دير يا زود غريزه جنسى ، مخصوصا در نزد پسران ، تا سر حد وجدان نفوذ كرده و تحريكات شهوانى ، همچون تصادم امواج با ساحل ، شروع به مبارزه مى نمايند. عمل اين غريزه آن قدر قوى است كه در واقع مركز تحريكات مستقيم براى تمام آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد.
تاءثير غيرمستقيم آن خيلى بيش از اين هاست . وجود آن به كلى زندگانى قلبى و تظاهرات محبت آميز انسان را تحت تاءثير خود قرار مى دهد، تا جايى كه اگر در 13 يا 14 سالگى مكان محدودى را در حساسيت انسان اشغال كرده باشد، سه يا چهار سال بعد از آن ، مالك اصلى مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبت آميز انسان از غريزه جنسى سرچشمه مى گيرد.(370)
نه تنها غريزه شهوت جنسى ، بلكه قدرت كشش تمام غرايز در وجود آدمى به مراتب قوى تر از قدرت وجدان اخلاقى و عقل است . آدمى در حال عادى ، در موقعى كه تحت تاءثير غرايز نيست ، نداى وجدان و عقل را به خوبى مى شنود و خير و شر خود را تشخيص مى دهد، ولى در مواقعى كه غرايز تحريك مى شوند و طغيان مى كنند، در موقعى كه شهوت و غضب به جنش مى آيند و فعاليت آتشين خود را آغاز مى نمايند، سراسر وجود آدمى ميدان تاخت و تاز آنها مى شود. در آن موقع تمايلات عقلى و اخلاقى لگدكوب مى گردند و نداى حيات بخش و مصلحت آميز آنها به گوش نمى رسد.