محمد صفر جبرئيلي
حضرت زهرا عليهاالسلام در اين دنيا عمر زيادى نكرد و قسمت عمده زندگانيش همراه وجود مقدس پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و امام على عليهالسلام بود. طبيعى است با وجود آن دو بزرگوار ـ خصوصا پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله ـ جايى براى درخشش شخصيت ديگرى نخواهد بود، آن هم در عصرى كه هنوز نگاه به زن نگاهى منفى، و عرصهاى براى تجلى توانمنديهاى مثبت و مفيد زنان كارآمد وجود نداشت.
البته تعاليم عاليه اسلام و آموزههاى علمى و عملى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نسبت به شخصيت دادن به زن توانست زمينه ساز رشد و شكوفايى شخصيت اين قشر از انسان باشد. بانوى بزرگوار اسلام كه در چنين مكتبى پرورش يافته است و خود نيز از علم و آگاهى و معرفت بالايى برخوردار است، توانست در عمر كوتاه خود، در عرصههاى مختلف فردى، خانوادگى و اجتماعى در كنار پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و امام على عليهالسلام درخشش نمايد و منشأ خير و بركت براى تمام بشريت باشد.
بخشى از فعاليتهاى اجتماعى آن بانوى گرانقدر را مىتوان در موارد زير تبيين كرد:
در اينكه حضرت زهرا عليهاالسلام در بين جامعه آن روز مورد مراجعه مردم بود و در امور مختلف اجتماعى نقش داشت، شكى نيست. چنانكه علامه سيد جعفر مرتضى عاملى مىنويسد:
«تاكيدهاى مكرر و مداوم پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در گفتار و رفتار، به علاوه مقام و موقعيت حضرت زهرا عليهاالسلام سبب شد تا ايشان مورد مراجعه مردم باشند و از درجه و موقعيت خاصى برخوردار گردند. چنانكه منزل ايشان پايگاه و پناهگاهى براى كسان زيادى بود كه به آنجا رفت و آمد مىكردند. علاوه بر زنان همسايه، ديگر بانوان مدينه نيز به آن حضرت مراجعه كرده و به منزلش رفت و آمد داشتند.»(1)
و نيز مىنويسد: «مردم جهت كسب معرفت و مطالب علمى از محضر حضرت، به خدمت ايشان مشرف مىشدند.»(2)
زنان مدينه خدمت آن حضرت مىرسيدند و پرسشهاى شرعى خود را از محضرش مىپرسيدند و ايشان نيز با صبر و حوصله به پاسخ آنها مىپرداخت؛ چنانكه حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام مىفرمايد:
زنى به حضور فاطمه عليهاالسلام رسيد و عرض كرد، من مادرى ناتوان دارم كه نسبت به مسائل و احكام نمازش دچار شبهه و اشتباهى شده است، مرا نزد شما فرستاده تا آنرا بپرسم. حضرت به پرسش او پاسخ گفت. وى مسئلهاى ديگر پرسيد و حضرت پاسخ گفت. پرسش سومى مطرح كرد و همين طور تا ده پرسش را مطرح كرد و حضرت نيز پاسخ گفتند. آن زن از اينكه پرسشهايش زياد شد خجالت كشيد و عرض كرد اى دختر پيامبر! شما را زحمت ندهم. حضرت فرمودند: هر وقت خواستى بيا و هر چه مىخواهى بپرس... .(3)
امام حسن عسكرى عليهالسلام مىفرمايد:
دو زن كه در يكى از مباحث دينى با هم اختلاف داشتند، خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند. بحث آن دو به نزاع و دعوا كشيد، يكى از آن دو با ايمان بود و ديگرى معاند و مخالف با اسلام. حضرت به زن مسلمان در گفتن دلايل و ادله خود كمك كرد تا بتواند مطالب حق خود را ثابت كند. او كه توانست حرف خود را اثبات كند، از اين جهت خيلى خوشحال شد. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: «اِنَّ فَرَحَ الْمَلائِكَةِ بِاسْتِظْهارِكِ عَلَيْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِكِ وَ اِنَّ حُزْنَ الشَّيْطانِ وَ مَرَدَتِهِ بِحُزْنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها؛(4) خشنودى فرشتگان از پيروزى تو بر او بيش از خشنودى تو مىباشد، چنانكه غمگين شدن شيطان و پيروانش بيش از ناراحتى و حزن آن زن مىباشد.»
از رسالتهايى كه آن حضرت در اجتماع آن روز خود را عهدهدار آن مىدانست، بيان معارف الهى بود؛ هر چند حوادث بعد از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و كوتاهى عمر آن حضرت، جامعه را از كسب فيض بيشتر محروم ساخت.
ابن مسعود از بزرگان اصحاب پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىگويد:
مردى به نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام آمد و عرض كرد: آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله چيزى نزد شما گذاشته است كه من نيز از آن بهرهمند شوم؟ آن حضرت به خدمتكار منزل فرمود كه برود آن دستمال ابريشمى را بياورد. او هر چه به دنبال آن گشت آن را پيدا نكرد، حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: حتما آن را پيدا كن؛ زيرا به اندازه حسن و حسين عليهماالسلام برايم ارزش دارد. خدمتكار پس از جستجو آن را پيدا كرد، در آن صحيفه و نوشتهاى بود كه بر آن چنين نوشته شده بود:
«قال محمد النبى صلىاللهعليهوآله : لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ. مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَلايُؤْذى جارَهُ. وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرا اَوْ يَسْكُتْ. اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الخَيِّرَ الْحَليمَ الْمُتَعَفِّفَ وَ يُبْغِضُ الْفاحِشَ الضَّنينَ السَّئّال المُلْحِف. اِنَّ الْحَياءَ مِنَ الايمانِ وَ الايمانُ فِى الْجَنَّةِ وَ اِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذاءِ وَ الْبَذاءُ فِى النّارِ؛(5)
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمودند:
كسى كه همسايهاش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نيست. هر كس به خداوند و روز قيامت ايمان دارد همسايهاش را آزار ندهد. كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد يا سخن نيكو بگويد يا سكوت كند. همانا خداوند انسان نيكوكار بردبار و پاكدامن را دوست دارد و انسان زشت كار بخيل و بسيار سؤال كننده و پررو را مبغوض دارد. همانا حياء از ايمان است و ايمان نيز در بهشت جاى دارد و فحش [و ناسزاگويى] از بىحيايى است و [آدم] بىحيا در آتش است.»
در مواردى بعضى از مؤمنان همسران خود را خدمت آن بانوى بزرگ مىفرستادند تا پرسشهاى خود را از محضر آن بزرگوار بپرسند، چنانكه مردى همسرش را فرستاد تا به نزد حضرت برود و از ايشان بپرسد كه آيا او از شيعيان و پيروان شما مىباشد يا خير؟ او به حضور حضرت آمد و چنين پاسخ شنيد كه به شوهرت بگو: «اِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ فَاَنْتَ مِنْ شيعَتِنا وَاِلاّ فَلا؛ اگر به آنچه كه به شما امر كردهايم عمل مىكنى و از آنچه كه نهى كردهايم دورى مىكنى، از شيعيان ما هستى وگرنه خير.»
مرد بعد از شنيدن پاسخ آن حضرت مضطرب شد و به خود گفت: واى بر من، چه كسى پيدا مىشود كه از گناه و خطا به دور باشد؟ پس من همواره در جهنم خواهم بود؛ زيرا هر كس از شيعيان آنان نباشد در آتش جهنم جاودان است.
همسرش به حضور حضرت برگشت و سخنان شوهر را بازگو كرد. حضرت فرمودند:
«قُولى لَهُ لَيْسَ هكَذا، شيعَتُنا مِنْ خيارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كُلُّ مُحبّينا وَ مُوالى اَوْلياءِنا وَ مُعادى اَعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا. لَيْسُوا مِنْ شيعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهينا فى سائِرِ الْمُوبِقاتِ وَ هُمْ مَعَ ذلِكَ فِى الْجَنَّةِ وَ لكِنْ بَعْدَما يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهمْ بِالْبَلايا وَ الرَّزايا اَوْ فى عَرَصاتِ القيامَةِ بِاَنْواعِ شَدائِدِها اَوْ فِى الطَّبَقِ الاَْعْلى مِنْ جَهَنَّم بِعَذابِها اِلى اَن نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ نَنْقُلَهُمْ اِلى حَضْرَتِنا؛(6)
به او بگو اين چنين نيست. شيعيان ما از بهترين اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستداران دوستان ما و دشمنانِ دشمنان ما و هر كس با قلب و زبان تسليم ما اهل بيت باشد. اگر با اوامر و نواهى ما در ديگر گناهان مخالفت كنند، از شيعيان [واقعى] ما نخواهند بود، ولى در عين حال آنها نيز در بهشت خواهند بود البته پس از آنكه در اين دنيا به بلايا و گرفتاريها و يا در عرصههاى قيامت به انواع شدائد و سختيها و يا در طبق بالاى جهنم گرفتار عذاب شدند، تا ما به خاطر محبت و [دوستى] كه با ما داشتهاند نجاتشان دهيم و آنان را به نزد خود منتقل كنيم.»
در اوايل بعثت، حفظ جان پيامبر صلىاللهعليهوآله و دفاع و حمايت از آن حضرت از مهمترين رسالتهاى جامعه نو پاى اسلام و وظيفه خطير كسانى بود كه عليرغم مشكلات و تنگناهاى موجود به حقانيت پيامبر و آيين او ايمان آورده بودند. تعداد انگشت شمارى نيز با استفاده از موقعيت اجتماعى، سياسى و تواناييهاى ديگر خود، بيشتر به اين امر مىپرداختند كه از جمله آنها حضرت زهرا عليهاالسلام بود. بعد از رحلت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز با پيش آمدن حوادث ناگوار، اين رسالت ابعاد ديگرى به خود گرفت و از جمله آنها، حمايت و دفاع از امامت و جانشينى به حق پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بود. تنى چند از مسلمانان راستين و بيشتر از همه آنها بانوى عالى مقام جهان اسلام بود كه در انجام اين رسالت نهايت تلاش را نمود.
رسول خدا از هنگامى كه به رسالت مبعوث شدند تا زمانيكه به مدينه هجرت كردند، در مكه مورد اذيت و آزارهاى فراوانى قرار گرفتند. بزرگان قريش و حتى عموهاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله علاوه بر تشويق و تحريك مردم و حتى كودكان به اذيت و آزار پيامبر، خود نيز به طور مستقيم از هيچ تلاشى در اين كار دريغ نداشتند. گاهى خاك بر سر پيامبر مىريختند و زمانى سنگ بارانش مىكردند و يا در كنار كعبه و هنگام نماز، شكنبه حيوانات بر سر و پشت حضرت مىگذاشتند. در اين دوران مردانى مانند حمزه سيدالشهداء به دفاع از پيامبر بر مىخاستند؛ اما تاريخ نام بانويى بزرگوار كه در آن وقت بين 5 تا 8 سال بيشتر نداشته است را نيز در كنار مدافعان پيامبر ضبط و ثبت كرده است،(7) او علاوه بر اينكه در منزل و خصوصا بعد از رحلت مادر بزرگوارش خديجه پرستارى پدر را نيز بر عهده داشت، بيرون از منزل نيز هميشه مراقب پدر بود.
ابوبكر بيهقى مىنويسد: روايت شده است كه مشركان قريش در حجر اسماعيل گردآمده بودند و مىگفتند: چون محمد صلىاللهعليهوآله عبور كند، هر يك از ما به او ضربهاى خواهيم زد و چون فاطمه اين را شنيد پيش مادر رفت و سپس اين مطلب را به اطلاع پيامبر رساند... .(8)
آن بانوى بزرگوار در مواردى نيز علاوه بر اطلاع و پيشگيرى از اقدام آنان، خود مستقيما به صحنه مىرفت و به حمايت و دفاع از پيامبر عزيز مىپرداخت.
عبداللّه بن مسعود مىگويد: با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در كنار كعبه بوديم، حضرت د رسايه خانه خدا مشغول نماز بود، گروهى از قريش و از جمله ابوجهل در گوشهاى از مكه چند شتر نحر كرده بودند، شكنبه آنها را آوردند و بر پشت پيامبر گذاشتند، فاطمه عليهاالسلام آمد و آنها را از پشت پدرش برداشت.(9)
عمرو بن ميمون از عبداللّه روايت مىكند و مىگويد: روزى پيامبر به حال سجده بود، گروهى از قريش گرد او بودند و مقدارى از شكنبه و احشاء شتر و يا گاوى كه آن را كشته بودند در آنجا بود، گفتند چه كسى اين شكنبه را بر مىدارد و بر پشت او مىگذارد؟ عقبة بن ابىمعيط اين كار را انجام داد. فاطمه عليهاالسلام آمد و آنرا از پشت پيامبر صلىاللهعليهوآله برداشت... .(10)
حضرت زهرا عليهاالسلام مقام و موقعيت و جايگاه امام على عليهالسلام را خوب شناخته بود و از تواناييهاى ذاتى و خدادادى و شايستگيهاى ايشان نيز مطلع بود.(11) ديدگاههاى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را نسبت به امام به صورت مرتب شنيده بود و بدان ايمان و اعتقادى راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپاى اسلام را در رهبرى و امامت امام على عليهالسلام مىدانست(12) و جايگزين ديگرى را با وجود ايشان براى اين مقام و منصب جايز نمىديد. از اينرو براى اثبات و تحقق آن از هيچ تلاشى دريغ نكرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت و دفاع از امام عليهالسلام و مقام امامت بر نداشت.
در بيعت با خليفه اول سه گروه از قبول بيعت با ابوبكر امتناع كردند:
اول: گروه انصار، كه در سقيفه حضور داشتند و هر چند در ابتدا از بيعت با ابوبكر خوددارى كردند، ولى مسائلى موجب شد تا بيشتر آنها در همان جلسه به ابوبكر دست بيعت دهند.
دوم: بنى اميه و در رأس آنها ابوسفيان، كه منتظر رسيدن به پست و مقام و منصب بودند و در عصر جاهليت، مقدارى از آن برخوردار بودند.
سوم: بنى هاشم و تعدادى ديگر از مسلمانان مانند عمار، سلمان، مقداد و ابوذر و ديگران.
مشكل انصار تا حد زيادى به نفع خليفه حل شد، بنى اميه نيز با تطميع مالى و مقام و منصب حكومتى بيعت كردند؛ اما مشكل بنى هاشم همچنان باقى بود، هر چند حزب حاكم در جلب رأى و نظر آنان نيز تلاش زيادى كرد و حتى چند شب بعد از بيعت در سقيفه به منزل عبداللّه بن عباس رفتند و پيشنهاد پست و حكومت به او و ديگر افراد خانوادهاش را دادهاند اما مورد قبول او قرار نگرفت و ابن عباس مسئله را به امام على عليهالسلام واگذار كرد و هيچ يك از بنى هاشم ـ تا امام بيعت نكرد ـ دست بيعت به ابوبكر ندادند. و تا حضرت زهرا زنده بود، امام نيز بيعت نكرد. به همين جهت حزب حاكم چاره ديگرى انديشيد و به فكر تهديد افتاد.(13)
ابتدا مدافعان امام على عليهالسلام كه در منزل حضرت زهرا اجتماع كرده بودند، به دنبال تهديد جدى حكومت و شايد مصلحت انديشى امام عليهالسلام متفرق شدند، سپس طرفداران حكومت براى جلب امام عليهالسلام به جهت بيعت با خليفه به منزل آن حضرت حملهور شدند.(14) بانوى بزرگوار اسلام خود در مقابل مهاجمان ايستاد و با آنان صحبت كرد و فرمود:
«اَيُّهَا الضّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ماذا تَقُولُونَ وَ اَىُّ شَىْءٍ تُريدُونَ؟ يا عُمَرُ اَما تَتَّقِى اللّهَ؟ تَدخُلُ عَلى بَيْتى؟ اَبِحِزْبِكَ الشَّيْطان تُخَوِّفُنى وَ كانَ حِزبُ الشَّيْطانِ ضَعيفا؛(15) اى گمراهان و دروغگويان چه مىگوييد و چه مىخواهيد؟ اى عمر! آيا از خدا نمىترسى؟ مىخواهى وارد خانه من شوى؟ آيا با حزبت كه حزب شيطان است مرا مىترسانى، در حالى كه حزب شيطان ناتوان است.»
و هنگامى كه امام عليهالسلام را با زور به طرف مسجد مىبردند، حضرت زهرا عليهاالسلام با اينكه صدمه ديده بود خود را به ميان آنان و امام عليهالسلام رساند و فرمود:
«وَاللّهِ لااَدَعُكُمْ تَجُرُوّنَ اِبنَ عَمّى ظُلْما؛(16) به خدا سوگند نمىگذارم پسر عموى مرا [ظالمانه به سوى مسجد[ بكشانيد.»
و بعد از آنكه امام عليهالسلام را آنچنان به مسجد بردند، حضرت وارد مسجد شد و با تهديدى جدى فرمود:
«خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمّى فَوَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخِلُّوا عَنْهُ لاََنْشُرَنَّ شَعرى وَ لاََضَعَنَّ قميصَ رَسُولِ اللّه صلىاللهعليهوآله عَلى رَأسى وَ لاََصْرُخَنَّ اِلَى اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى؛(17) پسر عمويم را رها كنيد. قسم به آن خدايى كه محمد صلىاللهعليهوآله را بر حق برانگيخت، اگر از او دست برنداريد گيسوان خود را پريشان كرده و پيراهن رسول خدا صلىاللهعليهوآله را بر سرافكنده و در برابر خدا فرياد خواهم زد.»
و هنگامى كه سلمان فارسى با اشاره امام عليهالسلام از آن بانوى بزرگوار خواست تا نفرين نكند و به منزل برگردد، خطاب به سلمان اين چنين فرمود:
«يُريدُونَ قَتْلَ عَلِىٍّ عليهالسلام وَ ما عَلى عَلِىٍّ عليهالسلام صَبْرٌ؛(18) مىخواهند على عليهالسلام را به قتل برسانند و [من] بر قتل على عليهالسلام صبر ندارم.»
خليفه و ديگران كه مرعوب دفاع و حمايت جدى آن بانوى بزرگوار از امام عليهالسلام شدند، به ناچار امام عليهالسلام را آزاد كردند و حضرت زهرا با ديدن امام عليهالسلام به او چنين عرض كرد:
«روُحى لِروُحِكَ الْفِداءُ وَ نَفْسى لِنَفْسِكَ الْوَقاءُ يا اَبَاالْحَسَنِ اِنْ كُنْتَ فى خَيْرٍ كُنْتُ مَعَكَ وَ اِنْ كُنْتَ فى شَرٍّ كُنْتُ مَعَكَ؛(19)
جانم فداى جان تو، روحم سپر بلاهاى جان تو، اى ابوالحسن! اگر تو در خير و نيكى بودى با تو خواهم بود و اگر در سختى و بلاگرفتار شدى [باز هم] با تو خواهم بود.»
آن حضرت مىديد كه با خروج رهبرى امت از محور خود چه بسا ممكن است امور مهم ديگرى نيز دچار اين آفت شود و هر گونه ساكت ماندن نوعى تاييد بر كارهاى ناروا باشد و چه بسا حتى براى هميشه كارى قانونى جلوه داده شود و نشانى بر حقانيت مدعيان خلافت تلقى گردد. بدين جهت حضرت زهرا عليهاالسلام در مواردى مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شِكوه به اثبات رساند.
بعد از آنكه حضرت چند بار براى گرفتن فدك(20) ـ كه حق آن حضرت بود ـ به خليفه اول مراجعه كرد(21) و او نيز با استناد به حديثى كه كسى غير از او آن را از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نشنيده و نقل نكرده است و بعد از استناد حضرت زهرا به آياتى از قرآن و بيانات پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و حتى شهادت شاهدان، از باز گرداندن فدك به آن حضرت خوددارى كرد، آن بانوى بزرگوار به اعتراض چنين فرمود:
«وَاللّهِ لاََدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ وَ اللّهِ لا اُكَلِّمُكَ بِكَلِمَةٍ ما حَيَيْتُ؛(22) سوگند به خدا تو را نفرين مىكنم و بخدا قسم تا زنده هستم با تو يك كلمه سخن نخواهم گفت.»
بعد از آنكه تعدادى به درب منزل حضرت على عليهالسلام آمدند و با تهديد خواستند امام عليهالسلام را با اجبار به بيعت وادارند و يا متعرض اهل خانه شوند و خانه را به آتش بكشانند ـ كه متأسفانه اين كارها نيز به انجام رسيد(23) ـ حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد و خطاب به خليفه اول فرمود:
«يا اَبابَكْر! ما اَسرَعَ ما اَغَرْتُمْ عَلى اَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللّه صلىاللهعليهوآله وَ اللّهِ لااُكَلِّمُ عُمَرَ حَتّى اَلْقَى اللّهَ؛(24)
تعاليم عاليه اسلام و آموزههاى علمى و عملى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نسبت به شخصيت دادن به زن توانست زمينه ساز رشد و شكوفايى شخصيت اين قشر از انسان باشد.
اى ابوبكر! چه زود كينههاى پنهانى خود را عليه اهل بيت رسول خدا صلىاللهعليهوآله ظاهر كرديد، سوگند به خدا تا زندهام با عمر سخن نخواهم گفت.»
بعد از آنكه امام على عليهالسلام را به طرز نامناسبى به مسجد بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام خود را به مسجد رساند و اعتراض خود را به مهاجمان و ديگر كسانى كه آنجا بودند ابلاغ كرد. از جمله خطاب به خليفه دوم كه نقش اصلى را در اين كارها داشت فرمود:
«طُغْيانُكَ يا عُمَر اَخْرَجَنى اَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ وَ كُلَّ ضالٍّ غَوِىٍّ. اَما وَاللّهِ يَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا اَنّى اَكْرَهُ اَنْ يُصيبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ اَنّى سَأقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اَجِدُهُ سَريعَ الاِْجابَةِ؛(25)
اى عمر! طغيان تو مرا [از خانه [بيرون كشيد و حجّت را بر تو و بر ديگر گمراهان اغوا شده تمام كرد. اى پسر خطاب! سوگند به خدا، چون كراهت دارم كه بىگناهان دچار بلا و گرفتارى شوند [از نفرين دست برمىدارم. اگر چنين نبود] مىدانستى كه بر خدا سوگند ياد مىكردم و سپس خدا را سريع الاجابة مىيافتم.»
فرازهايى از خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه گواهى گويا بر اين مطلب است. آن حضرت با دلى پر خون ازحوادث ناگوار پيش آمده، با زبان شكوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند:
«يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَصَنَةَ الاِْسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ فى حَقّى وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتى؟؛(26)
اى انجمن نقباء! اى بازوان ملّت! اى حافظان اسلام! اين غفلت و سستى كسى كه همسايهاش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نيست. هر كس به خداوند و روز قيامت ايمان دارد همسايهاش را آزار ندهد.
در مورد حق من چيست؟ و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگاريد؟»
در فراز ديگرى ضمن بيان علتهاى سستى و تساهل مردم فرمودند:
«اَلا وَقَدْ اَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلىَ الخَفْضِ وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بالبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّيقِ بِالسَّعَةِ فَمَجَجْتُم ما وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُم؛(27)
مىبينم كه به تن آسايى خو كردهايد، و كسى كه سزاوارتر [به زمامدارى] بود با شادى و دنياطلبى دور كرديد، و با رفاه و آسايش خلوت كردهايد و از سختى زندگى به راحتى و خوشگذرانى رسيدهايد؛ به همين جهت آنچه را كه حفظ كرده بوديد از دست داديد و آنچه را كه فرو برديد، استفراغ كرديد.»
در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا عليهاالسلام هنگامى كه آندو با اجازه امام على عليهالسلام به ملاقات آن بانوى بزرگوار رفتند، آن حضرت صورت خود را به سوى ديوار برگرداند و از آنان پرسيد: شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا شنيدهايد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود:
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانى، رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى؛
فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، رضايت فاطمه از رضايت من و خشم فاطمه از خشم من است.»
گفتند. آرى شنيديم.
حضرت فرمودند:
«فَاِنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ اَنَّكُما اَسْخَطْتُمانى وَ ما اَرَضَيْتُمانى وَ لَئِن لَقيتُ النَّبِىَّ صلىاللهعليهوآله لاََشْكُوَنَّكُما اِلَيهِ؛(28)
خدا و فرشتگانش را به شهادت مىگيرم كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد [و آزار داديد] و موجبات خشنودى مرا فراهم نكرديد. اگر با [پدرم] رسول خدا صلىاللهعليهوآله ملاقات كنم شكايت شما را نزد او خواهم برد.»
حضرت زهرا عليهاالسلام كه تربيت يافته مكتب پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بود، نسبت به همسايگان توجه خاصى داشت. برخى از موارد توجهات حضرت زهرا عليهاالسلام درباره همسايگان را مىتوان در امور زير جستجو كرد.
امام حسن عليهالسلام چنين نقل مىكنند: «رَأَيْتُ اُمّى فاطِمَةَ عليهاالسلام قامَتْ فى مِحْرابِها لَيْلَةَ جُمْعَتِها فَلَمْ تَزَلْ راكِعَةً ساجِدَةً حَتّى اِتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُها تَدْعُو لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ تُسَمّيهِمْ وَ تَكْثُرُ الدُّعاءَ لَهُمْ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها بِشَىْءٍ فَقُلْتُ لَها يا أُمّاهُ لِمَ لاتَدعِيَنَّ لِنَفْسِكِ كَما تَدْعينَّ لِغَيْرِكِ. فَقالَتْ يا بُنَىَّ الْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(29)
مادرم فاطمه عليهاالسلام را شب جمعهاى ديدم كه در محراب خود ايستاده و پيوسته به ركوع و سجده مىرفت تا سپيدى صبح آشكار شد و شنيدم كه در حق مردان و زنان مؤمن دعا مىكرد و اسم آنها را مىبرد و براى آنها بسيار دعا كرد. اما براى خودش دعا نفرمود. عرض كردم، اى مادر! چرا براى خودت چون ديگران دعا ننمودى؟ فرمود: پسرم! اول همسايه، سپس خانه.»
امام صادق عليهالسلام نيز اين سيره و روش حضرت را چنين بيان فرموده است:
«كانَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام اِذا دَعَتْ تَدْعُو لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها فَقيلَ لَها فَقالَتْ اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(30) فاطمه عليهاالسلام چنين بود كه هر گاه دعا مىكرد، براى مردان و زنان مؤمن دعا مىكرد ولى براى خودش دعا نمىكرد. به او گفته شد [و از او علت اين ماجرا سؤال شد]، پس فرمود: همسايه و سپس خانه.»
چنانكه از حديث امام حسن مجتبى عليهالسلام بر مىآيد، حضرت زهرا عليهاالسلام هنگام دعا براى همسايگان، آنها را با نام دعا مىكرده است و اين بيانگر ارتباط آن بانوى بزرگوار با مردم و همسايگان مىباشد.
حضرت زهرا عليهاالسلام هم به عيادت مريضهاى همسايه مىرفت و هم به جهت تعزيت و تسليت در مورد اموات آنها در بعضى از مجالس شركت مىكرد، چنانكه نوشتهاند:
«كانَتْ تَعُودُ مَرْضاهُمْ؛(31) از مريضهايشان عيادت مىكرد.»
«خَرَجَتْ فى تَعْزِيَةِ بَعْضِ جيرانِها؛(32) در عزاى بعضى از همسايگانش [از خانه [خارج شد.»
در سيره آن بانوى گرانقدر آمده است:
حضرت زهرا عليهاالسلام فقيران و بينوايان را اطعام مىداد و به همسايگان مستضعف خود رسيدگى مىكرد و به زنان و اطفال مخصوصا يتيمان توجه مىكرد و به آنها رسيدگى مىنمود و غذا مىداد تا جاييكه اثر گرسنگى بر صورت مباركش آشكار مىشد.(33)
حتى آن زمانى كه خانواده بزرگوار زهراى مرضيه عليهاالسلام سه روز پى در پى غذاى خود را به يتيم و فقير و مسكين دادند(34) و خداوند به شكرانه اين كار، غذايى براى آنها فرستاد، فاطمه عليهاالسلام از آن غذا نيز بين همسايگان توزيع و تقسيم كرد. در اين ماجرا، رسول خدا صلىاللهعليهوآله اهل بيت خود را جمع كرد و به آنها غذا داد تا سير شدند و قدرى از غذا باقى ماند و حضرت زهرا عليهالسلام آن را به همسايگانش بخشيد.(35)
با هجرت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به مدينه، مسلمانان و پيروان حضرت نيز به اين شهر مهاجرت كردند، تنگناهاى اقتصادى و سياسى مسلمانان را در شرايط بسيار سختى قرار داد، انصار هر چه داشتند به دستور پيامبر صلىاللهعليهوآله در نهايت اخلاص و فداكارى با مهاجران تقسيم كردند، غنيمتهاى جنگى نيز كه گاهى به دست مىآمد آنقدر نبود كه نياز جامعه نو پاى اسلام را بر طرف سازد، پيامبر بزرگوار صلىاللهعليهوآله مسلمانان و فقراى مسلمان را بر خود و خانواده و بستگانش ترجيح مىداد، و على و فاطمه عليهماالسلام نيز در اجراى اين رسالت اخلاقى، اجتماعى بيش از توان معمول بر خود سخت مىگرفتند. آنها علاوه بر تحمل مشكلات طاقت فرسا، در ايثار و انفاق نيز بر همه پيشى گرفته بودند.
خانه فاطمه عليهاالسلام محل مراجعه نيازمندان و فقيران بود، هر كس به آنجا مراجعت مىكرد نااميد برنمىگشت، و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز در موارد زيادى نيازمندان را به ايشان ارجاع مىداد.(36)
جابر بن عبداللّه انصارى مىگويد: نماز عصر را با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به جا آورديم، حضرت هنوز در محراب نماز نشسته بودند كه پير مردى از مهاجران عرب كه لباسى كهنه و مندرس به تن داشت وارد شد، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله احوال او را پرسيد و از او دلجويى كرد. آن مرد گفت: «اى رسول خدا! شكمم گرسنه است، غدايم بده، تنم برهنه است، لباسم بپوشان، تهيدستم، بىنيازم فرما.»
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود: «ما اَجِدُلَكَ شَيْئاً، اِنْطَلِقْ اِلى مَنْزِلِ مَنْ يُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، يُؤْثِرُ اللّهَ عَلى نَفْسِهِ، اِنْطَلِقْ اِلى حُجْرَةِ فاطِمَةَ؛
«چيزى براى تو نمىيابم، به در خانه كسى برو كه هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند، او خدا را بر خودش مقدم مىدارد، برو به خانه فاطمه عليهاالسلام .»
آنگاه پيامبر به بلال فرمود كه او را به منزل فاطمه عليهاالسلام برسان. بلال با او آمد و قضيه را به عرض زهراى مرضيه عليهاالسلام رساند. حضرت زهرا عليهاالسلام گردنبندى را كه دختر عمويش فاطمه دختر حمزه سيدالشهداء به او هديه داده بود، از گردن درآورد و به آن مرد فقير داد و فرمود: «خُذْهُ وَبِعْهُ فَعَسَى اللّهُ اَنْ يُعَوِّضَكَ بِهِ ما هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ؛(37) اين را بگير و بفروش. اميد است خداوند در مقابل آن چيزى به تو دهد كه از آن بهتر است.» همچنين ابن عباس نقل مىكند:
سلمان فارسى براى آنكه چيزى خانه فاطمه عليهاالسلام محل مراجعه نيازمندان و فقيران بود، هر كس به آنجا مراجعت مىكرد نااميد برنمىگشت، و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز در موارد زيادى نيازمندان را به ايشان ارجاع مىداد.
براى عرب تازه مسلمان شدهاى تهيه كند به خانه زنان پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله رفت اما چيزى نيافت، چشمش به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام افتاد و با خود گفت: اگر خيرى باشد از خانه فاطمه عليهاالسلام ، دختر پيامبر صلىاللهعليهوآله خواهد بود. رفت و در خانه آن حضرت را كوبيد و قضيه را به عرض ايشان رساند. آن حضرت فرمودند: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا صلىاللهعليهوآله بِالْحَقِّ نَبِيّا اِنَّ لَنا ثَلاثا ما طَعِمْنا وَ اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَدِ اضْطَرَبا عَلَىَّ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ .... وَلكِنْ لا اَرُدُّ الْخَيْرَ اِذا نَزَلَ الْخَيْرُ بِبابى؛ سوگند به آن كسى كه محمد صلىاللهعليهوآله را به حق به پيامبرى بر انگيخت، سه روز است كه چيزى نخوردهايم و حسن و حسين عليهاالسلام از شدت گرسنگى مىلرزيدند [تا اينكه خوابشان برد... .] اما خيرى را كه به در خانهام آمده است برنمىگردانم.»
حضرت عليهاالسلام پيراهن خود را به سلمان داد تا ببرد و از شمعون يهودى مقدارى خرما و جو بگيرد. سلمان آنها را گرفت و آورد. آن حضرت بلافاصله آنها را آسياب كرد و نان پخت و به سلمان داد تا براى آن مرد فقير ببرد. سلمان عرض كرد: يك قرص از اين نانها را براى حسن و حسين برداريد. حضرت فرمودند: «يا سَلْمانُ هذا شَىْءٌ اَمْضَيناهُ للّهِِ عَزَّوَجَلَّ لَسْنا نَأْخُذُ مِنْهُ شَيْئا؛(38) اينها را در راه خداى عزيز و بزرگ دادهايم، چيزى از آن را بر نمىداريم.»
1. جعفر مرتضى العاملى، ماساة الزهراء، ص 53؛ ر.ك: شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج 9، ص193 و 197. 2. همان، ص 54. 3. بحارالانوار، ج2، ص3. 4. همان، ص 8؛ الاحتجاج، طبرسى، ج1، ص18، ح 15. 5. دلائل الامامه، ابن جرير طبرى، ج 1؛ مستدرك الوسايل، ج 12، ص81؛ سفينة البحار، «انتشارات اُسوه»، ج 2، ص112. 6. بحارالانوار، چاپ ايران، ج68، ص155؛ نهج الحياة، ص 217، ح 121. 7. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: دلائل النبوة، ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، ص 41 ـ 47؛ بحارالانوار، ج 18، باب 8 از ابواب معجزات پيامبر و باب 1 از ابواب احوال آن حضرت. 8. دلائل النبوة، ج 2، ص43. 9. بحارالانوار، ج 18، ص57؛ دلائل النبوة، ج2، ص 44. 10. دلائل النبوة، ج 2، ص43. 11. براى آشنايى با ويژگيهاى حضرت امام عليهالسلام از نگاه حضرت زهرا عليهاالسلام ر.ك: خطبه حضرت در جمع زنان مدينه. براى استفاده از متن شرح و تفسير دو خطبه آن حضرت كه يكى را در مسجد مدينه و ديگرى در جمع زنان مدينه ايراد فرمود، ر.ك: الاحتجاج، ج1، ص253 ـ 293 و شرح نهجالبلاغه، ج16، ص210 به بعد و شرح خطبه حضرت زهرا، سيد عزالدين زنجانى در دو جلد و قطرهاى از دريا، على ربانى گلپايگانى. 12. ويژگيها، آثار و بركات رهبرى امام عليهالسلام را در خطبه حضرت در جمع زنان مدينه ببينيد، در ادامه بحث چند مورد در حد اشاره بيان خواهد شد. 13. ر.ك: شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج2، ص21 به بعد و ج 6، ص5 ـ 52؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 32 ـ 33؛ فروغ ولايت، جعفر سبحانى، بخش چهارم وپنجم، ص 145 ـ 193. 14. براى اطلاع بيشتر از چگونگى بردن امام به مسجد جهت بيعت و اهانت به اهل بيت پيامبر و آتش زدن درب منزل حضرت زهرا عليهاالسلام ر.ك: فروغ ولايت، جعفر سبحانى، بخش چهارم، فصل سوم، ص 179 ـ 194؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج 6، ص47 ـ 49؛ امام على بن ابىطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، فصل 15، ص 321 ـ 328. 15. بحارالانوار، ج 53، ص18. 16. نهج الحياة، ص 152، ح 68. 17. بحارالانوار، ج 43، ص47؛ روضه كافى، ج 8، ص238 با اندكى تفاوت. 18. تفسير عياشى، ج2، ص66 و 67. 19. نهج الحياة، ص159، ح 75. 20. جهت اطلاع بيشتر از فدك، ارزش و مقدار درآمد آن، چگونگى بخشش آن توسط پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله به فاطمه عليهاالسلام و سرنوشت آن و... ر.ك فروغ ولايت، جعفر سبحانى، 195 ـ 258 و شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 16، ص210 ـ 286. 21. هدف اصلى حضرت زهرا عليهاالسلام از باز گرفتن فدك استفاده مادى از آن نبود، بلكه اثبات و احقاق حق خود بود؛ چون همان سالهايى نيز كه فدك در اختيار ايشان بود، تنها به اندازه نياز اوليه خود از آن بر مىداشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مىكرد و تا هنگام رحلت پيامبر نيز اين چنين بود. ر.ك: بحارالانوار، ج29، ص118 به نقل از چشمه در بستر، ص 269؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج16، ص216. 22. شرح نهجالبلاغه، ج16، ص214. 23. جهت اطلاع بيشتر ر.ك الاحتجاج، ج1، ص209 ـ 213. 24. شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج6، ص49. 25. اصول كافى، ج1، ص 460، ح 5. 26. الاحتجاج، ج1، ص269؛ دلائل الامامه، ص 36. 27. همان، ص272 و 273. 28. الامامة و السياسة، ص 13 و 14؛ بحارالانوار،، ج28، ص356 و ج29، ص627 و ج43، ص 203 و 204. 29. همان، ج43، ص 82 و ج 86، ص 313. 30. همان، ج 90، ص 388. 31. اعلموا انى فاطمة، ج 4، ص534. 32. بحارالانوار (بيروت)، ج 57، ص 216. 33. ر.ك: اعلموا انّى فاطمه، ج4، ص217. به نقل از فاطمة الزهراء، توفيق ابوعلم، ص130 و تفسير كشاف زمخشرى. 34. دهر/ 7 ـ 8؛ بحارالانوار، ج35، ص 237 به بعد. 35. بحارالانوار، ج35، ص255 و ج47، ص27. 36. مأساة الزهراء، ج 1، ص54. 37. بحارالانوار، ج 43، ص56 ـ 58، ح 50. 38. تفصيل اين قضيه را ملاحظه كنيد: بحارالانوار، ج 43، ص 69 ـ 75.