نگارش: اعظم پرچم
واژهى انگليسى [ Prophet ] در اساس از كلمه rophetes ] گرفته شده است،واسمى است كه به معناى «كسى كه سخن مىگويد» يا «كسى كه اعلام مىكند» يا كسى كه از پيش سخن مىگويد يا «كسى كه از آينده سخن مىگويد» مىآيد. (1) و همچنين به معناى مفسر و معبر معابد مقدس است فى المثل محراب آپولو (خداى زيبايى، شعر و موسيقى در يونان) در معبد دلفى كه احتمالا مشهورترين عبادتگاه در عهد يونان باستان بوده است، جايگاه عبادت خانم جوانى بوده كه پوتيا ناميده مىشده است و ظاهرا با محتضران به نام خدا سخن مىگفته است، سخنان او به طور كلى نامفهوم بوده است و نياز بوده است كه توسط ملازمان كاهن كه به آنها [ Prophet ] مىگفتند، به زبان واضح و معقولى تفسير يا ترجمه شود. (2)
ريشهى نبا [ Naba ] عبرى در اكدى نبو [ Nabu ] است، به معنى تاييد و اعلام و توبيخ كردن و در عبرى هم معنى جذبهاى خاصى دارد كه ارزش اجتماعى پيامبرى را در اعلام كردن و دعوت كردن مىداند. (3)
كلمه نبى بيش از سيصد بار در عهد قديم آمده است. (4) و عنوان نبى در بنى اسرائيل، معانى مختلفى دربرداشت. بيشتر منظور از آن، خبر دادن از احكام الهى و امور دينى و به تخصيص اخبار از امور آينده مىباشد. (5)
عنوان كلى كه در تورات براى پيامبر به كار رفته است، واژهى (navi) مىباشد در دورههاى پيش از اسارت بابلى، لقب نوى ( Navi) مخصوصا در اسرائيل شمالى (افرائيم) عموميت داشت، در اين جا اصطلاح مذكور، عنوان كلى براى هر شكل و حالت پيامبرانه بود و تنها لقبى بود كه به پيامبران قانونى و مشروع گفته مىشد.
در يهودا و بالاخص در اورشليم، واژهى بيننده (hozen) تصوير مرجحى بود اين لقب، اصالتا در متونى كه از جنوب نشات مىگيرد، ظاهر مىشود.
يك دليل مستند سنتى در مورد ماهيت نبوت در گذشته، اين است كه در طول قرن گذشته، باستان شناسان تعدادى از متون خاور نزديك باستانى را آشكار ساختهاند. از جمله شهر بين النهرين مارى بر روى دره فرات، حفاريها موفق به كشف نامهها و رسالههايى از قرن 18 قبل از ميلاد شدهاند كه فعاليتها و پيامهاى متعددى از انواع مختلف اهل مكاشفه و غيبگويانه را وصف مىكند كه با پيامبران اسرائيلى بعدى شباهتهايى دارد. غيبگويان از سوى خدايان گوناگونى آمدهاند و به نظر نمىرسد كه آنها را مورد خطاب قرار داده، دعوت و طلبيده شده باشند. برخى از غيبگويان وصف شده در اين نامهها، افراد عادى و معمولى هستند اما برخى ديگر، داراى عناوين و القاب خاصى هستند كه نشان مىدهد داراى رفتار خاصى مىباشند. و يك نقش مذهبى پذيرفته شدهاى را در جامعه مارى، ايفا نمودهاند. از جمله «پاسخ دهنده» ، «جذبهاى» ، «سخن گوينده» ، «فرياد كننده» ، «وحى آورنده» و «پارسا» ذكر شده است. (6)
اصطلاح نبى در كتاب مقدس به گروههاى مختلف اطلاق شده است. برخى از آنها غيبگويانى بودند كه حرفه و شغلشان پيش گويى بوده و مىتوانستند اسرار درونى مردم را بخوانند وحدس بزنند و گذشته آنان را باز گويند و در برابر مزدى كه مىگرفتند از آينده پيشگويى كنند، پارهاى از ايشان دراويشى بودند كه با ساز و آواز و حركات رقص مانند به حالت لرز و حركات اعضا دچار شده و در حالتبىخودى مىافتادند و سخنانى مىگفتند كه مردم خيال مىكردند به آنان وحى و الهام شده و روحى ديگر در آنان نفوذ كرده و اين سخنان از جانب او گفته مىشود و عدهاى ماموران مذهبى با وظايف منظمى در آيين پرستش اسرائيلى بودند و برخى مشاوران و رايزنان سياسى زيرك پادشاهى و برخى ديگر رهبران سنن مذهبى اسرائيلى بودند. (7)
رائى پيامبر جز نبى در عبرى اصطلاحات ديگرى هم داشته است از جمله (ro|ch) يا (chozen) (8) يعنى نگرنده و بيننده. رائى ترجمه دو كلمه عبرى است و به معناى اشخاصى مىباشد كه به طور خارق عادت براى ديدن و علم بر اشيايى كه فقط خدا بر آنها عالم است از جانب خدا منور مىگردند. (9) در كتاب سموئيل اول، باب 9 آيه 9 آمده است «نبى امروز را در سابق رائى مىگفتند» در كتاب اشعيا اين دو نام از هم جدا ذكر مىشود: «به رائيان مىگويند رؤيت نكنيد و به انبيا كه براى ما به راستى نبوت ننماييد.» (10) در كتاب ميكاه اين لفظ با فالگيران ذكر مىشود. (11)
در خاورميانه، در زمانهاى قديم، افرادى وجود داشتند كه با سحر و نجوم سر وكار داشتند، آنها را افرادى مىپنداشتند كه شايسته دريافت رسالت از جانب خدايان هستند و گاهى اوقات قبل از گرفتن تصميمات در امور به آنها پناه مىبردند. (12) يهوديان پس از بازگشتبه مصر و تماس با مردم كنعان فنيقى به كارهاى فالگيرى و جادوگرى گرايشى پيدا كردند. انبياى بنى اسرائيل نيز از راه پيشگويى براى بيدارى و هدايت مردم، اقدام مىكردند و اين كار سبب جلب اعتماد به نبى مىرسد و نبى از همين عامل براى جذب مردم به راه خداشناسى و ايجاد ترس از ارتكاب گناه و تقويت روحيه مؤمنان بهره مىگرفت. (13) در كتاب مقدس نمونههاى بسيارى از پيشگوييهاى انبياى بنى اسرائيل آمده است. كتاب اشعيا نيز مجموعهاى از پيشگوييهاست. فصول 24 تا 27 شامل ده پيشگويى مكاشفتى است. ارميا نيز پيشگويى مىكرد كه فشحور كاهن با تمام اعضاى خانوادهاش اسير شده و به بابل خواهند رفت. (14) و اين قوم هفتاد سال بندگى شاه بابل را خواهند كرد. (15) و به حنيناى نبى گفت: تو امسال خواهى مرد زيرا كه مردم را عليه خدا شورانيدهاى. (16) عاموس نبى نيز اسارت مردم سوريه و درهم شكستن پشتبندهاى دمشق و ويرانى و دربه درى را پيشگويى مىكرد. (17)
اصطلاح بينندهى خواب و رؤيا در مورد نبى و يا معادل آن به كار رفته است. (18) يكى از طرق درك وحى و الهام، رؤيا بوده است. خداوند بر عدهاى از انبيا در رؤيا ظاهر شده و در خواب با ايشان سخن مىگفت. (19)
خداوند در رؤياى شب به يعقوب خطاب كرد. (20) سموئيل در روزگارى كه كلام خداوند نادر بود، شبى براى نخستين بار، خداوند با حزقيال و عاموس نيز در رؤيا نبوت خود را يافتند. (22) در اين رؤياها پيامبران حوادث آينده را مشاهده مىكردند.
قاموس مىگويد: نبوت را اقسام بسيار بود، ازجمله: خواب ديدن. داوران 2 و ميكاه6 وحزقيال 1 و تبليغ اول پادشاهان 13: 22- 2 و اسموئيل3. (23)
اما كيفيت اين خواب ديدن چگونه است؟ دانشمندان يهودى مراتب آن را بدين گونه بيان مىدارند:
1. پيامبر داستانى يا رؤيايى در خواب مىبيند و در آن رؤياى نبوى، معنى آن داستان يا رؤيا را مىفهمد و بيشتر داستانهاى زكريا از اين قبيل است.
2. پيامبر در رؤياى نبوى، سخنى به طور واضح و آشكار مىشنود ولى قايل آن را نمىداند چنان كه سموئيل در اولين وحى بر او بدان اشاره كرده است. اول سموئيل باب 3.
3. شخصى در خواب با پيامبر سخن مىگويد همانطور كه در بعضى از نبوتهاى حزقيال آمده است; حزقيال 40: 4- 1.
4. فرشتهاى در خواب با نبى سخن گويد و اين حالت اكثر پيامبران بوده است.
5. در رؤياى نبوى خداوند با پيامبر حرف زند، نظير قول اشعيا كه مىگويد: پروردگار را ديدم كه فرمود چه كسى را بفرستم تا پيغام ما را به اين قوم برساند؟ (24) اشعيا 6: 8.
در عهد عتيق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا ياد مىكردند. در كتاب اول پادشاهان باب هفدهم آيه 18 آمده است كه زنى خطاب به ايليا مىگويد: اى مرد خدا. الياده در همين زمينه مىگويد: عنوان و لقبى كه از همه بهتر تصديق شده «مرد خدا» (Ishha Elohim) مىباشد كه در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حكايات پيامبرانهى قديم مربوط به حوزهى (الياس اليشع) در تاريخ سفر تثنيه. اين لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مىشده كه به تصور خود، مىتوانستهاند قدرت الهى را در اختيار خود داشته و آن را در طرق خارق العادهاى (معجزه آسايى) به كار برند. اما اين واژه بسيار گسترده بود و نهايتا به هر كسى كه رابطهى خاصى با خدا دارد، اطلاق مىشد» . (25)
نذيره: شخصى است كه نذر كرده، خود را وقف خدمتخداوند نمايد و شرايطى دارد كه نبايد مشروب بنوشد و همچنين انگور نخورد و موى خود را نچيند تا در ختم نذر گاهى موى وى را بچيند و شرايطى ديگر كه در كتاب اعداد باب ششم تمامى مقررات را ذكر كرده است.
عدهاى از افراد، فرزندان خود را براى تمام عمر «نذيره» قرار مىدادند. (26) و بعضى از اوقات پارهاى از شرايط را رعايت نمىكردند، چنانچه در كتاب عاموس آمده است: «پسران شما را انتخاب كردم تا نذيرههاى من و انبياى من باشند» . (27)
در اين قسمت انبيا و نذيره در يك رديف ذكر شدهاند.
انتخاب نبى: در كتاب مقدس، حقيقت نبوت امرى بديهى و روشن است. به صورتى كه خداوند اراده و خواستخويش را به وسيلهى پيامبران به انسانها ابلاغ مىنمايد. (28) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشيت و اراده او است. زمانى افراد پيش از انعقاد نطفه نظير ارميا برگزيده مىشدند. (29) زمانى نيز از طرف نبى ديگرى به نبوت مسح مىشوند نظير الشيع از طرف ايليا. (30)
فيلسوفانى نظير ابن ميمون و ابن كمونه نبوت را حد اعلاى آمادگى و تجهيز قواى عقلانى و فكرى و كمال قوه متخيله مىدانند. (31) نكتهاى كه در رابطه با انتخاب نبى در كتاب مقدس حائز اهميت است، اين است كه نبوت عطيهاى هميشگى و غير قابل فسخ نيست. يعنى يك نبى لازم نيست تا آخر عمر نبوت كند. اگر نبى انحراف اخلاقى داشته باشد، موجب مىشود كه نبوت براى هميشه يا به طور موقت از او قطع گردد. مثلا: «اگر پيغمبرى تكبر ورزد، نبوت از وى دور مىشود و اگر خشمگين گردد، نبوت، او را ترك خواهد گفت» . (32)
ابن ميمون تصريح كرده كه يك نبى در طول عمرش به طور مستمر و متصل نبوت ندارد. بلكه گاهى نبوت از او قطع مىگردد. همانطور كه گاهى مرتبه عالى نبوت را و زمانى مرحله پايينتر از آن را دارا مىباشد. و چه بسا مرتبه عالى را يك بار در طول عمرش داشته باشد. و سپس از او قطع گردد و چه بسا بر مرحله پايين بماند، تا اينكه نبوتش قطع گردد. (33)
در كتاب مقدس همه پيامبران در يك درجه نبودند، بلكه موسى عليه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى كه خداوند مستقيما با او حرف مىزد (34) و ديگر پيامبران كه خدا از طريق خواب و رؤيا با آنها سخن مىگفت. در بعضى موارد نيز نيرويى در وجود نبى وارد مىشده كه او را وادار به سخن گفتن مىكرده است، اوحكمى مىكرده يا سخنان سودمندى مىگفته استيا تدبيرى الهى انجام مىداده است و تمامى آن در حال بيدارى و تصرف حواس انجام مىشده است. به همين نحو داوود مزامير و سليمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همين شيوه كتاب دانيال و ايوب و ديگر كتب نوشته شدند و نيز مىگويند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظير بلعام كه خداوند كلامش را در دهان او قرار داد. (35) و او به واسطه روح القدس سخن مىگويد. (36)
بعضى از انبيا صاحب كتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازهى يك كتاب نبوده، مانند بئرى كه نبوتش ضميمه كتب اشعيا شد. (37)
بعضى از انبيا تنها به قرائت كتاب و خبر دادن از گذشته و آينده اكتفا مىجستند. هديهاى مىپذيرفتند و سخنى مىگفتند. اما برخى در هدايت و مخصوصا در انذار مردم سخت كوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سركشى سخن مىگفتند كه چون تازيانه بر پيكر و اعصاب شنوندگان اثر مىگذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مىگرفتند. (38)
در كتاب مقدس آمده است كه خداوند نبى را از ميان مردم مبعوث مىگرداند و هر آنچه امر فرمايد به ايشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مىكند. (39) نبى نيز هر حكمى را دريافت كرد مكلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مىكند. (40) هر زمان كه مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مىگيرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت كردند و نخواستند دستوراتى را كه من با روح خود به وسيله انبياى گذشته به ايشان داده بودم بشنوند. به همين دليل بود كه خشم عظيم خود را از آسمان بر ايشان نازل كردم» . (41)
1. روح خداوند: در عهد عتيق در بسيارى از موارد از نزول الهام و وحى الهى به «نزول روح خداوند» تعبير شده است (42) ولى حلول اين روح الهى حالات و اقتضاهايى متفاوت در افراد به وجود مىآورد. ابن ميمون نوعى از حلول را به بعضى از داوران و پادشاهان اختصاص داده آنجا كه در مورد يفتاح (43) و سامسون (44) و در مورد شائول پادشاه (45) و داوود (46) آمده است كه روح خدا بر آنها قرار گرفت. و مىگويد كه حلول اين روح افراد را وادار به سخن گفتن نمىكند. بلكه نهايت قدرت اين نيرو آن است كه آنها را به سوى عملى مورد تاييد سوق مىدهد يعنى براى يارى مظلومى يا يارى يك نفر يا جماعتى. (47) و مرتبه ديگر از اين حلول روح الهى، شخص را وادار به سخن گفتن مىكند به صورتى كه حكمى را بيان كند يا تسبيحى بگويد يا سخنان سودمند داشته باشد و از امور الهى سخن گويد و تمامى اين موارد در حالتبيدارى و تسلط بر حواس مىباشد، در اينجا مىگويند روح القدس بر او جارى گشته همانطور كه داوود به واسطه روح القدس، مزامير و سليمان امثال و جامعه و سرود و سرودها را نوشتند و بقيه كتب نيز به واسطه روح القدس نوشته شدند.
در اين نوع از حلول روح است كه خداوند از روحى كه بر موسى قرار داشت، گرفته و بر هفتاد نفر از رهبران بنى اسرائيل كه اطراف او بودند، قرار داد (48) و همچنين عزرائيل يجزيائيل زكريا (49) و زكريا بن يوياداع (50) از اين طبقه هستند و همچنين داوود و سليمان و دانيال از اين طبقه هستند.
2. كلام الهى: كلمه وحى بارها در كتاب مقدس آمده است گاهى مستقيم و بدون واسطه به نبى مىرسيد، به صورتى كه خداوند سموئيل را خواند. (51) بدون اينكه فرشتهاى در ميان باشد كلام الهى شنيده مىشد حتى ممكن است وحى بر جوانى كم سن و بى تجربه نيز نازل شود. (52) شنيدن كلامى الهى براى نبى گاهى از طريق خواب استبه گونهاى كه بيننده آن را نمىبيند همانطور كه سموئيل در دريافتش از وحى بيان كرده (53) و يا به گونهاى كه شخصى در خواب با او سخن مىگويد همانطور كه در نبوت حزقيال آمده است. (54) و يا گويى خداوند با او سخن مىگويد نظير سخن اشعيا كه مىگويد پروردگار را ديدم كه مىگفت چه كسى را بفرستم تا پيغام مرا به اين قوم برساند. (55) و نظير موسى كه خداوند در مورد او مىگويد: «من با وى روى در رو و آشكارا صحبت مىكنم نه با رمز، و او تجلى مرا مىبيند» . (56)
3. فرشتگان: زمانى وحى الهى توسط فرشته پيغام آور ابلاغ مىگردد. (57) فرشته خداوند چون شعله آتش از ميان بوتهاى بر موسى ظاهر مىشود و از آنجا خداوند با موسى سخن مىگويد. (58)
اين فرشتهى الهى زمانى در خواب بر انبيا وارد مىشده همانطور كه ابراهيم در رؤيا ذبح فرزندش را ديده همانطور كه در كتاب مقدس، خداوند فرموده است: «من با يك نبى به وسيلهى رؤيا و خواب صحبت مىكنم» . (59)
و زمانى كه اين فرشتهى الهى در حالتبيدارى بر پيامبر وحى را مىآورد نظير حضرت موسى عليه السلام كه خداوند خطاب به او مىگويد: «از ميان دو فرشتهاى كه روى تخت رحمت قرار گرفتهاند با تو سخن خواهم گفت و دستورات لازم براى بنى اسرائيل را به تو خواهم داد» . (60)
4. نور جلال الهى: در كتاب حزقيال آمده است: «ناگهان حضور پر جلال خداى اسرائيل از مشرق پديدار شد. صداى او مانند غرش آبهاى خروشان بود و زمين از حضور پر جلالش روشن شد» . (61)
«حضور پر جلال خداوند خانهى خدا را پر كرده صداى خداوند را شنيدم كه از داخل خانهى خدا با من صحبت مىكرد» . (62)
ظهور پيامبران موجب مىگردد كه نور جلال الهى به روى زمين فرود آمده و گسترده شود. موسى از خداوند مىخواهد كه اين نور جلال الهى بر ملت اسرائيل قرار گيرد و بر ساير ملل بت پرستان عامل قرار نگيرد تا ملتيهود ممتاز باشد و خداوند اين درخواستش را اجابت مىكند و مىگويد: «شكوه خود را از برابر تو عبور مىدهم و نام مقدس خود را در حضور تو ندا مىكنم» . (63)
بدين ترتيب انبيا مهبط انوار جلال الهى هستند ولى نزول اين انوار انحصار به ايشان نداشته و فرشتگان و انسان از آن بهره مىگيرند. (64)
ارتكاب گناه نور جلال الهى را از ايشان دور مىكند و پاكى و نيكى موجب فرود آمدن نور جلال الهى در ميان انسانهاست. گناه آدم و قابيل و مردم زمان نوح و لوط باعثشده كه نور جلال الهى به آسمان هفتم صعود نمايد ولى وجود پيامبرانى نظير ابراهيم و اسحاق و موسى و ديگران موجب گرديدند كه نور جلال الهى بر روى زمين نزول كند. (65)
يهوديان معتقدند كه رييس حقيقى حكومتخداوند است. در كتاب اشعيا آمده است: «خداوند پادشاه و رهبر ماست، او از ما مراقبتخواهد كرد و ما را نجات خواهد داد» . (66)
هنگامى كه سموئيل پير شده بود، مردم از او در خواست نمودند كه پادشاهى براى آنان تعيين كند، سموئيل براى كسب تكليف به حضور خداوند رفت. خداوند در پاسخ او گفت كه طبق درخواست آنها عمل كن. زيرا آنها مرا رد كردهاند نه تو را. آنها ديگر نمىخواهند من پادشاه ايشان باشم...اما به ايشان هشدار بده كه داشتن پادشاه چه عواقبى دارد. و سموئيل براى آنها بهرهكشىها و سوء استفادههاى پادشاه از مردم را بيان نمود ولى باز مردم اصرار ورزيدند كه پادشاه مىخواهد تا او آنها را در جنگها رهبرى كند. (67) در همين زمان سموئيل شائول را انتخاب كرده و مىگويد: «خداوند تو را برگزيده است و او را تدهين مىكند و هنگامى كه شائول از او جدا مىشود، خداوند به او قلب تازه مىبخشد و در راه، طبق پيشگويى سموئيل به گروهى از انبيا برخورد مىكند و او نيز همراه آنها شروع به نبوت كردن مىنمايد. (68)
پيامبران رابطهاى كه با پادشاهان داشتند، گاه مشاورند و راهنما و همكارى مىكنند و اگر پادشاهان با انبيا مخالفت كنند، پادشاهى از آنها سلب مىشود و به ديگرى داده مىشود نظير شائول كه پادشاهى از او سلب گرديد و داوود به عنوان پادشاه جديد تدهين و مسح شد. (69) و زمانى نيز انبيا سخت پرخاش دارند و در برابر همه دستگاه مىايستند. نظير ارميا كه با بت پرستى مبارزه مىكرد و در مقابل پادشاه يهودا مىايستاد. (70)
زمانى انبيا نيز در دربار پادشاهان بودند نظير نحميا كه شرابدار و ساقى خشايارشاه پادشاه ايران بود. (71) و از جانب او مامور ساختن معبد اورشليم مىگردد و از طرف پادشاه نيز به فرماندارى يودا منصوب مىشود. و همچنين عزرا كه در طريق تجديد روحانيت جامعه يهود تلاش بسيار كردند. (72)
از زمانهاى خيلى قديم كهانت مقام رسمى در اجتماع بوده است و شاهان براى خدايى نشان دادن سلطنتخويش از آنان استفاده مىكردند. در بابل ماليات به نام خدا گرفته مىشد و به خزانهى معابد ريخته مىشد. (73) كاهنان سومرى گرفتن ماليات و زكات را وسيلهى آن ساختند كه دسترنج كشاورزان و صيادان را بربايند. (74)
در ميان پارسيان وضع قوانين بر عهدهى كاهنان بود و در مصر، پايههاى لازم تاج و تخت، كاهنان بودند و اعتقاد به دين و خدايان مستلزم آن بود كه گروهى در فنون جادو و آداب دينى مهارت كامل پيدا كنند و كاهنان همه وقتشان صرف فروختن افسون و خواندن عزايم و پرداختن به آداب سحر و جادو مىشد. (75)
پيامبران الهى در عهد عتيق در درجهى اول با اين افراد روبهرو بودند. يكى از ابزار و وسايل كار ايشان و شايد مهمترينشان ستاره شناسى و نجوم و بعد تعيين سعد و نحس امور از راه ستارگان بود. انبياى بنى اسرائيل نيز تا اندازهاى از اين علم و ساير علومى كه به كار كاهنان مىآمد، آگاهى داشتهاند. (76) در عهد عتيق در بيشتر موارد نبوت در برابر كهانت قرار مىگيرد، اما پس از گذشت مدتى و پس از مبارزاتى، مدتى در كنار هم قرار گرفتهاند ولى كهانت وظيفهاى بود كه بايد انجام مىشد و از طرف مقامى منصوب مىگرديد. اما نبوت وظيفهى تعيين شدهاى نبود، بلكه از راه وحى القا مىشد. كاهن موظف به اجراى مراسم و تشريفاتى بود كه رموز و اسرار آن را از همه پنهان مىداشت و ليكن نبى به روح دين و قلب انسان و حقيقت امر كار داشت و حال آنكه كاهن به ظواهر امر و مراسم وتشريفات اجتماع وابسته بود. كاهن حافظ نظام موجود اجتماع بود و نبى در پى در هم شكستن نظام غير الهى بود. كاهن مزد بگير و راتبه دار بود و جيرهخوار دستگاه اجرايى جامعه بود و گاهى شريك آن و گاهى غير غالب بر آن بود ولى نبى در پى اصلاح جامعه بر طبق رضاى خداوند بود. (77) ماخذ و منشا دريافت آگاهىها و الهامات كاهن با نبى متفاوت است.
در ايام سموئيل نبى كاهنان از تحصيل و تعليم و تعلم كناره جستند و رغبتى در تحصيل علم نداشتند. بدان واسطه آن حضرت در «رامه» تاسيس مدرسه فرمود. (78) شاگردان اين مدرسه «پسران انبيا» خوانده شدهاند و از اينجا سموئيل به احياى شريعت معروف و همرديف موسى و هارون ذكر مىشود. (79) همين امر در شمال نيز رخ مىدهد. ايليا نيز مكتبى در بيتئيل (80) و مكتبى در «اريحا» (81) و بعد از او اليشع مكتبى در جلجال (82) و ساير جاها (83) تاسيس نمود. اشعيا نيز از شاگردانش سخن مىگويد. (84) در دورهى ايليا واليشع هم ايشان به نام «پسران انبيا» (85) خوانده مىشوند كه در واقع مرادف كلمهى نبى است. (86)
رؤساى اين مدارس را «پدر» (87) و «آقا» (88) مىناميدند. در اين مدارس تفسير تورات و موسيقى و شعر تعليم مىدادند و به همين منظور غالبا انبيا شعر و موسيقى را مىشناختند. (89)
قاموس كتاب مقدس مىگويد: «ظاهرا تمام اشخاصى كه در آن مدارس تعليم مىيافتند، اختيار بر اخبار از مستقبلات نداشتند، بلكه اين مطلب به اشخاصى اختصاص داشت كه خداوند بر حسب اقتضاى وقت اختيار مىفرمود وبرخى از آنها را مخصوصا مهبط وحى قرار مىداد كه ابدا قبل از آن تعليمى نيافته و در مدرسه داخل نشده بودند مثل عاموس كه شبان بود و انجيلهاى برير امى چيد. (90)
در عهد عتيق پيامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلكه زنان نيز «نبيه» خوانده شدهاند انبياى مرد اسرائيل «پدر» و پيامبران زن نيز «مادر اسرائيل» خوانده شدهاند. آنان عبارتند از «ساره» زوجه ابراهيم و مادر اسحاق (91) «ميريام» (مريم) خواهر موسى و هارون دخت عمران. «دبورة» كه رهبر و مادر اسرائيل و نبيه ناميده شده است. (92) او همسر لفيدت بود كه در زير نخ دبوره بر مردم داورى مىكرد. «حنه» مادر سموئيل نبى. «حلده» زوجه شلوم، آبشالوم خياط دربارى كه ساكن محله دوم اورشليم بود. (93)
1. دايرة المعارف الياده: 12/16. 2. دايرة المعارف آمريكا ناج : 21/665. 3. نبوت اسرائيلى، نشريه دوم، ص 177; تحقيقى در دين يهود ، ص 327. . Hastings :Encylopaedia of Religon and Ethiecz :10/757. 4. قاموس كتاب مقدس، ص 837. 5. دايرة المعارف الياده: 12/15و16. 6. همان، ص 328; تاريخ تمدن ويل دورانت: 1/369. 7. دايرة المعارف آمريكا ناج، ص 655; دايرة المعارف الياده: 12/16. 8. قاموس كتاب مقدس، ص 405. 9. اشعيا: 30/10. 10. ميكاء: 3/7. 11. معجم اللاهوت الكتابى، ص 769. 12. نبوت اسرائيلى نشريه دوم دانشكده الهيات مشهد، ص 179. 13. ارميا: 20/7و6. 14. ارمياه: 25/11. 15. ارميا: 28/11. 16. عاموس: 1/5. 17. سفر تثنيه: 13/3و1. 18. سفر اعداد: 12/6و 24/5 4; اشعيا: 6 ارميا: 1/11و12. 19. پيدايش: 46/2. 20. اول سموئيل: 3/1 به بعد. 21. حزقيال، باب 13: عاموس1/1 و 8/1و 1/1. 22. قاموس كتاب مقدس، ص 874. 23. دلالة الحائرى: 2/413و 414. 24. دايرةالمعارف الياده: 12/1617. 25. داوران: 13/5، اول سموئيل1: 11. 26. عاموس2: 11. 27. تثنيه18: 1819. 28. ارميا1: 4و 5و6. 29. اول پادشاهان19: 16. 30. دلالة الحائرين: 2/404; تنقيح الابحاث للملل الثلاث، ص 11. 31. عاموس7: 15و14. 32. دلالة الحائرين: 2/404. 33. تثنيه5: 5و خروج19: 9. 34. اعداد23: 5. 35. دلالة الحائرين: 2/443. 36. اشعيا8: 19. 37. نبوت اسرائيلى نشريه دوم دانشكده الهيات مشهد ص 197 به نقل از سليمان مظهر قصة العقايد. 38. تثنيه18: 19و 15. 39. ارميا1: 78 تثنيه18: 18. 40. زكريا7: 12. 41. اول پادشاهان18: 22. 42. داوران11: 29. 43. همان14: 19. 44. اول پادشاهان11: 6. 45. همان14: 19. 46. اول پادشاهان16: 13. 47. دلالة الحائرين: 2/438. 48. اعداد11: 25. 49. دوم تواريخ20: 15. 50. دوم تواريخ24: 20. 51. اول سموئيل باب 3. 52. ارميا1: 410. 53. اول سموئيل باب 3. 54. حزقيال4: 4. 55. اشعيا6: 8و1. 56. اعداد12: 8. 57. اعداد 7: 89 اول سموئيل3: 4. 58. خروج 3: 1تا 4: 17. 59. اعداد 12: 6. 60. خروج 25: 22. 61. حزقيال43: 2. 62. حزقيال43: 6و5. 63. خروج33: 1619. 64. نبوت اسرائيلى نشريه دوم دانشگاه مشهد، ص 191. 65. همان به نقل از تلمود ، ص 86. 66. اشعيا33: 22. 67. اول سموئيل8: 1 به بعد. 68. اول سموئيل10: 1و 2و 9و 10. 69. اول سموئيل باب 16. 70. نحميا1: 11. 71. نحميا باب 9و 10; تاريخ اديان جان ناس، ص 537. 72. نحميا باب 9و 10; تاريخ اديان جان ناس ص 537. 73. تاريخ تمدن ويل دورانت: 1/275. 74. همان، ص 155. 75. همان ص 418و 240. 76. سفر پيدايش باب 49. 77. نشريه سوم دانشكده الهيات: نبوت اسرائيلى ص 134 و 133. 78. اول سموئيل19: 24 19. 79. مزمور99: 6. 80. دوم پادشاهان2: 3. 81. همان 2: 5و 15. 82. همان 4: 38. 83. همان6: 1. 84. اشعيا8: 16. 85. دوم پادشاهان2: 35. 86. دوم پادشاهان9: 1و 4. 87. اول سموئيل10: 12. 88. دوم پادشاهان باب 10. 89. خروج15: 12. 90. قاموس كتاب مقدس ص 874. 91. پيدايش 21: 2 به بعد. 92. داوران4: 4و 5: 7. 93. دوم پادشاهان22: 14.