منصور جواب سلام آن حضرت را داد، سپس به امام رو كرد و گفت :
(سوگند به خدا تصميم داشتم كه حتى يك درخت خرما برايت باقى نگذارم و همه را ريشه كن كنم ، و همه اموالت را بگيرم).
امام صادق (ع ) فرمود:
(اى رئيس ! خداوند ايوب پيامبر را گرفتار بلا كرد، و او صبر نمود، و به داود نعمتهاى فراوان داد، و او شكر نمود و يوسف را بر برادرانش چيره كرد، ولى يوسف از آنها گذشت (و انتقام نگرفت ) تو هم از همين نسل هستى (زيرا جد منصور، عباسى عموى پيامبر(ص ) بود) و اين نسل كارى جز مانند كارهاى آنها را انجام ندهد).
منصور گفت : (راست گفتى من شما را بخشيدم ).
امام صادق (ع ) فرمود: اى رئيس ! اين را بدان كه هيچكس دستش را به خون ما رنگين نكرد، مگر اينكه ، خداوند سلطنت او را واژگون نمود.
منصور از اين سخن (هشدار دهنده ) امام خشمگين شد و بر آشفت .
امام صادق (ع ) فرمود: (اى رئيس آرام باش ، همانا اين سلطنت در ميان خاندان ابو سفيان بود، تا اينكه (يزيد) روى كار آمد و حسين (ع ) را كشت خداوند سلطنت يزيد را برانداخت ، و آل مروان به جاى او، روى كار آمدند، (هشام ) (دهمين خليفه اموى ، از آل مروان ) زيد، پسر امام سجاد(ع ) را كشت ، خداوند سلطنت او را بر انداخت و (مروان بن محمد) (چهاردهمين خليفه اموى ) روى كار آمد، وقتى كه مروان ، ابراهيم (برادر منصور) را كشت خداوند سلطنت او را نيز از او گرفت و به شما (بنى عباس ) واگذار كرد (بنابراين مراقب باشيد كه اگر ظلم كنيد خداوند ريشه شما را مى كند).
منصور دوانيقى (از بيان امام ، تحت تاءثير قرار گرفت و به امام ) گفت : راست گفتى.
(اكنون مهمترين حاجت خود را بگو تا برآورم ).
امام صادق (ع ) فرمود: (اذن بده بروم . منصور گفت : اذن برعهده خودتان است ، هر وقت خواستى برو).
امام صادق (ع ) از نزد منصور خارج گرديد، ربيع (وزير دربار) امام را بدرقه كرد، و به امام عرض كرد:
(منصور دستور داده هزار درهم به شما بدهم ).
امام صادق (ع ) فرمود نيازى به آن ندارم .
ربيع گفت: (اگر نگيرى ، منصور خشمگين مى شود، بگير و در راه خدا صدقه بده ).(261)