اگر تخيلات دوران شباب از حدود شايسته خود تجاوز كند و به صورت توسعه اوهام و خواب خيال در آيد و جوانان در آرزوهاى ناشدنى و تصورات محال خود غرق شوند و از درك واقعيتهاى زندگى باز مانند، آن تخيلات مايه تيره روزى و بدبختى آنان خواهد شد. در چنين مواقعى ، نيروى فروزان عقل خاموشى مى شود، سرمايه گران بهاى عمر به رايگان از كف مى رود و آدمى از كوشش و فعاليتى كه مايه پيروزى هاى زندگى است ، باز مى ماند و سرانجام دوران حياتش با محروميت و ناكامى سپرى مى گردد.
البته خيال و تصور ما به جا و لازم است ، به شرط آنكه مقدمه عمل باشد، و گرنه خيالاتى كه منجر به عمل و نتيجه نشود، يكسره باطل و مانع پيشرفت و تلف كننده عمر خواهد بود.
فرق نويسندگان و مخترعين كه مخلوق خود را در خيال مى سازند و مى پرورانند با مردم خيالباف اين است كه آنان مهار خيال را به دست دارند و آن را به هر جه كه مى خواهند مى برند، در صورتى كه مردم خيالباف را، خيال ، همچو اسبى سركش ، ديوانه وار، به هر جا مى كشاند و احيانا به خطر مى اندازد.
آن كه در عالم حقيقت به دنبال آرزو پويان و كوشان است ، هر روز به مقصود خود نزديك تر مى شود، ولى آن كه آرزو را در فقط خيال جست و جو مى كند، هر روز از آن دورتر و نااميدتر خواهد بود.(707)