سيّدمحمّد باقر حجّتى بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله ربّ العالمين، والصلوة والسلام على سيّد الأنبياء والمرسلين، وعلى أهل بيته الطيبين، سيّما بقيةِ الله فى الأرضين.
بسم الله الرحمن الرحيم. إنّا أعطيناك الكوثر، فصلّ لربك وانحر، إنّ شانئك هو الأبتر.
نخست، قِرانِ سعدِ افتتاحِ مؤسسه فرهنگىِ «دارالحديث» با زاد روزِ فرخنده كوثر و مهترِ زنانِ عالم را به همه شما حضارِ ارجمندِ اين محفلِ شريف، تبريك و تهنيت مى گويم.
هرچند مرا فرمودند تا درباره «دانشكده علوم حديث» گزارشى به عرض عزيزان برسانم، امّا سزا مى بينم كه پيشاپيشِ اين گزارش، گفتارى فشرده به عنوان مقدّمه پيشكش كنم؛ گفتارى در باب «كتاب»، «سنّت» و «حديث».
حديث معصومان(عليهم السلام) ـ كه در واقع مفسِّر و بيانگر و گوياى تفصيل و تشريحِ كليّاتى است كه در قرآن كريم آمده است ـ از ارزش و اهميتِ والايى (همپاى قرآن كريم) در استنباط احكام و قوانين و شريعت و فرهنگ اسلام برخوردار است. منتها تفاوتهايى ميان اين دو منبعِ استنباط وجود دارد كه به برخى از آنها اشارت مى رود:
قرآن كريم، منبع و مأخذى است كه ـ علاوه بر اهتمام به نگاهبانىِ از آن در گنجورِ حافظه مردمِ معاصرِ با رسولِ خدا ـ همزمان با حياتِ پيامبراكرم(ص)، كتابتِ آن توسطِ كُتّاب وحى، به مدد صيانت از كيانِ اين كتابِ آسمانى آمد، و مشيئتِ الهى اقتضا كرد كه اين دو عامل، همزمانِ با نزولِ قرآنِ كريم، دست به دست هم دهند تا دست نخورده ترين نبشتار در تاريخ بشريّت (از آغازِ آفرينش انسان تا پايان و نهايتِ هستى و جهان)، حيثيت و تماميت و مصونيت و اعتبارِ خود را حفظ كند. و لذا از ديدگاه همه علماى فريقين، كمترين دستبردى به اين كتاب، راه نيافته است؛ و حتى يك حرف و كلمه كه از آنِ غيرخدا باشد، در آن وجود ندارد، و در آن هيچ گونه تقديم و تأخيرى پديد نيامده است.
قرآن كريم در ميان همه كتب و صحف آسمانى، از نظر مصونيّت و آسمانى بودن و اينكه كمترين تحريف بدان نفوذ نكرده (و حرف و كلمه اى از آن كاسته نشده و حرف و كلمه اى از سوى بشر بدان راه نيافته و بدان افزوده نگرديده)، كتابى است منحصربه فرد كه براى آن از گذشته بسيار دور و تا ابد نظيرى نمى توان سراغ كرد.
امّا حديث ـ كه بازگوكننده قول و فعل و تقريرِ معصوم(ع) است ـ نمى توانست چنين پايگاه مطمئن و موثّقى را براى خود احراز كند؛ زيرا معصومان(ع) داراى آنچنان قداست و مصونيت از خطا و لغزش مى باشند كه تمام پديده هاى وجود مقدّسشان، سنّت و اسوه هايى در خورِ اتّباع و پيروى است. گفتارِ آنها، كردارشان، و حتّى سكوتِ آن حضرات در برابرِ اعمال و كردارهاى ديگران ـ كه از شوائب اعمالِ عادى و تقيّه رهيده بود ـ بايسته و شايسته مى نمود تا مردم از آنها رهنمود برگيرند. امّا امكان نداشت كه همه اين پديده هاى وجودى، به صورتِ مكتوب و نوشته درآيد.
در محدوده يك روز از زندگانىِ پيامبر اكرم و معصومين(ع)، دهها پديده گفتارى و كردارى و سكوتهاى امضايى روى مى داد؛ پديده هايى كه بايد آنها را سنّت تلقى كرد. اين جريان گسترده، مربوط به ساعاتِ معدودِ شبانه روزىِ يك معصوم است، تا چه رسد به ماهها و سالها و قرنها زندگانى آنان كه ثبت و ضبط مقدارِ اندك يا شمارِ قابلِ توجهى از چنان بسيارى در نبشتارها ـ همزمان با حيات آنها ـ امكان پذير نبوده است. بنابراين، احاديثى كه بتواند سنّتِ معصومين(ع) را بازگو كند، از دهها هزار رقم، بسى فراتر مى رود كه از قيد و كتابت نصيبى نداشتند، و صرفاً اين حافظه ها بودند كه در جهت نگاهدارى و نگاهبانى از آنها ايفاى وظيفه مى كردند.
بايد توجه داشت كه اگر احاديثى را مى نگاشتند، نگارنده ها سايه وار همواره همراهِ معصومان(ع) نبوده اند تا توفيقِ نگارشِ سراسرِ آنها نصيبِ آنان گردد. ولى قرآن كريم بلافاصله و يا با فاصله اندكى پس از نزول، كتابت مى شد و حفظِ آن در گنجورِ اذهانِ صحابه نيز به مدد آن مى آمد، و پس از رحلت رسول اكرم(ص)، اين دو عامل (يعنى حفظ و كتابتِ قرآن) به فعاليت خود تداوم بخشيده، لحظه به لحظه رو به گسترش و فزونى مى نهاد و مصاحف بى شمارى به هم رسيد. به همين جهت، قرآن كريم از مصونيتى بى نظير در ميان همه كتب و صحف تاريخ بشر برخوردار است؛ چراكه كتابى است جاويد، با احكامى كه تا به روزِ رستاخيز بايد پايدار بماند و به صورت برنامه اى جامع براى زندگانى همه جوامع انسانى، تا ابد مورد عمل قرار گيرد؛ برخلاف ساير اديان و كتب آنها كه به برهه هايى از روزگار محدود بودند و بايد منسوخ مى گرديدند. و لذا يا اين كتب و صحف از ميان رفتند و يا بدانها تحريفهايى غيرقابل جبران راه يافت.
نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است، اين است كه قرآن و احاديثِ معتبر، به سبب آنكه ريشه در وحى دارند، داراى وجه اشتراك مى باشند؛ زيرا رسول اكرم(ص) در مقام بيانِ حكم، سخنى جز از طريق وحى بر زبان نمى آورد: «إن أقول إلاّ ما يوحى إلىّ».
قرآن و احاديثِ موردِ اعتماد، تفاوتشان در اين است كه قرآن كريم، وحى الهى است در قالب تعبير خداوند متعال؛ و ريخت و بافتِ الفاظ و تعابيرِ آن از آنِ خودِ خداوند است؛ و سخن و تعبير بشرى بدان راه ندارد؛ ولى احاديث، وحى حضرت بارى تعالى هستند، امّا با اين فرق كه در قالب و ريختِ تعبيرِ رسول اكرم(ص)، به مردم ابلاغ شده اند.
براى اينكه قرآن كريم با همان قالبِ تعبيرِ الهى از هرگونه گزند و آسيب مصون بماند، كوششهاى چشمگيرى ـ چه همزمان با نزول آن و چه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) و نيز تا هم اكنون ـ به طور مستمر و بى وقفه معمول گرديده و حتى در نگاهبانى از رسم الخطِّ متداولِ در دورانِ آن حضرت، اهتمام شگرفى در طول تاريخ اسلام، صورت گرفته است. لذا، در قرآنيّتِ قرآنِ موجود ـ چه از نظر الفاظ و تعابير و چه از لحاظ قرائت و حتّى رسم الخطِ آن ـ كمترين ترديد راه ندارد.
امّا در مورد احاديث، بايد يادآور شويم كه با مشكلات و دشواريهاى بى شمارى مواجه هستيم؛ مشكلاتى كه برشمردن آنها فرصت بسيار گسترده اى را درخواست مى كند؛ مشكلاتى پيش بينى شده و مشكلاتى پيش بينى ناشده كه بايد در درازمدّت، جهت بررسى و حلِّ آنها، مساعىِ دانشمندانِ بسيارى مصروف گردد.
مسئله بسيار ساده و آشنا و مأنوسى را به عنوان نمونه و مثال ياد مى كنيم؛ مسئله اى كه گوش ما با آن آشناست و فراوان از آن گفتگو مى كنيم: «حديث قدسى» يا «احاديث قدسيّه».
«حديث قدسى» چيست؟ آيا مى توان در نصوص دينى، تعبير و عنوانِ «حديث قدسى» را سراغ كرد؟ كلمه «حديث»، پيشينه اى بس ديرينه دارد، و سابقه آن را مى توان در لسان صادع شرع(ص) بازيافت؛ ولى با صفت «قدسى»، آيا داراى سابقه اى در نصوص دينى هست؟ و آيا ميان «احاديث قدسيه» و احاديث متعارف، تفاوتى وجود دارد؟ اگر ميان آنها فرق و تفاوتى هست، فارقِ ميانِ آنها چيست؟ ـ عنوان «احاديث قدسيه» را ظاهراً اوّلين بار، محيى الدين بن العربى (م 638هـ.ق) مطرح ساخته است.
محيى الدين در آغازِ كار، چهل حديث از رسول اكرم(ص) را ـ به شرط منسوب بودنِ آنها به خداوند متعال ـ فراهم آورد. آن گاه چهل حديث ديگر را كه از غير پيامبراكرم(ص) بود ـ باز هم به شرط انتسابِ آنها به خدا ـ گرد آورد؛ و براى بارِ سوم، بيست ويك حديثِ ديگر بر آنها افزود. اين احاديث، اولين مجموعه اى است كه «احاديث قدسيه» ناميده شده است.
ـ پس از او، محمد عبدالرؤوف مناوى (م 1035هـ.ق)، كتاب «الإتحافات السَّنية بالأحاديث القدسية» را تدوين كرد، و كار را توسعه داد، و هر حديثى را كه با تعبير «قال الله» آغاز مى شد، به ترتيبِ حروفِ هجا فراهم آورد.
ـ آن گاه سيدخلف بن عبدالمطلب بن حيدر (م1074هـ.ق)، از مشعشعيانِ خوزستان، در اين باره، كتاب «البلاغ المبين» را نگاشت.
ـ سرانجام، محمّدبن حسن، معروف به «شيخ حرّ عامِلى» (م 1104هـ.ق)، كتاب «الجواهر السنية فى الأحاديث القدسية» را فراهم آورد، و آن را به «أخ القرآن» نيز نامبردار ساخت، و كار خويش را در احاديث شيعه بى سابقه اعلام كرده و «ادعيه سِر» را در شمارِ «احاديث قدسيه» آورده است. ادعيه سر، در اصل، عبارت از سى ويك و يا سى ودو دعاست كه براى حوائج خوانده مى شود؛ سلسله اسناد اين ادعيه، به فضل الله راوندى، از استادان ابن شهر آشوب (م 585هـ.ق) مى رسد.
ـ و نيز «الأحاديث القدسية المستخرجة من الصحاح» با اشراف محمّد توفيق عويضه، توسّط مجلس اعلاى مصر، به سال 1394هـ.ق، چاپ و منتشر شده است.
راجع به فرق و تفاوت احاديث قدسى و احاديث متعارف گفته اند: حديثهاى متعارف را گوينده «از زبان خود و از رهگذر وحى» مى گويد؛ در حالى كه احاديث قدسى را «از گفته خداوند متعال و از رهگذر وحى و يا الهام» بازگو مى سازد، و به اصطلاح «بروايةٍ عن الله» آنها را نقل مى كند، و شايد به همين جهت، مرحوم شيخ حرّ عاملى، كتاب «الجواهر السنية» را «أخ القرآن» ناميده است.
اگر اين فرق و تفاوت را پذيرا گرديم، بايد بگوييم نصوصِ دينىِ ما به سه دسته تقسيم مى گردند: قرآن كريم، احاديث قدسى، و احاديثى كه بدون پسوند «قدسى» در مجامع حديثى فراهم آمده اند. در اين صورت بايد گفت الفاظ و تعابيرِ احاديثِ قدسى، عيناً تعابيرِ الهى است. حال، سؤال اين است كه اگر اين تعابير، توسط جبرئيل(ع) به رسول اكرم(ص) وحى شده، با قرآن چه تفاوتى دارد؟ و اگر فقط محتواى آن وحى شده، تفاوت آن با احاديث متعارف چيست؟ به نظر اين حقير، تاكنون، فارقى قانع كننده در اين زمينه ارائه نشده است.
اين مسئله، از مسائل رائج المعامله در احاديث است كه عُلما تاكنون در وثاقت و ماهيتِ آن، نتوانسته اند كار را يكطرفه سازند.
مسائل عديده باريك و دقيق و ظريف ديگرى نيز در مورد احاديث وجود دارند كه سخت به دور از اذهان اند، و يا به دست فراموشى سپرده شده اند، و يا شايد ما هنوز آنچنان كه بايد و شايد، به سراغ مباحثى كه مى بايد در حوزه حديثْ طرح شوند، نرفته ايم.
تأسيس «مؤسسه فرهنگى دارالحديث»، گام بلندى به سوى چنان مباحث ظريف است. تاكنون، قريب به ده هزار عنوان كتاب حديث در كتابخانه اين مجموعه، گردآورى شده است كه احياناً شمار زيادى از اين عناوين، هريك عبارت از مجلّداتى چند مى باشند و پاره اى از آنها (امثال بحارالانوار) از صد مجلّد فراتر و يا اندكى فروتراند. كتابخانه اين مؤسسه، اگر نگويم بى نظير است، با اطمينان مى توانم مدّعى شوم كه در احتوا بر كتب حديث، شايد در دنيا كم نظير باشد.
اين كتابخانه، با شعبى كه در آن پيش بينى شده، پشتوانه «دانشكده علوم حديث» در تحقيقات و پژوهش است و در واقع، بايد كانون پژوهش و تحقيق در مباحث متنوّع حديث تلقّى گردد.
دانشكده علوم حديث كه مركز آموزش مباحث ابتكارى در حديث به شمار است، در آينده نزديك راه اندازى خواهد شد و در آن، علاوه بر آموزشِ مسائلِ گوناگونِ مربوطِ به حديث، تحقيقات و پژوهشهايى جنبى از رهگذر پايان نامه هاى كارشناسى ارشد و دكترى، به جريان خواهد افتاد. إن شاءالله ما هم اكنون و از ديرباز، با انبوهى از احاديث ـ كه گويا ارقامى نجومى را درخواست مى كنند ـ مواجه هستيم و نمى دانيم در برابر احاديثِ آحاد، با تمام انواعِ مربوطِ به آن، چه موضعى را انتخاب كنيم. با توجّه به اينكه ضعفا و مجروحين و متروكين در ميان رواتِ احاديثِ فريقين وجود دارند و در مورد احاديث بى شمارى از آنان كه به كتب و مجامع حديثى ـ اعم از جوامع و مسانيد و معاجم و اجزا و نوادر ـ راه يافته، بحثى آنچنان كه بايسته است ـ چه در حوزه و چه در دانشگاه ـ به ميان نمى آيد. به ويژه راجع به احاديث شيعى و امامى، سعى و كوششى در خور مبذول نگرديده و نمى گردد.
اهل سنت، حتّى پيش از احمد بن حنبل، در مقام پالايش احاديثشان، دست اندركار تدوين كتب و نوشتارهايى مربوطِ به «ضعفاء» شدند و خود احمد بن حنبل را كتابى است درباره ضُعفا. آنان كتابهايى چون «الجرح والتعديل»، «تعديل الميزان»، «المجروحين»، «لسان الميزان» و دهها كتاب ديگر ـ به منظور بازيافتن احاديثِ صحاح از احاديث ثقات و حسان و ضعاف ـ تدوين كرده اند؛ در حالى كه كتب «الضُعفاء» مربوط به رواتِ احاديثِ شيعى، يا ضعيف و مردود شناخته شده و يا بسيار معدوداند، و يا آنكه در خزانه كتب و كتابخانه هاى جمهورى اسلامى ايران و ساير ممالك، ناشناخته ميان قفسه ها هستند و يا در طاقچه ها و غرفه هاى كتابخانه هاى شخصى جاخوش كرده اند و محدّثان را بدانها انس و آشنايى نيست.
زواياى زيادى در بحث مربوط به احاديث وجود دارد كه در اين مجال كوتاه نمى توان آنها را برشمرد. از اين زوايا، نمونه هايى به عنوان مواد درسى در دانشكده علوم حديث پيش بينى شده كه بايد گفت با همه تنوعِ آن، اندكى است از بسيار كه در دوره كارشناسى در مدّ نظر است، و إن شاءالله با تأسيس مقطع كارشناسى ارشد و دكترى در علوم حديث، بايد زواياى ديگرى را پيش بينى كرد و گامهاى بلندترى به سوى شناخت همه جانبه احاديث برداشت.
يكى از فضلاى معاصر، حجةالاسلام عطاردى، خودكفا و به تنهايى توانستند مسانيدى از معصومين(عليهم السلام) را مدوّن سازند كه به چندين مجلّد مى رسد؛ اين كار، خود گامى است به سوى هدفى كه بايد همه فُضلا، آن هدف را پى گيرند.
احاديثِ شيعى، شمارِ بسيار فراوانى را مى پردازد كه در مقايسه با احاديث اهل سنّت، بى اندازه چشمگير و شايان توجّه است. كتاب «الكافى» مرحوم كلينى(رضوان الله تعالى عليه) به تنهايى شامل حدود شانزده هزار حديث است كه رقم اين احاديث، از مجموعِ احاديثِ صحاحِ سته اهل سنّت فزونتر است. گذشته از كتاب «الكافى» و سه كتاب ديگر از كتب اربعه، دهها و بلكه صدها مجامع حديثىِ شيعه در دسترس قرار دارد كه نمونه هايى از آنها، بحارالانوار مرحوم مجلسى و عوالم العلوم شيخ عبدالله بحرانى است؛ مجامعى كه مجلّدات آنها در چاپهاى كنونى از رقم صد، فراتر مى رود.
على رغم آنكه چنان كتابهايى در گردآورى و بررسى و نقد احاديث شيعى فراهم آمده، جا دارد بگوييم هنوز در مورد حديث شيعه و مباحثِ مربوطِ به آن، در نيمه راه و يا بايد گفت در آغاز راه قرار داريم. با توجّه به تحقيقاتى كه ديگران درباره احاديث انجام دادند و با طبع و نشر كتب خطّى، انبوهى از كتب را در دسترس پيروانشان نهادند، ما درباره احاديثِ خود كوششى فراخور روايات معصومين(ع) مبذول نداشته ايم.
با وجود اينكه بيشترين احاديثِ ما نسبت به ديگران، از مجارى پاكيزه تر نقل شده و در پيشانى اَسناد و اسانيدِ احاديثِ ما، ائمه معصومين(عليهم السلام) قرار دارند (كه اهل سنّت، كمترين قدحى در وثاقتِ آنها بازگو نكرده اند) و يا احاديث ما به صحابه اى منتهى مى گردند كه از ديدگاه اهل سنّت بر وثاقت آنان و اطمينانِ به آنها نمى توان آسيبى وارد ساخت، مع هذا در مورد اَسناد و اَسانيد اين گونه احاديث، كارى گشاينده و هموار و آنچنان مؤثّر صورت نگرفته است. دانشكده علوم حديث، نه تنها اين نوع بحث و تحقيق را نُصب العينِ خود قرارداده، بلكه دهها موضوع ديگر را (إن شاءالله) درباره احاديثْ پى خواهد گرفت. مشكلات و معضِلات (و عويصه هايى كه فعلاً جاى بازگو ساختن آنها نيست) تأسيس چنين دانشكده اى را دست كم درخواست مى كرد؛ گرچه سزاست دانشكده هاى متعدّدى در اين باره تأسيس شود.
مقطع كارشناسىِ اين دانشكده، در سه رشته «علم الحديث»، «مصطلح الحديث» و «رجال الحديث» ـ علاوه بر دروس عمومى و پايه1 ـ برنامه ريزى شده است و هر رشته تخصّصى آن، داراى 65 واحدِ درسى اختصاصى (غيرمشترك) است.
در رشته «علم الحديث»، درس فقه الحديث در شش واحد، برنامه ريزى شده كه به طور خلاصه، عبارت از حديث شناسى است. بايد ديد كه آيا در عصر حاضر، در زمينه «فقه الحديث»، تحقيقاتى صورت مى گيرد؟ جواب اين سؤال، منفى است. آيا در دانشگاه و يا در حوزه، در اين زمينه، مطالعات و بررسى جدّى به عمل مى آيد؟ جواب چنين پرسشى جز «نه» چه چيز ديگر مى تواند باشد؟ آيا ما نبايد بدانيم لسانِ حديث در تك واژه ها و تراكيب و مفاهيم خود، بر ساير سخنها چه امتيازى دارد و وجه افتراقش از آنها چيست؟ زبان قرآن، زبان خاصّى است كه بايد آن را زبانى متفاوت از زبان حديث دانست، و زبان حديث را فرقى است با زبان نويسندگان، و زبان نويسندگان را نسبت به زبان توده مردم، امتيازى است. بايد از متن حديث (و عموماً نصوص دينى) آن گونه معانى و مقاصدى را برداشت كنيم كه آنچنان برداشتى را از نوشته نويسندگانِ كتبِ متداول نداريم. براى آنكه برداشت صحيح و معقولى از حديث نصيبمان گردد، بايد به فقه الحديث و كسبِ بينشِ درست در حديث روى آوريم.
مى دانيم لغت نيز مانند همه پديده هاى جاندار و بى جان، متحوّل و پوياست و در معناى نخستينِ خود، راكد نمى ماند؛ بلكه به مرور زمان، به استخدام مفاهيمى درمى آيد كه با معناى نخستين و مفهومِ خالص و زلالِ آن متفاوت مى نمايد.
درنتيجه، اگر بخواهيم همان مفاهيمى را كه در زمان معاصر و يا حتّى در دوران دوردستى در لغت پديد آمده، در مورد حديث بازيابيم، از شناخت مقصودِ اصلىِ حديث فاصله مى گيريم و از معناى مورد نظر، دور مى شويم و برداشتى نادرست را از حديث، به ارمغان مى آوريم. فقه الحديث، همانند فقه اللغه ـ كه در فهم و آموزش زبان ضرورى است ـ، در حديث شناسى از ضرورتى غيرقابل اغماض برخوردار است.
در همين رشته، شش واحد درس «تفسير اثرى» طراحى شده كه علاوه بر آنكه رابطه وثيق قرآن و حديث را گوياست، بايد آن را در واقع، بخشى از علم الحديث برشمرد؛ زيرا همه علوم و معارف، در اوايل امر، زير پوشش حديثْ مطرح بوده اند. تفسير و علوم قرآنى و فقه، و حتّى اصول فقه، كلام و عقائد، اخلاق و آداب، و حتّى طب، روزگارى در قالب تعابير حديث ارائه مى شد. تفسير نيز پس از آنكه دورانِ تعليمِ شفاهى را پشت سر گذاشت، به عنوان بخشى از حديث، در كتب و مجامعِ مبوّبِ حديثى، درج و ثبت و ضبط مى گرديد؛ و در واقع، آن كسى در تفسير مهارتِ بيشترى را دارا بود كه در حديثْ احاطه فزونترى را در خود به هم رسانده بود.
علاوه بر اين، نخستين گام در پيدايش تفسير را بايد تفسير اثرى دانست. هرچند مسئله قيد و كتابت حديث از مسائلى است كه بحث و گفتگوى معركه آرايى را ميان فريقين تشكيل مى دهد. اهل سنّت غالباً قيد و كتابتِ حديث را به خاطر روايتى كه ظاهراً (و بلكه باطناً) ساختگى است به عهده تعويق مى اندازند و شروع اين كار را از سده دوم هجرى وانمود مى سازند، و احياناً در توجيهِ حديثِ موضوعِ: «لاتكتبوا عنّى ومن كتب عنّى غير القرآن شيئاً فليمحه» ـ به خاطر وجود روايات عديده اى كه رسول اكرم(ص) به قيد و كتابتِ حديث اذن و رخصت و بلكه فرمان مى داد ـ سخنان پريشانى را بازگو مى سازند كه ما را سزا نيست در اين جايگاه به تفصيل چنين مجملى دست يازيم.
در اينجا به مناسبت ـ كه سخن از قيد و كتابتِ حديث به ميان آمد ـ سزاست يادآور شويم كه رسول اكرم (چنانكه در احاديثِ اهلِ سنت آمده است) با بيانِ «قيّدوا العلم بالكتاب» و امثال آن، مردم را به نگاهبانى از علم و به بند كشيدن آن سفارش مى فرمود. و منظور آن حضرت از علم، همان احاديثى بود كه بيان مى فرمودند. بايد توجه داشت كه مراد از علم، عبارت از خداشناسى و احكام و تكاليفى است كه با خداشناسى پيوند دارد. اگر فرموده اند: «اُطلبوا العلم ولو بالصين»، علمى است كه هدفِ آن خداشناسى است و يا سرانجام به خداشناسى منتهى مى گردد؛ چنانكه علامه مجلسى صريحاً يادآور مى شود منظور از علم در حديث يادشده، خداشناسى [و شناخت تعاليم او] است. بدين ترتيب مى بايد بيانات آن حضرت را همزمان با حيات او مى نگاشتند.
بارى، در رشته علم الحديث، دروسِ متناسبِ ديگرى نيز برنامه ريزى شده است كه مى توان با مراجعه به كتاب «راهنماى برنامه ريزى دوره كارشناسى علوم حديث»2 بر آنها اطّلاع يافت.3 در رشته «مصطلح الحديث» درسهايى تنظيم شده كه در رأس آنها چهار واحد درسى تحت عنوان «ارزش احاديث از ديدگاه فرق مختلف اسلامى» جلب نظر مى كند. حديث، گنجينه ارجمندى است كه مى تواند در كنار قرآن، نقش اساسى در ارائه و تبيين احكام اسلامى و تعاليم و فرهنگ اين آيينِ آسمانى به عهده گيرد. روشن است كه صِرف مراجعه به كتاب الله نمى تواند ما را درباره زوايا و جزئيات اين آيين الهى بسنده و كارساز باشد؛ چراكه رسول اكرم(ص) به هردو يعنى كتاب و عترت (كه حاملان امين و راستين سنّت و حديث بوده اند) توصيه فرمودند.
آن گاه درس «مصطلحات حديث» و واژه هاى اصطلاحى حديث ـ كه اعتبار و يا عدمِ اعتبارِ حديثى را خاطرنشان مى سازد ـ در شش واحد برنامه ريزى شده است. در اينكه آيا اين علم در ميان فريقين از چه زمانى سامان يافته، عجالةً با توجّه به كتبِ فراوانى كه در كتابخانه هاى عمومى و شخصى ناشناخته مانده اند، نمى توان قاطعانه رأيى را اظهار كرد. هرچند كه مى گويند نخستين كتابِ مدوّنى كه شيعه در مصطلح الحديث سامان داد، كتابِ «غنية القاصدين فى اصطلاحات المحدّثين»، از آنِ شهيد ثانى است، امّا اين سخن را جاى تأمّل است.
كاربرد تعبيرِ «مصطلح الحديث» يا «اصطلاحات حديث» درباره اين رشته، بسيار درست و بجاست. از اين علم، گاهى به عنوان «دراية الحديث» نام مى برند كه چندان با محتواى اين علم سازگار نيست؛ زيرا «درايةالحديث» در نصوص دينى، به معناى فهم و درك و عمل به مضمون حديث است: «حديث تدريه خير من ألف ترويه»؛ لكن اين تعبير (يعنى دراية الحديث) از ديرباز به جاى «مصطلح الحديث» از رواج و تداول برخوردار شده، و غالباً دانشمندان متأخّر و معاصر، همين تعبير را در تدوين كتب و حتى محاورات علمى به كار مى برند.
در رشته مصطلح الحديث، دروسِ ديگرى كه در سطح كارشناسى ـ از ديدگاه برنامه ريزان ـ ضرورى مى نمود، با ذكر سرفصل دروس و منابعِ اصلى و فرعى ـ مانند دو رشته ديگر ـ طراحى شده كه علاقه مندان مى توانند با مراجعه به كتاب راهنماى برنامه ريزىِ رشته علوم حديث، بر اين مهم واقف گردند.4 سومين رشته دانشكده علوم حديث، عبارت از «رجال الحديث» است كه در طليعه آن، درسى تحت عنوان «شناخت صحابه» پيش بينى شده كه آيا بايد بر وثاقتِ صحابه ـ بدون چون و چرا ـ صحّه گذاشت و يا اينكه بايد بدون هيچ تعصّب و يكسويه نگرى، شخصيتِ آنها را از نظر وثاقت و عدم وثاقت ارزيابى كرد. درسهاى: طبقات محدّثين، القاب و كُناى راويان حديث (كه احياناً بيانگر شخصيّت راوى و قابليّت و يا عدم قابليّت آنها در اتكا و اعتماد است)، توثيقات عام، توثيقات خاص، اصحاب اجماع، و دروس ديگرى جز آنها كه سنجيده و حساب شده در رشته يادشده مطرح گشته، در برنامه ديده مى شود.5 چون عرايضم به درازا كشيد، بحث را همين جا به پايان مى برم، و اميدوارم خداوند متعال اهتمام و توجّه ما را درباره ثقل اصغر و بيانات حضرات معصومين(عليهم السلام) برانگيزد، تا بيش از پيش، اين بار گرانقدر را ارج نهاده، در تبيينِ آن كامياب گرديم.
گامى كه به پايمردى حضرت حجةالاسلام والمسلمين جناب آقاى محمدى رى شهرى (أدام الله إفاضاته السامية) در تأسيس مؤسسه فرهنگى دارالحديث و نيز دانشكده علوم حديث برداشته شده و چنين كانونهاى سودمند و كارسازى را به سامان رسانده، بسى در خور تقدير است. إن شاءالله در آينده نزديكى از بركات مساعى محقّقان و پژوهشگران و اساتيد، بتوانيم احاديث شيعى را آن گونه پيش رو و در دسترس خود بيابيم كه ناخالصى ها از ميان آنها به يكسو نهاده شده باشد و نياز خود را در برابر احاديثِ صحيح، برآورده احساس كنيم؛ و اين همان چيزى است كه حضرت ولى عصر(عج) بدان چشم دوخته و از ما منتظران، انتظار چنين روزى را دارد.
بارالها، امام راحل عظيم الشأن ما و شهيدان بزرگوار اين امّت را در اين روز فرخنده (زاد روز حضرت صدّيقه كبرى ـ سلام الله عليها ـ) و هر روز، بر خوان كرامت حضرات معصومين(ع) بنشان، كه از رهگذر رنجها، تلاشها و فداكارى هاى آنان، بركاتى چنين بر مردم ما و ميهن ما ـ امّ القراى اسلام ـ نازل گشته است پروردگارا، رهبر بخرد، فرزانه و محبوب مسلمين، حضرت آيةالله خامنه اى (حفظه الله) را در سايه مراحم و توجّهات خود، از كافّه آفات، مصون بدار والسلام علينا وعليكم وعلى جميع عبادالله الصالحين ضميمه يكم:
الف. دروس عمومى (آگاهى هاى عمومى) براى تمام رشته هاى تحصيلى دوره هاى كارشناسى و كارشناسى ارشد پيوسته * اين دروس چون با محتواى بيشتر در جدول دروس پايه و تخصصى دوره كارشناسى علوم حديث عرضه شده است، بر اساس مصوّبه شوراى عالى برنامه ريزى، از جدول دروس عمومى اين دوره، حذف گرديد.
ب. دروس پايه دوره كارشناسى رشته علوم حديث ضميمه دوم:
علم الحديث (دروس اختصاصى) * اين دروس، تماماً به صورت نظرى ارائه مى شوند.
ضميمه سوم:
مصطلح الحديث (دروس اختصاصى) * اين دروس، تماماً به صورت نظرى ارائه مى شوند.
ضميمه چهارم:
رجال الحديث (دروس اختصاصى) * اين دروس، تماماً به صورت نظرى ارائه مى شوند.
1. كليه دانشجويان دانشكده، 70واحد درسى مشترك را مى گذرانند كه شامل ده واحد عمومى (مشترك با ساير رشته هاى كارشناسى در كل دانشگاههاى كشور) و 60واحد پايه (مشترك ميان رشته هاى سه گانه علوم حديث) است. براى اطّلاع بيشتر، رجوع كنيد به ضميمه نخست اين گفتار. 2. اين كتاب، مصوّبه مورّخ 2/7/1374 در شوراى عالى برنامه ريزى وزارت فرهنگ و آموزش عالى است كه كار تحقيق و تدوين آن را كميته تخصّصى الهيات و معارف اسلامى (در گروه علوم انسانىِ شورا) به انجام رسانده است. 3. عناوين واحدهاى درسى اين رشته را، در ضميمه دوم اين گفتار، بجوييد. 4. براى اطلاع از اين سرفصلها، به ضميمه سوم اين گفتار، رجوع كنيد. 5. عناوين اين دروس را در ضميمه چهارم اين گفتار بنگريد.