فرد از لحاظ واكنشهاى خود، كه معلول وراثت حياتى و مشترك ميان نوع انسان است ، و نيز از جنبه هاى عمومى حيات اجتماعى ، شبيه به همه افراد ديگر است . در موردى كه به گروه فرهنگى واحد تعلق دارد و در جامعه نقش واحدى را ايفا مى كند و شايد از جهت اين كه ساختمان بدنى مشابهى را به ارث برده است به برخى از افراد شبيه است ، و چون تجارب گذشته او درست همان تجارب ديگران نيست ، بنابراين در نوع خود بى همتاست . (558)
(شخصيت ، مجموعه منظم متكامل و بالنسبه ثابت خصايص و رفتارهاى بدنى ، عقلى و اجتماعى فرد است كه او را از ساير افراد مشخص مى سازد.)(559)
(منظور از شخصيت ، وحدتى است كه از صفات ظاهرى و انگيزه هاى نهانى به وجود آمده است و ما از همه صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصيت او مى شماريم كه نوعى پايدارى داشته باشد. اگر شخصى عادتا آرام است و گاهى برانگيخته مى شود، آرامى ، صفت شخصيت اوست نه انگيزش پذيرى .) (560)
كسانى كه شخصيت اخلاقى آنان ، آرامى و ملايمت است ، اگر احيانا در مورد مخصوصى خشمگين و برافروخته شوند، خيلى زود از كرده خود نادم و پشيمان مى گردند، زيرا آن حالت زودگذر با شخصيت اخلاقى و وضع روحى آنان ناسازگار است .
بر عكس ، كسانى كه شخصيت اخلاقى و خوى اكتسابى آنان خشم و برانگيختگى است ، پس از تندى و خشونت پشيمان نمى شوند و همواره به روش ناپسند خويش ادامه مى دهند. اين تفاوت شخصيت ، در كلام على عليه السلام به جنون موقت و جنون ثابت تعبير شده است .
(قال على عليه السلام : الحدة ضرب من الجنون لان صاحبها يندم فان لم يندم فجنونه مستحكم .(561) )
على عليه السلام فرموده است :
خشونت و تندخويى ، خود نوعى از ديوانگى است ، زيرا تندخو پس از تسكين خاطر و به خود آمدن پشيمان مى شود. اگر كسى پس از تندى و برانگيختگى پشيمان نشد، جنونش ثابت و پابرجاست .
(از شخصيت ، تعريف هاى فراوانى شده است و اين كلمه به طرق گوناگون به كار برده اند. ژ.و. آلپورت ، در عرف عام ، پنجاه معنى براى شخص و شخصيت پيدا كرده است .) (562)