حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد
موضوع : يوسف عاشورا - قسمت هشتم
مکان : حسينيه سيدالشهداء
امشب مي خواهيم ببينيم واسطه اي را که براي توبه قبول کرديم از نظر قبول توبه و عفو ورحمت چه شرايطي دارد!تا ببينيم چقدر آغوش خداوند و اهل بيت که مظهر رحمتند به سمت کساني که به سوي خدا و آنها مي روند باز است .
مظهر رحمت در اهل بيت،در بخشش و توبه آقا اباعبدالله هستند و رنگ و بوي عزا آنقدر قوي است که مردم ما فراموش مي کنند که شبهاي محرم قابليت توبه پذيري بيشتري دارندو احيانا اگر ما يادمان نباشد که توبه کنيم خود به خود شرکت در مراسم اباعبدالله اتوماتيک وار اين کار را مي کند.همچنين خصوصيتي در ميان اهل بيت،نشان دهنده ذات و رفتار اهل بيت (ع) است.مثلا وقتي اسم حضرت محمد(ص) را مي آوريم که شايد اصلا ما را مناسبتي با اين اسم نيست .کسي که خداوند متعال از او تمجيد کرده. به اسم علي(ع) که مي رسيم يعني بالا..زهرا يعني تماما نور و درخشان.حسن يعني تمامي حُسن،سجاد يعني بسيار اهل عبادت،باقر يعني شکافنده،صادق يعني صدق در گفتار و اهل بيت که بسيار کار سختي است،کاظم کلمه بسيار بزرگي است،رضا که ارتباط با آن بسيار مشکل است،و همينطور بقيه اسامي تقي،نقي عسکري جواد و حجت نشان دهنده برتري اين افراد است. و اما (حُسَين).اسم مصغر حُسنه. يعني حُسن کم لازم داره.يعني تمام گنهکاراني که با اين 13 نفر نتوانند ارتباط برقرار کنند با حسين(ع) اين ارتياط امکان پذير مي شود. و با خوبي بسيار اندک هم انسان مي تواند در اين درگاه بيايد وتوسل کند .
14 اثر را بر مجلس امام حسين (ع)مترتب ميدانند .
ممکنه هر کسي بر اثر چيزي بياد اما اصلش امام حسين است .
1. مي فرمايند وقتي در جايي براي امام حسين جمع مي شويد آنجا مصلاي خداست.خداوند بر اهالي آنجا تمام آن لحظاتي را که نشسته اند خود خدا هر يک ثانيه بر تو درود مي فرستد .
2. هرجا به اسم آقا عبدالله مجلسي برگزار شود حتي اگر خيمه اي باشد با دو سه کودک،ملائکه حتما حاضر مي شوند.برخي ارواح وصل و طيبه مي بينند و احساس مي کنند .
3. خود رسول خدا و اهل بيت(ع) دعا مي کنند براي دنيا و آخرت کسي که در مجلس آقا اباعبدالله حضور دارد .
4. خود سيد الشهداء آن شخص منظور نظرش مي شود و رسما امام به او نگاه مي کند ودر عالم ملکوت اتفاقاتي که مي افتد از نظر مُلک،قابل تفسير نيست .
5. همينطور که نشسته اي و حرف گوش مي کني و يا سينه مي زني و...توفيقاتي به تو عرضه ميشود. چه بسا بسيار خواهران و برادراني که فکر مي کنند اگر در مجلس آقا،اشکي نداشته باشند از آنها سلب توفيق شده. در حالي که فقط 14 اثر بر حضور است. وحتي در روايت داريم که آقا اباعبدالله با آن شخص مکاتبه و مکالمه مي کنند.چه خبرا؟مشکلاتت چيه؟و آقا بدون اينکه شخص لب به سخن گشايد مشکلاتش را مي فهمد و به خدا عرضه مي کند . که اين شخص،مهمان من است و من براي پذيرايي از اين مهمان،هيچي ندارم و تنها چيزي که دارم دعا و شفاعت است.به خداوند مي فرمايند:که همچين مشکلاتي در زندگي اين شخص است من ريش گرو مي گذارم که مشکلش را حل کني و يا اينکه در قيامت به او درجه بدهي .
خيلي از ماها،در قبر تازه متوجه مي شويم کجاها بوديم.در مجلس حسين(ع)! بنابراين امام در اين مرحله، با خود شخص مکاتبه و مکالمه مي کند .
6. محبوب امام صادق(ع) مي شود .
7. مجلس امام حسين(ع) همانند عرفات است يعني امام زمان (عج ) حضور پيدا مي کنند .
8. همانند مسجدالحرام است.( کسي که در مجلس حسين مي نشيند گويي در مسجدالحرام نشسته زير ناودان طلا .)
9. به برکت امام حسين است که خداوند دعاي گنهکار را مي شنود
10. مطاف بيت الله است(هر کاري مي کني گويي داري دور خانه خدا مي گردي )
11. اينکه هر جا مجلس امام حسين(ع) باشد گويي کنار قبر حسين نشسته اي .
12. همزمان با نشستن تو،آتش گناهانت خاموش مي شود.مثلا کسي که 25 دقيقه و 14 ثانيه توي مجلس امام حسين ميشينه با کسي که 25 دقيقه و 15 ثانيه ميشينه ثواب آن از زمين تا آسمان متفاوت است .
13. منبع آب حيات است.(ذهنش باز مي شود و مشکلاتي که با خود و خلق خدا و خدا داشته برطرف مي گردد. و راه حل مشکلاتش را پيدا مي کند
14. فرض کنيد مجلس ما 6:40 دقيقه شروع و 9:40 دقيقه تمام مي شود. مي فرمايند:ابتداي مجلس امام حسين،ابتداي خلقت است و انتهاي مجلس آقا،انتهاي خلقت. و شايد به همين دليله که بعضي از ماها که مجلس رو مي چرخونيم يکدفعه مي بينيم نمي تونيم تمومش کنيم و کنترل مجلس از دست ما خارجه. و خود جبرييل مياد مجلس را ختم مي کند
اين 14 اثر در کربلا ،قشنگ قابل لمس است و با قلبش احساس مي کند.حالا دفعه اول هم که نشد دفعات بعدي اين اثرات را درک خواهي کرد خود من که در همون اولين سفرم به کربلا،حداقل 3-4 تاشو احساس کردم .
در مسائل مادي و برخورد با کريم هاي عالم :
اگر نسبت به کريمي لطفي کني.از کرامتش اين است که بيشتر لطف کند.مثلا وقتي مي گويي سلام مي گويد سلام عکيم.يا زماني که مي گويي سلام عليکم مي گويد سلام عليک و رحمة الله و يا هنگامي که به او مي گويي 500 تومان به من بده او در عوض 1000 تومان به تو مي دهد!اينها همه از مصاديق يک کريم است .
عبدالرحمن سلمي،يکي از اولاد حضرت را سوره صمد ياد داد در حالي که اولاد حضرت همگي داراي هوشي سرشار و عقل و فهمي باز بودند 10 دقيقه وقت برد.آقا 1000 دينار به او تقديم کردند و گفتند که دهانت را باز کن و دهانش را هم پر از زمرد کرد و گفت:اين تنها ،اندکي از لطفي است که کردي !
لذا مي فرمايند در اين دنيا،شيعيان اولاد ما هستند و اگر کوچکترين باري از دوششان برداشتي کرم ما قطعا شامل حالتان خواهد شد. مثلا همينکه يک نفر دلش گرفته باشد و تو با يک لبخند سبب خوشحالي او شوي. و به خاطر همين کار، مي فرمايند که اگر تمام وجودت را طلا بگيريم کاري نکرده ايم .
اعرابي آمد خدمت اباعبدالله و درخواست پولي کرد حضرت 4000 درهم را در عباشان ريخته و پيچيدند و به او دادند. طوري که امام حتي در را باز نکردند تا طرف خجالت بکشد بلکه از همان لاي در به او دادند. و فرمودند:برادر من، اينها را از من بگير و از کمي آن عذر مي خواهم بر تو مهربانم.و بدان که اگر وسعتي در امر ما بود و بيشتر از اين ابر عطاي ما بارش مي کرد بيشتر به تو مي دادم اما اينچنين نيست و حال دست من از مال دنيا تهي است..آقا صداي گريه اعراب را شنيدند لذا به او گفتند که من معذرت مي خواهم که بيشتر از اين ندارم که به تو بدهم. اينجا بود که آن مرد عرب گفت:که شما با اين پول و ابايي که به من داديد تا آخر عمر،مرا کفايت مي کند(حتي گفته شده که آن مرد آن عباي امام را به قيمت 12000 دينار فروخت). وبعد به آقا گفتند که من داشتم فکر مي کردم که خداوند چطور دلش مي آيد اين دست را زير خاک ببرد. کسي که اينهمه بذل و بخشش مي کند و حيا نيز در رفتار و گفتارش موج مي زند .
گدايي که زياد هم مودب نبود نزد آقا اباعبدالله رسيد و از حضرت طلب کمک کرد و آقا 1000 دينار سرخ به او دادند.گرفت و نشست به شمردن.آقا فرمودند چرا مي شماري؟مگر چيزي فروختي؟گفت بله آبرويم را.آقا فرمودند:خب پس 1000 درهم مي دهم چون آبرويت را فروختي و 1000 درهم ديگر هم مي دهم چون زيبا جواب دادي و 1000 در هم ديگر هم مي دهم چون به من ِ حسين لطف کردي و ثوابش را به گردن من انداختي و از من کمک خواستي !!!
حواسمان باشد که اين شبها از آقا کم نخواهيم که دست کرمش خيلي بالاست .
شخصي رقعه اي را به دست حضرت داد(برگه درخواستي)آقا تا گرفتند گفتند که حاجتت رواست.عرض کرد آقا چرا درخواست را نمي خوانيد؟فرمود:نمي توانم بخوانم.که اگر بخوانم آنگاه جواب خداوند را چه بدهم که سائلي را فرستادم و تو شروع به خواندن کردي و او دقايقي منتظر شد (من حيا مي کنم در پيش پروردگار که دقايقي شما را براي درخواست معطل کنم .)
مرحوم شيخ تقي شوشتري کتابي داره با نام روياهاي صادقه .
ايشان در مقدمه مي گويند:اگر ما حقيقتا در خانه اهل بيت (ع) باشيم و زيباييهاي يوسف عاشورا را درک کرده باشيم مي توانيم خيلي راحت تر با آنها ارتباط برقرار کنيم .
در اين کتاب ايشان نقل مي کنند که :
بنده خدايي گرفتاري مالي پيدا کرد و 3000 دينار مقروض شد و هر چه مهلت خواست فايده اي نکرد و کارش به دادگاه کشيده شد .قاضي به او 3 روز مهلت داد و در غير اينصورت مي بايست به زندان برود.(گفته مي شود در مشکلاتتان تا مي توانيد صلوات بفرستيد که گره گشاي بسياري از مشکلات شماست.)ايشان اين کار را کرد و شب 27 ماه رمضان حضرت محمد(ص ) را در خواب ديد که بهش گفتند برو و اين 3000 دينار را از محمدبن عيسي بگير.صبح که بيدار شد خواب يادش بود اما زياد توجه نکرد. شب 28 ماه مبارک باز خوابيد و دوباره رسول را در خواب ديد که فرمود:از محمدبن عيسي بگير.باز اينچنين نکرد. وباور نکرد . شب بعد باز رسول خدا را در خواب ديد که به او فرمود:چرا نمي روي و 3000 دينار از محمدبن عيسي بگيري؟گفت:يا رسول الله چه طور همچنين کاري کنم؟حداقل يک نشاني به من بدهيد. رسول خدا فرمود:به نشاني اينکه بگو هر روز 5000 صلوات براي ما مي فرستي و بگو که ما اين 5000 صلوات را قبول کرديم.روز بعد رفت پيش محمد بن عيسي.گفت رسول خدا سلام رساند و گفت:که ما 5000 صلوات بعد از هر صبح شما را قبول کرديم. آن شخص رنگ از رخسارش پريد و بسيار خوشحال شد. و بعد اينکه فرمودند:3000 دينار به من بدهي. محمدبن عيسي علاوه بر اينکه 3000 دينار به او دادند 3000 دينار ديگر هم بعنوان مژده اي که صلواتهايش قبول شده به او داد. و بعد به نزد قاضي رفت و گفت اين هم بدهيِ من.قاضي تعجب کرد که چگونه در عرض دو سه روز اين پول را آوردي؟جريان را براي قاضي هم تعريف کرد.و اينجا قاضي گفت:3000 دينار هم من خودم مي دهم چون تو انسان باحالي هستي. بعد از آن به نزد طلبکار رفت و بعد از اينکه جريان را براي او گفت و اينکه چطور با اين سرعت اين پول مهيا شده. طلبکار گفت:من 3000 دينارم را نمي خواهم و 3000 دينار هم خودم به تو مي دهم که آدم بسيار خوبي هستي .
به برکت اينکه زبان تو مي گويد :
اللهم صل علي محمد و آل محمد !
در ادبيات عرب آمدند کلمه رحمت را معنا کردند . رحمت يعني مفت . وقتي مي گويند باب رحمت باز است يعني اينکه نمي خواهد نمازه و روزه به جاي آوري و پاک باشي يعني اينکه مفت مفت مي خواهيم به تو بخشش و عنايت کنيم.جلوتر که مي رويم در زيباييهاي عاشورا، مي بينيم که امام حسين(ع) زندگيش را فدا کرد براي اينکه ما و شما به يک چيزهايي برسيم .
بعنوان مثال به پدره ميگن که اين پسر يا دخترت خيلي هم آدم نيستا پس چرا اينقدر تحويلش مي گيري؟شده تا حالا يه ليوان آب دستت بده؟ميگه نه.ميگه شده يک بار برات چايي درست کنه؟ميگه نه. ميگه آيا پول مياره خونه؟ميگه نه اتفاقا از صبح تا شب هم فقط مي خوره و بيکاره. بهش ميگن خب پس چرا اينقدر تحويلش مي گيري؟؟؟ميگه دوسش دارم !!!
امام حسين(ع) در آخرين لحظات وقتي مي خواست از سکينه خداحافظي کند فرمود:سکينه جان،به مردم در شهرهاي ديگر سلام مرا برسان و بگو که نبوديد صبح عاشورا که چه کشيدم!چه رنجي،چه دردي،چه مصيبتها و چه تشنگيهايي!نبوديد ببينيد گه چگونه ناموسم به حراج رفت تا ببينيد که اين آدم چه دردهايي کشيده تا دردهاي دنيا برايتان کوچک شود
و آقاي دولابي زيبا فرمود :
غم کربلا،غمهاي ديگر را از دل مي زدايد .
کسي که غصه هاي حسين را مي شنود اصلا يادش مي رود که او نيز غصه اي داشته.وقتي که خيلي ناراحتي يه وضو بگير و رو به قبله بايست و بگو السلام عليک يا اباعبدالله ....! يکدفعه مي بيني که تمام مناظر عاشورا در ذهنت روشن مي شود و تمام غصه هايت از دلت بيرون مي رود. و امام حسين(ع)قطعه قطعه شد تا ما در دلمان غمي نباشد .
امام فرمودند:کاش رنجها و دردهايي را که ما کشيديم مي ديديد.تا بفهميد که اين رنجها و و غمها ي دنيايي شما هيچ چيز نيست.کاش زنان شيعه مي ديدند که زنان خاندان ما چه کشيدند براي حفظ عفتشان تا بفهمند که حفظ حجاب سخت نيست .
امام حسن عسکري (ع)فرمودند: در مرام ما اينگونه است که اگر بدي و گناه و ناراحتي و يک تالمي را يکي از دوستانمان براي ما باعث شد ما فراموش مي کنيم و نيکوييهاي او را به ذهن مي سپاريم!(ما اهل بيت بديهاي دوستانمان يادمان مي رود و فقط خوبيها يادمان مي ماند.اين از خصوصيات ذاتي ائمه است .
از آقا امام باقر و امام صادق و از آقا اباعبدالله روايت شده :
واللهِ اني لَاُحب ريحکم و ارواحکم و رويتکم و زيارتکم-قسم عظيم مي خورد که بدرستي که حقيقتا بسيار دوست دارم بدي شما را! و به روحتان علاقه دارم و دوست دارم شما را ببينم و دلم برايتان تنگ مي شود !
شخصي آمد خدمت امام صادق نشست و گفت که فلاني از شيعيان شماست و آبروي شما را برده.آقا ناراحت شدند. باز آن شخص در ادامه حرفش گفت:تازه شما را هم خيلي دوست دارد.آقا فرمودند:شيعيان ما بالاخره پاک مي شوند.گفت:اگر نشدند چي؟ فرمود:آنگاه خداوند يک بلاها،شکستها و مريضيهايي را بر او نازل مي کند. دو باره پرسيد:اگر باز هم پاک نشدند چي؟آقا فرمودند:زمان مرگ به آنها سخت مي گيريم.گفت:آقا اينقدر گناه کرده باشد که باز هم پاک نشود؟آقا فرمود:در برزخ اذيتش مي کنيم.تا پاک شود.دوباره پرسيد:خب اگر هنوز هم پاک نشده باشند چه؟اينجا آقا عصباني شدند و گفتند:به کوريِ چشم تو خودمان دستش را مي گيريم .
حالا ببينيد چقدر اهل بيت آبروي ما را مي خرند و اما من و شما چقدر آبروي ائمه را نگه مي داريم و مراقب آبروي آنهاييم؟؟؟
يکي از علماي بزرگ مي گفت:من متعجبم از اينکه تمام اهل بيت دست به دست هم دادند و با خدا همکاري مي کنند که به زور هم که شده ما را به بهشت ببرند اما ما،همچنان مقاومت مي کنيم که نرويم.دقيقا مثل کودکي که مريضه و مادرش او را به بيمارستان برده اما کودک مدام گريه مي کند و از دست مادر فرار مي کند .
عصار بن مصطلق که از دشمنان خوني آلِ هاشم بود . گفت به من خبر دارند که حسين بن علي در فلان جلسه حضور دارد .به داخل جلسه رفت و نشست و با اينکه او را تا بحال نديده بود از نگاه اول از نورانيش او را شناخت و فهميد که چه کسي است..شروع کرد به صحبت کردن و بحث کردن اما هر چه مي گفتم آقا تنها گوش مي دادند و چيزي نمي گفتند. حتي شروع به غيبت کردن شد ديدآقا تحمل کردند و باز چيزي نگفتند.ديگر طاقت نياورد و عرض کرد:تو پسر علي هستي؟فرمود:آري. گفت:من هم دهان باز کردم و هر چه خواستم ناسزا به علي و فاطمه گفتم و سخن را از حد گذراندم آقا سرشان را بلند کردند وفرمودند:اندکي آهسته باش و کلام را کوتاه کن.فلاني اگر از ما مهرو محبت و پول مي خواستي به تو مي داديم.اگر از ما هدايت مي خواستي به تو مي داديم اگر مشکلي داشتي يا راجع به خانواده ات مشکلي داشتي مي گفتي ما هم به تو کمک مي کرديم.چرا که ما اهل بيت اصولا با غربت جور نمي باشيم..آن مرد مي گفت:من خيلي اذيت شدم و چون آثار پشيماني در چهره ام نمايان شد آقا فرمودند ناراحت مباش که بر تو گناهي نيست. آيا اهل شامي؟گفت:بله.امام فرمودند :از تبليغاته.خب تبليغات هم اثر مي گذارد .آخر تو تا به حال مرا نديده بودي و جو جامعه بر تو اثر گذاشته و بعد مي گفت:آرام دستم را گرفت و گفت:هرگاه دلت گرفت نزد من آي هرگاه خواستي ناسزا بگويي من هستم.براي اينکه دلت باز شود من حتي حاضرم ناسزايت را هم تحمل کنم .
حاج آقا مرتضي زاهد جلسشون تا دير وقت طول کشيد و لذا دير وقت به منزل رسيدند.زمستان بود و هوا بسيار سرد. اما دلشان نيامددر آن هنگام از شب در بزنند تا نکند که حاج خانم که سني ازشان گذشته بود بيدار شوند.بعد از مدتي ديد خانمش در را باز کرد.شيخ مرتضي تعجب کرد که مگر شما خواب نبوديد؟گفت:آري يکي دو ساعتي خوابيدم و امام را در خواب ديدم که مي گفت شيخ مرتضي دم در است و در نمي زند و سردش است . من اذيتم برو در را باز کن .
اگر ديدي که در زندگي اذيتي بدان که تو امامت را تحويل نگرفته اي نه او !
oraynab
اين قصه روايت هاي زيادي دارد . من روايت را از قول ابن قتيبه سني مي گويم ! :
آن نامردي که در شبکه ماهواره اي وراجي يک طرفه مي کند و انواع توهين ها رو باسلام داره در سمينار ماهواره ديدين که گفت 1400 پيش يزيد و حسين سر يک دختر دعواشون شده و جنگيدن !!! به من و تو چه که عزا مي گيريم !! قضيه شو خوبه الان بگم .
ارينب دختر اسحاق زن عبدلله بن سلام بود . زيباترين دختر قريش بود . وصفشو براي يزيد زن باره فاسق گفتن و رفت پيش معاويه و اصرار کرد که من اينو مي خوام !
معاويه يه نقشه شيطاني ريخت . ابوهريره را فرستاد عبدلله را به شام آورد رو کرد به عبدلله گفت وصف تو رو خيلي شنيديم و يزيد پسر من بدرد خلافت نمي خوره و خوبه تو داماد من بشي تا من تو رو جانشين خودم کنم !! به دخترش هم آموزش داد ..... عبدلله خوشحال قبول کرد و وقتي با دختر معاويه صحبت کرد دختر گفت قبول دارم اما شرطش اينه که زن ديگه اي نداشته باشي !! عبدلله در مقابل معاويه ارينب را طلاق داد و کتبا نوشت . معاويه هم امروز و فردا کرد تا مدت عده بگذره و عبدلله نتونه رجوع کنه . بعد هم ابوهريره رو فرستاد براي خواستگاري ارينب براي يزيد . از اين طرف هم دختر معاويه زير همه چيز زد و گفت کسي که به زني مثل ارينب وفادار نباشه کي به من وفادار مي مونه !!!! و عبدلله طمعکار ماند بين زمين و آسمون !!!
در ميان راه براي خواستگاري ابوهريره به امام حسين برخورد . امام که توطئه را ميدانست به ابوهريره فرمود اگر براي خواستگاري مي روي مرا هم به عنوان يک نامزد به ارينب معرفي کن و بگذار بين من و يزيد يکي را انتخاب کند . ابوهريره که گمان نمي کرد ارينب ملکه مسلمين را رها کند مانعي نديد امام را هم معرفي کند و قبول کرد .
اما ارينب تا نام امام را شنيد از جا جست و فورا فرياد زد پدر و مادرم فداي اباعبدلله و به همسري امام در آمد و امام مهريه او را نقدا پرداخت کردند .
عبدلله بن سلام حيران و گريان و پشيمان به درب منزل امام آمد و به امام عرض کرد که اگر اجازه دهيد از خانمتان در خواست کنيد که مقداري از اموال را به من پس دهند تا بتوانم دوباره زندگي کنم .
امام پيام را به ارينب رساندند . ارينب عرض کرد شما اموالش را باو بدهيد .
امام فرمودند : ارينب . ميدانم هنوز عبدلله را دوست داري و بدان که هر کسي ممکن است گناه يا اشتباه کند و او خطاکرده ولي پشيمان است . من از تو خواهش مي کنم که دوباره با او ازدواج کني و بعد از اصرار امام ارينب قبول کرد و امام عبدلله را خواست و فرمود : اينارينب زن توست و من طلاق خودم و عقد تو را جاري مي کنم . بدان هيچ گونه تماسي با او نداشته ام و مهريه اي که دادم هم باشد هديه ازدواج شما . برويد و شاکر باشيد و ديگر گناه نکنيد !!!!!!!
اين است رافت و عفو و رحمت امام !!!!!!!!!