مهدي نويد
يكي از بنياديترين باورهاي ديني «اعتقاد به معاد» است. اعتقاد به زنده شدن پس از مرگ ظاهري و حيات دوباره، نه تنها ريشه در فطرت انسانها دارد، بلكه در سرلوحه برنامههاي فرهنگي و تبليغي پيامبران الهي قرار داشته است. تمامي راهنمايان آسماني، انسانها را به «باور قيامت» فرا خواندهاند، به طوري كه تبيين و تعميق اعتقاد به معاد، به موازات اعتقاد به مبدأ، فصل مشترك برنامه تمامي پيامبران توحيدي بوده است.
در برنامه تبليغي آخرين رسول الهي، پيامبر اكرم(ص) نيز اعتقاد به معاد از جايگاهي ويژه برخوردار بوده و آن معلم راستين بشري در زمان بعثت و در جايجاي پيام انسانساز خويش، مردم را به باور قيامت دعوت كردهاند. قرآن كريم مجموعه تعاليم آسماني و سند نبوت آن رسول الهي و بهترين شاهد اين مدعا است و در تعداد قابل توجهي از آيات قرآني، مستقيم و غير مستقيم، به اين اعتقاد و ويژگيها و آثار آن اشاره شده است. براساس يك طبقهبندي موضوعي قرآن كريم، بيش از 1640 آيه، معادل 8/25 درصد از كل آيات به تبيين و تشريح موضوع قيامت و آخرت اختصاص دارد.1 كه اين درصد در ميان موضوعات قرآني داراي مقام دوم (پس از رسالت پيامبر اكرم با 30 درصد) است.
اين باور ديني، آثار سازنده و مثبت فراواني در زندگي فردي و اجتماعي بر جاي ميگذارد و زمينه را براي تربيت انسانهاي مؤمن و تحقق جامعه توحيدي فراهم ميآورد. پرورش فضايل اخلاقي، جلوگيري از رذايل روحي، مبارزه با هواها و هوسها، ايجاد آرامش و اطمينان، تعديل علايق مادي و دنيوي، تغيير بينش نسبت به دنيا، پرورش روحيه ايثار و شهامت، تقويت روحيه تفاهم و مجاهدت براي برقراري عدالت و قسط، از جمله آثار ارزشمندي است كه در پرتو باور به قيامت و زندگي اخروي به وجود ميآيد. به بيان ديگر، اعتقاد به معاد هم هدف رسالت الهي است و هم زمينه را براي تحكيم پيام الهي در بينش و گرايش مؤمنان فراهم ميآورد و اجراي فرمانهاي پيامبران را تضمين ميكند. به همين دليل، در كلام مفسران پيام آسماني و ائمه معصوم ـ عليهم السلام ـ نيز تبيين و تشريح اين اعتقاد، از جايگاهي ويژه برخوردار بوده و احاديث و روايات متواتر و فراواني در اين باره به دست ما رسيده است.
در بررسي سير نزول آيات قرآن كريم و پيام ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ نكته زير قابل تأمل و توجه است: «هر زمان كه جامعه در آستانه تحول عظيم فرهنگي و اجتماعي قرار داشته و مؤمنان بايد رسالت فردي و اجتماعي سنگيني را به عهده ميگرفتند، در چنين شرايطي تبليغ و ترويج اعتقاد به قيامت و زندگي اخروي از شدت و گستردگي بيشتري برخوردار شده است، زيرا تشريح ناپايدار بودن زندگي دنيوي و گذرا بودن لذات و سختيهاي مادي و تأكيد بر پايداري حيات اخروي و مواهب آن، زمينه را براي پذيرش مسؤوليتهاي خطير ديني و تلاش در راستاي تحقق آرمانهاي الهي فراهم ميآورده است.
اعتقاد به زنده شدن پس از مرگ ظاهري و حيات دوباره، نه تنها ريشه در فطرت انسانها دارد، بلكه در سرلوحه برنامههاي فرهنگي و تبليغي پيامبران الهي قرار داشته است. تمامي راهنمايان آسماني، انسانها را به «باور قيامت» فرا خواندهاند، به طوري كه تبيين و تعميق اعتقاد به معاد، به موازات اعتقاد به مبدأ، فصل مشترك برنامه تمامي پيامبران توحيدي بوده است.
به همين دليل، بيش از 47 درصد از آيات نازله درباره معاد، در سه سال اول بعثت پيامبر اكرم(ص) و در آستانه علني شدن رسالت رسول گرامي و در نتيجه سنگين شدن مسؤوليت مؤمنان و ياران او نازل شده است.»2
تجربيات تاريخي نيز گواه اين مدعاست كه هر زمان اعتقاد و باور به قيامت در تار و پود جامعه تنيده شد و مردم آگاهانه و صادقانه به اين باور ديني ايمان آوردند، دستاوردهاي مهم و سترگ در زندگي فردي و اجتماعي آنان به وجود آمد، و هر زمان كه اين باور تضعيف شد، آسيب پذيري فردي و جمعي نيز افزايش يافت. براي نمونه، تجلّي ارزشمند و ماندگار اعتقاد به قيامت را در دوران معاصر ميتوان در مبارزات پيروزي انقلاب اسلامي و مجاهدات هشت سال دفاع مقدس به
خوبي مشاهده كرد كه تمامي اين دستاوردها در پرتو اعتقاد عميق و خالصانه به مبدأ و معاد قابل تفسير و توجيه است.
اينك اين سؤال اساسي مطرح است كه: «چگونه ميتوان اعتقاد به معاد را در جامعه پايدار و نهادينه كرد؟»
پاسخ سؤال فوق از آن نظر در وضعيت فعلي حايز اهميت است كه نسل حاضر در صدد ايجاد تحول عظيم فرهنگي در جامعه و برپايي تمدن اسلامي است. بيشك تحقق اين رسالت تاريخي و انقلابي تنها در سايه اعتقاد عميق و گسترده به مبدأ و معاد ميسّر است. در بُعد داخلي، تنها زماني احكام الهي و ارزشهاي انساني ـ نظير اقامه نماز، امر به معروف و نهي از منكر، آزادي و آزادگي، عدالت و برادري ـ حاكم ميشوند كه باور به زندگي اخروي، عميق و گسترده باشد. در بُعد خارجي نيز تنها امّتي ميتواند در عصر حاضر، پرچمدار عدالت و قسط در زندگي فردي و اجتماعي باشد كه آگاهانه و صادقانه به اين باورها ايمان بياورد و در راه تثبيت و حاكميت آنها آماده جانفشاني و ايثار باشد. بنابراين، يافتن پاسخ سؤال مذكور و تلاش در راه تعمق اعتقاد به زندگي اخروي، در واقع، تلاش براي پايداري ارزشها و حاكميت فرمانهاي آسماني و در نهايت، تلاش براي برپايي تمدن اسلامي است.
براي يافتن پاسخ، ابتدا موانع تعميق اعتقاد به معاد بررسي ميشود و سپس روشها و راهكارهاي مناسب براي پايداري و تعميم اين اعتقاد در جامعه تشريح ميشود.
عواملي كه در جامعه ديني باعث تضعيف اعتقاد به معاد گشته و به عنوان موانع اصلي در راه گسترش و تعميق اين باور تجلي ميكنند، عبارتاند از:
پس از پيدايش رنسانس و فروپاشي اعتقادات مذهبي كليسا، فرهنگي جديد در اروپا متولد شد. اين فرهنگ با اعتقاد به «اصالت انسان» و تكيه بر «اومانيسم» در صدد نفي انديشههاي آسماني برآمد و دين و دين باوري را به شدت مورد حمله قرار داد. در فرهنگ جديد، انسان از خاك برآمده و در خاك فرو خواهد رفت و تاريخ زندگاني او نه ابتدايي دارد و نه انتهايي؛ هرچه هست همين زندگي مادي است كه بايد از آن كمال استفاده و لذت را برد. انسان موجودي صرفا «اين دنيايي» است و خوشبختي و سعادت او نيز بايد «اين دنيايي» باشد. در اين فرهنگ، رابطه انسان با خدا و، در نتيجه، با خودش قطع شده است و انسان هيچ ارتباطي با پيامبران و
تجربيات تاريخي نيز گواه اين مدعاست كه هر زمان اعتقاد و باور به قيامت در تار و پود جامعه تنيده شد و مردم آگاهانه و صادقانه به اين باور ديني ايمان آوردند، دستاوردهاي مهم و سترگ در زندگي فردي و اجتماعي آنان به وجود آمد، و هر زمان كه اين باور تضعيف شد، آسيب پذيري فردي و جمعي نيز افزايش يافت.
تعاليم آسماني ندارد. در زندگي ماشيني، انسان با خود و ديگران و حتي طبيعت، قطع رابطه كرده است و شب و روز بدون تفكر و تأمل به دور خود ميچرخد و با تكرار پس از تكرار، زندگي را سپري ميكند. در اين فرهنگ انگيزهاي و فرصتي براي انديشيدن درباره خدا و قيامت و زندگي روزمره وجود ندارد.
از سوي ديگر، با گسترش ارتباطات بين جوامع، داد و ستدهاي اقتصادي اجتماعي و فرهنگي بين كشورها فزوني يافت و با پيشرفت تكنولوژي ارتباطات، مبادلات فرهنگي در صحنه بينالمللي از رونق چشمگيري برخوردار شد؛ امّا به دليل مقارن شدن تحولات اقتصادي با تغييرات فرهنگي و اجتماعي در اروپا و پيشرفت سريع و شگفتانگيز غرب در زمينههاي اقتصادي و تكنولوژي، ارتباطات فرهنگي بين كشورها يك سويه گشت و تفكرات و دستاوردهاي فرهنگي غرب به همراه محصولات و كالاهاي غربي به ساير كشورها سرازير شد.
در نتيجه، در وضعيت كنوني فاصلههاي جغرافيايي از بين رفته و به تعبير مك لوهان، جامعهشناس مشهور معاصر، دنيا به «دهكده جهاني» تبديل شده است. «تبادل فرهنگي» بين كشورهاي پيشرفته و جهان سوم به «تهاجم فرهنگي» و انتقال يك طرفه فرهنگ و اطلاعات مبدل شده است و حكومتها، غربگرايان و روشنفكران وابسته، با تبليغ و ترويج سكولاريسم سعي در حاكميت فرهنگ غرب دارند. روح حاكم بر تمدن غرب با اعتقادات ديني، مخصوصا باور به قيامت
در تعارض است و فرهنگ مادهگرايي و زندگي اين دنيايي را تبليغ و ترويج ميكند، لذا حاكميت فرهنگ معاصر، مانع اصلي در گسترش اعتقاد به زندگي اخروي است.
انسان معاصر متأثر از فرهنگ حاكم، خواهان زندگي آرام مادي است و ميخواهد از لذات و مواهب طبيعت حداكثر استفاده را ببرد. از اين رو، يكي از اهداف راهبردي و بنيادي دولتها، دستيابي به «توسعه ملي» است. اين توسعه بيشتر در «توسعه اقتصادي» تجلي پيدا كرده است و دولتها در يك رقابت شديد و فشرده به سوي آن در حركتاند. نظريه پردازان توسعه، معتقدند براي دستيابي به توسعه بايد «توليد» بالا برود و سرانه توليد ملي افزايش يابد و براي رشد توليد بايد «مصرف» افزايش پيدا كند. در نتيجه، مردم بايد «بيشتر» و «متنوعتر» مصرف كنند تا توليد كنندگان داخلي و خارجي «بيشتر» توليد كنند و چرخه اقتصاد به گردش درآيد و «توسعه» حاصل شود.
در جامعه ديني، سؤالات متعددي در زمينه اين نگرش و آثار مترتب بر آن وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
آيا دنيا ملعون و مذموم است؟ احاديث و رواياتي كه در مذمت دنيا وارد شده است به چه معناست؟ در جامعه مذهبي تا چه
ميزان ميتوان مردم را به مصرف بيشتر دعوت كرد؟ اگر توليد بيشتر، درآمد بيشتر را براي توليد كنندگان به وجود ميآورد، يك مسلمان تا چه ميزان ميتواند به كسب درآمد و ثروت بپردازد؟ آيا اين استغنا او را از خدا دور نميكند؟ آيا بدون تقويت روحيه دنياپرستي و مصرف گرايي، ميتوان توليد را افزايش داد؟ آيا فقر و تهيدستي نشانه دوري از دنيا و علاقه به آخرت است؟ آيا دنياخواهي و آخرتگرايي قابل جمع است؟ آيا پذيرش يكي مترادف و ملازم با نفي ديگري است؟
متأسفانه عدم پاسخگويي روشن به سؤالات مزبور و عدم تمييز دقيق مرز آخرت گرايي و دنياخواهي، سبب شده است عدهاي براي افزايش درآمد و ثروت خود به اعتقادات ديني و باورهاي فطري، درباره معاد و زندگي اخروي، كمتوجهي و يا بيتوجهي نمايند و بدون دغدغه و با خاطري آسوده به دنيا بپردازند.
تصوير تاريك از زندگي پس از مرگ و تأكيد افراطي بر ترس از آخرت و عذابهاي الهي، يكي از موانع گرايش به باورهاي مذهبي است. برداشتهاي غلط از قرآن كريم و احاديث، به همراه استناد به بعضي از روايات ضعيف، چهرهاي هول
انگيز و وحشتزا از معاد و قيامت ارائه ميدهد كه نتيجه آن تلخ كردن زندگي روزمره در كام معتقدان و مختل نمودن گردش كار و زندگي است و استمرار آن ميتواند اين تصور غلط را به وجود آورد كه دين و سمبلهاي ديني (نظير مسجد و روحاني) فقط از مرگ و مردن و گريه و زاري سخن ميگويند و با شادي و نشاط مخالف هستند. هم چنين تأكيد بر جنبه عاطفي اعتقاد به قيامت و عدم پرداختن به مباني استدلالي و جنبههاي عقلي و ذهني آن، موجب كاهش گرايش به باور مزبور به ويژه در بين نسل جوان ميشود.
از سوي ديگر، بيان سطحي و تكراري معارف الهي در برخي از محافل و مجالس و رسانههاي گروهي، سبب اشباع كاذب در بعضي از جوانان شده است و آنان انگيزه و نياز جدّي به درك و فهم معارف اسلامي، و از جمله مباحث مربوط به معاد، در خود احساس نميكنند.
از جمله موانع مؤثر در گسترش و تعميق اعتقاد به معاد در جامعه، تعارض رفتار و گفتار برخي از معتقدان به معاد است كه از يك سو مردم را به قيامت و باورهاي اخروي فرا ميخوانند و از سوي ديگر، رفتار و كردار آنها در زندگي فردي و اجتماعي، بيانگر علاقه شديد آنانبه دنيا و دنياپرستي است. دعوت زباني آنان به اين باور، نه تنها مردم را با آخرت گرايي و معاد مأنوس نميسازد، بلكه مخاطبان نيز با پيدا كردن توجيهات ناصحيح (كلاه شرعي) سعي در آرام كردن وجدان و نداي فطرت خويش خواهند كرد و از پذيرش مسؤوليت و رعايت اوامر الهي، شانه خالي خواهند كرد. هرچند همگان مسؤوليت دارند تا اعمالشان بيانگر اعتقاد آنها به قيامت و زندگي اخروي باشد، (يُرَغبكُم بِالآخِرَة عَمَلُه)3 ليكن مسؤولان، حاكمان و مبلّغان و كارگزاران حكومت ديني، مسؤوليت مضاعف دارند، زيرا توده مردم، رفتار و كردار آنها را ملاك عمل قرار داده و بر آن مبنا به قضاوت مينشينند.
خلقت انسان، تركيبي از نار و نور است و غرايز پست حيواني به همراه گرايش عالي انساني در سرشت او به وديعت نهاده شده است؛ «فألهمها فجورها و تقويها»4 همچنان كه پيامبران آسماني، انسانها را به مبارزه با هواي نفس و رشد گرايشهاي عالي فطري فرا ميخوانند و او را به فلاح و رستگاري دعوت مينمايند. شياطين جن و انس نيز انسان را به تبعيت از غرايز و سير در عالم حيواني و ميلهاي نفساني سوق ميدهند. ملازمه حركت در سرازيري نفسانيت، پشت پا زدن به باور معاد و ناديده انگاشتن حساب و كتاب اخروي
«تبادل فرهنگي» بين كشورهاي پيشرفته و جهان سوم به «تهاجم فرهنگي» و انتقال يك طرفه فرهنگ و اطلاعات مبدل شده است و حكومتها، غربگرايان و روشنفكران وابسته، با تبليغ و ترويج سكولاريسم سعي در حاكميت فرهنگ غرب دارند.
روح حاكم بر تمدن غرب با اعتقادات ديني، مخصوصا باور به قيامت در تعارض است و فرهنگ مادهگرايي و زندگي اين دنيايي را تبليغ و ترويج ميكند، لذا حاكميت فرهنگ معاصر، مانع اصلي در گسترش اعتقاد به زندگي اخروي است.
است. به بيان ديگر، باور به قيامت با پاسخگويي به هواهاي نفساني و نيازهاي شيطاني در تعارض است و با اعتقاد به زندگي اخروي نميتوان بيمحابا در وادي لذات دنيوي و برآورده كردن نيازهاي نفساني و شيطاني قدم برداشت.
يكي از نكاتي كه زمينهساز تقويت هوا و هوس نفساني بوده و در تعليم و تربيت ديني (برخلاف تعليم و تربيت رايج) مورد توجه جدي قرار گرفته است، نامشروع بودن روشهاي كسب درآمد و ثروت و به تعبير احاديث «لقمه حرام» است كه به عنوان مانع مؤثر و ناپيدا در تضعيف اعتقاد به معاد ايفاي نقش ميكند. اگر در جامعهاي ميدان بروز آزادانه هواي نفس به وجود آيد و فضاي گناه و آلودگي در آن رايج گردد، اعتقاد به معارف ديني به ويژه اعتقاد به معاد از بين خواهد رفت.
با عنايت به موانع مذكور، مشخص ميشود كه پاسخ اين سؤال را كه: چگونه ميتوان اعتقاد به معاد را در جامعه پايدار و نهادينه كرد؟ تنها در تبليغات زباني نميتوان جستجو كرد، بلكه بايد با نگرش جامع نسبت به رفع موانع و ايجاد شرايط مناسب بر رشد باور به قيامت تأكيد كرد تا تمامي افراد جامعه آگاهانه و با اختيار كامل پذيراي اين باور اصيل و سازنده در جامعه ديني باشند. بدين منظور راهكارهاي زير پيشنهاد ميشود؛ بدان اميد كه صاحبنظران و انديشمندان با غني نمودن آنها زمينه تبيين حاكميت آنها را در جامعه فراهم آورند.
اعتقاد به قيامت، ركني مهم از اركان اعتقادات مذهبي است كه در سايه حاكميت فرهنگ ديني گسترش و عمق مييابد. در نتيجه براي تعميق اين باور بايد در راستاي حاكميت فرهنگ ديني و نفي فرهنگ بيگانه و غربگرايانه تلاش كرد. نكته قابل تأمل آن است كه فرهنگ، شامل همه روابط آشكار و پنهان فردي و اجتماعي ميشود. بنابراين، حاكميت فرهنگ ديني نيز بايد تمامي زواياي زندگي فردي و اجتماعي و روح حاكم بر جامعه را در بر گيرد و كليه نهادها و ارگانهاي اجتماعي را متأثر سازد. در جامعه ديني كليه روابط اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي از اهداف و آرمانهاي ديني نشأت ميگيرند و متناسب با ارزشها و برنامههاي الهي سازماندهي ميشوند. نهادهاي اجتماعي براي تحقق اهداف و برنامههاي ديني مسؤوليت مشترك دارند و ضمن تلاش براي اجراي برنامههاي خود، بايد براي حاكميت فرهنگ ديني نيز برنامهريزي و تلاش نمايند. از اين رو، حاكميت فرهنگ ديني را نبايد صرفا از ارگانها و نهادهاي فرهنگي و اجتماعي انتظار داشت، بلكه همه و همه بايد ديني بينديشند، ديني برنامهريزي كنند و ديني عمل كنند. به بيان ديگر، كافي نيست كه يك نهاد اجتماعي يا اقتصادي در كنار فعاليت خود به فعاليتهاي فرهنگي بپردازد، بلكه بايد تحقق اهداف جامعه و گسترش فرهنگ ديني را وظيفه اصلي خود بداند و در راستاي تحقق آن فعاليت اقتصادي و اجتماعي خويش را ساماندهي كند.
براي گسترش باور به معاد نيز تمامي ارگانهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي بايد تلاش مشترك و همسو را سازماندهي كنند. در غير اين صورت فعاليت يك نهاد ميتواند فعاليت بخش ديگر را آسيبپذير و خدشهدار سازد. از آن جا كه تعدادي از سازمانهاي اجتماعي در زمان حكومت غير ديني گذشته به وجود آمده و برنامهها و اهداف خويش را متأثر از فرهنگ ضد ديني غربي طراحي و اجرا نمودهاند و متأسفانه با گذشت چندين سال از حكومت اسلامي هنوز نتوانستهاند سازمان، اهداف و برنامههاي خويش را متناسب با تعاليم و ارزشهاي مكتب توحيد متحول و اصلاح نمايند. لذا آسيبزايي عملكرد آنها بر باورهاي اخروي مردم به خوبي مشهود است و ناخواسته مردم را به سوي ارزشهاي فرهنگ غرب، نظير مادهگرايي، مصرف زدگي، تجمل گرايي، ارزشهاي طبقاتي و دوري از ارزشهاي معنوي و الهي سوق ميدهند.
براي نمونه، يكي از پايههاي اصلي اقتصاد در فرهنگ غرب دريافت ماليات از مردم است. اجراي ناقص آن در كشورهاي جهان سوم سبب ميشود كارگزاران حكومت معمولاً با اجبار و اكراه نسبت به اخذ آن از مؤدّيان مالياتي اقدام كنند. بنابراين، مردم نيز معمولاً براي فرار از پرداخت آن به انواع حيلهها و پنهانكاريها روي ميآورند. اين اعمال، رابطه مالياتدهنده را با باورهاي ديني و آخرتي خدشهدار ميسازد. در حالي كه در سيستم اقتصاد اسلامي، براي پرداخت خمس، فرد خمسدهنده سعي ميكند آگاهانه با پرداخت بيشتر، رابطه خود و خدا را محكمتر كرده و براي آبادي آخرت خويش ذخيرهاي از قبل بفرستد. در نتيجه، اين دو روش دو اثر متفاوت را بر رويكرد انسان نسبت به معاد بر جاي ميگذارد.
مثال ديگر را در مقايسه دو سيستم آموزش حوزوي و دانشگاهي ميتوان جستجو كرد. هر چند اهداف، برنامهها، حيطه عملكرد و روشهاي اين دو نهاد علمي و فرهنگي متفاوت است، ليكن نكته حائز اهميت آن است كه در سيستم حوزوي هر چه دانشجو و طلبه مدارج علمي بيشتري را سپري ميكند، اعتقادش به خدا و قيامت و ارزشهاي الهي بيشتر شده و روحيه خدمتگزاري به مردم و تواضع در مقابل آنان در او فزوني مييابد. در حالي كه در سيستم آموزش دانشگاهي، به ويژه در رژيم غير ديني گذشته، با افزايش معلومات علمي و مهارتهاي فني توقّع از مردم و ضرورت استفاده بيشتر از امكانات و سرمايههاي جامعه بالاتر ميرفته است. در نظام حوزوي معمولاً رشد معلومات با انگيزه رستگاري اخروي و آباداني آخرت همراه است و در سيستم دانشگاهي معمولاً تلاش براي كسب مدارج بالاتر با هدف آباداني دنيوي قرين است البته اين سخن روح حاكم بر دو جريان علمي را تبيين ميكند وگرنه موارد نقض در هر دو جريان وجود دارد. در نتيجه، دو سيستم اجتماعي متفاوت دو اثر مختلف را بر باورهاي ديني و اجتماعي مردم بر جاي ميگذارد. بنابر اين، گسترش و تعميق اعتقاد به معاد نيازمند نفي فرهنگ و دستاوردهاي فرهنگ غربي در جامعه و حاكميت جدّي فرهنگ ديني در تار و پود و در زندگي فردي و اجتماعي افراد جامعه است.
در بينش اسلامي، انسان موجودي است كه خداوند متعال گرايشهاي فطري را در سرشت او به وديعت نهاده است. اين گرايشها در تمام زمانها و در تمامي مكانها تجلّي مييابند. از جمله امور فطري، كمال خواهي و آخرت گرايي در انسان است. بررسي سير تحولات اجتماعي انسانها نشان ميدهد كه اعتقاد به زنده شدن و بازگشت مردگان از ديرزمان در تمامي جوامع بشري وجود داشته است و هر يك متناسب با اعتقادات خويش براي زندگي پس از مرگ چاره انديشي كردهاند.
معمولاً با بالا رفتن سن آدميان، زمينه بيداري اين گرايش بيشتر فراهم ميآيد؛ به طوري كه اغلب افراد كهنسال در اواخر عمر به ياد مرگ و قيامت ميافتند و تلاش ميكنند با تمهيدات گوناگون و استفاده از امكانات و سرمايههاي خويش براي زندگي اخروي خود توشهاي برگيرند. نكته قابل توجه آن است كه بايد با بهرهگيري از روشهاي آموزشي و تربيتي مختلف گرايش به معاد را از دوران پيري به ميانسالي و دوره جواني كشاند؛ به طوري كه جوانان بتوانند با نگاه به آخرت و التزام عملي به ثواب و عقاب اخروي براي زندگي خويش تصميم گيري نمايند. در صورت بروز چنين پديدهاي چنان تحولي در جوانان به وجود خواهد آمد كه نمونه بارز و زيباي آن را در دوران جنگ تحميلي مشاهده كرديم و شهيدان عزيز، با ايمان به قيامت و باور به حساب و كتاب آن، نرد جان باختند و به لقاءالله پيوستند.
تبيين دقيق و صحيح اعتقاد به معاد با استفاده از روشهاي مؤثر آموزشي و تربيتي و در قالبهاي جذاب هنري و فرهنگي در بيداري نقش تعيين كننده دارد. سرمايهگذاري براي آموزش كودكان و
بيان سطحي و تكراري معارف الهي در برخي از محافل و مجالس و رسانههاي گروهي، سبب اشباع كاذب در بعضي از جوانان شده است و آنان انگيزه و نياز جدّي به درك و فهم معارف اسلامي، و از جمله مباحث مربوط به معاد، در خود احساس نميكنند.
نوجوانان و جلوگيري از نفوذ فرهنگ مخرب غربي به اين مناطق (توسط رسانههاي بيگانه و خودي!) و نيز اعزام معلمان و مبلغان كارآمد و باورمند به قيامت در بيداري فطرتها و تنوير افكار نقش تعيين كننده دارد. هم چنين هماهنگي رفتار و گفتار معتقدان و مبلغان معاد، زمينه تقويت گرايش فطري مردم به حيات اخروي را بيش از پيش فراهم ميآورد و از تعارضهاي احتمالي جلوگيري ميكند. برگزاري نشاط انگيز مراسم عبادي و عرفاني و جلوگيري از برنامههاي مذهبي كسالتآور، خستهكننده (و حتي محرف و منحرف) ميتواند در ايجاد رغبت به سوي معارف الهي و تقويت رابطه عاطفي با تعاليم آسماني نقش مؤثر ايفا كند.
يكي از روشهاي بسيار مؤثر در گسترش اعتقاد به معاد، زنده نگه داشتن «ياد مرگ» در جامعه است. پذيرش اين پديده طبيعي و قبول حتمي بودن مرگ قبل از فرا رسيدن آن، زمينه را براي پذيرش تعاليم آسماني و زندگي در راستاي اهداف و برنامههاي ديني آماده ميسازد. به همين دليل، در آيات و روايات به زنده نگه داشتن ياد مرگ و اثرات سازنده و تعاليبخش آن تأكيد فراوان شده و احاديثي همانند «اِكْثروا ذِكرَ المَوت» و «اِستَعِدّوا بالمَوت» احاديث فراوان و متواتري در اين زمينه وارد شده است.5
تأكيد بر قابل دسترس بودن قبرستان مسلمين و پيشبيني اجر اخروي براي زيارت اهل قبور، محترم بودن جنازه مسلمين و اصرار بر كفن و دفن مناسب، تشييع جنازه و اذكار مربوط به آنها، برپايي مراسم ويژه و برگزاري مجالس تذكار، وعده ثوابهاي فراوان اخروي براي آنها، همه و همه در اين راستا قابل توجيه و تفسير ميباشد كه «ياد مرگ» و موقت بودن زندگي دنيوي و پايداري زندگي اخروي بايد در جامعه زنده باشد و به صورت مشهود و ملموس ارائه شود. خوشبختانه در دو دهه گذشته، نمود عيني و بارز اين تحول آفريني را در تشييع جنازه مطهر شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي شاهد بودهايم كه پيكر مقدس آن «زندگان جاويد» نيز طراوت و شادابي خاصي در زندگي «مردگان زنده» به وجود ميآورده است و عطر روحبخش پويايي و تعالي را در فضاي جامعه ميپراكنده است.
نكته قابل تأمل آن است كه زندگي براساس فرهنگ غرب ميتواند اين اثر بخشي را از پديده «مرگ» و آثار مترقب بر آن بگيرد. چنان كه در شهرهاي بزرگ و در زندگي آپارتمان نشيني و شهر نشيني مواردي از آن، هر چند اندك اما قابل توجه، به چشم ميخورد كه قبرستانها به دلايل قابل قبول يا غير قابل قبول از شهر دور شدهاند و مردگان نيز با سفارش تلفني به خاك سپرده ميشوند! زنده بودن ياد مرگ، اشتياق به زندگي اخروي را ايجاد ميكند و اين اشتياق زمينه رشد فضايل اخلاقي و دوري از رذايل نفساني را موجب ميشود. قرآن كريم با نداي «فَتَمَنّوا المَوت اِنْ كُنْتُم صادِقين»6 مؤمنان واقعي را از غير مؤمنان با ملاك اشتياق به مرگ تمييز ميدهد و حضرت علي(ع) با فرياد «وَالله لابنُ اَبي طالِب آنس بِالمَوت مِنَ الطِفل بَثَدي اُمِهِ»7 رمز خداجويي و كماليابي خويش را تبيين ميكند.
امام صادق ـ عليه السلام ـ در اثرهاي زنده نگهداشتن «يادمرگ» ميفرمايد:
«ذِكرالموتِ يُميتُ الشَهواتِ و يَقلعُ مَنابِت الغَفلَة و يُقوّي القَلبَ بِمَواعِدِالله وَ يُرق الطَبع وَ يُكسر اَعلام الهُدي و يَطفيء فارالحرصِ وَ يحقرُ الدنيا؛8 ياد مرگ شهوتها را ميميراند و ريشههاي غفلت را از بين ميبرد و قلب انسان را با وعدههاي الهي محكم ميگرداند و روحيه انسان را رقيق و لطيف ميسازد و نشانههاي هوا و هوس را ميشكند و آتش حرص را خاموش و دنيا را در چشم انسان كوچك ميسازد.»
پيامبر اكرم(ص) در تأثير تشييع جنازه بر ياد مرگ و اعتقاد به آخرت فرمودند:
«وَاتّبِعُوا الجَنائِز تذكركُم الآخِرَة؛9 مردگان را تشييع نماييد كه اين امر شما را به ياد آخرت مياندازد.»
با عنايت به نكات فوق، ضرورت دارد با برنامهريزي دقيق نسبت به زنده نگهداشتن «ياد مرگ» در جامعه اقدام شود. نزديك و سهل الوصول كردن قبرستانها، زنده داشتن ياد شهدا و بزرگان با استفاده از برنامههاي هنري و فرهنگي، استفاده از نمودها و سمبلهاي هشدار دهنده و آموزنده در معماري شهري، تسهيل و آموزنده نمودن برگزاري مراسم كفن و دفن و تشييع جنازه و مجالس يادبود متوفيان، جلوگيري از انتشار و پخش برنامههاي لغو و لهو و لعب در رسانههاي گروهي و ارتباط جمعي، آموزش دقيق و كارشناسانه اثرهاي ياد مرگ به جوانان و نوجوانان، تبليغ شوق انگيز و نشاط آور ياد مرگ در مجالس و محافل فرهنگي و تبليغي و... از جمله راه كارهايي است كه در صورت اجراي دقيق، به دست معتقدان واقعي به قيامت و زندگي اخروي ميتواند آثار مطلوبي در جامعه بر جاي گذارد.
فرد آلوده به گناه و اسير هواهاي نفساني نميتواند اعتقاد به معاد را در خود رشد دهد و جامعه مبتلا به وسوسههاي شيطاني نميتواند بستر مناسب براي تعميق باورهاي ديني و ايمان به قيامت باشد. پس بايد نسبت به تهذيب فرد و پالايش جامعه از گناه و فساد اقدام نمود.
بهترين زمان براي تهذيب و تزكيه افراد، سنين كودكي و نوجواني است، زيرا كودكان و نوجوانان در مناسبترين دوران يادگيري و ماندگار خواهد بود؛ العِلمُ في الصَغَر كَالنَقش فِي الحَجَر. آموزش و پرورش پويا و موفق ميتواند زمينه تربيت انسانهاي دينباور و معتقد به قيامت را فراهم آورد. لذا سرمايهگذاري در اين نهاد اجتماعي و به كارگيري نيروهاي توانمند و مجرب در آن، زمينهساز تربيت انسانهاي مطلوب خواهد بود.
در پالايش و پيرايش جامعه از آلودگيها و كژيها فعاليتهاي تبليغي و هنري نقش مؤثر و سازنده دارد. نكته قابل تأمل در اين زمينه آن است كه: هر چند در اصلاح جامعه، اصالت با ايجاد «مصونيت» است و بايد با فعاليتهاي آموزشي و تربيتي صحيح، افراد جامعه را در برابر گناهان و وسوسههاي شيطاني مصون ساخت، ليكن ايجاد «محدوديت» براي سالمسازي جامعه ضروري و اجتناب ناپذير است. اگر در جامعهاي فيلمهاي ضد اخلاقي به راحتي رد و بدل شود، مجلات و عكسهاي مبتذل و نامناسب توليد و توزيع شود، رمانهاي سكولاريستي به سهولت منتشر گردد، مواد مخدر به راحتي مبادله شود و... آسيبپذيري شدت خواهد يافت و تربيت ديني به سختي گسترش مييابد. به همين دليل، مولاي متقيان حضرت علي(ع)، الگوي حاكمان اسلامي، براي تحكيم حكومت ديني در يك دست «نهج البلاغه» و در دست ديگر «ذوالفقار» داشت تا با گسترش «مصونيت» و ايجاد «محدوديت» زمينه را براي رشد باورهاي ديني و اعتقاد به قيامت فراهم آورد.
همان گونه كه در جزء دوم بخش موانع گذشت، عدم پاسخگويي روشن و جامع به سؤالات مطروحه در زمينه دنياپرستي، دنيا خواهي، آخرت گرايي، مال اندوزي، توسعه اقتصادي، عدالت اجتماعي و... از ديدگاه مكتب توحيد، سبب ميشود افراد جامعه پاسخ خويش را در مكاتب اقتصادي رايج جستجو كنند كه اين مكاتب نيز بر اساس انديشههاي اومانيستي و سكولاريستي، انسان را «اين دنيايي» ميدانند و ميل به آخرت و آخرتگرايي را در او ضعيف و نابود ميسازند. از مجموعه آيات و روايات ميتوان نكات زير را در زمينه نگرش اسلام به دنيا و آخرت و روابط بين آنها برداشت نمود:10
در انديشه اسلامي، دنيا و آخرت دو امر جدا از هم و رو در روي يكديگر نيستند، بلكه هر يك مرحلهاي از مراحل هستي محسوب ميشوند.
ارتباط اين دو جهان؛ همانند ارتباط ظاهر و باطن شيء واحد است كه با عبور موفقيتآميز از دنيا ميتوان به سعادت اخروي دست يافت. رسول اكرم(ص) ميفرمايد: «الدّنيا مزرعة الآخرة.» و امام علي(ع) فرمودند: «الدنيا دارُ مَجازٍ لا دارُ قَرارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَركُم لِمَقَركُم.»11
رهبانيت و اعراض از دنيا با جهان بيني و فلسفه خوش بينانه اسلام درباره هستي ناسازگار است و اين نوع آخرت گرايي انحرافي در بينش اسلامي مطرود است. پيامبر اكرم(ص) صريحا فرمودند: «لا رُهبانية في الاسلام.»12 در نتيجه، كاهلي، تنبلي، سربار ديگران بودن، در تهيدستي خودساخته فرو رفتن در اين مكتب مذموم است.
زهد اسلامي بيانگر انتخاب زندگي ساده و بيتكلف و پرهيز از تجمل و لذت گرايي است. زاهد واقعي سعي ميكند ملاكها و ارزشهاي آن جهاني را وارد زندگي اين جهاني كند و مسؤوليتهاي اجتماعي را به نحو مطلوب انجام دهد.
تضاد دنيا و آخرت و دشمني آنها با يكديگر و به منزله مشرق و مغرب بودن آنها نسبت به هم13 همه مربوط به جهان دل و ضمير انسان و دلبستگيها و وابستگيهاست. به بيان ديگر، دنياپرستي و مادهگرايي و در اسارت وابستگي و علائق دنيوي بودن قبيح و مذموم است؛ «حب الدّنيا رأس كل خطيئة.»
توسعه در انديشه ديني منحصر در بعد اقتصادي نيست، بلكه شامل تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي ميشود. در نتيجه، جامعه اسلامي بايد نسبت به بهرهوري مطلوب از مواهب الهي و دستيابي به توسعه همه جانبه تلاش نمايد. و فقر و تهيدستي را از بين ببرد.
آباداني و سازندگي جامعه بايد در راستاي تحقق اهداف اجتماعي اسلام كه همان برقراري عدالت و قسط اجتماعي است، ساماندهي شود كه هدف ارسال پيامبر الهي نيز دستيابي به قسط و عدالت اجتماعي است؛ «لَقَد اَرسلنا رسلنا بِالبَيّناتِ و اَنزلنا مَعَهُم الكتابَ وَالميزانَ لِيَقُوم الناسُ بِالقِسط.»14
با عنايت به نكات فوق، ميتوان نتيجه گرفت كه در مكتب حياتبخش اسلام، انسانها موظفاند با كار و تلاش، زمينه سازندگي دنيا و آخرت خود را فراهم آورند، ليكن وابسته و اسير علايق دنيوي نباشند. دنيا را معبر و خانه موقت زندگي براي دستيابي موفق به آخرت و سراي جاويدان بدانند. هر مسلمان وظيفه دارد با تمام توان كار كند و از راه حلال سرمايه و ثروت به دست آورد، ليكن وابسته به ثروت خود نباشد و تمام مال و ثروت را براي خود و خانواده خود نخواهد، بلكه با مال خود آخرت خويش را آباد سازد.
چنان كه امام مجتبي(ع) در وصاياي خود ميفرمايند: «كُنْ لِدُنياكَ كاَنَّك تَعيشُ ابدا و كُن لآخِرَتِكَ كاَنَّكَ تَموتُ غَدا.»15
هم چنين امام كاظم (ع) در سفينة البحار به نقل از تحف العقول ميفرمايند:
«لَيس منّا مَن تَرَكَ دُنياهُ لِدينه أو تَرَكَ دينَهُ لِدُنياهُ.»16
بنابراين، اگر كليه مراكز و نهادهاي تبليغي و فرهنگي تلاش نمايند تا تصويري منطبق بر برداشتهاي فوق از دنيا و آخرت و رابطه بين آنها در جامعه ارائه نمايند، اين ذهنيت ضمن ايجاد پويايي و تحرك و سازندگي، از غفلت نسبت به آخرت و معاد جلوگيري ميكند و ياد مرگ را زنده نگه ميدارد. علاوه بر اين، اگر كليه فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي و قانونمنديها و ساماندهيها بر اساس برداشتهاي مزبور صورت پذيرد، زمينه ايجاد فقر و تهيدستي و يا استغنا و ثروت اندوزي در افكار فردي و جمعي از بين ميرود.
اين برداشت از پيدايش فاصله طبقاتي و جنگ فقر و غنا در جامعه جلوگيري ميكند و بستر اجتماعي را براي اجراي احكام الهي و رويش شكوفههاي دينباوري مستعد ميسازد. در غير اين صورت، تقويت معرفت ديني و روحيه آخرت گرايي با سختي مواجه خواهد شد كه امام علي(ع) آن شهيد عدل و عدالت فرمودهاند: «العَدلُ حياةُ الأحكام.»17
اين گونه برداشتها كه به صورت پراكنده در كتب متعدد وجود دارد، بايد به دست دين شناسان آشنا با دنيا و صاحب نظران دينباور به صورت يك «نظام فكري و علمي» تدوين و عرضه شود و سرلوحه كليه برنامهريزيها و سياست گذاريها قرار گيرد تا برنامههاي توسعه و برنامههاي آيندهنگر (مانند برنامه 1400 و يا برنامه فقرزدايي) مبتني بر اين نظام فكري تدوين و اجرا شوند.
نظريه پردازان توسعه، معتقدند براي دستيابي به توسعه بايد «توليد» بالا برود و سرانه توليد ملي افزايش يابد و براي رشد توليد بايد «مصرف» افزايش پيدا كند. در نتيجه، مردم بايد «بيشتر» و «متنوعتر» مصرف كنند تا توليد كنندگان داخلي و خارجي «بيشتر» توليد كنند و چرخه اقتصاد به گردش درآيد و «توسعه» حاصل شود.
1 ) سير تحول قرآن، ص165.
2 ) همان، ص161.
3 ) اصول كافي، جلد دوم. امام صادق(ع) از قول حضرت عيسي ميفرمايند: دوستان شما بايد كساني باشند كه عمل آنها شما را به آخرت ترغيب و تشويق نمايد.
4 ) سوره شمس، آيه 8. پس خداوند پاكيها و ناپاكيها را به نفس انسانها الهام كرد.
18 ) ر. ك : ميزان الحكمة، باب الموت 499، اجل 4، برزخ 35؛ بحارالانوار ج6 و 81.
19 ) بقره(2) آيه94 و سوره جمعه (62) آيه 6 و 7. پس تمناي مرگ كنيد اگر راست ميگوييد.
20 ) محمد عبده، نهج البلاغه، ص41، خطبه5. به خدا قسم فرزند ابيطالب به مرگ مأنوستر است از فرزند به شير مادر.
21 ) بحارالانوار، ج6، ص133؛ ميزان الحكمه، ج9، ص245.
22 ) نهج الفصاحه، كلام1993.
23 ) در تدوين برداشتهاي مذكور، از كتب شهيد مرتضي مطهري به ويژه مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي و سيري در نهج البلاغه استفاده فراوان شده است.
24 ) نهج البلاغه، خطبه 201. دنيا خانه موقت است، نه خانه اصلي. پس از خانه موقت براي قرارگاه دائمي خويش توشه برگيريد.
25 ) بحارالانوار، ج15، جزء اخلاق، باب 14.
26 ) نهج البلاغه، حكمت 103.
27 ) سوره حديد(57)، آيه 24. ما پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و كتاب و ميزان به ايشان داديم تا مردم به قسط قيام كنند.
28 ) وسائل الشيعه، ج2، ص535. و براي دنيايت چنان باش كه گويي جاويدان خواهي ماند و براي آخرت چنان باش كه گويي فردا ميميري.
29 ) از ما نيست آن كس كه دنياي خويش را به بهانه دين و يا دين خويش را براي دنيا رها كند.
30 ) غرر الحكم، ج1، ح440. عدل، حيات احكام الهي است.