داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 312
نمايش فراداده

پاسخ امام جواد(ع ) به اعتراض كنندگان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شخصى به امام جواد(ع ) گفت : مردم درباره خردسالى شما سخن (اعتراض آميز) مى گويند.

امام جواد: خداوند به داود(ع ) وحى كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك بود و گوسفند چرانى مى كرد جانشين خود سازد.

حضرت داود(ع ) طبق فرمان خدا، سليمان را به عنوان جانشين خود معرفى نمود، دانشمندان و عابدان بنى اسرائيل ، آن را نپذيرفتند (و گفتند سليمان كودك است )

خداوند به حضرت داود وحى كرد:

(عصاهاى اعتراض كنندگان را بگير، و عصاى سليمان (ع ) را نيز بگير، و در درون اطاقى بگذار، و در آن اطاق را ببند و مهر و موم كن ، روز بعد، (با بنى اسرائيل به آن خانه بيا و در را باز كن ) عصاى هر كدام كه مانند درخت ، سبز و داراى برگ و ميوه شده بود، صاحب آن عصا جانشين تو است )

داود همين دستور را اجرا نمود، فرداى آن روز عابدان و عالمان بنى اسرائيل به دعوت داود(ع ) به اطاق آمدند، وقتى كه ديدند عصاى سليمان سبز و داراى برگ و ميوه شده است ، جانشينى حضرت سليمان را (با اينكه كودك بود) پذيرفتند و گفتند:

(به او راضى شديم و او را پذيرفتيم ) (320)

شخص ديگرى به نام على بن حسان به امام جواد(ع ) همان اعتراض مردم را (كه شما كودك هستيد، و مردم نق مى زنند) به عرض آن حضرت رسانيد.

امام جواد(ع ) فرمود: چه اعتراضى دارند، با آنكه خداوند به پيامبرشان فرمود:

(قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل ، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم ) (يوسف - 108)

آنگاه امام جواد(ع ) پس از تلاوت اين آيه فرمود:

(سوگند به خدا (در آغاز بعثت ) پيروى از پيامبر(ص ) نكرد، مگر على (ع ) كه در آن وقت نه سال داشت و من نيز نه ساله ام).(321)