گروه اول را هر روز جلو كلاس برپا مى داشتند و آنان را براى بدى كارشان (بدون آن كه به نتيجه كار آنها توجه كرده باشند) سرزنش ميكردند. اين گروه البته نمى دانست كه چه مقدار مسائل را درست حل كرده است .
گروه دوم را باز بدون توجه به نتيجه كار، در مقابل كلاس بر پا مى داشتند و آنان را مى ستودند. به گروه سوم چيزى نمى گفتند، لكن آنان شاهد ما وقع بودند. گروه چهارم به كلى از اين جريانات غافل بودند و در اطاق جداگانه در آزمايش شركت مى كردند.
نتيجه آزمايش به اين صورت درآمد كه عده متوسط مسائلى كه هر گروه در روز اول حل كرده بود. يعنى دوازده مسئله . در روز دوم گروه ستوده شده و گروه سرزنش شده پيشرفت متساوى داشتند، يعنى هر دو شانزده مسئله حل كردند. از آن روز به بعد، گروه سرزنش شده پس افتاد وگروه ستوده شده پيشرفت كرده و دو گروه ديگر پيشرفت معينى نكردند.(805)
مكتب آسمانى اسلام ، در چهارده قرن قبل ، به اين نكته دقيق روانى ، يعنى برترى تاءثير پاداش نسبت به كيفر، در پيشرفت برنامه هاى دينى و تربيتى ، توجه كامل داشته و براى اجراى مقررات اسلامى ، به اميد رحمت خداوند، بيش از ترس از عذاب الهى تكيه كرده است .
قرآن شريف با آن كه همه جا بشارت و انذار را با هم آورده و به موازات وعده پاداش الهى از عذاب خداوند نيز سخن گفته است ، ولى كفه اجر وظيفه شناسى را به مراتب سنگين تر از كفه مجازات تخلف معرفى كرده و پاداش نيكى را چندين برابر كيفر گناه تعيين نموده است .
(من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها. ) (806)
كسى كه يك كار نيك انجام دهد، پاداش ده كار نيك به او داده مى شود و كسى كه مرتكب يك كار بد شود، يك كيفر مى بيند.