جوان از نظر عقل و احساسات

محمدتقی فلسفی

نسخه متنی -صفحه : 791/ 372
نمايش فراداده

قتل متوكل

شبى متوكل در قصر اختصاصى خود بزم شراب گسترد. با نديمان ميگسارى مى كرد و به شدت مست شد. نزديك نيمه شب ، بغاى صغير، كه رئيس ‍ تشريفات كاخ خلافت بود، به تالار وارد شد و اعلام كرد وقت استراحت خليفه است ، نديمان مرخص اند.

همه از قصر خارج شدند، تنها فتح بن خاقان ، كه مقام رفيعى نزد متوكل داشت ، در حضور خليفه ماند. در اين موقع ، غلامان قوى و نيرومندى كه براى قتل متوكل تعيين شده بودند، از مخفى گاه هاى آوردند.

فتح بن خاقان ، كه از مشاهده اين وضع به وحشت افتاده بود، فرياد كشيد مگر مى خواهيد خليفه را بكشيد؟

و براى محافظت جان متوكل ، خود را بر روى وى افكند، ولى غلامان مهلت ندادند و با ضربات پى در پى متوكل و فتح بن خاقان را يك جا كشتند و در همان نيمه شب به قصر مخصوص منتصر رفتند. به خلافت سلامش گفتند و اجراى نقشه قتل پدر را به وى اعلام نمودند.(545)

پدران مطرود

متوكل پدر خودسر و مغرورى بود كه با دشنام و ناسزا، پسر جوان خود را در حضور مردم تحقير كرد و به شخصيت وى اهانت نمود. متوكل پدر نادان و متجاوزى بود كه با رفتار ناپسند خويش ، موجبات طغيان و عصيان فرزند جوان خود را فراهم آورد و او را به كشتن پدر وادار نمود. اين قبيل پدران و مادران وظيفه ناشناس اند كه در مكتب آسمانى اسلام مطرود شناخته شده اند و رسول اكرم درباره آنان فرموده است .