شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری مشروطه

علی ابوالحسنی (منذر)

نسخه متنی
نمايش فراداده

شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه

پژوهشگر: علي ابوالحسني منذر

چکيده:

كتاب «شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه» از سلسله تأليفات محقق ارجمند، جناب آقاي علي ابوالحسني (منذر) است. اين كتاب اخيراً توسط «مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران» به بازار كتاب و نشر عرضه شده است. در بخش «سخن ناشر» كه در مقدمه كتاب به چاپ رسيده، آمده است:«مشروطيت يكي از حوادث بزرگ تاريخ ماست كه به لحاظ «تأثير عميق و ماندگاري» آن در سياست و فرهنگ اين سرزمين، نقطه عطفي در تاريخ كشور ما به شمار مي رود...

كتاب «شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه» از سلسله تأليفات محقق ارجمند، جناب آقاي علي ابوالحسني (منذر) است. اين كتاب اخيراً توسط «مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران» به بازار كتاب و نشر عرضه شده است. در بخش «سخن ناشر» كه در مقدمه كتاب به چاپ رسيده، آمده است:«مشروطيت يكي از حوادث بزرگ تاريخ ماست كه به لحاظ «تأثير عميق و ماندگاري» آن در سياست و فرهنگ اين سرزمين، نقطه عطفي در تاريخ كشور ما به شمار مي رود...

سوگمندانه بايد گفت كه تاريخ مشروطيت، غالباً نه از منظري «بي طرفانه» و «واقع بينانه»، بلكه «يكسويه» و «جهت دار» نوشته شده و پيش از آنكه درصدد كشف و شناسايي حقايق باشند، ملكوت سازي چهره «جناح مغلوب» و توجيه اعمال «جناح غالب» در آن دوران عبرت زاي تاريخي را مدنظر داشته اند و پر پيداست كه اين امر، بدون «تحريف» يا «كتمان» واقعيات، شدني نبوده است. آگاهي از اين امر به آنان كه در پي درك حقيقتند (و حقيقت را نيز بيش از افلاطون دوست دارند) هشدار مي دهد كه در بررسي حوادث مشروطيت از نقد اظهارات مورخان غافل نبوده و در داوري هاي خويش حتي الامكان به اسناد دست اول تاريخي رجوع كنند. آنچه در باب تحريف و كتمان حقايق گفتيم، بيش از همه درباره شيخ فضل الله نوري، اين شخصيت تأثيرگذار تاريخي، مصداق دارد. چندان كه با بررسي «نقادانه» اظهارات غالب مورخين مشروطه درباره وي مي توان دامنه وسيع «تحريف حقيقت» را در تواريخ مشروطيت دريافت و از آشنايي با اين فاجعه چراغي براي «بازنگري و بازنگاري» مشروطيت برافروخت و به «واقعيات» اين دوران سرنوشت ساز نزديك و نزديكتر شد...

بازنگري در تاريخ معاصر- بويژه عصر مشروطيت- نياز «حياتي و فوري» نسل امروز است كه ابوالحسني، مؤلف محترم اين اثر، در همين زمينه، طي نزديك به 30 سال تحقيق و بررسي درباره 14 قرن تاريخ ايران اسلامي، سلسله مباحث تاريخي و تحليلي متعددي را پيرامون «مشروطيت وحاج شيخ فضل الله نوري» به رشته تحرير درآورده است: 1- آخرين آواز قوا؛ بازكاوي شخصيت و عملكرد شيخ فضل الله نوري براساس «آخرين برگ» زندگي او، و «فرجام» مشروطه 2- شيخ فضل الله نوري و مكتب تاريخ نگاري مشروطه 3- انديشه سبز، زندگي سرخ؛ زمان و زندگي شيخ فضل الله نوري 4- خانه، بر دامنه آتشفشان! شهادتنامه شيخ فضل الله نوري 5- ديده بان، بيدار! ديدگاه ها و مواضع سياسي و فرهنگي شيخ فضل الله نوري 6- راز پنهان! شيخ فضل الله نوري را، چرا و چه كساني كشتند؟ 7- كارنامه شيخ فضل الله نوري؛ پرسش ها و پاسخ ها 8- كالبدشكافي چند شايعه درباره شيخ فضل الله نوري... 9- خاطرات و اظهارات آيت الله حاج شيخ حسين لنكراني درباره مشروطيت و شيخ فضل الله نوري.

دفتر حاضر، ضمن تبيين روش درست تحقيق و پژوهش تاريخ، به بررسي انتقادي از ميراث مكتب تاريخ نگاري مشروطه مي پردازد و تكميل مباحث آن را بايد در كتاب «كالبد شكافي چند شايعه...» از همين سلسله آثار جستجو كرد كه به نقد شايعات مربوط به شيخ فضل الله نوري اختصاص دارد.»

روزنامه كيهان ضمن دعوت از اساتيد و متحققين محترم جهت ارسال مقالات و تحقيقاتشان، توجه خوانندگان گرامي و علاقه مندان مباحث «تاريخ معاصر ايران» را به اين پاورقي جلب مي كند.

دفترپژوهش هاي مؤسسه كيهان.1 اسلام، دين حق و آيين حقيقت پرستي

«اسلام» - آن گونه كه ما مي شناسيم - دين حق و حقيقت، و «مسلماني» (در شكل راستين آن) آيين حق جويي و حقيقت پرستي است. گوهر اسلام، به گفته امير كلام علي عليه السلام در نهج البلاغه، چيزي جز تسليم در پيشگاه حقيقت نيست (الاسلام هو التسليم)، كه بندگي نسبت به ذات «حق» تعالي، باور و التزام به كتاب «حق» و پيامبر و امامان «بر حق»، و بالأخره تلاش در راه برقراري دين «حق» در جهان و حاكميت «حق» بر جميع شئون و جوانب زندگي بشر، از مصاديق آن اند:

فذلكم الله ربّكم الحق. (2)

و انزلنا اليك الكتاب بالحق(3). . . و هو الحق ّ مصدقاً لما معهم. (4)

اناّ ارسلناك بالحق بشيراً و نذيراً. (5) كيف يهدي الله قوماً كفروا بعد ايمانهم و شهداو ان ّ الرسول حق. (6)

هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق. (7)

آن گونه كه كتاب آسماني ما مسلمانان: قرآن كريم، به صراحت و تأكيد، بيان مي دارد، ويژگي بارز پيمبران الهي آن بود كه بر خداوند دروغ نبندند و جز به راستي از او سخن نگويند. (8) چه، از نگاه اين دين، دروغگو «دشمن خداوند»، و دروغ گويي «ام ّ المفاسد» شمرده مي شود و سخن پيامبر به آن اعرابي مشهور است كه پرسيد: چكنم تا گناه نكنم؟ و حضرتش فرمود: دروغ مگو! و او در گردونه عمل فردي و اجتماعي ديد كه چگونه پرهيز از دروغ، لامحاله وي را از ارتكاب گناهان باز مي دارد.

از جمله عيوب بزرگ جهودان كه قرآن، آنان را به پاس ارتكاب اين عمل، سخت مورد سرزنش و ملعنت قرار داده و سزاوار خواري دنيا و عذاب عظيم آخرت مي شمارد، آن است كه اين گروه، كلمات الهي را از جايگاه معنايي خود تحريف مي كنند(9) و نيز به اخفا و كتمان بسياري از حقايق دست مي زنند. (10) تنها، جهودان نيز به كيفر اين كار آماج طعن و لعن قرار ندارند، بلكه هركس يا هر گروه كه حقايق الهي را از خلق بپوشاند، لعنت خدا و مجموعه تحت امر وي، متوجه او است:

ان ّ الذين يكتمون ما انزلنا م ن البينات و الهدي م ن بعد ما بيّنّاه للنّاس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (11)

داوري نيز - به حكم اسلام - بايستي عالمانه و از سر علم و يقين صورت گيرد، نه ظن ّ و گمان: و لاتقف ما ليس لك به علم، ا ن ّ السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا. (12) چنانكه، شهادت و گواهي در باره مسائل گوناگون، به ويژه مسائل مهم، تنها از كساني پذيرفته است كه نسبت به موضوع، خبير و بصير باشند. (13) اصل «تقليد» از فقيه «اعلم» (كه نسبت به ديگران، توان بيشتري براي فهم درست و عميق احكام الهي داشته و در شناخت اوامر شارع، ضريب خطاي كمتري دارد) نيز ناشي از همين امر است.

بدين گونه، بينش و ديدگاه اسلامي (به ويژه اسلام تشيع كه از خاندان پيمبر - درود و سلام الهي بر آنان باد - خط و جهت مي گيرد) ديدگاهي حق جوي و واقع پژوه است و از هر گونه پندار بافي و وهم انديشي پرهيز مي جويد. في المثل، كاوش فقيهان مسلمان، سراسر معطوف به درك حقيقت است و آنجا كه به علت اجمال يا ابهام در دلايل نقلي و عقلي، خود را از دستيابي به حقايق برخي از احكام ناتوان مي بينند، از فتواي صريح خودداري جسته و از تعابيري چون «بعيد نيست»، «قول قوي تر در مسئله چنين است» و يا «احتياط در اين است» بهره مي گيرند. آنان، دانش «رجال» و «درايه» را نيز از آنرو پي افكنده اند كه با بررسي سند و مفاد حديث، راه دستيابي به «واقع » حكم الله، هموارتر گردد. فيلسوفان و متكلمان مسلمان نيز جاي خود دارند و براي نمونه مي توان از استاد شهيد مطهري ياد كرد كه، با همه ارجي كه به استادش علامه طباطبايي مي گزارد، چاپ برخي از مجلدات كتاب گرانسنگ «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را ساليان دراز به تأخير انداخت تا كاملاً چند و چون مباحث و نظريات فلسفي آن، بر شخص وي روشن و آشكار گردد و آنگاه به نشر آنها در جامعه مبادرت ورزد.

بايد حقيقت را جست و حق را گفت؛ كه حقيقت جويي و حق گويي - حتي آنجا كه بيان حقيقت، به زيان مادّي خود انسان يا بستگان نزديكش

تمام شود - فرمان مؤكد قرآن كريم است:

يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط شهدأ للّه و لو علي انفسكم او الوالدين و الاقربين. . . (14)

بر اساس آموزه هاي اين دين، نبايستي تضاد و دشمني با افراد، سبب قضاوت و داوري غير عادلانه در حق آنان گردد. چه، اتخاذ طريق عدالت، همواره نزديكترين راه به تقواي الهي است. اسلام، پيوسته به تقوا فرمان داده و بر اين اصل پاي مي فشارد كه رفتار و كردار آدميان، در تيررس مستقيم نگاه خداوند است:

يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين للّه شهدأ بالقسط و لايجر منكم شنئان قوما علي الاّ تعد لوا ا عد لوا هو اقرب ل لتقوي و اتّقوا الله ان ّ الله خبير بما تعلمون. (15)

از ديدگاه اين دين: آدمي، اصولاً زماني كه زبان به سخن مي گشايد و راجع به كسي گواهي يا نظر مي دهد، بايد بر پايه موازين عدل و داد سخن گويد و داوري كند، و سفارش اكيد قرآن كريم به مؤمنان، در كنار فرمان به پرهيز از شرك و امور ناشايست (كشتن دختران به رسم جاهليت، پليديهاي آشكار و نهان، و. . . )، همين سخن گفتن دادگرانه و دادورزانه است، هرچند پاي (حيثيت و منافع) نزديكانشان در ميان باشد، كه رعايت عدالت، عهدي است كه خداوند با مؤمنان بسته است:

قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم: ان لاتشركوا به. . . و لاتقتلوا اولادكم من ا ملاق. . . و لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن. . . و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذاقربي و بعهد الله اوفوا. . . (16)

اين بينش، طبعاً زماني نيز كه به عرصه «پژوهشها و تحقيقات تاريخي» گام مي نهد، تنها بر آن شيوه از تتبع و تحقيق، مهر تأييد مي زند كه پژوهشگر را به راستراه درك واقعيات و حقيقت رويدادها رهنمون مي گردد، نه بيراهه هايي كه با ادعاي تحقيق و تحليل تاريخ، تصويري وارونه و غيرواقعي از آن در پيش ديد جويندگان قرار مي دهند كه هرگز واقعيت خارجي نداشته و صرفاً دست ساخت قوه پندار يا اغراض تاريخنگار است. قرآن كريم، در خلال قصه ها و داستانهاي عبرت انگيزي كه نقل مي كند، مكرّر تأكيد مي كند اين داستانها حق است و دروغ يا افترا به هيچ وجه در آن راه ندارد:

ان ّ هذا لهو القصص الحق. (17)

ما كان حديثاً يفتري. (18)

فامّا الذين آمنوا فيعلمون انّه الحق من ربّهم. (19)

و كلا نقص ّ عليك من انبأ الرّسل ما نثبّت به فؤادك و جأك في هذه الحق و موعظه و ذكري للعالمين. (20)

2- قرآن كريم، سوره يونس، آيه .32

3- مائده: 48 و نيز ر. ك، بقره: 176؛ آل عمران: .3

4- بقره: .91

5- بقره: .119

6- آل عمران: .86

7- توبه: .33

8- في المثل در باره حضرت موسي عليه السلام مي خوانيم كه به ديكتاتور مصر مي گويد: من فرستاده پروردگار جهانيانم و شايسته من نيست كه كلامي را به ناروا به خداوند نسبت دهم (اعراف: 104- 105 و نيز ر. ك، همين سوره، آيه 169).

9- يحرفون الكل م عن مواضعه (مائده: 13 و نيز همان سوره: 41).

10- انعام: .91

11- بقره: .159

12- اسرأ: .36

13- در آيه زير، تلميحي ظريف بدين نكته وجود دارد: قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم انّه كان بعباده خبيراً بصيراً (اسرأ: 96).

14- نسأ: .135

15- مائده: .8

16- انعام: 151-.152

17- آل عمران: .62

18- يوسف: .111

19- بقره: .26

20- هود: .120