داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 13
نمايش فراداده

مراحل پيوستن عقل به انسان در مراحل مختلف

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسحاق پسر عمار مى گويد:

به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، داستان خودم را در رابطه با ملاقات با مردم ، و گوناگون بودن سطح فكرى آنها در پذيرش ‍ سخنم ، با آن حضرت در ميان گذاشتم ، و عرض كردم :

1- گاهى نزد بعضى از انسانها مى روم ، قسمتى از سخنم را به او مى گويم ، ولى او (با هوش تيزى كه دارد) همه سخن و مقصود مرا مى فهمد.

2- و با بعضى ديگر سخن مى گويم ، وقتى كه تمام سخنم را به او گفتم ، او مقصودم را مى فهمد و به من جواب مى دهد.

3- ولى با بعضى ديگر وقتى سخن مى گويم ، مقصودم را نمى فهمد، مى گويد:

دوباره بگو، (به اين ترتيب انسانها در درك مطالب ، متفاوت هستند، علت چيست ؟)

امام صادق (ع ) در پاسخ من فرمود:

( آيا علتش را نمى دانى ؟ )

گفتم : نه .

فرمود: شخص اول ، كه مقصود تو را از قسمتى از گفتار تو مى فهمد، كسى است كه در همان هنگام كه نطفه بوده ، عقلش با نطفه اش بهم آميخته است ، و شخص دوم كسى است كه :

عقلش در رحم مادرش ، به او ملحق شده است ، ولى شخص سوم كه سخنت را نمى فهمد و مى گويد دوباره بيان كن ، كسى است كه عقلش پس از بزرگ شدنش ، به او پيوسته است . (12)

بنابراين تيز هوشى و كند هوشى و ميانه هوشى ، مربوط به ريشه هاى تعقل او است كه اگر زودتر به او ملحق شده ، تيزهوش مى گردد و اگر ديرتر ملحق شده به همان نسبت ، كند هوش مى شود.