وجوه هرمنوتیکی رمز در فلسفه اسلامی

سید مهدی امامی

نسخه متنی
نمايش فراداده

وجوه هرمنوتيكي رمز در فلسفه اسلامي

سيّد مهدي امامي جمعه

عضو هيأت علمي دانشگاه اصفهان

چكيده

شايد چنين به نظر رسد كه در عالم اسلام و فرهنگ و انديشه ديني، «رمز» به عنوان يك اصطلاح، اختصاصاً مربوط به قلمرو عرفان و تصوف و صرفاً داراي جنبه‏هاي ديني و عرفاني است. اما در همان مراحل اوليه شكل‏گيري فلسفه در جهان اسلام، فلاسفه اسلامي به «رمز» توجه كردند و در سير تكاملي خود، بنيادهاي فلسفيِ خاصي پيدا كرد. اگر به اين مباني و بنيادها، به طور مستقل و منسجم پرداخته شود، مي‏توان به يك رمزشناسي انتولوژيك با وجوه خاص هرمنوتيكي در فلسفه اسلامي دست يافت، زيرا ديدگاه‏هاي متفكران بزرگي چون ابن‏سينا، سهروردي، شهرزوري، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد و ملاصدرا، در مجموع، تصوير جامعي از وجودشناسي و هرمنوتيك‏شناسيِ «رمز» به دست مي‏دهد و آن را كاملاً از «رمزشناسي» در هرمنوتيك مدرن، متمايز مي‏كند. ما در اين مقاله، تا حدّ امكان، در صدد تبيين مباني فلسفي و هرمنوتيكي «رمز» در فلسفه اسلامي هستيم.

1. رمزشناسي سهروردي و شهرزوري و نمادشناسي پل ريكور

سهروردي در حكمة الاشراق، مراد و مقصود از رمز و عبارت رمزي را، معنايي غير از معناي تحت اللفظي عبارت مي‏داند. به نظر وي، اين گونه عبارات، از آن رو مورد انكار واقع مي شوند كه معناي تحت‏اللفظي عبارت مدنظر قرار مي‏گيرد و نه مقصود آن. (حكمة الاشراق، 1373: 10)

شهرزوري در شرح وزين خود بر حكمة الاشراق، «رمز» را به طور دقيق‏تر چنين تبيين كرده است:

الرمز هو أن يأتي بلفظ وضعه الواضع لمعني ما، فيضعه بازاء معني آخر لمناسبة ما بين ذلك الفظ و المعني الثاني. (شهرزوري، 1372: 25)

وي در بيان خود بين معناي اول (لفظي) و معناي دوم (مقصود از عبارت) مناسبت قائل شده است. بنابر اين، اگر كسي به اين تناسب آگاهي داشته باشد، معناي دوم، از طريق معناي اول قابل دست‏يابي است. تعريف شهرزوري از «رمز» يادآور تبيين پل ريكور از «نماد» است.

ريكور مي‏نويسد:

من هر گونه ساختار دلالتي را كه در آن يك معناي مستقيم، اوليه و تحت اللفظي به واسطه گسترش، به معناي ديگري اشاره كند كه غير مستقيم، ثانوي و مجازي است و فقط از راه معناي نخست شناخته مي‏شود، «نماد» مي‏خوانم. (ريكور، 1379: 123 ـ 124)

وي بعد از ارائه تعريف خود از «نماد» به تعيين قلمرو هرمنوتيك مي‏پردازد. از ديدگاه وي، كليه عبارت‏ها و بيان‏هايي كه نمادينه و داراي معناي دوگانه باشند، قلمرو هرمنوتيك را تشكيل مي‏دهند. وي از ره‏يابي به معناي پنهان عبارت از طريق معناي پيدا و آشكار آن، به «تأويل» و «رمزگشايي» تعبير مي‏كند.

سهروردي در حكمة‏الاشراق و به تبع او شهرزوري در شرح حكمة‏الاشراق (شهرزوري، همان: 31) به صورت تلويحي همين تبيين را از «تأويل» ارائه داده‏اند، اگر چه اين دو، روند نيل از معناي لفظي به معناي اراده شده (مقصود) را فرايندي اشراقي مي‏دانند، (همان) و نه يك فرايند زباني، ذهني و يا عقلاني.

البته ما در اين مقاله در صدد تبيين آراي هرمنوتيكي پل ريكور و ارائه بحث‏هاي تطبيقي بين وي و شهرزوري يا سهروردي نيستيم و نمي‏خواهيم اين تطبيق ظاهري و سطحي را دست‏مايه اشتراك ديدگاه‏هاي هرمنوتيكي آنها قرار دهيم، اما به نظر مي‏رسد كه همين تطبيق ساده، مطلعي مناسب و مفيد براي طرح مباحثي باشد كه در پيش داريم و مراد ما را در اين مقاله، از «هرمنوتيك» و «رمز»، بدون اين‏كه به طرح مباحث عام و مفصل هرمنوتيكي بپردازيم، روشن مي‏سازد.

«رمز» در اين مقاله، اگر چه وصف متون است، همان طور كه در طي مباحث روشن خواهد شد، ناظر به حقيقت و نحوه وجود آن نيز هست. متون رمزي، متوني‏اند كه به‏لحاظ معنايي، لايه به لايه بوده، و بنابر اين، عبارات آن از حيث معناشناسي چندگانه هستند. اما اين لايه‏هاي معنايي امري فراتر از ساختار زباني عبارتند و انسان را ناگزير از فرايند «تأويل» و «رمزگشايي» مي‏كنند. اينجاست كه هرمنوتيك به عنوان نظريه عام فهم چنين متوني، شكل مي‏پذيرد.

البته امروزه هرمنوتيك، ناظر به فهم نوشتار، به طور عام و حتي وسيع‏تر از آن، ناظر به فهم آثار انسان و حتي از آن نيز گسترده‏تر، ناظر به فهم وجود است، ولي در اين مقاله، مراد ما از «هرمنوتيك» همان نظريه فهم متون رمزي است، لذا در صدد تبيين ابعاد و وجوه مختلف فهم انسان از رمز، در چشم‏انداز فلسفه اسلامي هستيم، اما قبل از هر چيز بهتر است نظري بسيار گذرا به دست‏آوردهاي هرمنوتيك جديد در «رمزشناسي» و «تأويل‏پژوهي» داشته باشيم.

2. رمزشناسي هرمنوتيك مدرن

اصولاً مقايسه، بهتر مي‏تواند پرده از چهره نظريه‏ها و ديدگاه‏ها بردارد و جنبه‏هاي مخفي و ابعاد ناآشكار آنها را برملا سازد، زيرا در ضمن همين مقايسه‏هاست كه ما اين امكان را پيدا مي‏كنيم كه نظريه‏ها و ديدگاه‏ها را در برابر سؤال‏هاي متعدّد و جديد قرار دهيم و در نتيجه، مي‏توانيم در منطقه تاريك يك نظريه، قدم برداريم و ابعاد ناپيداي آن را پيدا كنيم. از اين رو، رمز را در هرمنوتيك جديد، بدون اين‏كه وارد بحث‏هاي تفصيلي شويم، تبيين مي‏كنيم.

رمز در هرمنوتيك جديد، خصلت هر متن گفتاري يا نوشتاري است. رمز گونگيِ متن ريشه در خصلت نمادين زبان دارد. زبان در سرشت خود، ساختاري نمادين دارد، زيرا نشانه‏هاي زباني را «بسي بيشتر از آنچه به نظر مي‏آيند، بيان مي‏كنند». (شايگان، 1380: 292) بنابراين زبانِ داراي ابهام و ايهام، قابل تفسير و تأويل است.

پل ريكور در همين راستا، رمزگشايي و يا به عبارت ديگر، عمل «تفسير» را تعريف مي‏كند:

تفسير يكي از كارهاي تفكّر است مشتمل بر رمزگشايي معناي نهفته در معناي آشكار، و گستردن سطوح معنايي مستتر در معناي تحت اللفظ. (همان: 293)

با توجه به آنچه گفته شد، اصولاً هر آنچه هويت زباني دارد، هويت تفسيري و تأويلي نيز دارد. از اين رو، هر فهمي، خود تفسير و تأويل است. تفسير و تأويلي كه خود ناظر به تفسير و تأويل ديگر است. انسان‏ها همواره در موقعيت تفسيري و تأويلي به سر مي‏برند. از اين رو، در هرمنوتيك مدرن، نشانه‏هايي زباني، داراي هويت تأويلي هستند:

هر نشانه في نفسه، آن چيزي نيست كه خود را در معرض تأويل قرار مي‏دهد، بلكه در حكم تأويل نشانه‏هاي ديگر است. (فوكو، 1379: 185 ـ 186)

بنابر اين، تأويل فرايندي بي‏پايان است. نيچه نيز چنين معتقد شد كه: «معناي جدا از تأويل وجود ندارد» لذا جهان را تنها از طريق تأويل قابل شناخت مي‏دانست. اما در نگاه او، تأويل‏ها ناظر به حقايق نيستند، بلكه ناظر به يكديگر هستند. از اين رو، با صراحت نوشت: مي‏گويند كه تنها حقايق وجود دارند، اما من مي‏گويم كه خير حقايق درست همان چيزهايند كه وجود ندارند، تنها تأويل‏ها وجود دارند. (احمدي، 1380: 511)

بنابر اين، رمزشناسي و تأويل پژوهي هرمنوتيك مدرن بيشتر ريشه در زبان و خصايص زباني فهم انسان دارد و حال آن كه در مباحث بعدي، روشن خواهد شد كه رمزشناسي در فلسفه اسلامي، بيشتر و شايد منحصراً، ريشه در حقيقت‏شناسي دارد و آنتولوژي حقيقت از يك طرف و آنتولوژي انسان را از طرف ديگر، مبناي تأويل‏پژوهي خود قرار داده است. ازاين‏رو، وجوه هرمنوتيكي رمز در فلسفه اسلامي كاملاً متمايز از هرمنوتيك مدرن است و لذا نبايد صرفاً به تطابق ظاهري بين عباراتِ تأويل پژوهاني چون پل ريكور و شمس الدين محمد شهرزوري اكتفا و استناد كرد.

3. راز و فلسفه رمزگونگي متون حكمت

از مقدمه شيخ اشراق بر حكمة الاشراق (سهروردي، 1373: 10 و 11)، تلويحاً، و از شرح آن به دست شمس الدين محمد شهرزوري (همان: 25) تصريحاً، اين نكته اساسي به دست مي‏آيد، كه بين علم حكمت و رمز به عنوان شيوه بيان، پيوند بنيادي و ارتباط ساختاري وجود دارد. از نظر شهرزوري، اساطين حكمت و از جمله حكماي اولين، حكمت را رمز گونه تبيين كرده و مي‏كنند، زيرا اكثر مطالب حكمي، از آن چنان تعالي و عمقي برخوردارند كه فهم آشكار و بي‏پرده آن براي جمهور مردم ممكن نيست.

وي رمز را حجاب حقيقت متعال مي‏داند و در عين حال، معتقد است كه آن را كه فراتر از سطوح مختلف افهام مردم است، به سطح فهم آنها تنزّل مي‏دهد. اين نكته بسيار مهم است كه شهرزوري براي رمزْ يك نقش پارادوكسيكال يا دو نقش ظاهراً متعارض قائل شده است؛ يكي اين‏كه رمز حقيقت متعالي را پوشانده و مخفي مي‏سازد ودر واقع، حجاب حقيقت است و ديگر اين‏كه، آن را آشكار مي‏سازد و به سطح افهام مردم نزديك مي‏كند. شهرزوري تصريح مي‏كند كه اگر حكما، مردم را با حق صريح، آشكار و بي‏پرده، مخاطب قرار دهند، نه تنها امكان فهم و ادراك آن فراهم نمي‏شود، بلكه مردم، آن را انكار مي‏كنند. (همان) بنابراين، رمز، اختفاي حقيقت را در عين گشودن و آشكار كردن آن به عهده دارد و اين همان نقش پارادوكسيكال رمز است. اما بايد توجه داشت كه اختفاي حقيقت و گشودن آن، دو نقش متعارض نيست، زيرا رمز در عين حال كه حقيقت را در مرتبه متعالي آن مخفي مي‏سازد و حجاب آن واقع مي‏شود، حقيقت را در مراتب نازله آن قابل فهم و ادراك مي‏سازد و ظاهر كننده آن به شمار مي‏آيد.

4. ملاصدرا و ميرداماد و راز رمزگونگي متون

ميرداماد نيز بر اين باور است كه:

حقايق را به زبان رمز بيان كردن و برهانيات را در صورت خطابيات آوردن و معقولات را لباس محسوسات پوشانيدن، دأب حكماي اقدمين و شيوه عقلاي اولين است. (ميرداماد، 1380: 146)

سپس مي‏نويسد:

اين شيوه مخصوص حكما و فلاسفه نيست، بلكه سنّت حاملان عرش نبوت و رسالت... هميشه بر اين منهج جاري بوده است.

ميرداماد به «رساله اثبات نبوت» ابن‏سينا استناد كرده و عبارت او را ذكر مي‏كند. او چنين باور دارد كه اصولاً بر انبيا شرط شده است كه كلامشان رمز و الفاظشان ايما و اشاره باشد.

إنّ المشترط علي النبي، ان يكون كلامه رمزاً و الفاظه ايماءً. (همان: 147)

اما مگر انبيا براي اظهار حقايق و روشن كردن ذهن و قلب مردم، مبعوث نشده‏اند؟ مگر فلسفه رسالت و بعثت، هدايت نيست؟ مگر قرآن خود را «نور» و «مبين» نخوانده؟ (مائده، 5/15) اصولاً آنچه از اين دو وصف، به ذهن تبادر مي‏كند، چيزي جز «اظهار»، «روشن‏گري» و «تفهيم حقيقت» نيست. پس فلسفه رمزگونگيِ كلام الهي و نبوي و راز اشارت بودن الفاظ و عبارات وحياني چيست؟

اما قبل از پرداختن به اين سؤال‏ها، بايد پرسيد كه در اينجا رمز چيست؟ و مراد از «حقيقت را به رمز تعبير كردن» كدام است؟

ميرداماد در عبارتي موجز، به همه اين سؤال‏ها جواب داده و تفصيلش را به مخاطب واگذار كرده است:

تعبير از حقايق در كلام نبي(ع) نيست الا به مقدار عقول امت و اندازه افهام جماهير؛... پس مراميز را در انسيافِ عقول و انقياد نفوس منفعتي عظيم است. (همان: 48)

در اين عبارت، «رمزگونگيِ متون» با «تعبير كردن از حقايق به اندازه فهم عقول» ارتباط تام و مستقيم وجود دارد. بنابراين، رمز و تعبير رمزي حقيقت، چيزي جز انتقال معرفت حقيقت از ساحتي به ساحت ديگر نيست. ساحتي كه اصل حقيقت در آن واقع است و ساحت يا ساحت‏هايي كه عقول يا مخاطبان در آن به سر مي‏برند.

ملاصدرا نيز ديدگاهي مشابه سهروردي، شهرزوري و ميرداماد دارد. او از «تبيين حقيقت به رمز» به «طريق ضرب الامثال» تعبير كرده (ملاصدرا، 1380: 593) و آن را تنها روش انبيا در تبيين حقيقت دانسته است. وي معتقد است كه انبيا از اين روش را جهت اتخاذ كرده‏اند كه مكلف شده‏اند تا به اندازه عقول مردم تكلّم كنند.

بنابراين، ملاصدرا نيز هر دو وجه مخفي ساختن و آشكار كردن حقيقت را در شيوه تبيين رمزي يا تمثيلي حقيقت، لحاظ كرده است، زيرا در تكلّم به اندازه عقول، گريزي و گزيري از اختفاي حقيقت در ساحت متعالي و آشكار كردن آن در ساحت داني نيست. اما بايد توجه داشت كه وجه هرمنوتيكي رمز، از ديدگاه فلاسفه اسلامي و از جمله ملاصدرا، اولاً و بالذات آشكار كردن حقيقت است، زيرا تبيين صريح و غير رمزي و يا غير تمثيلي حقيقت، نه تنها حقيقت را براي مردم آشكار نمي‏كند، بلكه حتي آن چنان حجابي بين مردم و حقيقت ايجاد مي‏كند كه موجب انكار آن مي‏شود. شهرزوري در مورد فلسفه رمزگونگي متون در حكمت، بر اين نكته تصريح كرده است:

و لو خوطبوا بصريح الحق لجحدوه. (شهرزوري، 1372: 593)

البته اين‏كه حقيقت در ديدگاه فلاسفه اسلامي چگونه است كه شيوه تبيين، تعبير و تفسير آن، منحصر به شيوه رمز است، ريشه در آنتولوژي حقيقت دارد كه بدان خواهيم پرداخت. اما آنچه در اينجا قابل تأمّل است، نقش هرمنوتيكي رمز است و آن اين‏كه رمز، به گفتار و نوشتار چنان قابليتي مي‏دهد كه مي‏تواند حقيقت را در سطوح مختلف و متناسب با هر مرتبه، آشكار و قابل فهم كند، زيرا متن، اعم از گفتاري يا نوشتاري، تنها با رمز، باطني وراي ظاهر خود و اشارتي وراي عبارت خود پيدا مي‏كند، از اين رو، مي‏نويسد:

رمزت الحكماء علي اكثر الامور لينتفع العوام بظاهرها و الحكماء بباطنها. (همان)

بنابراين، از ديدگاه ملاصدرا، شهرزوري و ميرداماد، فهم متون نبوي و حكمي، صرفاً فرايندي زباني نيست و ساحت وجودي كه انسان در آن به سر مي‏برد، در فهم او و سطح فهم او نقشي بنيادي دارد. با انتقال وجودي انسان از ساحتي به ساحتي ديگر، فهم او از چنين متوني نيز از سطحي به سطح ديگر منتقل مي‏شود و تنها در اين صورت مي‏توان گفت كه متن رمزي، متني است كه داراي ظاهر و باطن است و عوام از ظاهر آن و حكما از باطن آن بهره‏مندند.

5. آنتولوژي حقيقت و تعبير رمزي آن

چرا از ديدگاه ملاصدرا و هم چنين ساير فلاسفه اسلامي، تنها با تعابير رمزي مي‏توان «حقيقت» را تبيين كرد؟ به عبارت ديگر، چرا به «حقيقت»، تنها مي‏توان اشاره كرد؟ و چرا تكلّم انبيا، اوليا و حكما با مردم در مورد «حقيقت»، تنها به طريق ضرب المثل صورت مي‏پذيرد؟

نكته‏اي بسيار اساسي وجود دارد كه مي‏تواند ما را به جواب سؤال‏هاي مذكور نزديك كند و آن اين‏كه «رمز» در فلسفه اسلامي قبل از اين‏كه وصف عبارات و تعابير باشد، وصف «حقيقت» است كه با عبارات خود، اشاراتي به او داريم. اگر متون نبوي و حكمي داراي ظاهر و باطن و بنابراين، رمزي هستند، از آن روست كه «حقيقت» نيز ظاهر و باطن دارد و داراي يك هويت تشكيكي است. بنابراين، هرمنوتيك‏شناسي متون رمزي از نظر فيلسوفان مسلمان، به خصوص در نزد ملاصدرا و پيروان او، ريشه در آنتولوژي «حقيقت» دارد. اصولاً حقيقت‏شناسي در فلسفه اسلامي و خصوصاً در فلسفه ملاصدرا در بنياد خود، تنها بر مبناي وجودشناسي صورت مي‏پذيرد. وجودشناسي نيز همواره هر دو وجه توأمان «رمز»، يعني پيدايي و ناپيدايي را دارد. از اين رو، وجود اجلي الاشياء و اخفي الحقايق است. (ملاصدرا، 1363: 6 ـ 7)

اينجاست كه كُنه وجودشناسي صدرايي و هم‏چنين كُنه نورشناسي سهروردي، با تعقل صرف و فهم زباني متون آنها، حاصل نمي‏شود و هر دو، مخاطبان خود را هم به سلوك عقلاني و هم به سلوك نفساني دعوت مي‏كنند. بنابراين، فهم متون حكمت مراتب پيدا مي‏كند و اين مراتب به حسب مدارج وجود انسان است و مدارج وجود انسان نيز به حسب نيل او به مراتب حقيقت وجود است. بنابراين، حقيقت خارجي و مدرك آن (انسان) و درك انسان از حقيقت (فهم) هر سه به لحاظ وجودشناسي، تشكيكي هستند. تعابير انساني نيز كه به حقيقت واصل شده، ناظر به مراتب حقيقت است و اينجاست كه اين تعابير ظاهر و باطن پيدا مي‏كنند و همان طور كه شهرزوري تصريح كرده، اين تعابير از حيث همين ظهور و بطون خود، مرموز هستند و به عنوان تعبير يا متن رمزي تلقي شده‏اند.

از آنچه مطرح شد، كاملاً روشن شد كه فهم متون حكمت، فهمي تفسيري و تأويلي است، و اين فهم تفسيريِ خواننده از متن، ناظر به خودشناسي تأويلي خواننده است. اما اين خودشناسي، و يا تعبير و تأويل خود، در عمق و بنياد خود، فرايندي ذهني و زباني نيست، بلكه وجودي و ذو مراتب است. بنابراين، در فلسفه و حكمت اسلامي، «رمز» و «هرمنوتيك وجودي»، ارتباطي انفكاك‏ناپذير پيدا مي‏كنند و متلازم يكديگر مي‏شوند.

6. وجه عقلانيّت رمز در فلسفه اسلامي

شيخ شهاب الدين سهروردي در يكي از بخش‏هاي رساله بستان القلوب، كه مربوط به عالم ارواح و تعيين هويت و نحوه وجود انسان است، چهار برهان آورده و از هر يك از اين برهان‏ها به «رمز» تعبير كرده است. اگر به اين براهين چهارگانه كه تحت عنوان رمز اول تا رمز چهارم، مطرح شده، توجه كنيم، درمي‏يابيم كه به لحاظ محتوايي، بسيار روشن و قابل فهم هستند. اين چهار برهان، براي اثبات تجرّد انسان و اين‏كه هويت انسان، هويتي ملكوتي است و انسان در حقيقت خود موجودي اينجايي يا زميني نيست، اقامه شده است؛ براي مثال برهان دوم وي را به اختصار بيان مي‏كنيم:

رمز دوم: گوشت و پوست تو بر تو هر سال يا هر ماه مبدّل مي‏شود و تويي تو مبدّل نمي‏شود... پس تو وراي اين همه‏اي و تويي تو نه اين بدن است... . (رساله بستان القلوب: 363 ـ 364)

اما در اينجا، سؤالي بسيار اساسي قابل طرح است و آن اين‏كه چرا سهروردي از بياني كاملاً مستدل و قابل فهم، به رمز تعبير كرده است؟ به نظر من، جز اين نيست كه اگر چه بيان فوق، مبهم نيست و دريچه‏اي را براي انسان به سوي حقيقت و هويت او مي‏گشايد و سؤال يا سؤال‏هايي را درباره شخصيت وجودي انسان پاسخ مي‏گويد، در عين حال، انسان را با سؤال‏هاي جديدي مواجه مي‏سازد. بنابراين، اگر چه انسان را در طريق خودشناسي خود، چند مرحله‏اي پيش مي‏برد، در پيش پاي او مسيري بي‏پايان و بي‏انتها را نيز ترسيم مي‏كند. از اين‏رو، بيان فوق و بيان‏هاي مشابه، در قالب استدلال ارائه مي‏شوند، زيرا وجهي از حقيقت انسان را مي‏نماياند، اما رمز تلقي مي‏شوند، زيرا بيان فوق حتي با بيان‏هاي تكميلي ديگر نمي‏تواند تمام حقيقت انسان را روشن سازد، بنابراين، بيان فوق، هر چند توسعه يابد و تكميل شود، هيچ گاه نمي‏تواند تبييني نهايي براي هويت انسان باشد.

بر اين اساس، عباراتي را كه سهروردي رمز تلقي كرده، ريشه در آنتولوژي تشكيكي حقيقت و هويت انسان دارند؛ يعني آن عبارات، در ظاهر خود، مرتبه‏اي از حقيقت انسان را مي‏گشايند، اما در عين حال، ناظر به مراتب ديگر حقيقت انسان نيز هستند، ولي به اشاره.

از اين رو، سهروردي بعد از استدلال‏ها و براهين چهارگانه در خصوص تجرّد نفس انساني، فصول متعدّدي را درباره خودشناسي مطرح مي‏كند و آن را با خداشناسي پيوند مي‏دهد و بدين وسيله راهي بي‏پايان را، فراروي خودشناسي هر انسان مي‏گشايد:

پس هر كه نفس خود را شناخت، به قدر استعداد نفس، او را از معرفت حق تعالي نصيبي بود. و چندان كه رياضت بيشتر كشد و به استكمال نزديك‏تر شود، معرفت زياده‏تر مي‏شود. (همان: 377)

با توجه به اين مباني، رمز در چشم‏انداز سهروردي، متوني چند وجهي است كه وجهي از آن پيدا و وجوهي ديگر ناپيداست، و آن وجه پيدا، هم قابل تعبير عقلاني است و هم انسان را به سوي آن وجوه ناپيدا، راهنمايي مي كند. جان كلام اين‏كه روشن‏گري، اختفا، ظهور، بطون، تشكيك و عقلانيت، شش وجهي هستند كه با تحليل بيانات سهروردي در مورد آنچه از آن به رمز تعبير كرده، به دست مي‏آيند.

7. مشابهت و مباينت، دو وجه تأويلي رمز

از ديدگاه خواجه نصيرالدين طوسي، تأويل‏گران كساني هستند كه:

نظر بصيرت ايشان از كون مشابهت بر گذشته باشد و به كون مباينت رسيده، به حكم ظاهر تنزيل به اين همه اقرار دارند، و به حكم باطن تأويل هر يك از اين رموز و اشارات را حقيقت و معنويّت تقرير كنند. (ستاري، 1376: 44)

بنابراين، از نظر او، مقصود از عبارات در متون رمزي، تنها بر اساس دو وجه مشابهت و مباينت، قابل تفسير و تأويل است. حقيقتي كه عبارات رمزي بدان اشارت دارند، از جهاتي با مدلول ظاهري عبارات، مشابهت و در عين حال، با آن مباينت دارد، حال اگر كسي در مرحله مشابهت مقيم شود و سكنا گزيند، تمام حقيقت را همان مدلول ظاهري و زباني عبارات مي‏داند و به مقصود نهايي متن، دست‏رسي پيدا نمي‏كند. از اين رو، خواجه طوسي معتقد است كه براي فهم مقصود رموز و اشارات، بايد نگرشي تأويلي داشت و از مشابهت گذر كرد و به مباينت رسيد.

وي تأويل رمز را همچون تعبير خواب مي‏داند: «مثل تنزيل و تأويل، چون خواب است و تعبير»، (همان) زيرا تعبير خواب نيز اگر چه بسيار متفاوت است با آنچه در خواب مي‏بينيم (= مباينت)، از جهاتي نيز متناسب است. (= مشابهت)

اگر همين عبارات مختصر خواجه نصير الدين طوسي را يك بار ديگر از نظر بگذرانيم، درمي‏يابيم كه وي كليد واژه‏هاي هرمنوتيكي را همچون «رمز»، «اشاره»، «ظاهر متن»، «باطن متن»، «تنزيل»، «تأويل»، بر دو پايه محوري «مشابهت» و «مباينت» قرار داده و تبيين كرده است.

علامه محمد شهرزوري، مفسر بزرگ حكمة‏الاشراق نيز رمزگشايي و تأويل‏پژوهي خود را بر محوري قرار داده كه دو وجه «مشابهت» و «مباينت» را بدون اين‏كه تصريح كرده باشد، لحاظ مي‏كند. همان طور كه قبلاً نوشتيم، (شهرزوري، 1372: 25) وي در تعريف رمز، دو معنا براي عبارات قائل شد: معنايي كه لفظ به ازاي آن وضع شده، و معنايي كه مقصود متكلم است. اما آنچه، فرايند تأويل را براي ما ميسر مي‏سازد، تناسب اين دو معناست. بنابراين، اگر شنونده، اين مناسبت را دريابد، مي‏تواند از معناي تحت اللفظي، معناي تأويلي عبارت را كشف كند.

از اين رو، «مناسبت» در تأويل‏پژوهي شهرزوري، كليد واژه هرمنوتيكي است كه هر دو وجه «مشابهت» و «مباينت» در آن ملحوظ است.

خواجه نصيرالدين طوسي بر اساس همين مشابهت‏ها و مباينت‏هاست كه در تأويل‏شناسي خود از قصه سلامان و ابسال كه ابن سينا طراحي كرده، سلامان را مثل نفس ناطقه و ابسال را مثل عقل نظري و همسر سلامان را مثل نفس اماره تلقي مي‏كند و بر اين اساس، به تفسير قصه مي‏پردازد. (طوسي، 1403: 367 ـ 369)

نتيجه‏گيري

مباحث مذكور اگر چه به اختصار طرح شد، و البته تفصيل بيشتر نيز بيش از گنجايش يك مقاله است، نتايجي را به دست مي‏دهد كه هر يك قابل پي‏گيري است:

1. از ديدگاه فلسفه اسلامي، عرصه رمز بسيار گسترده است و متون را، هم در قلمرو حكمت و هم در قلمرو شريعت دربر دارد.

2. فلسفه رمز، بهره‏مندي عموم مردم در سطوح مختلف از حقيقت و فهم حقيقت است.

3. رمز گونگي، قبل از اين‏كه خصيصه‏اي زباني باشد، خصيصه‏اي وجودي است و ريشه در آنتولوژي تشكيكي حقيقت و انسان به عنوان فاعل شناسا دارد.

4. در رمزشناسي فلاسفه اسلامي، چندگانگي معنايي، صرفاً امري زباني نيست، بلكه ناظر به مراتب و ابعاد حقيقت است.

5. در فلسفه اسلامي، هيچ گاه راز حقيقت برملا نمي‏شود و همواره رمز است، زيرا حقيقت را هيچ مرزي نيست. از اين رو، تأويل، فرايندي بي‏پايان است.

6. تأويل و تفسيرها در رمزگشايي ناظر به حقيقت خارجي است و با توجه به نتيجه 5 براي انسان همواره، جنبه‏هاي روشن حقيقت توأم با جنبه‏هاي تاريك آن است.

7. رمزگشايي در فلسفه اسلامي وجوه عقلايي دارد و حتي براي فيلسوف اشراقي مسلكي همچون سهروردي داراي جنبه‏هاي برهاني و استدلالي است.

8. در فلسفه اسلامي مشابهت، مباينت، آشكارگي، اختفا، تشكيك، تناسب، عقلانيت و بي‏پاياني تأويل از وجوه هرمنوتيكي رمز به شمار مي‏آيند.

كتاب‏نامه

1. احمدي، بابك، ساختار و تأويل متن، نشر مركز، چاپ پنجم، تهران، 1380.

2. ستاري، جلال، رمزانديشي و هنر قدسي، نشر مركز، تهران، 1376.

3. سهروردي، شيخ شهاب الدين، حكمة‏الاشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تصحيح هانري كربن، ج 2، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1373.

4. ــــــــــ ، رساله بستان القلوب، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تصحيح هانري كربن، ج 3، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1373.

5. شهرزوري، شمس الدين محمد، شرح حكمة‏الاشراق، تصحيح و تحقيق حسين ضيائي تربتي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، 1372.

6. شايگان، داريوش، افسون زدگي جديد، ترجمه فاطمه ولياني، نشر فرزان، چاپ دوم، تهران، 1380.

7. ريكور، پل، مقاله «وجود و هرمنوتيك»، مجموعه هرمنوتيك مدرن: گزينه جستارها، ترجمه بابك احمدي، مهران مهاجر و محمد نبوي، نشر مركز، چاپ دوم، تهران، 1379.

8. فوكو، ميشل، مقاله نيچه، فرويد، ماركس، مجموعه هرمنوتيك مدرن: گزينه جستارها، ترجمه بابك احمدي، مهران مهاجر و محمد نبوي، نشر مركز، چاپ دوم، تهران، 1379.

9. طوسي، خواجه نصيرالدين، الاشارات و التنبيهات مع الشرح للمحقق نصيرالدين طوسي، دفتر نشر الكتاب، 1403ه .ق.

10. ميرداماد، جذوات و مواقيت، تصحيح علي اوجبي، ميراث مكتوب، تهران، 1380.

11. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحيح و مقدمه استاد سيد جلال‏الدين آشتياني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1380.

12. ــــــــــ ، المشاعر، كتابخانه طهوري، چاپ دوم، 1363.