند و به او مى گويد:از تو گذشته و كار تو اصلاح پذير نيست.اين دام بزرگى است كه شيطان بر سر راهبندگان گذارده، تا آنان را از درگاهپروردگار روى گردان كند. اگر چنين حالتىبراى فردى پيش آمد، ضررهاى فراوانىبراىخود و ديگران دارد. چنين فردى دنبالفعاليت نمى رود و از زندگى دنيا باز مىماند، و چون اميدى به زندگى ندارد دچارخمودى و افسردگى مى شود و همه چيز و همهكس را با ديده زشت و باطل مى بيند، و چونبراى آخرت نيز كار شايسته اى انجامنداده است، پس از مرگ، از عذاب الهى دررنج است. فرد مؤمن دايم بينخوف و رجا (بيم و اميد) قرار دارد; بدينمعنا كه او از يك سو، به فقر و ندارى خودنگاه مى كند كه سرتا پا نقص و كمبود است،از خود هيچ گونه كمال، عزّت و توانايىندارد و آنچه دارد همه از خداوند است. اواز عبادت هاى خود بيم دارد، چه رسد بهگناهان و نافرمانى هايش از پروردگار; واز سوى ديگر، به رحمت گسترده الهى، كهتمام عالم را فرا گرفته است، نظرافكنده، اميد دارد كه اين رحمت شامل اونيز مى شود.26 بدين روى، امامصادق(عليه السلام) مى فرمايد: «درسفارشات لقمان به فرزندش امور عجيبىبود; عجيب ترين آن ها اينكه از خداوند آنگونه بترس كه اگر در درگاه او خوبى هاىجن و انس را آوردى، تو را عذاب مى كند; وبه خدا اين گونه اميدوار باش كه اگرگناهان جن و انس را بياورى تو را مىآمرزد.» سپس امام فرمودند: «هيچ بندهمؤمنى نيست جز اينكه در دل او دو نوراست: نور اميد و نور بيم، كه اگر هر كدامرا وزن كنند بر ديگرى نچربد.»27

1ـ ر.ك: محمدتقى مباح، اخلاق درقرآن، تحقيق و نگارش محمدحسين اسكندرى،قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى(ره)، 1376، ج 1، ص 400.

2ـ حتى بيمارانى كهمرگ آنان نزديك است، با اميدِ به آيندهمى توانند روحيه خويش را حفظ كرده،روزها، هفته ها و ماه ها درد و رنج را بهراحتى تحمل كنند. (ر.ك: اليزابت كوبلر،پايان راه (پيرامون مرگ و زدگى)، تهران،رشد، 1379، ص 142 / غلامحسين معتمدى، انسانو مرگ (درآمدى بر مرگ شناسى)، تهران، نشرمركز، 1372، ص 40)

3ـ محمدبن يعقوبكلينى، اصول كافى، ج 2، ص 68.

4ـ نهجالبلاغه، ص 663، حكمت 150.

5ـ شورى: 25 /نساء: 145 و 146 / هود: 99 و... .

6ـ ر.ك:ناتانيل براندن، روان شناسى حرمت نفس،ترجمه جمال هاشمى، تهران، مترجم، 1376، ص241.

7ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار،ج 6، ص 21، ح 15.

8ـ همان، ج 6، ص 20، ح 10.

9ـ ر.ك: ناصرمكارم شيرازىوديگران،تفسيرنمونه، ج 25، ص 68.

10ـ عبدعلىجمعه حويزى، نورالثقلين، ج5، ص424،ح13 و 14.

11ـ ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ص 457.

12ـ «يَوْمَئِذ لاتَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْأَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَلَهُ قَوْل» (طه:109); در آن روز شفاعت [بهكسى] سود نبخشد، مگر كسى را كه [خداى]رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد.و نيز ر.ك: انبياء: 28.

13ـ عبدعلى جمعهحويزى، پيشين، ج 5، ص 53، ح 61.

13ـ «...فرد افسرده تقريباً هميشه آينده را بابدبينى و نوميدى زياد مى بيند. او معتقداست كه اقدامات وى، حتى اگر بتواند ازعهده آن ها برآيد، محكوم به شكست هستند.... فرد افسرده به تعداد زيادى دليل براىشكست آينده مجهّز است، و اصلا دليلىبراى موفقيت نمى بيند.» «وقتى از يكبيمار افسرده سؤال مى شود كه چه احساسىدارد، رايج ترين صفت هايى كه به كار مىبرد عبارتند از: غمگين، دمغ، بدبخت،درمانده، نااميد، تنها، ناخشنود،اندوهگين، بى ارزش، شرمنده، حقير،نگران، بى مصرف، گناه كار.» (ديويدروزنهان و ديگران، روان شناسىنابهنجارى آسيب شناسى روانى، ترجمهيحيى سيدمحمدى، تهران، ارسباران، 1379، ج2، ص 11 و 6.)

15ـ ر.ك: غلامحسين معتمدى،پيشين، ص 39.

16ـ شبيه آيه مزبور، آيه 83سوره اسراء است كه خداوند مى فرمايد: (وَإِذا أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِأَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَيَؤُوساً); (و چون به انسان نعمت ارزانىداريم، روى مى گرداند و پهلو تهى مى كندو چون آسيبى به وى رسد نوميد مى گردد.)فردِ بدبين چون توجيه عقلانى و منطقىصحيحى از رابطه خود با اجتماع و هستىندارد، حوادث را نسبت به خود به صورتتحميل مى نگرد. بنابراين، احساس فشارروانى مى كند و دچار نااميدى مى گردد.

17ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و ديگران،پيشين، ج 9، ص 31 / على اكبر هاشمىرفسنجانى و ديگران، تفسير راهنما، ج 8،ص 30.

18ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين،ج 2، ص 544، ح 3.

19ـ نهج البلاغه، حكمت 90.

20ـ نهج البلاغه، حكمت 108.

21ـ آمدى،پيشين، ج 1، ص 180.

22ـ همان، ج 2، ص 81.

23ـ نهج البلاغه، حكمت 21.

24ـ آمدى،پيشين، ج 2، ص 36.

25ـ براى تفصيل مطلبرجوع كنيد به: محمدتقى مصباح، پيشين، ج1، ص 402.

26ـ ر.ك: امام خمينى، شرح حديثجنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى (ره)، 1380، ص 129.

27ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص55، ح 1.

منبع: ماهنامه معرفت ،شماره 81