اين حقيقت تلخ قابل انكار نيست كه اغلب جوانان ، تحت تاءثير احساسات سوزان خود هستند و در مواقعى كه انگيزه هاى عاطفى و تمايلات نفسانى ، آنان را تهييج مى كند، به علت نارسايى فكر و كمى تجربه ، به خير و شر كارهاى خود توجه ندارند و از عكس العمل تصميم هاى عجولانه خويش آگاه نيستند.
اگر پدران و مادران دانا و دلسوز، قدم به ميان نگذارند و با تصميمات خام جوانان مخالفت نكنند، اگر آنان را از تندروى و شتاب زدگى باز ندارند، ممكن است حوادث نامطلوبى اتفاق افتد و با يك اقدام خلاف مصلحت ، مشكلات غيرقابل حلى در راه زندگى خود و ديگران به وجود آورند.
حضرت سجاد زين العابدين عليه السلام كنيزى داشت . او را در راه خدا آزاد كرد و سپس وى را به همسرى قانونى خود درآورد و با او ازدواج نمود. جاسوسى مخصوص خليفه ، اين جريان را براى عبدالملك مروان گزارش داد. عبدالملك به حضور حضرت زين العابدين نامه تندى به اين مضمون نوشت .
(به اطلاع من رسيده است كه با كنيز آزاد كرده خويش ازدواج نموده ايد، با آن كه مى دانستيد در خاندان قريش ، زنان وزين و با شخصيتى وجود داشت كه ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما مى شد و فرزندان نجيب و شايسته اى مى آوردند، شما با اين ازدواج ، نه بزرگى خود را در نظر گرفتى و نه حيثيت فرزندان خويش را مراعات كردى .)
حضرت سجاد عليه السلام در جواب نوشت :
نامه شما كه حاوى نكوهش من در ازدواج كنيز آزاد شده ام بود، رسيد. نوشته بوديد كه در زنان قريش كسانى هستند كه ازدواج با آنها سبب افتخار من و مايه پديد آمدن فرزندان نجيب است .
بدانيد فوق مقام رفيع رسول اكرم مقامى نيست و كسى در شرف و فضيلت بر آن حضرت فزونى ندارد. يعنى ازدواج با خانواده قريش براى فرزندان پيغمبر اكرم باعث مجد و عظمت نخواهد شد. ما هرگز به دگران افتخار نمى كنيم .