خانه شیخ انصاری، خانه فقاهت، خانه پرهیزکاری

غلامرضا گلی زواره

نسخه متنی
نمايش فراداده

خانه شيخ انصاري، خانه فقاهت، خانه پرهيزكاري

غلامرضا گلي‏زواره

شيخ مرتضي انصاري چون آفتابي درخشان در آسمان فقاهت طلوع كرد و كثيري از دانشوران و عالمان از پرتو انوارش كسب فيض كردند و با مطالعه آثارش مدارج فضل و كمال را طي نمودند. آيت‏اللّه‏ ميرزا حسن شيرازي كه سي سال تمام رياست امور شيعيان به او اختصاص يافت و در مبارزه با استبداد و استكبار شجاعتي وصف‏ناپذير از خويش بروز داد، در مكتب اين شخصيت پرورش يافت1 و سيد جمال‏الدين اسدآبادي كه بيدارگر تعاليم قبله بود و در رگهاي جوامع مسلمين حياتي دوباره بخشيد، جرعه‏هاي جانبخش دانش را از چشمه اين فقيه فرزانه نوشيد.2 آيت‏اللّه‏ ميرزا ابوالقاسم تهراني (وفات 1292ق) دروسش را تقرير مي‏نمود.3 در مقام تحقيق و بررسي مشكلات فقه و اصول، شيخ مرتضي انصاري نه تنها از اقران خويش برتر بود، بلكه در تاريخ نظيرش كمتر ديده مي‏شود. استادانش به تكريم و تجليل از وي پرداخته و صاحب جواهر، انديشه‏ها و تفكرات اين شاگرد خود را به نحو تحسين‏برانگيزي قدر مي‏نهاد.4

او طلايه‏دار دوره ژرف‏انديشي در مسايل اجتهادي است كه با اسلوب نوين و آراي عميق خود، روح تازه‏اي در كالبد اجتهاد دميد و به بحثهاي مزبور رونق و جلوه خاصي بخشيد.5 او از مجتهدان بنام شيعه است كه از اواسط قرن سيزدهم به تدريس پرداخت و در سال 1266ق مرجع مطلق شيعه شد.6 حضرت امام خميني او را جزو كاروان سلف صالح و بزرگان مشايخ ناميده و از حوزويان و روحانيت در بياناتي خواسته است كه در روشهاي علمي و اخلاقي و پرهيز از تشريفات و پارسايي به شيوه‏هاي رفتاري اين عالم عامل تأسي جويند.7

شيخ انصاري را خاتم فقيهان و مجتهدان لقب داده‏اند. دو كتاب معروف «رسائل» و «مكاسب» او كتاب درسي طلاب حوزه علميه است كه از سوي علماي بعد از او، بر آنها حواشي متعدد نوشته‏اند.8 شهيد آيت‏اللّه‏ مرتضي مطهري مي‏نويسد «... او [شيخ انصاري] از كساني است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم‏نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدي كرد. او در فقه و اصول ابتكاراتي دارد كه بي‏سابقه است ...».9

در خصوص مقامات علمي و انديشه‏هاي اين متفكر و نيز شرح حالش در قلمرو تحصيل، تدريس و تتبع و نگارش آثار ارزنده تاكنون منابع ارزشمندي به رشته تحرير در آمده است، اما در اين نوشتار نگارنده كوشيده است بخشهايي از محيط تربيتي و شيوه اخلاقي و رفتار و روابط خانوادگي اين دانشمند را به نگارش آورد. اميد مي‏رود علاقه‏مندان را سودمند باشد.

* دامن ديانت

نسب خاندان شيخ انصاري به جابر بن‏عبداللّه‏ انصاري كه از ياران رسول اكرم(ص) بود، مي‏رسد. وي تا آخر نسبت به خاتم رسولان وفادار ماند. امام باقر(ع) در وصفش فرمود: جابر براي من از رسول خدا(ص) سخن گفت و او كسي است كه دروغ نمي‏گويد. امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم! به آيه شريفه «قُلْ لا أسْئلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرَا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فيِ الْقُربي» كسي وفا نكرد، مگر هفت نفر كه جابر يكي از آنان مي‏باشد. جابر نخستين كسي بود كه موفق گرديد پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) مرقد آن امام را زيارت كند. وي امام باقر(ع) را درك كرد و پس از 98 سال زندگي بابركت به سراي باقي شتافت.10

حضرت امام خميني او را جزو كاروان سلف صالح و بزرگان مشايخ ناميده و از حوزويان و روحانيت در بياناتي خواسته است كه در روشهاي علمي و اخلاقي و پرهيز از تشريفات و پارسايي به شيوه‏هاي رفتاري اين عالم عامل تأسي جويند.

مرحوم شيخ محمدامين انصاري كه خود از علماي عامل و مروجان دين مبين اسلام بود، سه فرزند داشت: مرتضي، منصور و محمدصادق كه همچون فرزندان ابوطالب بين هر كدام ده سال فاصله بود.1

مادر شيخ مرتضي انصاري دختر مجتهد بزرگ و عالم نامدار شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بن‏شيخ شمس‏الدين انصاري است كه از زنان پرهيزگار عصر خود به شمار مي‏رفت. در شأن او همين بس كه فرزندي به دنيا تحويل داد كه در طبقه فقها كمتر مي‏توان نظيري برايش يافت. حاج مولا نصراللّه‏ تراب دزفولي در كتاب لمعات البيان گويد: والده شيخ، زن صالحه‏اي بود و همچون ايام طفوليت مرتضي را آقا صدا مي‏كرد، چون در كودكي نام او آقا بود، زيرا شيخ به نام جد خود موسوم بود و براي احترام جدش، نامش را نمي‏بردند، بلكه او را آقا صدا مي‏كردند. آن زن خوشخو، شخصا متحمل طبخ نان و غذا پختن بود و بسيار عبادت مي‏كرد و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد. از جمله عادات شيخ اين بود كه مقدمات شب‏زنده‏داري مادر را خود انجام مي‏داد، حتي آب وضويش را در مواقع احتياج گرم مي‏كرد و چون در اواخر عمر نابينا شده بود، او را بر مصلايش قرار مي‏داد، سپس خود به نوافل شب و مقدمات آن مشغول مي‏گرديد.

همچنين از عادات شيخ اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس به منزل، ابتدا نزد مادر مي‏آمد و براي استمالت و به دست آوردن دل آن بانو، به گرمي و با سخنان سرشار از عطوفت و محبت سخن مي‏گفت و از حكايات و وضع مردمان در گذشته و تاريخ اقوام قبل و طرز زندگي آنان پرسش مي‏نمود و ضمن تكريم مادر مزاح مي‏نمود تا هر گونه تكدر و انقباض روحي را از ذهن مادر دور كند و لبخند را بر لبان او بنشاند و چون جويبار سرور و نشاط را روانه قلب مادر مي‏كرد، به اتاق عبادت و مطالعه خود مي‏رفت.

گويند روزي شيخ خطاب به مادر گفت: آيا زماني را به ياد مي‏آوري كه به تحصيل مقدمات مشغول بودم و مرا براي انجام كارهاي خانه مي‏فرستادي و من پس از درس و مباحثه انجام مي‏دادم و به منزل مي‏آمدم، شما در خشم مي‏شدي، و مي‏گفتي: اجاقم كور است؟ آيا حالا هم اين گونه است. مادر با حالت تبسم و از روي مزاح گفت: آري، حالا هم چنين است، زيرا در آن موقع رفع حوايج منزل نمي‏كردي و اينك كه به جايي نايل آمده‏اي و مقامي را حايز گشته‏اي، به سبب احتياطي كه در صرف وجوه شرعيه مي‏نمايي، ما را تحت فشار قرار داده‏اي!

در تأييد وارستگي و تقيد اين بانو شرح حال‏نگاران خاطرنشان ساخته‏اند: در يكي از روزها مادر خطاب به شيخ زبان به اعتراض گشود و گفت: با اين همه وجوهاتي كه شيعيان از اطراف و اكناف به نزد شما مي‏آورند، چرا برادرت منصور را كمتر رعايت مي‏كني و به او مخارجي كه هزينه زندگيش را كفايت كند، نمي‏دهي؟! شيخ در اين هنگام بي‏درنگ كليد اتاقي را كه در آن وجوه شرعيه نهاده بود، به مادرش داد و اظهار داشت: هر قدر صلاح مي‏داني، به فرزندت بده، ولي در روز واپسين هم مسؤوليت اين كار با خودت باشد. آن زن پاك‏سرشت كه به سراي جاويد و حساب و كتاب برزخ و قيامت اعتقادي راسخ داشت و باروي باورهايش در اين زمينه استحكام داشت، خود را در مقابل يك محذور بزرگ مشاهده كرد و از انجام اين كار اجتناب ورزيد و با قاطعيت گفت: به هيچ عنوان و تحت هيچ شرايطي براي تأمين رفاه روزگار گذران چند روزه فرزندم خود را در روز قيامت مبتلا و گرفتار نخواهم كرد.

نسب خاندان شيخ انصاري به جابر بن‏عبداللّه‏ انصاري كه از ياران رسول اكرم(ص) بود، مي‏رسد.

مادر شيخ مرتضي انصاري دختر مجتهد بزرگ و عالم نامدار شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بن‏شيخ شمس‏الدين انصاري است كه از زنان پرهيزگار عصر خود به شمار مي‏رفت.

مادر شيخ به سال 1279ق در نجف اشرف از دنيا رخت بربست و شيخ مرتضي از فرط علاقه‏مندي كه به او داشت، در مرگش بسي متأثر و محزون گرديد و بسيار گريست و چون برخي از خواص اصحاب و عده‏اي از آشنايان با مشاهده اين رفتار شگفت‏زده شدند و زبان به اعتراض گشودند كه چرا مجتهدي كه مقامات علمي و معنوي را طي كرده و شهرت وي در جهان اسلام پيچيده است، در سنين نسبتا بالا اين گونه ضجه مي‏زند و در فقد پيرزني فرتوت و سالخورده سخت مي‏گريد، شيخ انصاري در نهايت ناراحتي در جواب آنان گفت: گريه و اندوهم براي آن نيست كه مادرم را از دست داده‏ام و ديگر گرمي و روشنايي زندگي او را احساس نمي‏كنم و عطر جانبخش او را استشمام نمي‏نمايم، بلكه دليلش آن است كه به بركت اين بانوي باتقوا و زن متعبد بسياري از بلاها از خانواده ما دفع مي‏گرديد و چه بركتها و موفقيتهايي كه از پرتو وجودش خداوند متعال بر ما ارزاني مي‏داشت، لذا از فقدان اين نعمت عظمي سخت متأثرم و بر اين وضع اسفناك گريان هستم.1

* نهال نجابت

شيخ محمدامين انصاري كه عالمي فرزانه و دورانديش بود، در اثر مواظبت نفس و مراقبت رفتار و كردار اكثر صفات پسنديده و نيكو را در وجود خويش فراهم كرده و در بين اهالي دزفول به انساني صادق و باايمان و اهل علم مشهور بود و او را احترام مي‏نمودند و گويي خانه اين مرد چون ستاره‏اي در شهر درخشندگي داشت. بانويي مهربان، دلسوز و ديندار كه به نجابت، شرافت و عفت آراسته بود، افتخار همسري وي را عهده‏دار بود. اين زن شبي قبل از آنكه كودكي به نام شيخ مرتضي را به دنيا آورد، در رؤيايي راستين مشاهده كرد حضرت امام صادق(ع) قرآني مُذهّب به او عطا فرمود. صبح روز بعد كه اين خواب را براي شوهر دانشور خويش بازگو كرد، وي اظهار داشت: خداوند فرزندي باجلالت به ما لطف مي‏كند كه از حريم قرآن و عترت پاسداري مي‏نمايد و شخصيت علمي برجسته‏اي خواهد گرديد، و تعبير خواب همان طور هم شد.2

ذيحجه سال 1214 قمري بود و اين خانواده در انتظار ولادت كودكي شايسته به سر مي‏بردند. شيخ محمدامين مي‏كوشيد با تلاوت قرآن، عبوديت و پرستش خداوند و عمل شايسته از معنويت و بركت اين ماه توشه برگيرد. سرانجام شب هيجدهم اين ماه فرا مي‏رسد. آن شب را شيعيان با سرور و شادماني گرامي مي‏داشتند. چرا كه صبح روز بعد حكايت از رخدادي مبارك و اتفاقي خجسته مي‏كرد. در اين زمان با تعيين جانشيني حضرت علي(ع) براي رسول اكرم(ص) دين كامل گشت؛ نعمت الهي براي مسلمانان گسترش يافت و ولايت و امامت تثبيت و استوار گشت. خواست خداوند بر اين تعلق گرفته بود كه در روز عيد مبارك غدير در خانواده‏اي كه عطر محبت حضرت علي(ع) و فرزندانش از آن به ديگر نقاط پراكنده است، فرزندي ديده به جهان بگذارد و والدين خويش را در شعفي مضاعف فرو ببرد. شيخ محمدامين ولادت

از جمله عادات شيخ اين بود كه مقدمات شب‏زنده‏داري مادر را خود انجام مي‏داد، حتي آب وضويش را در مواقع احتياج گرم مي‏كرد و چون در اواخر عمر نابينا شده بود، او را بر مصلايش قرار مي‏داد، سپس خود به نوافل شب و مقدمات آن مشغول مي‏گرديد.

فرزندش را در روزي كه مصادف با عيد غدير بود، به فال نيك گرفت و خداي را سپاس گفت و تبسم و انبساط روحي در چهره‏اش هويدا گشت. فرزند را در آغوش گرفت و با نگاه معني‏داري او را غرق در بوسه ساخت و در حق فرزندش دعا كرد و در روز بعد به بركت مولا امير مؤمنان(ع) نام «مرتضي» را برايش برگزيد.

مردم دزفول در روز عيد غدير شور و هيجان وصف‏ناپذيري داشتند. هر كسي چون به ديگري مي‏رسيد، اين روز خجسته را تبريك مي‏گفت و آنان كه از وضع خانه محمدامين اطلاعي داشتند، پس از تبريك مي‏گفتند: امروز بايد به خانه ايشان برويم، تا اين عيد سعيد و نيز قدم مبارك نوزاد تازه از راه رسيده‏اش را شادباش گوييم. شيخ جلو در ايستاده بود و به مهمانان خوش‏آمد مي‏گفت و با تبسم و تشكر آنان را به سوي اتاق‏پذيرايي راهنمايي مي‏كرد.

با چراغ وجود مرتضي، موجي از شادي خانه شيخ محمدامين را فرا گرفت و اين كودك به زندگاني وي و همسرش نور و حرارتي تازه بخشيد. مادر كه قبلاً در رؤيايي صادق او را به تولد اين نوزاد نيك‏نهاد نويد داده بودند، در شير دادن و مراقبت و پرورش مرتضي دقتي وافر داشت و بي‏وضو به وي شير نمي‏داد. به همين دليل وقتي مرحوم شيخ انصاري به مقام اجتهاد رسيد، چون به مادرش تبريك گفتند كه فرزندت به مقام شامخي رسيده است، اين مادر لايق گفت: زحماتي كه من براي تربيت اين فرزند تقبل كردم، اگر او به مقام نبوت هم مي‏رسيد، تعجب نمي‏كردم. سؤال شد مگر در تربيت فرزندت چه كرده‏اي؟ پاسخ داد: براي نمونه بگويم: هرگز پستان بدون وضو در دهان فرزندم نگذاردم. در غذاي جسم فرزندم از هر نظر دقت كردم و در غذاي روح و روانش حداكثر توان خود را به كار گرفتم.3

* خوشه‏چيني

خانه كوچك اما پرمهر و باصفاي محمدامين مدتي است كه به وجود كودكي كه آثار هوش و سرعت انتقال از سر و رويش هويدا است، مفتخر مي‏باشد و چندي است كه از تولدش سپري مي‏گردد و كوچه‏هاي دزفول طفلي را مشاهده مي‏كند كه تا به حال نظيرش را كمتر ديده‏اند. بچه‏هاي محل با نوباوه‏اي دوست و همبازي شده‏اند كه در برخورد با آنان رفتارهاي خوبي از خود بروز مي‏دهد كه شگفتي افراد را سبب مي‏گردد. مرتضي به حالت كودكانه ميل دارد اوقات خود را با افراد هم‏سن و سال بگذراند و با بازي و سرگرمي مشغول باشد، اما با راهنمايي و ارشاد پدر و تحت پرورش مادري زاهد و پرهيزگار مقدمات فراگيري علوم برايش فراهم مي‏گردد، چرا كه والدين مي‏خواهند فرزندشان صالح تربيت شود و نبوغ و سرعت انتقالش در جهت نشر معارف ديني به كار گرفته شود. از اين جهت اين كودك براي آموزش قرآن مجيد به مكتب‏خانه فرستاده مي‏شود و با تلاش و پيگيري مداوم و استعداد سرشار خدادادي در زماني كوتاه كتاب هدايت و انسان‏ساز قرآن را به خوبي ياد مي‏گيرد. مرتضي از اينكه قرآن را به خوبي آموخته، خوشحال مي‏شود و از انس با اين ميراث گرانقدر آسماني و ملكوتي و تلاوت آن لذت مي‏برد و با اشتياق و علاقه فراوان براي فرا گرفتن ديگر علوم خود را مهيا مي‏نمايد. وي نزد عموي خود، شيخ حسين، كه از بزرگان علماي دزفول بود، تا حدود بيست سالگي به تحصيل دانش ديني پرداخت. البته مرتضي در سال 1232ق به قصد تشرف به اعتاب مقدس در خدمت پدر از دزفول حركت نمود. استاد و عمويش شيخ‏حسين انصاري به برادر خود گفت: در كربلا از سيدمحمد مجاهد ديدار كن و سلام مرا به او برسان، زيرا وي با آن نامدار عرصه فقاهت همدرس بود و برخي دروس را نزد وي تلمذ

شيخ انصاري: به بركت اين بانوي باتقوا و زن متعبد بسياري از بلاها از خانواده ما دفع مي‏گرديد و چه بركتها و موفقيتهايي كه از پرتو وجودش خداوند متعال بر ما ارزاني مي‏داشت، لذا از فقدان اين نعمت عظمي سخت متأثرم و بر اين وضع اسفناك گريان هستم.

چون به مادرش تبريك گفتند كه فرزندت به مقام شامخي رسيده است، اين مادر لايق گفت: زحماتي كه من براي تربيت اين فرزند تقبل كردم، اگر او به مقام نبوت هم مي‏رسيد، تعجب نمي‏كردم.

نموده بود. شيخ‏محمد امين بنا به گفته برادر با سيدمحمد مجاهد كه آن زمان از رؤساي حوزه علميه و مرجع تقليد عده زيادي از شيعيان بود، ملاقات كرد. در اين ديدار سيد مورد اشاره از طرز بيان و استدلال شيخ‏مرتضي خرسند گرديد و آن دانش‏طلب هيجده ساله را با قريحه‏اي عالي مشاهده كرد و متوجه شد كه نبوغي فكري در او نهاده است و از اين جهت با پدرش گفتگو كرد كه اجازه دهد شيخ‏مرتضي با مخارج او در كربلا بماند و دنبال تحصيل علوم اسلامي را بگيرد. شيخ‏محمدامين قبول كرد و فرزندش را در كربلا گذاشت و خود به دزفول بازگشت. شيخ‏مرتضي چهار سال تمام از خرمن سيدمحمد مجاهد و نيز شريف‏العلماي مازندراني خوشه چيد و به ايران آمد.1 در اين مدت مادرش به دليل جدايي از فرزندش نگران و ناراحت بود، اما از يك سو با عبادت و ارتباط با خداوند از اين اندوه مي‏كاست و از سويي با خود نجوا مي‏كرد سرانجام پرورشهاي صحيح و شير حلال و رزق پـاك اثرات خود را بروز مي‏دهد و فرزندم به صورت ستاره‏اي پرفروغ در آسمان دانش طلوع مي‏كند؛ پس لازم نيست از بابت اين موفقيت كه قرين با مفارقت از فرزندم است، ناراحت باشم. زمان دوري به پايان مي‏رسد، اما پس از تحمل رنج و سختي اوقات بهروزي و پيروزي فرا خواهد رسيد.

در سال 1240ق شيخ مرتضي انصاري از دزفول عازم مشهد گرديد، تا از فروغ معنوي بارگاه حضرت امام رضا(ع) استفاده كند و نيز از علماي ساكن اين شهر

باقداست بهره‏مند گردد. مادر كه چند سال فرزند را نديده بود و تازه اوقات وصل و ديدار فرا رسيده و مي‏خواست رايحه روان‏بخش جوانش را استشمام كند، از چنين مسافرتي اكراه داشت، چرا كه در فراق مرتضي روزها و شبها را گذرانيده و پس از مدتها كه به ديدارش نايل آمده بود، باز مي‏خواهد به درد فراق مبتلايش نمايد. شيخ جوان در اين خصوص ساعتها با مادر سخن گفت و كوشيد دلش را به دست آورد و او را راضي كند و از وي خواهش نمود تا اجازه دهد. سرانجام با اصرار و ابرار شيخ مرتضي بنا گرديد بدين منظور استخاره شود.

شيخ قرآن را با نيت آن بانوي محترم گشود. در سر صفحه اين آيه شريفه مشاهده گرديد: «لا تَخافي و لا تَحْزَني اِنّا رادُّوهُ اِلَيْكِ وَ جاعِلوُهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ».2 هنگامي كه مادر موسي(ع) مأمور گشت فرزندش را در صندوقي بگذارد و به دريا افكند، به او از طرف خداوند خطاب شد: خوف بر خود راه مده و اندوهگين مباش. موسي را به تو برمي‏گردانيم و او را از فرستادگان خود (پيامبران مرسل) قرار خواهيم داد.

اين آيه شريفه اندوه آن بانوي مؤمن را تسكين داد و آينده شيخ مرتضي را كاملاً روشن نمود. سپس مادرش قدري گريست و اجازه مسافرت به او داد.3

شيخ براي آنكه شيخ منصور ـ برادر خود را ـ به همراه خويش ببرد، نيز استخاره كرد. اين آيه آمد: «سَنَشُدُّ عَضُدَك باخيك»4 يعني (اي موسي) زود باشد كه بازويت را توسط برادرت قوي كنيم!

پس از مسافرت مشهد، شيخ‏مرتضي به اصفهان آمد. سيدرشتي كه در اين شهر اشتهاري داشت، از شيخ و برادرش استقبال كرد و آنان را به منزل برد و اصرار داشت كه در اصفهان توطن اختيار كنند. شيخ مرتضي گفت: در دزفول كلبه‏اي داريم و مراجعت مي‏كنم. سيد گفت: عواملي قادرند

1 ـ ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج اول، ص190.

2 ـ سوره قصص، آيه 7.

3 ـ صاحب كتاب «ريحانة الادب» و برخي ديگر از شرح‏حال‏نگاران ماجراي استخاره را هنگام شيخ در سفر اول به عتبات عاليات نوشته‏اند، كه صحت ندارد.

4 ـ سوره قصص، آيه 36.

خانواده را نيز به اينجا انتقال دهند. شيخ به

داشتن پدر و مادر در دزفول اعتذار جست و گفت: اگر خيال ماندن و توقفي در ايران داشتم، اصفهان را ترجيح خواهم داد و سپس اصفهان را ترك نمود و به كاشان رفت و چهار سال تمام در اين شهر از محضر ملااحمد نراقي مستفيض گشت و پس از مسافرت ديگري به مشهد و تهران اين نقاط را به قصد اقامت در دزفول ترك كرد و پس از مدتي از طريق شوشتر عازم عراق شد و حوزه درسي شيخ‏علي فرزند شيخ‏جعفر كاشف‏الغطاء و صاحب جواهر را مغتنم شمرد و به تدريج مقامات علمي را طي كرد و مدت پانزده سال تمام (از 1266 تا 1281) رياست علميه بدون مشاركت و معارض در دست باكفايت او بود و تمامي شيعيان از وي تقليد مي‏كردند.1

بدين گونه كودكي كه شوق تحصيل با ذهنش عجين بود، به رشد و بالندگي رسيد و مقامات بالاي فقهي را به خويش اختصاص داد. دقت در تغذيه و پرورش كودك با حفظ خصوصيات ديگري چون پدر و مادري معتقد و استعداد شگرف

موجب مي‏شود كه شخصي چون شيخ مرتضي انصاري تحويل جامعه داده شود و عمري به احياي مكتب جعفري بپردازد و از لحاظ زهد و تقوا مورد تأييد و تحسين همگان قرار گيرد.2

مي‏گويند: مرتضي آن چنان با كوشش به درس و مطالعه مشغول بود كه در ده سالگي كوچه‏هاي نزديك به خانه خود را نمي‏شناخت و گويند: روزي پدرش خواست او را به جايي بفرستد كه فاصله‏اش تا خانه زياد نبود. به پدرش گفت اين كوچه را درست نمي‏شناسم، در حالي كه همان زمان جمعي از افراد كه به سن از او بزرگتر بودند، در باره معني كلمه آسني بحث مي‏كردند، مرتضاي ده ساله به آنان مي‏گويد آسني يعني روشن‏تر و توجه آنان را به شعر نصاب

همسر شيخ عالِم‏زاده‏اي باسواد بود و غالب دعاهاي معروف را از حفظ داشت و به سبب خويشاوندي با شيخ مورد احترام و تكريم وي بود.

الصبيان: ضياء نور و سني روشني افق چه كران ... جلب كرد و به مباحثه آن نوجوانان در اين مورد خاتمه داد.

1 ـ شيخ محمدامين انصاري در سال 1248ق به مرض طاعون در خارج شهر دزفول دار فاني را وداع گفت.

1 ـ تفصيل زندگاني علمي اين فقيه را در منابع ذيل مطالعه بفرماييد: الاعلام، ذركلي، ج8، ص85؛ ريحانة الادب، ج اول، ص189 ـ 191؛ الكني و الالقاب، محدث قمي، ج2، ص397؛ معجم‏المؤلّفين، عمر رضا كحاله، ج12، ص216؛ مكارم الاثار، ج اول، ص487؛ زندگي و شخصيت شيخ انصاري، مرتضي انصاري؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، ص614؛ اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، ج10، ص117؛ لغت‏نامه دهخدا، ذيل انصاري.

1 ـ مصاحبه با آيت‏اللّه‏ العظمي اراكي، مجله حوزه، شماره 12؛ مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت‏اللّه‏ حسيني، ج اول، ص428.

1 ـ ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج اول، ص190.

1 ـ اقتباس و مأخوذ از كتاب زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص79 ـ 80؛ زندگينامه استاد الفقهاء شيخ انصاري، ضياءالدين سبط الشيخ، ص175 ـ 176.

2 ـ زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، مرتضي انصاري، ص250.

2 ـ پند تاريخ، موسي خسروي، ج اول، ص177.

2 ـ سوره قصص، آيه 7.

2 ـ زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص77.

3 ـ مقدمه ديوان ميرزا ابوالفضل تهراني، محدث اُرموي.

3 ـ صاحب كتاب «ريحانة الادب» و برخي ديگر از شرح‏حال‏نگاران ماجراي استخاره را هنگام شيخ در سفر اول به عتبات عاليات نوشته‏اند، كه صحت ندارد.

3 ـ اهميت مادر در تربيت فرزند، ايرج شگرف نخعي، مجله پيوند، مهرماه 1368، شماره 120، ص28؛ تربيت فرزند از نظر اسلام، آيت‏اللّه‏ حسين مظاهري، ص79 ـ 80.

4 ـ مجله پاسدار اسلام، شماره 25، ص70.

4 ـ سوره قصص، آيه 36.

5 ـ ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، آيت‏اللّه‏ محمدابراهيم جناتي، ص379 ـ 380.

6 ـ خوزستان و تمدن ديرينه آن، ايرج افشار، ج دوم، ص583.

7 ـ تبيان (آثار موضوعي)، دفتر دهم، ص542 و 565.

8 ـ آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه ـ فقه)، ج سوم، شهيد مرتضي مطهري، ص102.

9 ـ خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضي مطهري، ص498.

10 ـ پاسداران بزرگ اسلام، سيد محمدجواد مهري، مجله پاسدار اسلام، شماره 25، ص70.