دیباچه شخصیت پژوهشی در باره نام، نامگذاری، فلسفه، ابعاد و آثار آن (2)

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 6/ 2
نمايش فراداده

ديباچه شخصيت پژوهشي در باره نام، نامگذاري، فلسفه، ابعاد و آثار آن

احمد لقماني * اشاره:

در قسمت نخست، انسان را به‏سان نگيني درخشان بر فراز هستي دانستيم كه بايد قايم مقام پروردگار و «خليفة‏اللّه‏» بر زمين شود. از نمودهاي چشمگير شخصيت او، چگونگي گفتار و بكارگيري الفاظ و نامها بود، زيرا سخنان آدمي نماينده انديشه و خرد او است و نشان از دستمايه‏هاي فكري، فرهنگي وي دارد.

در آينه سخنان رهبر فرزانه انقلاب، بزرگترين بلا براي يك ملت را، پاك شدن بخشهايي از فرهنگ و تمدن او ديديم و در كلام استاد شهيد مطهري يكي از جلوه‏هاي حفظ شعارهاي دين را، دقت در نامگذاريهاي اصيل و فرهنگي خودي دانستيم. سپس به نام و نامگذاري، معنا و فلسفه آن پرداختيم، آنگاه ابعاد نام را در چهار چهره پي گرفتيم؛ ابتدا در بُعد فرهنگي، ديدگاه قرآن و پيشوايان معصوم ـ درود خداوندي بر آنان باد ـ را از نظر گذرانديم، سپس در جلوه جامعه‏شناسي نسبت به راههاي تأثير اسم بر فرزندان در جامعه، به بحث نشستيم. اينك از ابعاد روانشناسي و هنري نام، آگاه مي‏شويم و در پي آن، صحيفه سبزي در باره نام جانان مي‏گشاييم و شهد شيرين بينش و دانش كه از زلال عصمت سرچشمه گرفته است در كام جان مي‏ريزيم:

ج) روانشناسي

انديشمندان و خردورزان امروز جامعه ما با مطالعه‏اي پي‏گير و مستمر در يافته‏هاي روانشناسان غربي و شرقي و نگاهي معرفت‏آموز به معارف ناب اسلامي و سخنان هماره درس‏آموز معصومان ـ عليهم‏السلام ـ درمي‏يابند، تمامي دستورالعملهاي رواني و راه‏حلهاي فكري اعتقادي روانشناسان در چهارده قرن قبل با ظرافتي برتر و دقتي افزونتر بيان شده و ابعاد گوناگون ديگري نيز مورد بررسي و توجه ژرف قرار گرفته است. همانگونه كه انتخاب نام نيك و نامگذاري افراد در نگاه معصومان عليهم‏السلام تأثيري سخنان آدمي نماينده انديشه و خرد او است و نشان از دستمايه‏هاي فكري، فرهنگي وي دارد.

رواني در انسانها در خوب بودن خواهد داشت و همچنين بزرگداشت نام نيكنامان تاريخ، مأنوس شدن كودك با صاحب نام خود، مبارزه منفي با مظاهر غير اسلامي، تبرك جستن از نام پاكان و اولياي دين و سرانجام، سرافرازي كودك در دنيا و سربلندي او در آخرت خواهد بود. حقيقتي ارزنده كه در سخن امام باقر(ع) تجلي يافته است كه فرمودند:

«ما در كودكي و نونهالي فرزندانمان، آنها را به نامهاي زيبا و زيبنده معروف مي‏كنيم چرا كه خوف آن را داريم از طرف ديگران به نامهاي ناخوشايند نام برده شوند».(1) از اين‏رو سيره رسول اكرم(ص) چنان بود كه علاوه بر نامگذاري بر اشخاص، بر تمامي ابزار و لوازمي كه خود با آنها مربوط بودند، نام مناسبي مي‏نهادند؛ اسبها، شمشيرها، عمامه‏ها، عصاها و مركبهاي حضرت نام ويژه‏اي داشتند.(2) دقت و اهتمام آن سفير الهي در ارزش بخشيدن به افراد و اشياء و به دنبال آن ايجاد رابطه‏اي عاطفي و قلبي با هر يك از آنان بحثي مستقل نيازمند است تا نسبت به انتخاب كنيه براي تمامي اصحاب و همسران آنان، كودكان، و نوجوانان سخن گفته شود و آثار روحي شخصيتي عمل حضرت بررسي شود كه نوعي نشاط روحي، بالندگي رواني، احترام و شايستگي فردي در بين ديگر انسانها از جمله آنان است.(3) سخني كه اكنون روانشناسان به نام سبك يا استيل (STYLE) از آن يادكرده و آن را حاصل اعمال حسي حركتي، اعمال ذهني، عواطف و نگرشها و رغبتها مي‏دانند كه فرايندي اجتماعي دارد و در پرتو آن مَن واقعي افراد پرورش يافته و تبلور مي‏يابد.(4) نگاهي كه به گذشته تاريخ مي‏كنيم، برخي از افراد صاحبِ كياست، زيركي و درايت را مي‏يابيم كه چون در شرايط خاص قادر به دفاع از حق خود نبوده‏اند، از اين ابزار استفاده كرده تا با برخوردي رواني براي صاحبان فكر و انديشه كنجكاوي ايجاد كنند و در آينده همگان را از حقيقت آگاه كنند.

امير مؤمنان علي(ع) از محلي عبور مي‏كردند. گروهي از بچه‏ها را مشغول بازي ديدند اما در آن ميان كودكي غمگين، اندوهناك و پژمرده را نگريستند كه در كناري ايستاده و همراه ديگران بازي نمي‏كند. حضرت نزد او رفته، پرسيدند: بچه‏جان! نام تو چيست؟ او گفت: نام من مات‏الدين (دين مُرد) است!

امام از چگونگي اين نام دانست كه رازي در ميان است و براي دستيابي به آن بايد از افراد سؤال نمايد. فرمودند: پدر اين بچه كيست؟ گفتند او مرده است اما مادرش زنده است. حضرت مادر كودك را طلبيده، از او پرسيدند:

چرا نام اين كودك مات‏الدين است؟ مادر گفت: در ايامي كه اين بچه در رحم من بود پدرش به مسافرت رفت. پس از مدتي همسفران او از سفر آمدند و گفتند شوهر تو در مسافرت بيمار شد و از دنيا رفت. او از ما خواهش كرد كه به تو بگوييم وقتي كه بچه‏ات به دنيا آمد نام او را مات‏الدين بگذار. و من هم پس از به دنيا آمدن كودكم چنين كردم.

علي(ع) به راز مطلب پي برد و دانست كه همراهان پدر بچه در قتل او دست داشته‏اند و اين وصيت و اين نام حكايت از اين سخن است كه وقتي دين نباشد مردم به هر جنايتي دست مي‏زنند.

حضرت اعلام كردند كه مردم در مسجد جمع شوند. سپس دستور دادند همسفران پدر كودك كه چهار نفر بودند را به مسجد آورند، بين آنان جدايي انداخته و هر يك را بازجويي نمودند. به مردم هم فرمودند هرگاه صداي من به تكبير بلند شد، شما نيز دسته‏جمعي تكبير بگوييد. امام به يكي از آنان فرمود: هر چه پرسيدم، جوابش را بگو كه اگر دروغ بگويي مجازات سختي خواهي شد؟ حال بگو بدانم، فلاني (پدر كودك) را چگونه كشتيد؟ سيره رسول اكرم(ص) چنان بود كه علاوه بر نامگذاري بر اشخاص، بر تمامي ابزار و لوازمي كه خود با آنها مربوط بودند، نام مناسبي مي‏نهادند؛ اسبها، شمشيرها، عمامه‏ها، عصاها و مركبهاي حضرت نام ويژه‏اي داشتند.

او در برابر سؤال علي(ع) مات و حيران ماند، با خودباختگي كامل و همراه با ترس و لرز بسيار گفت:

به خدا قسم من تقصير ندارم، من فقط طناب را حاضر كردم. حضرت تكبير گفتند و همه حاضران نيز با صداي بلند تكبير سر دادند. امام، دومي را طلبيدند و فرمودند: آري شما دست به جنايتي بزرگ زده‏ايد، بگو بدانم چگونه او را كشتيد؟ و او كه وحشت‏زده و ترسان به نظر مي‏رسيد گفت: من! من طناب را به گردنش بستم و ديگر هيچ تقصيري ندارم. امام علي(ع) تكبير گفتند و همه حاضران صدا به تكبير بلند كردند. سپس حضرت نفر سوم را به حضور طلبيدند و از او سؤال كردند. اين بار مقدار ديگري از چگونگي قتل آشكار شد و او گفت:

ما چهار نفر تصميم گرفتيم او را بكشيم و اموال و طلا و نقره او را بين خود تقسيم كنيم. من چاقو را آوردم و به دست گرفتم و ...

چهارمين نفر نيز تمامي ماجراي قتل را اعتراف كرد. آنگاه امام اموال به سرقت رفته را از آنان گرفتند و به مادر كودك تحويل دادند. قاتلان را به مجازات رسانده و نام فرزند را «عاش‏الدين» (دين زنده شد) گذاردند و فرمودند: