غلامرضا گليزواره
شيخ مرتضي انصاري چون آفتابي درخشان در آسمان فقاهت طلوع كرد و كثيري از دانشوران و عالمان از پرتو انوارش كسب فيض كردند و با مطالعه آثارش مدارج فضل و كمال را طي نمودند. آيتاللّه ميرزا حسن شيرازي كه سي سال تمام رياست امور شيعيان به او اختصاص يافت و در مبارزه با استبداد و استكبار شجاعتي وصفناپذير از خويش بروز داد، در مكتب اين شخصيت پرورش يافت1 و سيد جمالالدين اسدآبادي كه بيدارگر تعاليم قبله بود و در رگهاي جوامع مسلمين حياتي دوباره بخشيد، جرعههاي جانبخش دانش را از چشمه اين فقيه فرزانه نوشيد.2 آيتاللّه ميرزا ابوالقاسم تهراني (وفات 1292ق) دروسش را تقرير مينمود.3 در مقام تحقيق و بررسي مشكلات فقه و اصول، شيخ مرتضي انصاري نه تنها از اقران خويش برتر بود، بلكه در تاريخ نظيرش كمتر ديده ميشود. استادانش به تكريم و تجليل از وي پرداخته و صاحب جواهر، انديشهها و تفكرات اين شاگرد خود را به نحو تحسينبرانگيزي قدر مينهاد.4
او طلايهدار دوره ژرفانديشي در مسايل اجتهادي است كه با اسلوب نوين و آراي عميق خود، روح تازهاي در كالبد اجتهاد دميد و به بحثهاي مزبور رونق و جلوه خاصي بخشيد.5 او از مجتهدان بنام شيعه است كه از اواسط قرن سيزدهم به تدريس پرداخت و در سال 1266ق مرجع مطلق شيعه شد.6 حضرت امام خميني او را جزو كاروان سلف صالح و بزرگان مشايخ ناميده و از حوزويان و روحانيت در بياناتي خواسته است كه در روشهاي علمي و اخلاقي و پرهيز از تشريفات و پارسايي به شيوههاي رفتاري اين عالم عامل تأسي جويند.7
شيخ انصاري را خاتم فقيهان و مجتهدان لقب دادهاند. دو كتاب معروف «رسائل» و «مكاسب» او كتاب درسي طلاب حوزه علميه است كه از سوي علماي بعد از او، بر آنها حواشي متعدد نوشتهاند.8 شهيد آيتاللّه مرتضي مطهري مينويسد «... او [شيخ انصاري] از كساني است كه در دقت و عمق نظر بسيار كمنظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدي كرد. او در فقه و اصول ابتكاراتي دارد كه بيسابقه است ...».9
در خصوص مقامات علمي و انديشههاي اين متفكر و نيز شرح حالش در قلمرو تحصيل، تدريس و تتبع و نگارش آثار ارزنده تاكنون منابع ارزشمندي به رشته تحرير در آمده است، اما در اين نوشتار نگارنده كوشيده است بخشهايي از محيط تربيتي و شيوه اخلاقي و رفتار و روابط خانوادگي اين دانشمند را به نگارش آورد. اميد ميرود علاقهمندان را سودمند باشد.
نسب خاندان شيخ انصاري به جابر بنعبداللّه انصاري كه از ياران رسول اكرم(ص) بود، ميرسد. وي تا آخر نسبت به خاتم رسولان وفادار ماند. امام باقر(ع) در وصفش فرمود: جابر براي من از رسول خدا(ص) سخن گفت و او كسي است كه دروغ نميگويد. امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم! به آيه شريفه «قُلْ لا أسْئلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرَا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فيِ الْقُربي» كسي وفا نكرد، مگر هفت نفر كه جابر يكي از آنان ميباشد. جابر نخستين كسي بود كه موفق گرديد پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) مرقد آن امام را زيارت كند. وي امام باقر(ع) را درك كرد و پس از 98 سال زندگي بابركت به سراي باقي شتافت.10
حضرت امام خميني او را جزو كاروان سلف صالح و بزرگان مشايخ ناميده و از حوزويان و روحانيت در بياناتي خواسته است كه در روشهاي علمي و اخلاقي و پرهيز از تشريفات و پارسايي به شيوههاي رفتاري اين عالم عامل تأسي جويند.
مرحوم شيخ محمدامين انصاري كه خود از علماي عامل و مروجان دين مبين اسلام بود، سه فرزند داشت: مرتضي، منصور و محمدصادق كه همچون فرزندان ابوطالب بين هر كدام ده سال فاصله بود.1
مادر شيخ مرتضي انصاري دختر مجتهد بزرگ و عالم نامدار شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بنشيخ شمسالدين انصاري است كه از زنان پرهيزگار عصر خود به شمار ميرفت. در شأن او همين بس كه فرزندي به دنيا تحويل داد كه در طبقه فقها كمتر ميتوان نظيري برايش يافت. حاج مولا نصراللّه تراب دزفولي در كتاب لمعات البيان گويد: والده شيخ، زن صالحهاي بود و همچون ايام طفوليت مرتضي را آقا صدا ميكرد، چون در كودكي نام او آقا بود، زيرا شيخ به نام جد خود موسوم بود و براي احترام جدش، نامش را نميبردند، بلكه او را آقا صدا ميكردند. آن زن خوشخو، شخصا متحمل طبخ نان و غذا پختن بود و بسيار عبادت ميكرد و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد. از جمله عادات شيخ اين بود كه مقدمات شبزندهداري مادر را خود انجام ميداد، حتي آب وضويش را در مواقع احتياج گرم ميكرد و چون در اواخر عمر نابينا شده بود، او را بر مصلايش قرار ميداد، سپس خود به نوافل شب و مقدمات آن مشغول ميگرديد.
همچنين از عادات شيخ اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس به منزل، ابتدا نزد مادر ميآمد و براي استمالت و به دست آوردن دل آن بانو، به گرمي و با سخنان سرشار از عطوفت و محبت سخن ميگفت و از حكايات و وضع مردمان در گذشته و تاريخ اقوام قبل و طرز زندگي آنان پرسش مينمود و ضمن تكريم مادر مزاح مينمود تا هر گونه تكدر و انقباض روحي را از ذهن مادر دور كند و لبخند را بر لبان او بنشاند و چون جويبار سرور و نشاط را روانه قلب مادر ميكرد، به اتاق عبادت و مطالعه خود ميرفت.
گويند روزي شيخ خطاب به مادر گفت: آيا زماني را به ياد ميآوري كه به تحصيل مقدمات مشغول بودم و مرا براي انجام كارهاي خانه ميفرستادي و من پس از درس و مباحثه انجام ميدادم و به منزل ميآمدم، شما در خشم ميشدي، و ميگفتي: اجاقم كور است؟ آيا حالا هم اين گونه است. مادر با حالت تبسم و از روي مزاح گفت: آري، حالا هم چنين است، زيرا در آن موقع رفع حوايج منزل نميكردي و اينك كه به جايي نايل آمدهاي و مقامي را حايز گشتهاي، به سبب احتياطي كه در صرف وجوه شرعيه مينمايي، ما را تحت فشار قرار دادهاي!
در تأييد وارستگي و تقيد اين بانو شرح حالنگاران خاطرنشان ساختهاند: در يكي از روزها مادر خطاب به شيخ زبان به اعتراض گشود و گفت: با اين همه وجوهاتي كه شيعيان از اطراف و اكناف به نزد شما ميآورند، چرا برادرت منصور را كمتر رعايت ميكني و به او مخارجي كه هزينه زندگيش را كفايت كند، نميدهي؟! شيخ در اين هنگام بيدرنگ كليد اتاقي را كه در آن وجوه شرعيه نهاده بود، به مادرش داد و اظهار داشت: هر قدر صلاح ميداني، به فرزندت بده، ولي در روز واپسين هم مسؤوليت اين كار با خودت باشد. آن زن پاكسرشت كه به سراي جاويد و حساب و كتاب برزخ و قيامت اعتقادي راسخ داشت و باروي باورهايش در اين زمينه استحكام داشت، خود را در مقابل يك محذور بزرگ مشاهده كرد و از انجام اين كار اجتناب ورزيد و با قاطعيت گفت: به هيچ عنوان و تحت هيچ شرايطي براي تأمين رفاه روزگار گذران چند روزه فرزندم خود را در روز قيامت مبتلا و گرفتار نخواهم كرد.
نسب خاندان شيخ انصاري به جابر بنعبداللّه انصاري كه از ياران رسول اكرم(ص) بود، ميرسد.
مادر شيخ مرتضي انصاري دختر مجتهد بزرگ و عالم نامدار شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بنشيخ شمسالدين انصاري است كه از زنان پرهيزگار عصر خود به شمار ميرفت.
مادر شيخ به سال 1279ق در نجف اشرف از دنيا رخت بربست و شيخ مرتضي از فرط علاقهمندي كه به او داشت، در مرگش بسي متأثر و محزون گرديد و بسيار گريست و چون برخي از خواص اصحاب و عدهاي از آشنايان با مشاهده اين رفتار شگفتزده شدند و زبان به اعتراض گشودند كه چرا مجتهدي كه مقامات علمي و معنوي را طي كرده و شهرت وي در جهان اسلام پيچيده است، در سنين نسبتا بالا اين گونه ضجه ميزند و در فقد پيرزني فرتوت و سالخورده سخت ميگريد، شيخ انصاري در نهايت ناراحتي در جواب آنان گفت: گريه و اندوهم براي آن نيست كه مادرم را از دست دادهام و ديگر گرمي و روشنايي زندگي او را احساس نميكنم و عطر جانبخش او را استشمام نمينمايم، بلكه دليلش آن است كه به بركت اين بانوي باتقوا و زن متعبد بسياري از بلاها از خانواده ما دفع ميگرديد و چه بركتها و موفقيتهايي كه از پرتو وجودش خداوند متعال بر ما ارزاني ميداشت، لذا از فقدان اين نعمت عظمي سخت متأثرم و بر اين وضع اسفناك گريان هستم.1
شيخ محمدامين انصاري كه عالمي فرزانه و دورانديش بود، در اثر مواظبت نفس و مراقبت رفتار و كردار اكثر صفات پسنديده و نيكو را در وجود خويش فراهم كرده و در بين اهالي دزفول به انساني صادق و باايمان و اهل علم مشهور بود و او را احترام مينمودند و گويي خانه اين مرد چون ستارهاي در شهر درخشندگي داشت. بانويي مهربان، دلسوز و ديندار كه به نجابت، شرافت و عفت آراسته بود، افتخار همسري وي را عهدهدار بود. اين زن شبي قبل از آنكه كودكي به نام شيخ مرتضي را به دنيا آورد، در رؤيايي راستين مشاهده كرد حضرت امام صادق(ع) قرآني مُذهّب به او عطا فرمود. صبح روز بعد كه اين خواب را براي شوهر دانشور خويش بازگو كرد، وي اظهار داشت: خداوند فرزندي باجلالت به ما لطف ميكند كه از حريم قرآن و عترت پاسداري مينمايد و شخصيت علمي برجستهاي خواهد گرديد، و تعبير خواب همان طور هم شد.2
ذيحجه سال 1214 قمري بود و اين خانواده در انتظار ولادت كودكي شايسته به سر ميبردند. شيخ محمدامين ميكوشيد با تلاوت قرآن، عبوديت و پرستش خداوند و عمل شايسته از معنويت و بركت اين ماه توشه برگيرد. سرانجام شب هيجدهم اين ماه فرا ميرسد. آن شب را شيعيان با سرور و شادماني گرامي ميداشتند. چرا كه صبح روز بعد حكايت از رخدادي مبارك و اتفاقي خجسته ميكرد. در اين زمان با تعيين جانشيني حضرت علي(ع) براي رسول اكرم(ص) دين كامل گشت؛ نعمت الهي براي مسلمانان گسترش يافت و ولايت و امامت تثبيت و استوار گشت. خواست خداوند بر اين تعلق گرفته بود كه در روز عيد مبارك غدير در خانوادهاي كه عطر محبت حضرت علي(ع) و فرزندانش از آن به ديگر نقاط پراكنده است، فرزندي ديده به جهان بگذارد و والدين خويش را در شعفي مضاعف فرو ببرد. شيخ محمدامين ولادت
از جمله عادات شيخ اين بود كه مقدمات شبزندهداري مادر را خود انجام ميداد، حتي آب وضويش را در مواقع احتياج گرم ميكرد و چون در اواخر عمر نابينا شده بود، او را بر مصلايش قرار ميداد، سپس خود به نوافل شب و مقدمات آن مشغول ميگرديد.
فرزندش را در روزي كه مصادف با عيد غدير بود، به فال نيك گرفت و خداي را سپاس گفت و تبسم و انبساط روحي در چهرهاش هويدا گشت. فرزند را در آغوش گرفت و با نگاه معنيداري او را غرق در بوسه ساخت و در حق فرزندش دعا كرد و در روز بعد به بركت مولا امير مؤمنان(ع) نام «مرتضي» را برايش برگزيد.
مردم دزفول در روز عيد غدير شور و هيجان وصفناپذيري داشتند. هر كسي چون به ديگري ميرسيد، اين روز خجسته را تبريك ميگفت و آنان كه از وضع خانه محمدامين اطلاعي داشتند، پس از تبريك ميگفتند: امروز بايد به خانه ايشان برويم، تا اين عيد سعيد و نيز قدم مبارك نوزاد تازه از راه رسيدهاش را شادباش گوييم. شيخ جلو در ايستاده بود و به مهمانان خوشآمد ميگفت و با تبسم و تشكر آنان را به سوي اتاقپذيرايي راهنمايي ميكرد.
با چراغ وجود مرتضي، موجي از شادي خانه شيخ محمدامين را فرا گرفت و اين كودك به زندگاني وي و همسرش نور و حرارتي تازه بخشيد. مادر كه قبلاً در رؤيايي صادق او را به تولد اين نوزاد نيكنهاد نويد داده بودند، در شير دادن و مراقبت و پرورش مرتضي دقتي وافر داشت و بيوضو به وي شير نميداد. به همين دليل وقتي مرحوم شيخ انصاري به مقام اجتهاد رسيد، چون به مادرش تبريك گفتند كه فرزندت به مقام شامخي رسيده است، اين مادر لايق گفت: زحماتي كه من براي تربيت اين فرزند تقبل كردم، اگر او به مقام نبوت هم ميرسيد، تعجب نميكردم. سؤال شد مگر در تربيت فرزندت چه كردهاي؟ پاسخ داد: براي نمونه بگويم: هرگز پستان بدون وضو در دهان فرزندم نگذاردم. در غذاي جسم فرزندم از هر نظر دقت كردم و در غذاي روح و روانش حداكثر توان خود را به كار گرفتم.3
خانه كوچك اما پرمهر و باصفاي محمدامين مدتي است كه به وجود كودكي كه آثار هوش و سرعت انتقال از سر و رويش هويدا است، مفتخر ميباشد و چندي است كه از تولدش سپري ميگردد و كوچههاي دزفول طفلي را مشاهده ميكند كه تا به حال نظيرش را كمتر ديدهاند. بچههاي محل با نوباوهاي دوست و همبازي شدهاند كه در برخورد با آنان رفتارهاي خوبي از خود بروز ميدهد كه شگفتي افراد را سبب ميگردد. مرتضي به حالت كودكانه ميل دارد اوقات خود را با افراد همسن و سال بگذراند و با بازي و سرگرمي مشغول باشد، اما با راهنمايي و ارشاد پدر و تحت پرورش مادري زاهد و پرهيزگار مقدمات فراگيري علوم برايش فراهم ميگردد، چرا كه والدين ميخواهند فرزندشان صالح تربيت شود و نبوغ و سرعت انتقالش در جهت نشر معارف ديني به كار گرفته شود. از اين جهت اين كودك براي آموزش قرآن مجيد به مكتبخانه فرستاده ميشود و با تلاش و پيگيري مداوم و استعداد سرشار خدادادي در زماني كوتاه كتاب هدايت و انسانساز قرآن را به خوبي ياد ميگيرد. مرتضي از اينكه قرآن را به خوبي آموخته، خوشحال ميشود و از انس با اين ميراث گرانقدر آسماني و ملكوتي و تلاوت آن لذت ميبرد و با اشتياق و علاقه فراوان براي فرا گرفتن ديگر علوم خود را مهيا مينمايد. وي نزد عموي خود، شيخ حسين، كه از بزرگان علماي دزفول بود، تا حدود بيست سالگي به تحصيل دانش ديني پرداخت. البته مرتضي در سال 1232ق به قصد تشرف به اعتاب مقدس در خدمت پدر از دزفول حركت نمود. استاد و عمويش شيخحسين انصاري به برادر خود گفت: در كربلا از سيدمحمد مجاهد ديدار كن و سلام مرا به او برسان، زيرا وي با آن نامدار عرصه فقاهت همدرس بود و برخي دروس را نزد وي تلمذ
شيخ انصاري: به بركت اين بانوي باتقوا و زن متعبد بسياري از بلاها از خانواده ما دفع ميگرديد و چه بركتها و موفقيتهايي كه از پرتو وجودش خداوند متعال بر ما ارزاني ميداشت، لذا از فقدان اين نعمت عظمي سخت متأثرم و بر اين وضع اسفناك گريان هستم.
چون به مادرش تبريك گفتند كه فرزندت به مقام شامخي رسيده است، اين مادر لايق گفت: زحماتي كه من براي تربيت اين فرزند تقبل كردم، اگر او به مقام نبوت هم ميرسيد، تعجب نميكردم.
نموده بود. شيخمحمد امين بنا به گفته برادر با سيدمحمد مجاهد كه آن زمان از رؤساي حوزه علميه و مرجع تقليد عده زيادي از شيعيان بود، ملاقات كرد. در اين ديدار سيد مورد اشاره از طرز بيان و استدلال شيخمرتضي خرسند گرديد و آن دانشطلب هيجده ساله را با قريحهاي عالي مشاهده كرد و متوجه شد كه نبوغي فكري در او نهاده است و از اين جهت با پدرش گفتگو كرد كه اجازه دهد شيخمرتضي با مخارج او در كربلا بماند و دنبال تحصيل علوم اسلامي را بگيرد. شيخمحمدامين قبول كرد و فرزندش را در كربلا گذاشت و خود به دزفول بازگشت. شيخمرتضي چهار سال تمام از خرمن سيدمحمد مجاهد و نيز شريفالعلماي مازندراني خوشه چيد و به ايران آمد.1 در اين مدت مادرش به دليل جدايي از فرزندش نگران و ناراحت بود، اما از يك سو با عبادت و ارتباط با خداوند از اين اندوه ميكاست و از سويي با خود نجوا ميكرد سرانجام پرورشهاي صحيح و شير حلال و رزق پـاك اثرات خود را بروز ميدهد و فرزندم به صورت ستارهاي پرفروغ در آسمان دانش طلوع ميكند؛ پس لازم نيست از بابت اين موفقيت كه قرين با مفارقت از فرزندم است، ناراحت باشم. زمان دوري به پايان ميرسد، اما پس از تحمل رنج و سختي اوقات بهروزي و پيروزي فرا خواهد رسيد.
در سال 1240ق شيخ مرتضي انصاري از دزفول عازم مشهد گرديد، تا از فروغ معنوي بارگاه حضرت امام رضا(ع) استفاده كند و نيز از علماي ساكن اين شهر
باقداست بهرهمند گردد. مادر كه چند سال فرزند را نديده بود و تازه اوقات وصل و ديدار فرا رسيده و ميخواست رايحه روانبخش جوانش را استشمام كند، از چنين مسافرتي اكراه داشت، چرا كه در فراق مرتضي روزها و شبها را گذرانيده و پس از مدتها كه به ديدارش نايل آمده بود، باز ميخواهد به درد فراق مبتلايش نمايد. شيخ جوان در اين خصوص ساعتها با مادر سخن گفت و كوشيد دلش را به دست آورد و او را راضي كند و از وي خواهش نمود تا اجازه دهد. سرانجام با اصرار و ابرار شيخ مرتضي بنا گرديد بدين منظور استخاره شود.
شيخ قرآن را با نيت آن بانوي محترم گشود. در سر صفحه اين آيه شريفه مشاهده گرديد: «لا تَخافي و لا تَحْزَني اِنّا رادُّوهُ اِلَيْكِ وَ جاعِلوُهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ».2 هنگامي كه مادر موسي(ع) مأمور گشت فرزندش را در صندوقي بگذارد و به دريا افكند، به او از طرف خداوند خطاب شد: خوف بر خود راه مده و اندوهگين مباش. موسي را به تو برميگردانيم و او را از فرستادگان خود (پيامبران مرسل) قرار خواهيم داد.
اين آيه شريفه اندوه آن بانوي مؤمن را تسكين داد و آينده شيخ مرتضي را كاملاً روشن نمود. سپس مادرش قدري گريست و اجازه مسافرت به او داد.3
شيخ براي آنكه شيخ منصور ـ برادر خود را ـ به همراه خويش ببرد، نيز استخاره كرد. اين آيه آمد: «سَنَشُدُّ عَضُدَك باخيك»4 يعني (اي موسي) زود باشد كه بازويت را توسط برادرت قوي كنيم!
پس از مسافرت مشهد، شيخمرتضي به اصفهان آمد. سيدرشتي كه در اين شهر اشتهاري داشت، از شيخ و برادرش استقبال كرد و آنان را به منزل برد و اصرار داشت كه در اصفهان توطن اختيار كنند. شيخ مرتضي گفت: در دزفول كلبهاي داريم و مراجعت ميكنم. سيد گفت: عواملي قادرند
1 ـ ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج اول، ص190.
2 ـ سوره قصص، آيه 7.
3 ـ صاحب كتاب «ريحانة الادب» و برخي ديگر از شرححالنگاران ماجراي استخاره را هنگام شيخ در سفر اول به عتبات عاليات نوشتهاند، كه صحت ندارد.
4 ـ سوره قصص، آيه 36.
خانواده را نيز به اينجا انتقال دهند. شيخ به
داشتن پدر و مادر در دزفول اعتذار جست و گفت: اگر خيال ماندن و توقفي در ايران داشتم، اصفهان را ترجيح خواهم داد و سپس اصفهان را ترك نمود و به كاشان رفت و چهار سال تمام در اين شهر از محضر ملااحمد نراقي مستفيض گشت و پس از مسافرت ديگري به مشهد و تهران اين نقاط را به قصد اقامت در دزفول ترك كرد و پس از مدتي از طريق شوشتر عازم عراق شد و حوزه درسي شيخعلي فرزند شيخجعفر كاشفالغطاء و صاحب جواهر را مغتنم شمرد و به تدريج مقامات علمي را طي كرد و مدت پانزده سال تمام (از 1266 تا 1281) رياست علميه بدون مشاركت و معارض در دست باكفايت او بود و تمامي شيعيان از وي تقليد ميكردند.1
بدين گونه كودكي كه شوق تحصيل با ذهنش عجين بود، به رشد و بالندگي رسيد و مقامات بالاي فقهي را به خويش اختصاص داد. دقت در تغذيه و پرورش كودك با حفظ خصوصيات ديگري چون پدر و مادري معتقد و استعداد شگرف
موجب ميشود كه شخصي چون شيخ مرتضي انصاري تحويل جامعه داده شود و عمري به احياي مكتب جعفري بپردازد و از لحاظ زهد و تقوا مورد تأييد و تحسين همگان قرار گيرد.2
ميگويند: مرتضي آن چنان با كوشش به درس و مطالعه مشغول بود كه در ده سالگي كوچههاي نزديك به خانه خود را نميشناخت و گويند: روزي پدرش خواست او را به جايي بفرستد كه فاصلهاش تا خانه زياد نبود. به پدرش گفت اين كوچه را درست نميشناسم، در حالي كه همان زمان جمعي از افراد كه به سن از او بزرگتر بودند، در باره معني كلمه آسني بحث ميكردند، مرتضاي ده ساله به آنان ميگويد آسني يعني روشنتر و توجه آنان را به شعر نصاب
همسر شيخ عالِمزادهاي باسواد بود و غالب دعاهاي معروف را از حفظ داشت و به سبب خويشاوندي با شيخ مورد احترام و تكريم وي بود.
الصبيان: ضياء نور و سني روشني افق چه كران ... جلب كرد و به مباحثه آن نوجوانان در اين مورد خاتمه داد.
1 ـ شيخ محمدامين انصاري در سال 1248ق به مرض طاعون در خارج شهر دزفول دار فاني را وداع گفت.
1 ـ تفصيل زندگاني علمي اين فقيه را در منابع ذيل مطالعه بفرماييد: الاعلام، ذركلي، ج8، ص85؛ ريحانة الادب، ج اول، ص189 ـ 191؛ الكني و الالقاب، محدث قمي، ج2، ص397؛ معجمالمؤلّفين، عمر رضا كحاله، ج12، ص216؛ مكارم الاثار، ج اول، ص487؛ زندگي و شخصيت شيخ انصاري، مرتضي انصاري؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، ص614؛ اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، ج10، ص117؛ لغتنامه دهخدا، ذيل انصاري.
1 ـ مصاحبه با آيتاللّه العظمي اراكي، مجله حوزه، شماره 12؛ مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمتاللّه حسيني، ج اول، ص428.
1 ـ ريحانة الادب، مدرس تبريزي، ج اول، ص190.
1 ـ اقتباس و مأخوذ از كتاب زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص79 ـ 80؛ زندگينامه استاد الفقهاء شيخ انصاري، ضياءالدين سبط الشيخ، ص175 ـ 176.
2 ـ زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، مرتضي انصاري، ص250.
2 ـ پند تاريخ، موسي خسروي، ج اول، ص177.
2 ـ سوره قصص، آيه 7.
2 ـ زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص77.
3 ـ مقدمه ديوان ميرزا ابوالفضل تهراني، محدث اُرموي.
3 ـ صاحب كتاب «ريحانة الادب» و برخي ديگر از شرححالنگاران ماجراي استخاره را هنگام شيخ در سفر اول به عتبات عاليات نوشتهاند، كه صحت ندارد.
3 ـ اهميت مادر در تربيت فرزند، ايرج شگرف نخعي، مجله پيوند، مهرماه 1368، شماره 120، ص28؛ تربيت فرزند از نظر اسلام، آيتاللّه حسين مظاهري، ص79 ـ 80.
4 ـ مجله پاسدار اسلام، شماره 25، ص70.
4 ـ سوره قصص، آيه 36.
5 ـ ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، آيتاللّه محمدابراهيم جناتي، ص379 ـ 380.
6 ـ خوزستان و تمدن ديرينه آن، ايرج افشار، ج دوم، ص583.
7 ـ تبيان (آثار موضوعي)، دفتر دهم، ص542 و 565.
8 ـ آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه ـ فقه)، ج سوم، شهيد مرتضي مطهري، ص102.
9 ـ خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضي مطهري، ص498.
10 ـ پاسداران بزرگ اسلام، سيد محمدجواد مهري، مجله پاسدار اسلام، شماره 25، ص70.