پژوهشگر: حسين ميرزانيا
درباره سيدجمال الدين اسدآبادي، بسيار گفته اند و نوشته اند و هنوز هم هر پژوهنده اي كه مي خواهد به سير روشنفكري، تجدد و بيداري در كشورهاي شرق بويژه كشورهاي مسلمان بپردازد به ناچار با نام سيدجمال برخورد خواهد كرد و از او آغاز خواهد نمود.
اغلب شارحان، مفسران و پژوهندگان آرا و افكار سيدجمال بيشتر از آن كه به تفكر و جوهر انديشه هاي سيدجمال بپردازند به فعاليت ها و اعمال اجتماعي، سياسي و مبارزاتي او پرداخته اند. اين امر تا حدودي اجتناب ناپذير مي نمايد و كمتر اثري يافت مي شود كه به طور مستقل به شرح آراي سيد پرداخته باشد. در اين ميان مرحوم استاد دكتر حميد عنايت در كتاب سيري در انديشه سياسي عرب صفحاتي را به انديشه هاي سيدجمال اختصاص داده است كه با كمال تأسف فرصت نيافت تا كتابي مستقل در اين رابطه به نگارش درآورد.
شايد كتاب سيدجمال الدين اسدآبادي و تفكر جديد از معدود كتاب هايي است كه مؤلف آن بدين مهم توجه كرده و بدان پرداخته است. اين كتاب كه به قلم استاد گرانقدر دكتر كريم مجتهدي به نگارش درآمده است بحق از ژرف ترين تأليفاتي است كه درباره انديشه ها، آرا و افكار سيدجمال به شكلي مستقل، منصفانه و محققانه نگاشته آمده است.
كتاب در سه بخش تنظيم شده است: دو بخش از آن، قبل از انقلاب به رشته تحرير درآمده است و يك بخش ديگر (بخش اخير) پس از انقلاب تحرير و مجموعاً در قالب يك كتاب به بازار نشر عرضه شده است.
با توجه به تخصص، تجربه و تعهد علمي استاد مجتهدي كتاب با زباني محققانه، علمي و شيوا نگاشته شده است كه خواننده را به تعمق در آراي سيدجمال وامي دارد، به طوري كه خواننده از همان آغاز درمي يابد كه بايد از هر گونه ارزيابي شتابزده و جانبداري عجولانه و خام پرهيز كند تا بتواند به يك قضاوت واقع بينانه از سيدجمال دست يابد.
روش دكتر مجتهدي در هر سه نوشتار كتاب چنين است كه بررسي علمي و فكري نظرات سيد را با شرايط اجتماعي، سياسي زمانه او توأم كرده و در ضمن وفاداري به روش تحقيق علمي به گفته دكتر شريعتي از «جغرافياي حرف» نظرات سيد غافل نشده است و با ترميم اوضاع و شرايط زمانه او خواننده را با چشماني باز دعوت به يك ارزيابي خردمندانه و به دور از قضاوت هاي پيشين مي كند. بي گمان تسلط استاد، خواننده را در جاي جاي كتاب به وجد مي آورد.
در نوشتار اول كه با عنوان سيدجمال الدين و تفكر جديد تحرير يافته است، نويسنده سيد جمال را از قول آندره ژيد شخصيتي معرفي مي كند كه نبوغ خود را در پروراندن زندگاني خود به كار برده اند نه در به وجود آوردن آثار قلميشان ؛ و قدرت او را در نگاه نافذ و نفوذ كلام و حضور ذهن و بي پروايي و استقامت و سماجت او مي داند به طوري كه بزرگان قوم و سلاطين پس از آشنايي با شخصيت او دچار شك و ترديد مي شده اند. او شخصي بوده است كه سلاطين و افراد ذي نفوذ با آب و تاب و با تشريفات او را به دستگاه خود راه مي داده اند و بعد با لعن و توهين و تهمت او را از خود مي رانده اند. گرچه عده اي به گفته استاد مجتهدي او را پيرو پراگماتيسم و فردي عملگرا دانسته اند ولي استاد عملگرايي سيد را در جهت تحقق آرمان او مي داند و از جهتي او را پيرو اصالت معني دانسته است.
در مواجهه با تمدن جديد است كه سيد به گفته مؤلف محترم سعي در مطابقت ايمان با شرايط علمي دنياي جديد دارد و اعلام مي دارد كه اعتقادات را بايد با محك عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي نيازي اقتصادي مسلمانان و حقوق حقه انساني آنها فهميد.
نويسنده بيان مي دارد كه سيد جمال الدين براي از بين بردن نزاع احتمالي ميان دين و علم، به نوعي «روح علمي» قائل شده است كه آن را وظيفه ناميده و براي فلسفه نيز به مثابه علم، حد و پاياني نشناخته است، همان طور كه خود سيد مي گويد: «علم را حد و پاياني نيست و محسنات علم را اندازه و نهايتي نيست» و بعد اضافه مي كند «سلطان عالم علم است و به غير از علم نه پادشاهي بوده است و نه هست و نه خواهد بود.» سيد جمال علل ناكامي متجددين اصلاح طلب را در ميان مسلمانان نبود يك روح فلسفي ميان آنان مي داند و علت پي ريزي تمدن اسلامي در قرون اوليه را وجود همان روح فلسفي مي داند و بدون آن هر نوع تلاشي را محكوم به شكست مي داند. سيد تقسيم علم را به دو نوع علم مسلمانان و علم فرنگ محكوم مي كند و پدر و مادر علم را برهان مي داند و حق را در جايي مي داند كه برهان آن جا باشد. نويسنده سيد را نقاد «فلسفه يوناني زده مسلمانان» معرفي مي كند و از زبان سيد مي نويسد: «چرا انظار خود را به يك بار از آن كتب ناقصه برنمي داريد و بدين عالم وسيع نظر نمي افكنيد و در حوادث و علل آن ها بي حجاب آن مؤلفات تدبر و تفكر به كار نمي بريد؟ آيا جايز است كه شما بحث در اين امورجديده را ترك نماييد به جهت آن كه در شفاي ابن سينا و حكمت الاشراق شهاب الدين مذكور نيست؟» نويسنده منظور سيد از علم را علوم استقرايي و منظور او را از فلسفه، فلسفه علمي و تحصلي مي داند و نتيجه مي گيرد كه سيد به نحوي به مثابه فرانسيس بيكن گويي درصدد ساختن ارغنون و بنيان گذاردن ارغنون جديد بوده است.
نوشتار دوم كتاب به مقاله «رد بر فلسفه نيچري» سيدجمال اختصاص دارد كه سيد اين مطلب را در پاسخ به نوشته ها و انديشه هاي سرسيد احمدخان نوشته است. دكتر مجتهدي نوشته سيد را در دو محور ارزيابي مي كند: اول انتقاداتي كه از لحاظ اصولي و منطقي به او (سيداحمدخان) وارد دانسته است. دوم انتقاداتي كه جنبه سياسي دارد. دكتر مجتهدي با نگاهي منصفانه مي نويسد: «در اينكه افكار و كارهاي سيداحمدخان مورد توجه انگليسي ها بوده و به طور رسمي از آن ها لقب «سر» گرفته است شكي نيست ولي در هر صورت سيد احمدخان كوشش داشته است خارج از صحنه سياست باقي بماند و كار او خواه غلط و خواه درست، نيت او پاك و نظر او منحصراً ارشاد جوانان مسلمان هندوستان بوده است.»
از نظر مجتهدي، سيد در نقد نيچري مسلكان دچار اشتباهات تاريخي شده است و مزدك و اسماعيليه و ذيمقراطيس و اپيكوروس را جزو نيچريان آورده كه قابل قبول نيست و به طور كلي استدلال تاريخي و فلسفي او در رساله نيچريه بسيار ضعيف است و اعتبار چنداني ندارد و در عوض استدلال اخلاقي و سياسي او قابل تأمل است. چرا كه سيد احمدخان با حوصله و دقت در حد تعليمات آكادميك و دانشگاهي كوشش داشته است ايمان مسلمانان هندوستان را با مطابقت دادن آن با اصول علوم رايج در قرن نوزدهم به نحوي حفظ كند ولي عملاً در آثار او اعتقاد به قوانين طبيعت و به اصول علوم مربوط به آن، به معنايي بر نفس ايمان و اعتقاد به اصول اسلام رجحان پيدا كرده است و گويا همين در جهت تأييد سياست خاص دولت انگليس درباره مسلمانان استعمار شده هندوستان بوده است. مجتهدي ضمن همدرد دانستن اين دو شخصيت، محتواي تاريخي نوشته سيد را درست نمي داند ولي نفس رساله، از لحاظ تاريخ، واجد عمق و اصالت است.
نوشتار سوم مربوط به «مباحث سيدجمال و ارنست رنان» فرانسوي است. ارنست رنان طي يك سخنراني، مسلمانان و خاصه قوم عرب را به عدم تمدن آفريني و مخالفت با علم و دانش و ترقي متهم كرده بود. سيد جمال در واكنش به اين سخنراني، اگرچه در كليات در مورد استبداد خشونت و دانش ستيزي مردمان و حاكماني از اديان مختلف با رنان موافق است ولي استدلال او درباره ناتواني ذاتي مسلمانان يا اعراب در درك دانش و علوم جديد را نمي پذيرد و نظريه نژادگرايانه ارنست رنان در فهم دانش از سوي ايرانيان و طرد آن از سوي اعراب را رد مي كند.
رنان همانند اگوست كنت، دين را مرحله ابتدايي در تاريخ تكوين ذهن انسان مي داند و گذشتن از آن و رسيدن به مرحله علمي را عين پيشرفت تلقي مي كند ولي سيدجمال دين و علم را به طور متناوب در نظر نمي گيرد بلكه در دين نيرويي قايل است كه علم را توان بي نياز ساختن انسان از آن نيست و از همين رو دين را متعلق به گذشته نمي داند. همچنين سيد جمال قدرت اجتماعي و سياسي دين را نيز مدنظر دارد كه رنان توجهي به آن ندارد يا نمي خواهد داشته باشد. سيد دين را بر خلاف فلسفه رخنه كننده در قلوب عامه مردم مي داند و اين را يك امتياز براي دين مي داند كه فلسفه فاقد آن است. مجتهدي پس از ذكر اين مطالب، به اوضاع سياسي و اجتماعي اين دوران كه بين اين دو مباحثه در گرفته است نظر كرده و مي نويسد: «در حقيقت بحث (سيد و رنان) نه بر سر اسلام و دانش است و نه بر سر اينكه اين دين ماهيتاً با علم مخالف است يا خير بلكه بر سر اين است كه در بيست سال آخر قرن نوزدهم فرانسوي ها بر اكثر كشورهاي مسلمان شمال آفريقا مسلط شده اند و از اين لحاظ سخنراني ارنست رنان در بهار سال ???? نشانگر لحظه اي از اين توسعه طلبي و قدرت نمايي است و پاسخ سيد جمال نمونه اي از عكس العمل مسلمانان است.» مجتهدي ادامه مي دهد: «شكي نيست كه انتخاب تاريخ سخنراني تصادفي نبوده است. استقرار انگليسي ها در مصر و نهضت اعرابي پاشا و استعمار فرانسه در دو دهه آخر قرن ?? ايجاب مي كند كه او در سخنراني اش از اسلحه هاي آتشين كه به فتح تمدن كمك فراواني كرده است اشاره كند. گاهي به نظر مي رسد كه او با گفتن اين كه اسلام دانش را نمي پذيرد، مي خواهد بگويد كه اعراب مسلمان، انگليسي ها يا فرانسوي ها را نمي پذيرند. در نهايت جوابيه سيدجمال به ارنست رنان اين است كه: من نزد آقاي رنان نه فقط از حقانيت دين اسلام بلكه از حق صدها ميليون مردم مسلمان كه بايد محكوم باشند ، دفاع مي كنم.»
كتاب پرمغز و قابل تأمل دكتر مجتهدي كه نشانه و نمونه اي از ديدگاه هاي منصفانه، دقيق و مستند يك استاد دانشگاه است به كليه اهالي پژوهش در عرصه علم و دين و انديشه قابل توصيه و تجويز است. اميد كه استاد در تجديد چاپ اين اثر كه امروزه در بازار كتاب ناياب است همت گمارند و اهل تحقيق را در استفاده از اين اثر، بيش از اين محروم نخواهند.
نوانديشي سيدجمال الدين اسدآبادي تجدد فلسفه
باشگاه انديشه نقل از روزنامه ايران