ويل دورانت مى گويد:
(نخستين شرط آزادى محدوديت است . زندگى ، تعادل نيروهاى متخالف است ، همچنان كه معلق بودن زمين در فضا نتيجه تعادل نيروهاى متخالف مى باشد. مردم در شجاعت و استعداد چنان مختلف هستند كه اگر قيد و بندى در مى زند و رشد مى كند و بشريت را به حال ركورد نوميد كننده اى مى افكند.) (842)
جان ديويى مى گويد:
(ادراك لزوم وضع قوانين خاص ، نقش بزرگى در آزادى بازى مى كند. آزادى در حقيقت عبارت از درك حقيقت يك ضرورت است. هنگامى كه ما قانون را براى پيش بينى عواقب و با تاءمين نتيجه اى به كار مى بريم ، آزادى ما آغاز مى گردد.) (843)
تشكيل زندگى اجتماعى براى تاءمين سعادت مادى و معنوى بشر، يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه در گذشته و حال وجود داشته و خواهد داشت . بدون ترديد، ارزش تمدن ها در هر عصرى ، به اعتبار اختلاف قوانين موضوعه و تفاوت سطح افكار مردم متفاوت بوده و هست .
بهترين زندگى اجتماعى و عالى ترين تمدن انسانى آن تمدنى است كه حقوق و حدود افراد جامعه ، بر مبناى حق و انصاف تعيين شده باشد. به علاوه ، مردمش به نسبت ، داراى لياقت و شايستگى بيشترى باشند.
در زندگى اجتماعى همه مردم از فوايد تعاون و همكارى هاى عمومى برخوردارند و به شايستگى راه تكامل را مى پيمايند، ولى قانون به احدى اجازه ستمكارى و تجاوز به حقوق دگران را نمى دهد.
در تمدن عالى انسانى ، تمام افراد جامعه داراى آزادى فردى هستند و مى توانند آزادانه در راه اصلاح و رستگارى خود گام بردارند، ولى حق ندارند به افراطكارى و لاابالى گرى دست بزنند و از آزادى فردى خود سوء استفاده نمايند.