تشبه به کفار و پیروی از ‌آنان

سیدمحسن خرازی

نسخه متنی
نمايش فراداده

تشبه به کفار و پيروي از ‌آنان

فقه اهل بيت

سال چهارم، تابستان 1377ـ شماره 14

خاص اجتماعي

صفحات: 25ـ40

سيد محسن خرازي

بدون شک تشبه به کفار و پيروي از آنان، در صورتي که انگيزه آن داخل شدن در هيأت کفار و خارج شدن از هيأت مسلمين باشد، حرام است. زيرا اگر شخص توجه داشته باشد که اين عمل به معناي عدول از اسلام است، ارتکاب آن موجب ارتداد است و اگر متوجه اين نکته نباشد بلکه فقط به انگيزه همرنگ شدن با کفار در امور خود از آنان پيروي کند، اين کار گناهي بزرگ و جهلي سترگ محسوب مي شود.

آنچه ما را به حرمت تشبه به کفار و تبعيت از آنان رهنمون مي سازد، آيات و روايات فراوان در اين زمينه است. از جمله اينکه خداوند مي فرمايد:

ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولي و نصله جهنم و ساءت مصيرا؛ و هر کس پس از روشن بودن راه حق براي او، با رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) به مخالفت برخيزد و راهي غير طريق اهل ايمان پيش گيرد، وي را به همان طريق باطل و راه ضلالت که برگزيده واگذاريم و او را به جهنم در افکنيم که آن امکان بسيار بد منزلگاهي است.ه

حتي مي توان گفت که تشبه به کفار و پيروي از آنان بدون انگيزه فوق هم حرام است؛

زيرا اين کار يکي از مصاديق گمراهي و فساد است و آيات و رواياتي از جمله‌آيات زير بر حرمت آن دلالت دارند:

1ـ ولا تتبع أهوائهم و احذرهم أن يفتنوك عن بعض ما أنزل اللَّه إليك؛ و از هوس هاي آنان پيروي مکن و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احکامي که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند.

2ـ قل اللَّه يهدي للحق أفمن يهدي إلي الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدي إلا أن يهدي فما لکم کيف تحکمون؛ بگو تنها خداست که خلق را به راه حق و طريق سعادت هدايت مي کند، آيا آنکه خلق را به راه حق رهبري مي کند سزاوارتر به پيروي است، يا آنکه خود هدايت نمي شود مگر هدايتش کنند؟

پس شما مشرکان را چه شده و چگونه چنين قضاوت باطل مي کنيد؟

3ـ ولو اتبع الحق أهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فيهن بل أتيناهم بذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون؛ اگر حق تابع هواي نفس آنان شود، همانا آسمانها و زمين و هر چه‌ در آنهاست فاسد خواهد شد؛ ولي، قرآني به آنها داديم که مايه يادآوري آنهاست؛ اما آنها از (آنچه مايه) ياد آوريشان (است) روي مي گردانند.

همچنين آيات ديگري دلالت دارند، پيروي از کفار موجب گمراهي و تباهي است. حکم مذکور در صورتي است که فرد، قصد تشبه به کفار و تبعيت از آنها را به طور مطلق در تمام کارها داشته باشد؛ اما اگر چنين قصدي نداشته باشد، بلکه صرفاً عملش شبيه عمل آنها باشد، در اين صورت رواياتي وارد شده که دلالت بر ممنوعيت دارند. و اين روايات چند دسته هستند:ه

1ـ رواياتي که در منع تکفير (گذاردن يکي از دو دست بر روي ديگري به نشانه خضوع) وارد شده است:

الف. کليني (ره) در کافي به سند خود از حسين بن سعيد، از صفوان و فضاله، از زرارة از امام باقر (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود:

و لا تکفر، فإنما يصنع ذلک المجوس؛ تکفير مکن که اين کار را مجوس انجام مي دهند.

روايت فوق از جهت سند، صحيح است؛ و از نظر دلالت نيز نسبت به اينکه تکفير در نماز باشد يا در غير نماز، اطلاق دارد؛ مگر اينکه به قرينه روايات ديگر، اين روايت نيز حمل له تکفير در نماز شود. بويژه اينکه احتمال دارد که تکفير، اصطلاحي مي باشد در قرار دادن يکي از دو دست بر روي ديگري در خصوص نماز.

ب. شيخ صدوق (ره) در خصال در ضمن حديث چهار صد گانه از ابيّ، از سعد، از يقطيني، از قاسم بن يحيي، از جدش حسن بن راشد، از ابوبصير و محمد بن مسلم نقل مي کند که امام صادق (عليه السلام) فرمود:

پدرم از جدم، از آباء خود خبر داد که اميرالمؤمنين (عليه السلام) در يک مجلس چهار صد باب از اموري که اصلاح دين و دنياي مؤمن در آنهاست، به اصحاب خويش آموزش داد تا اينکه فرمود: مسلمان در حالي که در پيشگاه خداوند عزوجل ايستاده، هيچگاه دو دستش را بر روي يکديگر قرار نمي دهد، تا به اين وسيله از کفار (يعني مجوسيان) پيروي کرده باشد.

سند روايت فوق معتبر است و ما در مقاله اي که درباره مسأله «نقاشي» نوشته ايم آورده ايم که پژوهشگران را به‌آن ارجاع مي دهيم.

ج. شيخ صدوق (ره) در خصال همچنين از طريق پدرش با همان سند از ابو بصير وه محمد بن مسلم نقل کرده است که امام صادق (عليه السلام) فرمود:

... [پدرم] از پدرانش روايت کرده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «مسلمان در نماز، در حالي که در پيشگاه خداوند عزوجل ايستاده است، دو دستش را بر روي يکديگر قرار نمي دهد، تا به اين وسيله از اهل کفر (يعني مجوسيان) پيروي کرده باشد.

سند روايت فوق نيز همچنانکه يادآوري کرديم، معتبر است.

در کتاب دعائم الاسلام از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:

اذا کنت قائما في الصلوة فلا تضع يدك اليمني علي اليسري و لا اليسري علي اليمني؛ فإن ذلك تکفير اهل الکتاب...، هنگامي که براي نمار ايستاده اي، دست راستت را بر روي دست چپ و يا دست چپت را بر روي دست راست قرار مده! زيرا اين کار، تکفير [خضوعي] است که اهل کتاب انجام مي دهند.

سند اين روايت ضعيف است.

هـ. کليني (ره) در کافي از محمد بن يحيي، از احمد بن محمد از حماد، از حزير، از مردي، از امام باقر (عليه السلام) در ضمن حديثي نقل مي کند:

لاتکفر، فإنما يصنع ذلك المجوس؛ تکفير مکن! زيرا اين کار را مجوس انجام مي دهند.

روايات فوق دلالت دارند بر اينکه در شريعت اسلام شباهت به کافرـ چه رسد به تشبه به آنان ـ از راه تکفير در نماز، ممنوع است. و چه بسا تعبير به اينکه: «اين کار از عمل مجوس است» و يا: «ابن کار، تشبه به کفار است» دلالت داشته باشد بر اينکه اين ممنوعيت اختصاصي به خصوص «تکفير» ندارد، بلکه شامل هر کيفيت عبادي است که ازه ويژگيهاي مجوس يا کفار باشد. از سوي ديگر، مرحوم محقق حلي در معتبر بر خلاف نظر فوق فرموده است:

ظاهر اين دسته از روايات در مکروه بودن تکفير است نه حرمت آن؛ زيرا اين روايات متضمن اين مطلب است که اين عمل، تشبه به مجوس است؛ و امر پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) به مخالفت با مجوس امر وجوبي نبوده است؛ زيرا گاهي مجوس، واجب را از روي اعتقاد به الهيت و اينکه او فاعل خير است انجام مي دهند. در نتيجه نمي توان احاديث فوق را بر ظاهرشان حمل نمود. بنابراين، قول شيخ ابوالصلاح حلبي مبني بر مکروه بودن تکفير، اولي است.

شايد به همين جهت است که محقق در شرايع در حکم حرمت، ترديد کرده است.

اما مرحوم صاحب جواهر در پاسخ از اين اشکال آورده است: «هيچ مانعي در حرمت تشبه به مجوس به جز مواردي که توسط دليل، خارج شده وجود ندارد و يا دست کم در مورد بحث، گفته شود که تشبه به مجوس حرام است؛ زيرا به عنوان علت براي نهي که ظهور در حرمت دارد، واقع شده است.» ايشان با اين حال در ادامه، حکم به کراهت تکفير را ترجيح مي دهد ولي مي فرمايد:

نصوصي که در اين زمينه وارد شده است، ظهور در کراهت تکفير دارند؛

زيرا اين نصوص مشتمل بر تعليلي هستند که غالباً نظير آن در مکروهات بکار رفته است.

در مستمسک، جامع المدارك و مستند العروة الوثقي نيز از قول فوق (مکروه بودن تکفير) تبعيت شده است. مرحوم خوئي در «مستند العروة الوثقي» [در مورد اين همسأله] کلامي دارد که حاصل آن چنين است:

... اما آنچه از ظاهر کلمات مشهور بر مي آيد، حکم به حرکمت تکفير است.

و اينکه قول مشهور مبني بر حرمت تکفير را بر حرمت تشريع حمل کنيم [و بگوييم مشهور از باب حرمت تشريع تکفير را حرام مي دانند] و آن را مستند به روايات فوق ندانيم، با اين مطلب که مشهور تکفير را در صورت تقيه، حرام نمي دانند، منافات دارد؛ زيرا بسيار روشن است که در موارد تشريع، تقيه راه ندارد؛ به دليل اينکه تشريع، متقوّم به قصد است در اموري که متقوّم به قصد هستند، تقيه معنا ندارد؛ زيرا بديهي است، فردي که از روي تقيه دست بسته نماز مي خواند، مقصودش از اين کار تشريع نيست، بلکه او تنها به دنبال دفع ضرر مخالفان از جان خود است. بنابراين چنانچه اين عمل، في حدذاته، حرام و مبطل نماز نباشد، استثناي صورت تقيه از آن، استثناي منقطع خواهد بود. و استثناء در صورتي متصل است که عمل، في حدذاته حرام باشد، مانند ساير اعمالي که با صحت نماز منافات دارد، از قبيل: قهقهه و امثال آن.

بنابراين، تکفير في حدذاته حرام است؛ و تعليل حرمت به تشبه به مجوس و کفار [در روايات فوق] ظهور در حرمت دارد. از اين رو مقتضاي احتياط اين است که در نماز، اعمالي که به عبادات آنها شباهت دارد، ترک شود. اما اشکالي که باقي مي ماند اين است که فهم اصحاب براي ما حجيت ندارد، دقت کنيد. ادامه مطلب بايستي در محل خود پيگيري شود.

به هر حال، مادامي که علت [تشبه به کفار و مجوس] محقق باشد، حکم حرمت و يا کراهن هم محقق است. بنابراين اگر در عصر ما اين علت باقي نباشد، حکم به بقاء حرمت يا کراهت، دچار اشکال است. در هر صورت مسأله نيازمند تأمل بيشتري است.ه

2ـ رواياتي که در مورد «تغيير موهاي سپيد» وارد شده است:

الف. شيخ صدوق (ره) در خصال از محمد بن جعفر بندار، از معدة بن اسمع، از احمد بن حازم، از محمد بن کناسه، از هشام بن عروة، از عثمان بن عروة، از پدرش، از زبير بن عوام نقل مي کند: رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:

غيروا الشيب و لا تشبهوا باليهود و النصاري؛ موهاي سپيد را تغيير دهيد (خضاب کنيد) و خود را شبيه يهود و نصاري نگردانيد.

شيب ـ به فتح شين و سکون يا ـ مو و سپيدي آن است.

ب. وي همچنين در خصال، از ابومحمد عبداللَّه شافعي، از محمد بن جعفر اشعث، از محمد بن عبداللَّه انصاري، از محمد بن عمروبن علقمه، از أبو سلمه از ابوهريره نقل مي کند: پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:

موهاي سپيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود و نصاري نگردانيد.

از اين دو روايت استفاده مي شود، که تغيير ندادن موهاي سپيد، تشبه به يهود و نصاري است و مقتضاي نهي در اين دو روايت، کراهت است.

اما در نهج البلاغه روايت شده که از حضرت علي (عليه السلام) درباره اين کلام پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) پرسيدند که فرمود: «موهاي سپيد خود را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود نگردانيد» امام (عليه السلام) در پاسخ مي فرمايد:

اين سخن را پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) زماني فرمود که پيروان اسلام کم بودند، اما امروز که اسلام توسعه يافته و امنيت حکم فرماست هرکسي مختار است.

ظاهر روايت فوق اين است که منع پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) از شباهت داشتن به يهود، به خاطر دفع تو هم ضعيف پيروان اسلام بوده است. بديهي است که پس از قدرت گرفتن حکومته اسلامي مجالي براي اين شبهات نخواهد بود. بنابراين، منع مزبور صرفاً به خاطر شباهت نبوده است.

3ـ رواياتي که در مورد «جارو کردن بيروني منزل» وارد شده است:

الف. کليني (ره) در کافي از حسين بن محمد، از احمد بن اسحاق، از سعدان بعد مسلم، از اسحاق بن عمار، از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل مي کند:

اکنسوا أفنيتکم و لا تشبهوا باليهود؛ حياط منزل خود را جارو کنيد و شبيه يهود نگرديد.

ب. او همچنين در کتاب فوق از برخي از اصحاب روايت مي کند: پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:

اکنسوا أفنيتکم و لا تشبّهوا باليهود؛ حياط منزل خود را جارو کنيد و شبيه يهود نگرديد.

مقتضاي روايات فوق اين است که نظافت نکردن حياط خانه بدان جهت که تشبه به يهود است، مکروه مي باشد.

4ـ رواياتي که درباره «بلند نگذاردن ريش» وارد شده است:

الف. شيخ صدوق (ره) در معاني الاخبار از حسين بن ابراهيم مکتّب، از محمد بن جعفر اسدي، از موسي بن عمران نخعي، از عمويش حسين بن يزيد، از علي بن غراب، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جدش (عليه السلام) نقل مي کند که پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:

حفّوا الشوارب، و اعفوا اللحي، و لا تشبهوا باليهود؛ شارب ها را کوتاه کنيد و ريش ها پر پشت بگذاريد و خود را شبيه به مجوس مکنيد!

ب. شيخ حر عاملي (ره) نيز در وسائل الشيعه از محمد بن علي بن حسين نقل مي کند: پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:ه

شارب ها را کوتاه کنيد و ريش ها را پرپشت بگذاريد و خود را به يهود شبيه نکنيد.

فيض کاشاني (ره) در وافي مي گويد: «الحف» و «الإحفاء» يعني به نهايت امري رسيدن و مبالغه کردن در آن. و «إحفاء الشارب» يعني شارب را بسيار کوتاه کردن. و «اعفاء»؛ يعني رها کردن؛ «واعفاء اللحي»؛ يعني انبوه گذاشتن ريش، که ريش اش از «عفي الشيء» است يعني زياد و انبوه شد. بنابراين اينکه امام (عليه السلام) فرمود: «واعفوا اللحي» يعني ريش هايتان را از ته نتراشيد، بلکه آن را رها کنيد تا زياد و انبوه شود و اينکه امام (عليه السلام) در ادامه فرمودند: «و خود را شبيه به يهود نکنيد»، معنايش اين است که نگذاريد ريش هايتان بسيار طولاني شود. زيرا عادت يهود بر اين بوده است که ريش هايشان را بسيار طولاني مي گذاشته اند. اينکه در روايات فوق «اعفاء» به دنبال «احفاء» آمده، آنگاه از تشبه به يهود نهي شده است، دليل بر اين است که مراد از «اعفاء» اين بوده است که ريش ها از ته تراشيده نشود و مقداري از آن بدون آنکه افراط گردد، تراشيده شود؛ بلکه مقداري از آن باقي بماند، بطوري که از يک مشت تجاوز نکند که در اين صورت مستحق آتش است.

به هر حال نهي از تشبه [به يهود] چه به «حف» و «اعفاء» باهم بازگشت کند و چه به خصوص «اعفاء» دلالتي بر کراهت ندارد؛ زيرا نبايستي غفلت شود که ازدياد طول ريش، بيش از يک مشت، حرام نيست.

ج. همچنين در وسائل الشيعه از محمد بن علي بن حسين نقل شده است: پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:

مجوس ريش هايشان را مي تراشيدند و شارب هايشان را پر پشت مي گذاشتند اما ما شارب را مي زنيم و ريش را پرپشت مي گذاريم و فطرت همين است.ه

5ـ رواياتي که درباره «پوشاك و غذا» وارد شده است:

الف. احمد بن محمد بن خالد برقي در محاسن از پدرش، از عبدالله بن مغيره و محمد بن سنان، از طلحة بن زيد، از امام صادق (عليه السلام) از پدرانش نقل کرده است:

هيچ گاه براي علي (عليه السلام) آرد غربال نمي شد و همواره مي فرمود: اين امت همواره در خير و نيکي هستند، مادامي که لباس غير عرب را نپوشند و طعام و غذاي غير عرب را نخورند. هرگاه چنين کنند، دچار ذلت خواهند شد.

شيخ طوسي در مورد «طلحة بن زيد» مي گويد:

کتاب وي مورد اعتماد است.

ب. ميرزاي نوري در مستدرك الوسائل از قطب راوندي در لب اللباب نقل مي کند:

خداوند به پيامبري وحي کرد که به قومت بگو: از نوع غذا و خوردني هاي دشمنان من نخوريد؛ و از نوع نوشيدني هاي دشمنان من نياشاميد؛ و بر مرکب هاي دشمنان من سوار نشويد؛ و از نوع پوشاك دشمنان من نپوشيد و در منازل دشمنان من سکونت نکنيد، در غير اين صورت بسان آنان، از زمره دشمنان من محسوب مي شويد.

ج. در من لايحضره الفقيه آمده است: اسماعيل بن مسلم از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند:

خداوند (عزوجل) به پيامبري از پيامبرانش وحي کرد: به مؤمنين بگو که لباس دشمنان مرا نپوشند؛ و طعام دشمنان مرا نخورند؛ و راههاي دشمنان مرا نپيماييد که در غير اين صورت از زمره دشمنان من محسوب مي شوند.ه

محقق شعراني در توضيح اين روايت چنين فرموده است:

در روايت آمده است که: «راههاي دشمنان مرا نپيماييد. ابن خلدون در مقدمه تاريخش چنين آورده است: فصل سوم در اينکه ملت مغلوب همواره ولع تقليد از شعاير، طرز لباس، نحوه سخن گفتن و آداب و رسوم ملت غالب را دارد.

وي در همين فصل مي نويسد:

به هر سرزميني که بنگري درخواهي يافت که چگونه بر اکثر مردم آن سرزمين، طرز پوشش نگهبانان و سپاهيان سلطان، چيرده شده است؛ زيرا سلطان و سپاهيانش، بر آنها غالب و چيره هستند. حتي اگر ملتي در همسايگي ملت ديگر بوده و يک نوع غلبه و تسلط بر‌ آن داشته باشد، ملت مغلوب تا حد زيادي در زمينه هاي فوق الذکر به ملت غالب تشبه و اقتدا دارد. همچنانکه در عصر ما، در اندلس و رابطه آن با اقوام جلا لقه، وضع به همين منوال است.

زيرا مشاهده مي شود که مسلمانان اندلس در طرز لباس، وسايل‌ارايش و زينت و بسياري از عادات و رسوم به آنها تشبه مي جويند؛ وقتي در ترسيم تصاوير بر روي ديوارها و کارخانه ها و منازل خود از آنان تقليد مي کنند. بطوري که اگر بيننده با کنجکاوي و ديده حکمت بنگرد، در مي يابد که اين وضعيت، از نشانه هاي استيلاء و غلبه آنان بر اندلس است. و الأمر للَّه.

محقق شعراني پس از نقل اين عبارت ابن خلدون مي گويد:

چقدر وضعيت اندلس در عصر ابن خلدون شبيه وضعيت کنوني ساير کشورهاي اسلامي در عصر ما است. فرنگي مآبان بي دين در کشورهاي اسلامي عوامل استيلا و سيطره مسيحيان بر مسلمانان شده اند. اينها کساني هستند که غالباً ضعيف العقل و ضعيف النفس مي باشند و به سرعت تحت تأثير طرز زندگي ملت غالب قرار مي گيرند و به آساني خواسته هاي آنان را مي پذيرند و مسيحيان آنان را براي فاسد کردن منطقه به استخدام گرفته اند.ه

خداوند [همه را] از شر آنها حفظ کند.

اين حديث به طور اطلاق دلالت بر حرمت تشبه به آنها ندارد. بلکه دلالت دارد بر اينکه کساني که به آنها تشبه مي جويند، غالباً از دشمنان مسلمانان بوده و در مظنّه دشمن قرار دارند. و اين نظير احاديثي است که در مذمت بني اميه وارد شده است. زيرا چنان نيست که تمام بني اميه دشمن اهل بيت باشند، بلکه اغلب آنها چنين هستند. و چنين نيست که کسي به آنها تشبه جويد کافر و يا دشمن اهل بيت باشد.

مخفي نماند که لسان اين اخبار، لسان ارشاد به واقع است، و نهايت چيزي که اين اخبار بر آن دلالت دارد، کراهت است. زيرا اين امور (طرز پوشش، آرايش و...) مي تواند مسلمانان را تحت تأثير انديشه ها و اهداف دشمنان قرار داده، به گونه اي که پس از مدتي بدون آنکه خود بخواهند، مطيع و منقاد آنان مي شوند. چنانکه اين جمله معروف است که: با اهل دنيا معاشرت نکن! زيرا همچون آنان تو نيز اهل دنيا خواهي شد.

الّا اينکه گفته شود: آن چيزي که در اين روايات به آنها ارشاد شده است با کراهت مناسبت ندارد؛ زيرا دشمن خدا بودن [که در اين روايات آمده است] شديداً مبغوض خداوند مي باشد.

اما در عين حال مسأله قابل تأمل است؛ زيرا چنين تعبيراتي [از قبيل دشمن خدا بودن] در مورد مکروهات نيز وارد شده است. علاوه بر اينکه اين گونه تعبيرات در معتبره «طلحة بن زيد» در مورد وجه ترك غربال آرد، ذکر شده است، که بديهي است اين کار حرمتي ندارد؛ و کسي را هم که فتوا به حرمت آن داده باشد نيافته ايم.

بله، ممکن است گفته شود که حکم مسأله، بسته به اختلاف موارد از جهت شدت، ضعف، حرمت و کراهت، تفاوت پيدا مي کند. دقت کنيد!

6ـ رواياتي که در مورد کراهت ائتزار و توشّح وارد شده است:ه

کليني (ره) در کافي از محمد بن يحيي، از احمد بن محمد، از علي بن حکم، از هشام بن سالم، از ابوبصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:

سزاوار نيست در حال نماز، دور پيراهن با جامه اي توشح کني، و همچنين سزاوار نيست که در وقت نماز روي پيراهن با جامه اي ائتزاز کني، چرا که اين نوع لباس پوشيدن طرز لباس پوشيدن جاهليت است.

مرحوم علامه در تذکره مي گويد:

ائتزار [لنگ انداختن] روي پيراهن مکروه است؛ زير اين کار، تشبه به اهل کتاب است؛ پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) از تشبه به اهل کتاب نهي فرموده است. و به دليل اينکه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «سزاوار نيست هنگام نماز روي پيراهن توشح کني، چرا که اين نوع پوشش، پوشش جاهليت است.» البته ائتزار حرام نيست؛ زيرا موسي بن عمربن بزيع از امام رضا (عليه السلام) مي پرسد: در حال نماز بر روي پيراهن لنگ و دستمال مي پيچيم [آيا درست است؟]

امام (عليه السلام) مي فرمايد: «اشکال ندارد.»

شهيد در ذکري آورده است:

ائتزار روي پيراهن، تشبه به اهل کتاب است، و ما از تشبه به آنها نهي شده ايم.

مرحوم صاحب جواهر در جواهر الکلام مي گويد:

از اينجا پي مي بريم که چرا در مدارک و کتابهاي ديگر به پيروي از معتبر، حکم به نفي کراهت شده است... بلکه ظاهر اين است که توشح نيز مکروه است، به دليل روايت ابوبصير.

مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل رواياتي که دلالت دارند بر اينکه اين عمل از اعمال قوم لوط است، مي فرمايد:ه

بهرحال مراد از توشح، همچنانکه از بعضي لغويين و مصباح المنير داخل شده اين است که فرد يک طرف جامه اي را که بر دوش انداخته، داخل دست راست کرده و سر آن را روي دوش چپ بيندازد، مانند کاري که شخص محرم انجام مي دهد.

7ـ رواياتي که در مورد «غذا خوردن در نزد صاحبان عزا» وارد شده است:

شيخ حر عاملي (ره) در وسائل الشيعه از فقيه اهل بيت، محمد بن علي بن حسين نقل مي کند: امام صادق (عليه السلام) فرمود:

غذا خوردن نزد صاحبان عزا از اعمال جاهليت است؛ و سنت پيامبر فرستادن غذا براي آنهاست. همچنانکه پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) به هنگام رسيدن خبر وفات [شهادت] جعفر بن ابيطالب (عليه السلام)، به همين کار امر کرد.

علامه از منتهي المطلب چنين آورده است:

مستحب نيست که صاحبان عزا براي مردم غذا درست کنند تا مردم بر آن گرد آيند؛ [در اين موقعيت] آنها مشغول گرفتاري خويش هستند و به خاطر اينکه اين کار طبق فرمايش امام صادق (عليه السلام)، تشبه به اهل جاهليت است.

8ـ رواياتي که مورد «تصليب» [يعني کشيدن نقش صليب بر جامعه يا هر چيز ديگر] وارد شده است:

مرحوم علامه در تذکرة الفقهاء مي گويد:

مکروه است کشيدن نشان صليب بر روي لباس؛ زيرا عايشه گفته است:

رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) هيچ شيئي را در خانه که نقش صليب در آن بود رها نمي کرد، مگر اينکه آن را مي بريد. زير آن تشبه به مسيحيان است.ه

در تاج العروس آمده است: جامعه مصلَّب ـ همچنانکه از مصباح المنير نقل است ـ يعني جامعه اي که بر روي آن نقشي چون صليب وجود دارد. در حديثي از عايشه آمده است: عادت پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) چنين بود که هرگاه جامه اي را مي ديد که بر روي آن نقش صليب وجود دارد، آن قسمتي را که صليب در آن بود، مي بريد. و در حديثي آمده است:

از نماز با «ثوب مصلب» يعني لباسي که نقش امثال صليب در آن است، نهي شده است. در حديثي از عايشه آمده است که راوي مي گويد: روپوشي به او دادم. وقتي نقش صليبي در آن ديد، گفت: آنرا از من دور کنيد. از ام سلمه نقل است: از جامعه اي که نقش صليب بر روي آن بود اکراه داشت.

از مجموع روايات فوق که در موارد گوناگون وارد شده است، استفاده مي شود که از نظر اسلام، انجام دادن افعالي که مختص کفار است، مکروه و منهي مي باشد. احتمال دارد دليل اين کراهت و نهي اين باشد که انجام دادن چنين افعالي موجب مي شود که مسلمانان رفته رفته، بدون‌ آنکه خود بخواهند در ورطه پيروي فکري از آنان بيفتند، که نتيجه آن ورود در زمره دشمنان اسلام و سلب استقلال و شکوه اسلامي خواهد شد.

چنانکه در روايات وارد در نهي از پوشيدن لباسهاي دشمنان و امثال آن، به اين مطلب اشاره شده است.

مؤيد اين مطلب، روايتي از مولاي ما حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است:

من تشبه بقوم أو شك أن يکون منهم؛ کسي که خود را شبيه قومي کند، نزديک است که از آنان بشمار آيد.ه

چند مسأله:

1ـ پوشيدن لباسي که نقش صليب و مانند‌آن دارد به قصد تشبه به کفار و تبعيت از آنان، جايز نيست؛ به دليل وجود آياتي که از تبعيت از کفار منع مي کنند.

اگر پوشيدن اين گونه لباسها به قصد زينت باشد نه تبعيت و تشبه به کفار، در اين صورت مکروه است و سزاوار است که اين عمل ترك شود. اين حکم در صورتي است که پوشيدن اين گونه لباسها، عنوان حرام ديگري از قبيل تضعيف حکومت يا جامعه اسلامي و يا ترويج مسيحيت، به خود نگيرد. وگرنه همچنانکه نگهداري صليب و نصب آن حرام است، پوشيدن لباس که منقش به نقش صليب باشد نيز حرام است؛ زيرا براي ريشه کم کردن ماده فساد، اتلاف صليب واجب است.

2ـ اين کلام امام (عليه السلام) که فرمود: «دشمنان مي گويند همچنانکه آنها دشمن من هستند» بعد از نهي از پوشيدن لباسهاي دشمنان و خوردن غذاهاي ايشان و... بر اين دلالت دارد که: آن چيزي که ممنوع است، کاري است که به تبعيت فکري از کفار منتهي شود؛ اما کاري که چنين نيست، مانند انتخاب احسن از بين دست آوردهاي کفار در زمينه هاي مختلف زندگي بشري، از قبيل انواع ماشين ها و هواپيماها و... بدون اينکه به تبعيت فکري از آنان منتهي شود، چه بسا مشمول اخبار ناهيه مزبور نشود. بلکه بر حکومت اسلامي لازم است که امور را طوري برنامه ريزي کند که مسلمانان، ضعيف و نيازمند به کفار نشوند.

3ـ بقاء حکم تابع بقاء موضوع خود است. بنابراين اگر عملي در يک زماني از ويژگيهاي کفار باشد، اما بعداً طوري بين مسلمانان رواج يابد که ديگر از ويژگيهاي کفار محسوب نشود، در اين صورت ديگر حکم [حکومت] تشبه باقي نخواهد بود.

منافاتي ندارد که کسي که باعث رواج آن کار بين مسلمان شده خود [پيش از رواج] با انجام اين کار [بخاطر تشبه به کفار] مرتکب معصيت شده باشد، با اين حال اين کار پس از رواج جايز شده باشد؛ زيرا بر فرض رواج، ديگر موضوع حرمت [تشبه به کفار] وجود ندارد.ه

1- نساء 115.
2- مائده، 49.
3- يونس، 35.
4- مؤمنون، 71.
5- وسائل الشيعه، ج4، ص 1264، باب 15، قواطع الصلاة، ح2.
6- خصال، ص 622، بحارالانوار، ج10، ص 100.
7- ر.ک: شماره هفتم از مجله فقه أهل بيت (عربي) در موضوع «نقاشي»، بخش اول، ص 77.
8- خصال، ص 622، بحارالانوار، ج84، ص 325.
9- بحارالانوار، ج84، ص 325.
10- کافي، ج3، ص 336؛ وسائل الشيعه، ج4، ص 1264، ب 15، قواطع الصلاة، ج3.
11- المعتبر في شرح المختصر، ج2، ص 257.
12- شرايع الاسلام، ج1، ص 72، انتشارات استقلال.
13- جواهر الکلام، ج11، ص 18.
14- مستمسک العروة الوثقي، ج6، ص 530.
15- جامع المدارك، ج1، ص 403.
16- مستند العروة الوثقي، ج4، ص 447.
17- وسائل الشيعه، ج1، ص 400، ب 41، آداب حمام، ج8.
18- القاموس ابمحيط، ص 133، ماده «شيب»، مؤسسه الرسالة.
19- وسائل، ج1، ص 401، ج9.
20- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 17؛ وسائل الشيعه، ج1، ص 403، ب 44، آداب حمام، ج1.
21- کافي، ج6، ص/ 531 وسائل الشيعه، ج3، ص 570، ب 9، احکام مساکن، ج1.
22- همان، ج4.
23- وسائل الشيعه، ج1، ص 423، ب 67، آداب حمام، ج3.
24- همان، ج1.
25- وافي، ج4، ص 657ـ358.
26- وسائل الشيعه، ج1، ص 423، ب 67، آداب حمام، ج2.
27- محاسن، ج2، ص 440، ب 38، کتاب المآکل، ج 299، دارالکتب الاسلاميه.
28- الفهرست، ص 86.
29- المستدرك، ج3، ص 248، ب 10، احکام الملابس، ج4.
30- من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 263، ب 39، ج20، دارلاضواء.
31- وافي، ج20، پاورقي، ص 713ـ714.
32- ائتزار يعني لنگ بستن. و توشح يعني جامه بر خود پيچيدن بدين طريق که يک سر آن را داخل دست راست کند و سر آن را بر روي دوش چپ اندازد. (م)
33- وسائل الشيعه، ج3، ص 287، لباس مصلي، ح1.
34- تذکرة الفقهاء، ج2، ص 504.
35- ذکر الشيعه، ج1، ص 148، چاپ سنگي.
36- جواهر الکلام، ج8، ص 238ـ240.
37- وسائل الشيعه، ج2، ص 881، ب 67، ابواب الدفن، ح6.
38- ج1، ص 466.
39- ج2، ص 506.
40- المصباح المنير، ج1، ص 417، ماده «صلب»، اما آنچه در مصباح آمده است چنين است: «وثوب مصلّب: عليه نفش صليب».
41- تاج العروس، ج1، ص 337، ماده «صلب».
42- بحارالانوار، ج78، ص 93، ح 106.