روشنفكرمآبي رشد سرطان نوانديشياي است كه به دگرانديشي رسيده است. در جريان تضارب آرا و انديشهها گاهي اين ديگرنماييها مورد توجه قرار گرفته و پاسخهاي عالمانهاي به شبهات اين جريان داده شده است. آنچه در پي ميآيد، نمونهاي از بازآمد يك نزاع تاريخي است که در قالب پاسخ انديشورانة آيت الله سبحاني به پارهاي از شبهه افکنيهاي برخي از روشنفکران ارايه ميشود.
حامد عبد اللهي
روشنفكري همانند بسياري از مقولههاي فرهنگي دستخوش بيماريهاي گوناگون در پيش و پس از زاده شدن، دوران كودكي و بلوغ، شكوفايي و كارآمدي و پيري و فرتوتي است که سرانجام اين بيماري جز مرگ نيست. روشنفكران، گاه در دام كبكان خوشخرام فرنگ افتاده و راه و روش خويش فراموش ميكنند و در برخورد با پديدههاي عيني كه آزمون عملي انسانيت و انديشه و فرهنگ است سر زير برف ميكنند! گاه نيز چنان به شاخ و برگ دين و فرهنگ و مليت و زبان ميتابند كه گويي سخن آخر را بايد از آنان شنيد؛ اما نگاه هوشمندانه به رفتارشان، تنها تقليد را نشان ميدهد كه با واژگان فرنگي و ادبي پوشيده شده! وامگيري از زبان و ادب و فرهنگ ودين براي روشن نشان دادن فكر ـ كه ما چيز ديگري هستيم ـ هميشه به سلامتي و مباركي نبوده و روشنفكر مآبان را ميبيني كه به جاي پاك كردن حساب، از اين شاخه به آن شاخه ميپرند! به حماسههاي رستم واسفنديار و شاهنامه پيله ميكنند، اما براي هشت سال دفاع مقدس، حتي چند سطري نمينويسند! شبي به مولانا و اشعار عرفاني و متون معنوي ميزنند، اما از دود عرفانيشان شمعي فراروي مديريت جامعه نميافروزد. دورهاي به دين و ستارگان آن ميآويزند، گويي ديانت و ولايت در جانشان ريشه دوانده اما دورهاي ديگر، رشتهها را پنبه ميكنند و اساس وحي و رسالت و امامت را ميزنند!
اينان جماعتي هستند كه به هرچه بپردازند، موميايي ميسازند، نه موم شمع براي هدايت! اگر از آنان بپرسي اين كه گفتي با آن كه گفتي نميسازد، ميگويند ما سنگ گور ميتراشيم؛ مرده هركه باشد!
دواي درد اين ناخوشان، نزد عالمان رباني است؛ عالماني كه نه سنگ تحجر به سينه ميزنند و نه سراب تمدن در هاون ميكوبند! كه:
گزاره روشنفكري با وصفي كه گذشت هميشه با مفاهيم آسماني و قدسي درگير بوده است و مقدسمآبي عدهاي هم، هيزم تري است كه جامعه ديندار بدانها فروخته و آتش بيفروغشان را شرر زده است. اين كشمكش، سيري تاريخي دارد كه از دير باز آغاز و به اكنون رسيده و پايان نزديكي براي آن به چشم نميخورد.
در يك سوي چشمانداز به گذشته اين رويكرد، حاج ملا علي كني، ميرزاي شيرازي، شيخ فضلالله نوري، سيد حسن مدرس، ابوالقاسم كاشاني تا مرحوم طباطبايي، امام خميني ، جوادي آملي و مصباح يزدي و شاگردان و همگرايانشان ميدرخشند و در سوي ديگر ميرزاملكم، تقي زاده، نظريه پردازان رضاخان تا مصدق و كسروي و جريان التقاط و روشنفكري در عصر توسعه.
اين داستان ادامه دارد...اما اكنون، بي هيچ گفت افزودهاي مروري داريم بر ديباچه نسخه شفابخشي از يك طبيب: (پاسخ مكتوب آيتالله جعفر سبحاني)
«... اخيراً جناب دكتر عبدالكريم سروش، در فرانسه دربارة مسائل مربوط به تشيع سخنراني كرده است. در اين ميان دانشمند محترم حجت الإسلام آقاي بهمنپور، نقدي بر آن سخنراني نگاشته است؛ ولي گويا پاسخ وي در نظر آقاي سروش مقبول نيفتاده و پاسخي مفصل در سايت شخصياش داده و آنچه فعلاً در اختيار اينجانب است، پاسخ او است. اين ديدگاهها جديد نيست، ولي ميتوانست به كتاب منشور عقايد اماميه كه به زبانهاي گوناگون اعم از فارسي، عربي و انگليسي چاپ شدهاست مراجعه كند. اصولاً مشكل اينگونه نويسندگان اين است كه پيوند خود را با حوزههاي علميه و اسلامشناسان واقعي قطع ميكنند. بنده از شخص آقاي سروش و ديگر دوستاني كه گاهي ديدگاههاي نوي دارند درخواست ميكنم اين نوع مسائل را قبلاً در محافل علمي حوزوي مطرح و آنگاه چكيده گفتوگوها را منتشر كنند. اين دوستان عزيز هرچه هم متفكر و سخنور باشند, در معارف و احكام الاهي تخصص ندارند...»
و اما چكيده آنچه جناب سروش در قالب نكته و پرسش و شبهه ايراد كرده، بدين عرضحال است:
1. زيارت جامعه کبيره، مرامنامه تشيّع غالي است.
2. چگونه ميشود پس از پيامبر خاتم کساني درآيند و به اتکاء وحي و شهود، سخناني بگويند که نشاني از آنها در قرآن و سنّت نبوي نباشد و در عين حال، تعليم و تشريع و ايجاب و تحريمشان در رتبه وحي نبوي بنشيند و عصمت و حجّيت سخنان پيامبر را پيدا کند و باز هم در خاتميت خللي نيفتد؟
3. دانش بي واسطه اکتساب، مقرون به عصمت و حجّت، شيعيان غالي همهاين مراتب سهگانه را براي امامان خود قائلاند. پيامبر خاتم، نميتواند منصبي را به ديگران اعطا و تفويض کند که ختميت او را نقض نمايد و نبوت او را تداوم بخشد.
4. با مفوضّه همصدا شدن و مجلس سور و سرور بر پا کردن و اختيار ارزاق و آجال ساکنان کره زمين و وضع احکام دين را به پيشوايان شيعه دادن و رشته خاتميت را به مقراض امامت بريدن، راهي است که غاليان شيعه قرنهاست رفتهاند و در آن فخري نيست.
5. همين اعتقاد بود که به آيتالله خميني جرأت ميداد تا اختيارات و امتيازات پيامبر و ائمّه را براي فقيهان هم ثابت و جاري بداند و دست نيابت از آستين امامت به در آورد و نظريّه ولايت مطلقه فقيه را با قدرت سياسي درآميزد و تکيه برجاي امامان بزند و حکومتي اتوکراتيک و غيردموکراتيک بنا کند و از جايگاهي قدسي و الهي به تشريع و تقنين بپردازد و مردم را ملزم به اطاعت از خود و گماشتگان خود بداند.
6. شيعيان با طرح نظريه غيبت، خاتميت را دو قرن و نيم به تأخير انداختند، وگرنه همان آثاري که بر غيبت مترتّب است، بر خاتميت هم متفرّع است؛ با اين تفاوت که براي خاتميّت ذاتي رسول، تبيين خردپسندتري ميتوان عرضه کرد تا براي غيبت عرضي و ناگهاني و نا منتظر امام منتظر.
7. «رهاسازي عقل انساني» و «به خود وانهادگي» آدميان را که از برکات خاتميت برشمرده بودم، معنايش اين است که پس از درگذشت خاتم رسولان، آدميان در همه چيز، حتي (و بالاخص) در فهم دين به خود وانهاده شدهاند.
8. اين رهايي از دخالت مستقيم آسمان را شيعيان از دوران غيبت مهدي آغاز ميکنند و ديگر مسلمانان، به گفته اقبال، از هنگام رحلت محمّد «صلي الله عليه و آله» .
9. نزاع بر سر غيبتي که (به اعتقاد شيعيان) در شرايط تاريخي ديگر ميتوانست رخ ندهد و پيشوايي که ميتوانست غيبت نکند و بماند و به اجل طبيعي درگذرد و امام ديگري پس از او درآيد، حاصل چنداني براي دينداري ندارد و بر ضعف و قوت ايمان کسي نميافزايد.
10. جدّ و جهد اين حافظان چه چيز را براي شيعيان محفوظ نگه داشته است که غير شيعيان از آن محروم ماندهاند؟
11. رأي صاحب اين قلم در شرعيّات و فقهيات، پيروي از هر يک از فقيهان، خواه شيعي و خواه غير شيعي، مجاز و مجزي است.
12. گرفتم که به گمان شما صفويّت و بابيّت و بهائيّت، همه قرائتهاي غلط از مهدويت باشند، آيا شما ولايت مطلقه فقيه را هم قرائت غلط و سوء استفاده از مهدويت ميدانيد؟ و اگر کسي دانست، درباره او چه ميانديشيد؟
13. تئوري ولايت فقيه را که ديگر نميتوان به پشتوانه چند حديث و روايت برپا داشت. بايد تاريخچه سياسي آن و بسط تاريخي آن و خيل خادمان نادم و خواستاران خروج از حاکميت را هم به عين عبرت نظر کنيم.
14. از مهدويت، هم بيعملي و هم عملگرايي، هم اعتراض و هم انقراض برون ميآيد. روزگاري شيعيان بهدستور فقيهان خويش و در انفعال کامل، خمس غنائم و معادن را در زمين دفن ميكردند و امروز آيتالله خميني نه تنها دفن خمس را حرام ميداند، بلکه آنرا بودجه حکومت اسلامي ميشمارد.
15. حجّتيّه امروز به هيچ رو حادثهاي بديع و بيسابقه نيست؛ اکابر فقيهان، پيشگامان آن بودهاند.
16. امام علي مگر با رعاياي خود نميگفت از گفتن مقوله حقّي و دادن مشورت عدلي دريغ نورزيد که من برتر از خطا نيستم؟ امّا اينک به نام ناميراي نهجالبلاغه حکومتي در ايران برپاست که حكامش در بي اعتنايي مطلق به شيوه علي«عليه السلام» برتر از سؤال و انتقاد نشستهاند و از رعايا جز انقياد و اطاعت نميطلبند.
17. امروز هنر حکّام ما اين است که مردم را به لکنتزبان دچار کنند، مبادا مدّعي حقّي شوند.
18. مرا از همکاران مؤثر در پديد آمدن اين نظام خواندهايد. ننگي ندارد، امّا مبالغت و مطايبت هم حّدي دارد. من يک سرباز پياده فرهنگيام با شناسنامه کوچک مقاومت و سابقه کوتاه مشاورت و آن افسر افتخار براي اين سر سودايي سخت سنگين است.
گفتيم كه اين دردنامه را نسخهاي پيچيدهاند. اكنون چكيده آن:
1. همه مسلمانان خاتميت پيامبر گرامي «صلي الله عليه و آله» را از ضروريات اسلام شمردهاند.
2. مقصود از خاتميت اين است كه پس از رسول گرامي، ديگر پيامبري نخواهد آمد و باب وحي تشريعي به روي بشر بسته شده است و بر هيچ انساني، وحيي كه حامل تشريع حكمي و تعيين تكليفي و تحليل حرامي يا تحريم حلالي باشد، فرود نخواهد آمد.
3. واقعيتي كه نميتوان در آن ترديد كرد اينكه مدت رسالت پيامبر گرامي «صلي الله عليه و آله» چنان مساعد نبود كه به تبيين تمام مسائل مربوط به عقايد و احكام و وظايف اسلامي بپردازد. براي جبران اين بخش، گروهي به امر الاهي مأموريت يافتند به تبيين آنچه پيامبر به توضيح آن نائل نيامده است، بپردازند. اين گروه همان عترت رسول گرامي «صلي الله عليه و آله» است كه در حديث متواتر، همتراز و عدل قرآن و يكي از دو ثقل معرفي شدهاند.
4. پيشوايان معصوم t احاديث را (بدون واسطه يا از طريق پدران بزرگوارشان) از رسول خدا اخذ و براي ديگران نقل ميكنند.
5. امير مؤمنان«عليه السلام» در تمام دوران بعثت پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» با آن حضرت همراه بود و بدين جهت توفيق يافت احاديث بسياري را از رسول خدا در كتابي گرد آورد.
6. امامان معصوم قسمتي از احكام الاهي را كه بر پيامبر گرامي نازل شده از كتاب خدا و سنتهاي موجود استنباط ميكردند؛ استنباطي كه ديگران را ياراي آن نبوده است.
7. «الهام» به پيامبران اختصاص نداشته و در طول تاريخ، گروهي از شخصيتهاي والاي الاهي از آن بهرهمند بودهاند. قرآن از افرادي خبر ميدهد كه گرچه پيامبر نبودند، اسراري از جهان غيب بر آنها الهام ميشد و قرآن به برخي از آنها اشاره دارد. اين افراد داراي «علم لدنّي» بودهاند.
8. انشاي احكام جديد، ناقض خاتميت است، ولي اخبار از احكامي كه بر قلب پيامبر فرود آمده تأييد خاتميت و نشانه آن است. شگفت اينجا است كه افرادي الهام به مادر موسي را يا سخن گفتن فرشتگان با مريم يا همسر ابراهيم را كه همگي در قرآن آمده است، ميپذيرند، امّا در سخن گفتن فرشتگان با امامان معصوم و آگاه كردن آنها از احكامي كه پيشتر تشريع شده است، دچار ترديد و اعتراض ميشوند!
9. اصول « تداوم وحي نبوي و اعتقاد به پلوراليسم ديني و صراطهاي مستقيم» هرگز با ختم نبوت و انقطاع وحي سازگار نيست؛ « تجربه نبوي يا تجربه شبيه به تجربه پيامبران، كاملاً قطع نميشود و هميشه وجود دارد(سروش، نشرية آفتاب: ش15, ص69) پلوراليسم به معناي وسيع كه «همه اعتقادات صحيح است» چگونه اعتقاد شيعه را در باب مرجعيت علمي امامان، خط كج و شكسته ميبيند؟
10. نظريه قبض و بسط در فهم شريعت، با خاتميت سازگار نيست. هرگاه فرض كنيم انديشهها و گزارهها در حال تبديل و دگرگوني است، مسأله خاتميت نيز يكي از گزارهها است كه بايد در پرتو دگرگوني در گزارهها دگرگون شود.
11. درست است كه پيامبران سه ويژگي [دانش بيواسطه اکتساب، مقرون به عصمت و حجت] را دارند، ولي افزون بر آن، ويژگي چهارمي نيز دارند كه در امامان نيست؛ آنها داراي منصب نبوت و صاحب شريعتند و وحي الاهي بدان جهت بر آنان نازل شده است كه آنان آورنده شريعت و پايهگذار آن هستند، ولي امامان فاقد ويژگي چهارماند؛ يعني نه منصب نبوت دارند و نه صاحب شريعت هستند. آنها بر اثر عنايات الاهي، بازگوكنندگان شريعتند. هر نبي اين سه خصوصيت را دارد؛ ولي آن گونه نيست كه دارندگان اين سه ويژگي، نبي باشند.
12. درباره علم لدني ميتوان گفت، چه بسا بر قلب نوراني انسانهاي وارسته، حقايقي از عالم بالا الهام ميشود و دريافت خود را اكتسابي نميدانند، ولي هرگز پيامبر نيستند.
13. عصمت از ويژگي انحصاري نبوت نيست. مريم عذرا به حكم قرآن(آل عمران(2):42) پيراسته از گناه بود، ولي هرگز نبيّه نبوده است.
14. حجيت سخن، ملازم با نبوت نيست؛ به گواه آن كه حكم خرد بر همگان حجت است، ولي خرد نبي نيست.
15. چه اشكالي دارد خدا گروهي را آموزش دهد تا آنچه را بر صاحب شريعت فرو فرستاده ولي زمان، مهلت تبيين آن را نداده است، به مردم ابلاغ كنند و به مردم بگويد گزارش آنان از صاحب شريعت بر شما حجت است؟ آيا چنين موهبت الاهي محال است؟!
16. مسلمانان جهان دو مدال افتخار دارند كه پاسداري از آنها به عهده امامان بوده است ؛ الف: قرآن مجيد كه قرائت رسمي از قرآن به روايت حفص از عاصم، از قرائت عليبن ابيطالب«عليه السلام» برگرفته شده است. ب: سنت پيامبر اكرم «صلي الله عليه و آله» كه به وسيله كتاب علي و احاديث وي و احاديث امامان كه به پيامبر متصل اند، محفوظ مانده.
17. عقايد شيعه سراسر تنزيه خدا از تجسيم و وصف او به عدل و داد است؛ ولي در عقايد طرف مخالف، اعتقاد به تجسيم و جهت و عدم پيراستگي خدا از عدل، فراوان ديده ميشود.
18. انتظار از ولي غايب، بهسان ولي حاضر، دور از انصاف است؛ ولي او در عصر غيبت مانند مصاحب موسي كارهايي صورت ميدهد كه افراد عادي از آنان آگاه نيستند.
19. عقل يكي از ادله چهارگانه است كه فقه شيعه بر آن تأكيد ميكند، ولي مهم، تبيين قلمرو عقل است. عقل در مورد عقايد، حجت بلامنازع است و همگان به ديده احترام به آن مينگرند؛ امّا در مورد احكام عملي و فرعي فقط در محدوده خاصي كه به نام حُسن و قُبح عقلي معروف است، ميتواند حجت باشد و در غير اين دو مورد، عقل بشري بايد تا روز رستاخيز از وحي الاهي بهره بگيرد و هر نوع انديشه و گزارهاي در غير اين دو مورد از حكم الاهي سرچشمه نگيرد، قرآن آن را حكم جاهلي مينامد.
20. وانهادن زندگي فردي و اجتماعي انسان برعهده عقل جمعي نتيجهاي جز «آنارشيسم معرفتي» ندارد. امروز نحلههاي گوناگون اعم از مادي و معنوي، سوسياليسم و كمونيسم و ليبراليسم و اگزيستانسياليسم، هر كدام مدعي رهبري جامعه و ترسيم راه و رسم زندگي است؛ ولي اين عقول جمعي تاكنون نتوانستهاند در الفباي اقتصاد به وحدت كلمه برسند تا چه رسد در هدايت بشر.
اكنون چند نكته و پرسش ميماند كه بايد در كنار اين درد و نسخه، يادآور شد:
1. در احكام فقهي برادران اهل تسنن مواردي خلاف فرمايش پيامبر خدا ديده ميشود، مثل: «متعتان كانتا في عهد رسولالله و انا احرمهما». اكنون چگونه ميتوان عمل به فتاواي هر مكتبي را مجزي دانست؟
2.گروهي از مسلمانان براي توجيه رفتار حاكمان خود دست به تحريف تاريخ و پايين آوردن شأن رسولالله زدهاند و ميگويند «اولوا الامر» ولو با قهر و غلبه به قدرت برسد، اطاعت از او واجب است و اگر مرتكب كبيره شود، حد بر او جاري نميشود. چون نماينده خدا بر روي زمين است ! در حالي كه امام حسين«عليه السلام» هر آنچه داشت براي پاكسازي دين پيامبر از آلايشها در طبق اخلاص نهاد. آيا اين جد وجهدها در راستاي حفظ دين نيست؟
3. شريعت پيامبر با حديث معتبر ثابت ميشود. احاديث معتبر و صحيح السند در باره اهل بيت عليهم السلام مثل (انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد المدينه و الحکمه فلياتها من بابها) كه مورد قبول هر دو گروه شيعه وسني است، چه جايگاهي دارد؟ آيا از ذاتيات دين نيست؟
4. امامان، حافظان ديناند، نه نگهبانان تشيع ! حواريون عيسي نيز در همين جرگهاند؛ يعني پاسداران و مرزبانان ديناند، نه فرقه و گروه خاص.
5. خالي نبودن زمين از حجت و ادامه آن بعد از ختم نبوت، تضعيف آن است يا تقويت آن ؟
6. حجت دروني (عقل) و حجت بيروني (امام و پيامبر) رو در روي هم اند يا مؤيد و ياور هم؟
7. مقام امامت به فرموده قرآن از مقام نبوت بالاتر است؛ مثل حضرت ابراهيم و حضرت مصطفي «صلي الله عليه و آله» كه علاوه بر مقام نبوت به مقام امامت نيز نايل آمده بودند.
8. تضعيف امامت و مقام اهل بيت كه فضايلشان در كتب معتبر اهل سنت نيز آمده است، با كدام هدف صورت ميگيرد؟
9. اجر رسالت، مودت اهل بيت است و نيت شيعه از شفاعت و توسل، طبق زيارت جامعه كبيره، تقرب به خداست.
در پايان بايد گفت آنچه باعث تعارض اين طيف روشنفكري با روشن انديشي دينمدارانه ميشود، مشكلي است كه اعتقادات پاك مردم به مقدسات با بي اعتقادي آنان به دستيافتهها و بافتههاي اين جريان دارد.
مشكل مردم، بيسوادي و ناداني نيست؛ مسئله، ناهمخواني اعتقادات ناب مردم است با حرفهاي هضم ناشدني دستهاي به نام روشنفكر!
در اين ميان، عالمان رباني، هم پاسدار ديناند در برابر تحجر و مقدس مآبي و هم نگهبان آن در برابر فرنگيمآبي و روشنفكرنشاني!