مىگويند: سلطان محمود غزنوى براى آزمايش درباريانش كه چقدر به او وفادارند، كاروانى به راه انداخت و صندوق جواهرى را بر شترى نهاد اما در آنرا قفل نكرد. در مسير راه به درّهاى رسيدند او شتر را رَم داد، صندوق برگشت و جواهرات به درّه سرازير شد. سلطان گفت: هر كس هر جواهرى به دستش رسيد از آنِ او باشد، اطرافيان شاه را رها كردند و به سراغ جمع كردنِ درّ و گوهر رفتند.
در اين ميان ديد كه اَياز جواهرات را رها كرده و به دنبال سلطان آمده است. از او پرسيد تو چرا به سراغ جواهرات نرفتى؟ اياز در جواب گفت:
آنگاه مولوى از اين ماجرا نتيجهگيرى كرده و مىگويد:
قرآن از كسانى كه خدا را بخاطر خود مىخوانند و فقط در مشكلات به سراغ او مىروند و در غير آن خدا را فراموش و يا حتى انكار مىكنند، به شدت انتقاد كرده است:
«فَاِذا رَكِبوُا فِى الْفُلْك دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّين فَلمَّا نَجَّاهُمْ اِلىَ الْبرِّ اِذاهُمْ يُشْرِكوُن»(102)
هرگاه بر كشتى سوار و در آستانه غرق شدن قرار گيرند، با اخلاص خدا را مىخوانند، اما همين كه به خشكى پا گذاشتند و نجات يافتند مشرك مىشوند.
به هرحال، كار براى خود، نفسپرستى است. كار براى مردم، بتپرستى است.كار براى خدا و خلق، دوگانهپرستى است. و كارِ خود و خلق را براى خدا كردن، خداپرستى است.
در مناجات مىخوانيم: «اِلهى ما عَبَدْتُك خَوْفاً مِنْ نارِك وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِك بَلْ وَجَدْتُك اَهْلاً لِلْعِبادَة فَعَبْدتُك»(103) خداوندا! عبادتِ من نه از ترس دوزخ و نه به طمع بهشت توست، بلكه بخاطر آنست كه تو را شايسته عبادت و بندگى يافتم پس تو را عبادت كردم.
آرى، اين تجّارند كه به طمع سود كار مىكنند و اين بردگانند كه از روى ترس كار مىكنند، آزادگان و اَحرار بخاطر شكر نعمتهاى الهى او را عبادت مىكنند. چنانكه در كلمات معصومين آمده است:
«اِنَّ قَوماً عَبَدوُا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْك عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْك عِبادَةُ الْعَبيدِ و اِنَّ قَوماً عَبَدوُاللَّهَ شُكْراً فَتِلْك عِبادَةُ الْاَحْرارِ»(104)
به قول حافظ:
در عشق مادى انسان معشوق را براى خود مىخواهد، اما در عشق معنوى، انسان خود را براى معشوق. علىعليه السلام در دعاى كميل مىگويد: «وَاجْعَلْ قَلْبى بِحُبِّك مُتَيَّماً» خداوندا! قلبم را از محبّت خود لبريز كن.
102) سوره عنكبوت، آيه 65. 103) بحار، ج 70، ص 186. 104) بحار، ج 41، ص 14.