جوان از نظر عقل و احساسات

محمدتقی فلسفی

نسخه متنی -صفحه : 791/ 347
نمايش فراداده

تجاوز به حريم الهى

پس از او خلافت به پدرم يزيد منتقل شد. او به علت سوء رفتار و گناهكارى براى خلافت شايسته نبود، ولى خودسرانه بر مركب هواى نفس سوار شد. كارهاى ناپسند خويش را نيكو مى پندانشت . به حريم الهى تجاوز كرد و به فرزندان رسول اكرم بزرگ ترين ستم ها را روا داشت ، ولى مدت حكومتش ‍ كوتاه بود. خيلى زود زندگى اش سپرى شد و اينك خود او در گرو گناهان خويشتن است و نتايج اعمال زشتش گريبانگير مردم .

استعفا از مقام خلافت

وقتى سخنان معاوية بن يزيد، در ميان بهت و تحير مردم ، به اين جا رسيد، بغض گلوگيرش شد. مدتى بلند بلند گريه كرد.

پس گفت : مردم ، من گناهان شما را به دوش نمى گيرم و حلقه و زر شماها را به گردن نمى افكنم . اينك خود دانيد و حكومتى كه انتخاب خواهيد كرد. من بيعت خود را از شما برداشتم و از خلافت كناره گرفتم .

سخنان معاويه مجلس را طوفانى كرد و همه با تعجب آميخته به تاءثر به يكديگر نگاه مى كردند. مروان بن حكم كه پاى منبر نشسته بود به سخنان معاوية بن يزيد اعتراض كرد.

او با شدت و تندى به مروان گفت :

(از من دور شو، آيا به دين من از در خدعه و نيرنگ وارد مى شوى ؟ من شيرينى خلافت شما را نچشيدم تا تلخى هاى مسؤ وليت و گناهش را ننوشم . اگر خلافت مايه بهره مندى و منفعت است ، بدبختانه پدر من از آن جز گناه و ضرر طرفى نبست ، و اگر مايه تيره روزى و بدبختى است ، هر آن چه دامنگير پدرم شد كافى است . من خود را آلوده نخواهم كرد.)

سپس با ديده اشكبار از منبر به زير آمد. بنى اميه كه بر اثر اين پيش آمد با خطر بزرگى مواجه شده بودند و ممكن بود خلافت از خاندان آنها خارج شود، سخت غضب آلود و خشمگين گشتند. سر وقت عمرالمقصوص معلم معاوية بن يزيد رفتند. به وى گفتند تو او را اين چنين تربيت كردى و از خلافت منصرفش نمودى . تو دوستى على را در نظر او جلوه گر ساختى . تو او را وادار كردى كه اين نطق آتشين را ايراد كند و ستمكارى هاى بنى اميه را به زبان بياورد. سپس او را گرفتند. و گودالى كندند و زنده دفنش نمودند.(516)