داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 255
نمايش فراداده

پاسخ كامل امام كاظم در خرد سالگى ، و توصيف امام صادق (ع ) از او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عيسى شلقان مى گويد: روزى در جايى نشسته بودم ، امام كاظم (ع ) (در آن وقت كه كودك بود) در حالى كه بره اى همراهش بود از كنار من عبور كرد، به او گفتم :

(از پسر مى بينى پدر شما (امام صادق ) چه مى كند؟ نخست به ما دستور داده كه (ابوالخطاب ) (محمد بن مقلاس اسد كوفى ) را دوست بداريم ، سپس دستور داده كه او را لعن كنيم و از او بيزارى بجوئيم ).

امام كاظم (ع ) كه كودكى خرد سال بود فرمود:

(همانا! خداوند، بعضى از انسانها را براى ايمان آفريد كه ايمانشان دائمى است و بعضى را براى كفر دائمى آفريد، و در اين ميان نيز به بعضى ايمان عاريه اى داد كه آنان را (معارين ) (عريه داده شدگان ) گويند، كه هر گاه خداوند بخواهد، ايمان را از آنان بگيرد، ( ابوالخطاب )

از اين گونه است كه ايمان عاريه اى به او داده بودند (در آن زمان كه ايمان داشت ، امام صادق (ع ) فرمود:

او را دوست بداريد، اكنون كه مذهبى باطلى انتخاب كرده ، امام صادق فرمودند: او را لعنت كنيد) عيسى شلقان مى گويد:

به حضور امام صادق (ع ) رفتم و آنچه را كه به فرزندش امام كاظم (ع ) گفته بودم و او جوابم داده بود، به عرض آن حضرت رساندم ، امام صادق (ع ) به من فرمود:

(انه نبعه نبوة . اين پسر (يا اين كلام پسر) از جوشش نبوت (از سرچشمه جوشان نبوت ) مى باشد). (268)