(قال على عليه السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم . (656) )
شباهت اخلاقى مردم به محيط اجتماعى و مقتضيات زمان خودشان ، بيشتر از شباهت به صفات خانوادگى و خلقيات پدران آنهاست .
(انسان داراى يك غريزه اجتماعى است و اين غريزه وى را بر آن مى دارد كه در داخل گروه زندگى كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبت به گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست . به عقيده تروتر، تاءثير و نفوذ گروه انسانى بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درست بداند، قبول مى كند و آن چه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مى شمرد و امكان قليلى براى آزادى فكر و عقيده وجود دارد. مخالفت با اصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مى كند و در آدمى احساس ارتكاب بزه ايجاد مى نمايد.) (657)
هرگاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عمودم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى گردد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.(658)
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحى زندگى و روى رفتار و گفتار عادى فرد اثر مى گذارد و مى تواند نيك و بدها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعى قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روى عقايد مذهبى و افكار ايمانى آنان نيز مؤ ثر واقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بنى اسراييل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعى زندگى مى كردند. حضرت موسى بن عمران ، به امر الهى قيام كرد. با حكومت جبار فرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداى يگانه دعوت كرد. بنى اسراييل تيره روز و بدبخت ، به رهبرى آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و با عنايت خداوند توانا از درياى نيل به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفقان آور و كشنده نجات يافتند.