راست بگو، آيا در دنيا مملكتى يافت مى شود كه در آن پاى بند بودن به ايمان و عقيده ، حفظ قول ، ترحم ، خيرخواهى و جوانمردى ، جنايت باشد؟
آدم خوب ، منفور باشد و آدم بد، محترم ؟
اى وجدان ، اى غريزه ملكوتى ، اى صداى جاويدان و آسمانى ، اى راهنمايى مطمئن اين موجودات نادان و كم عقل ، تويى كه عاقل و آزاد هستى . اى آن كه نيكى و بدى را بدون خطا قضاوت مى كنى . تويى كه انسان را به خدا نزديك مى نمايى . تو هستى كه او را نيك مى گردانى و اعمال او را با قوانين اخلاقى وفق مى دهى .
اگر تو نبودى ، من در خودم چيزى حس نمى كردم كه مرا فوق بهايم قرار دهد، تنها امتيازى كه بر آن ها داشتم ، اين بود كه به وسيله فهم نامرتب و عقل نامنظم خود گمراه شوم و از خطايى به خطاى ديگر بيفتم .(394)
همان طور كه ريشه هاى اصلى غرايز و خواهش هاى نفسانى ، از دوران كودكى در نهاد فرزندان بشر وجود دارند و تدريجا با پيشرفت سن و تناسب و نمو بدن ، رشد مى كنند و با فرا رسيدن دوران بلوغ ، با شدت و نيرومندى آشكار مى گردند، همچنين بذرهاى اساسى معرفت فطرى و وجدان اخلاقى نيز از دوران طفوليت در اعماق جان كودكان نهفته اند و كم و بيش خودنمايى خفيفى دارند.
موقعى كه كودك به دوران بلوغ و جوانى مى رسد از نيرومندى جسم و جان برخوردار مى گردد، بذرهاى معرفت و وجدان شكفته مى شوند و تمايلات فطرى ايمان و اخلاق در نهادش به شدت بيدار مى گردند.
در اوان كودكى ، هنوز ذهن و شعور انسانى براى درك حقايق جاويد، مانند راستى و زيبايى و نيكى و مبداء آفرينش ، يعنى پروردگار، آماده نيست . تعلق طفل به ماديات است و از فهم معانى و مجردات عجز دارد. به همين جهت ، كه حقيقت فوق ماده است و همچنين مذهب كه مشعر از روابط انسان با خداوند است ، براى طفل قابل فهم نيست .
سروكار طفل با چيزهايى است كه مى تواند ببيند و لمس كند و بشنود و ببويد و بچشد. مدتى بايد از اين عالم بيرون بيايد و بتواند به درك مجردات و معانى ، كه گرداننده واقعى اين عالم اند، پى ببرد.
بر طبق آزمايش هايى كه به عمل آمده ، به طور كلى ايمان به مذهب از سن 12 سالگى آغاز مى شود. در اشخاص سالم و طبيعى ، ايمان به حقايق جاويد، يعنى احتياج به پرسش ، سنين عمر شديد مى شود و هر چه روح و جسم در مراحل رشد و نمو پيش مى روند، نفوذ و تاءثير ايمان در افكار و اعمال ما زيادتر است .(395)