داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 285
نمايش فراداده

معصوم دهم امام هشتم حضرت رضا عليه السلام

امام رضا(ع ) وصى و جانشين امام كاظم (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام كاظم (ع ) در بغداد بود، جمعى از جمله هشام بن حكم و على بن يقطين ، نيز در آن وقت در بغداد بودند.

على بن يقطين گفت : من به حضور امام كاظم (ع ) رفتم (گويا آن حضرت در زندان بود، و على بن يقطين كه در ظاهر تقيه مى كرد و از اطرافيان هارون الرشيد به شمار مى آمد، مى توانست به حضور امام برسد) ناگاه ديدم پسرش على بن موسى الرضا(ع ) به حضور پدرش آمد.

امام كاظم (ع ) به من فرمود:

(از على بن يقطين ! همين على (ع ) آقاى فرزندان من است ، آگاه باش كه من كنيه ام (ابوالحسن ) را به او بخشيدم )

هشام بن حكم ، كف دست خود را به پيشانى زد و گفت : (واى بر تو چه گفتى ؟)

ابن يقطين : سوگند به خدا همانگونه كه گفتم ، از امام كاظم (ع ) شنيدم .

هشام : (بنابراين ، امام كاظم (ع ) با اين سخن به تو خبر داده كه امام بعد از خودش ، فرزندش على بن موسى الرضا(ع ) است ) (293)

در روايت ديگر آمده : مخزومى كه مادرش از فرزندان جعفر طيار است گفت :

در محضر امام كاظم (ع ) بودم (ظاهرا اين قضيه در مدينه بوده است ) آن حضرت براى ما پيام فرستاد و ما را به حضورش طلبيد و ما به محضرش ‍ رفتيم ، فرمود:

(آيا مى دانيد براى چه شما را به اينجا حاضر كرده ام ؟)

گفتيم : (نه ، نمى دانيم )

امام كاظم : (گواه باشيد، همانا اين پسرم (اشاره به حضرت رضا) وصى من ، و قيم من ، بعد از من است ، هر كس از من طلبى دارد از اين پسر بگيرد، و به هر كس وعده داده ام ، بايد از اين بخواهد تا وفا كند، و هر كسى ناگزير است كه با من ملاقات كند، جز به وسيله نامه او با من ملاقات ننمايد) (294)