نكته قابل توجهي كه در تمامي غزليات حافظ بچشم ميخورد سبك بيان است؛ خواجه معمولاً با هنرنماي خاصي، نكات عرفاني را با آرايش ها و صنايع ادبي، عجين كرده و به زبان ساده بگوييم بازي با كلمات كرده تا جاييكه انسان احتمال ميدهد اگر چنين كاري صورت نميگرفت خواجه نميتوانست درون عرفاني و آتشين خود را به بيرون انتقال دهد، اما در مورد اشعار حضرت امام(ره) قضيه برعكس است. امام(ره) بيقافيه انديش، بدون تعمد تكلف، بلكه با سادگي خاصي، هر آنچه را كه از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوك خامه رانده و به روي كاغذ آورده است. لذا غزلهاي ديوان امام از اين سادگي، حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند كه صنايع گوناگوني كه لازمؤ شعر است در ديوان حضرت امام بطور طبيعي و خالي از حالت تصنع بكار گرفته شده است كه براي توضيح بيشتر مي توان به بخش (شناسنامؤ سروده ها) در ملحقات ديوان رجوع كرد.
مشرب عرفان خواجه حافظ و حضرت امام(رض)
پيش از اين در بحث سير تصوف و عرفان، بررسي اجمالي از عرفان قرن هفتم داشتيم. بايد گفت كه اين قرن، قرن ظهور انديشهاي نو و بديع بنام "وحدت وجود" است كه ابداع كنندؤ آن محي الدين ابن عربي است.
شهيد مرتضي مطهري در كتاب "عرفان حافظ" يا "تماشاگه راز" ميگويند: آنكسي كه عرفان را بصورت يك علم در آورد و آنرا به اصطلاح متفلسف كرد و بصورت يك مكتب در آورد و در مقابل فلاسفه آنرا عرضه داشت و فلاسفه را در واقع تحقير كرد و اثر گذاشت روي فلسفه، و فلاسفهاي كه بعد از او آمدند چارهاي جز اعتنا به نظريات او نداشتند؛ محي الدين ابن عربي است. بدون شك "پدر عرفان نظري" در اسلام محيالدين ابن عربي، اين اعجوبؤ روزگار است.
محي الدين، هم در عرفان عملي قدمي راسخ داشته يعني از اول عمرش اهل رياضت و مجاهده بوده و هم در ارائه عرفان نظري بينظير بوده است. بحث وحدت وجود كه محور عرفان است براي اول بار توسط محيالدين بيان گرديد. عرفان نظري بدينصورت كه علمي مدون باشد و در مسائل به شكل فلسفي اظهار نظر كند اگرچه بيش و كم سابقه دارد ليكن مسلماً تدوين كنندؤ آن در دورؤ اسلامي محيالدين ابن عربي طايي اندلسي است.
عرفان نظري قبل از محيالدين نظير منطق قبل از ارسطو است كه هم بود و هم نبود، بود از اين لحاظ كه مردم بالفطره تا حدود زيادي طبق قواعد منطقي عمل ميكردند و نبود يعني بصورت يك علم مدون نبود. بر تمام مسائل عرفان نظري، مي توان شواهدي از آيات قرآني و كلمات اوليأ بزرگ حق، مخصوصاً حضرت امير ـ عليه السلام ـ يافت ولي محيالدين اول كسي است كه عرفان نظري را بصورت علمي كه موضوعش ذات حق است در آورد.
بعد از او عرفان رنگ و بوي ديگري پيدا كرد. شاخص بودن او در عرفان كه بطور مطلق تحت عنوان شيخ از او ياد كرده اند از شاخص بودن بوعلي كه شيخ در فلسفه و شيخ طوسي كه شيخ مطلق فقه است در ميان قدما و شيخ انصاري كه شيخ مطلق فقه و اصول است در صد سال اخير و شيخعبدالقادر كه شيخ مطلق فن و بلاغت است، بيشتر است كه كمتر نيست.
محيالدين، غوغايي عرفاني در جهان اسلام از اندلس گرفته تا مصر و شام و ايران و هند برانگيخت. صدرالدين قونوي، فخرالدين عراقي، ابن فارض مصري، داود قيصري، عبدالرزاق كاشاني، مولوي بلخي، محمود شبستري، حافظ و جامي، همه شاگردان مكتب اويند.
به احتمال بسيار بسيار قوي حكمت ذوقي و اشراقي شيخ شهاب الدين سهرورديِ مقتول بيشتر تحت تاثير محيالدين ابن عربي بوده است تا تحت تاثير ديگران چون اوقات زيادي با محيالدين ملاقات و گفتگو داشته است.(2)
تاثير حافظ از محيالدين ابن عربي آنقدر واضح و آشكار است كه باسيري در ديوان خواجه ميتوان به آن پي برد، دكتر احمد علي رجايي بخارايي در كتاب "فرهنگ اشعار حافظ" در تمامي مواردي كه براي بيان ديدگاههاي حافظ به مستنداتي نياز پيدا كرده بيش از هر بزرگي، نظر ابن عربي را مدرك ساخته و به آن استناد مي نمايد؛(3) براي مثال به دو نمونه اشاره مي كنيم:
1ـ در بحث حجاب مي نويسد: "ابن عربي، حجاب را هر چيزي مي داند كه مطلوب را از چشم مستور دارد" و اين بيت را از حافظ مي آورد كه همسو با نظر محيالدين است.
حافظ/266
حافظ/342
2ـ و در تعريف سالك گويد: ابن عربي مينويسد: "سالك آن كسي است كه علم او به درجؤ عين اليقين رسيده باشد". و حافظ گويد:
حافظ/1
اما در خصوص مشرب عرفاني حضرت امام خميني(ره) آقاي محمد جواد گوهري با درايت كافي، در مروري بر كتاب ارزشمند "تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس" مقاله اي تحت عنوان "يكفروغ رخ ساقي" نوشته اند كه در جايجاي آن به الهام گيري امام از ابن عربي اشاره دارد كه ما در اين قسمت گزينه هايي را سند قرار ميدهيم:
"مهمترين مساله، تبلور برخي از عقايد شيخ اكبر، ابن عربي است در گفتارها و نوشتارهاي مستقل امام. اين مساله يكي از پراهميت ترين و با ارزشترين ابعاد بررسي افكار و انديشههاي امام را تشكيل ميدهد. ... در اظهارات يكي از بستگان حضرت امام بود كه ايشان از آن رو به كودكان، خصوصاً تازه تولديافتگان علاقه داشتند كه آنها را قريب العهد به پروردگارشان ميدانستند كه نظير چنين امري را در فصوص [ابن عربي] ميتوان يافت؛ در جايي كه سخن از تسخير است. در اين مبحث شيخ تاكيد ميكند كه: مخلوق هر چقدر به خداوند نزديكتر و متشبهتر باشد قدرت و توانايي او در تسخير مخلوقات ديگر بيشتر است، از همين روست كه اطفال برغم همه ضعف و ناتوانيشان حتي در تسخير قدرتمندترين شخصيتها موفقند. اين از آن روست كه ايشان قريب العهد ـ يا به تعبير شيخ ـ "جديدالعهد" به پروردگارشان هستند.
اينكه (عالم محضر خداست) و اينكه عشق خداوند با جهاد در راه او به لقأاللّه منتهي ميشود جمله مطالبي هستند كه شايد امروزه از بديهيترين تصورات به حساب آيند، ولي بايد دانست كه اين مفاهيم در گذشتهاي نه چندان دور و تحديداً قبل از انقلاب اسلامي بسيار محتاطانه بكار گرفته ميشدند."
بي ترديد يكي از مهمترين مراجعي كه به صراحت و با جرات تمام اين امور را مورد بحث قرار داده كتاب شريف "فصوص" است. انطباق مشهود و ملحوظ برخي نظريات حضرت امام(رض) با دكترينهاي عرضه شده در كتاب فصوص شيخ كاملاً در تعليقات بر شرح فصوص نمايان است.(4)