داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 328
نمايش فراداده

سخن گفتن عصا، به حقانيت امامت حضرت جواد(ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(يحيى بن اكثوم از اعلم علماى عصر خود و قاضى القضاة بود، و همه او را به برترى علمى و هوش ، قبول داشتند)

محمد بن العلاء مى گويد:

يحيى بن اكثم قاضى سامره را آزمودم و با او گفتگو و بحث و مناظره داشتم و درباره علوم آل محمد(ص ) از او پرسيدم ، شنيدم مى گفت :

روزى وارد مسجد النبى شدم ، و قبر رسول اكرم (ص ) را زيارت مى نمودم ، حضرت محمد بن على (امام جواد) را در آنجا ديدم كه مشغول طواف قبر پيامبر(ص ) بود، درباره چند مساءله با او به گفتگو پرداختم ، همه را پاسخ داد، در آخر گفتم :

من از تو يك سؤ ال ديگر دارم ، ولى شرم مى كنم بپرسم ، فرمود:

قبل از آنكه بپرسى به تو خبر مى دهم ، مى خواهى بپرسى اكنون امام مردم كيست ؟

گفتم : آرى به خدا مى خواستم همين مطلب را بپرسم ، فرمود: (امام من هستم ).

يحيى : علامت و نشانه صدق امامت تو چيست ؟

در دست آن حضرت عصايى بود، ناگاه ديدم همان عصا به سخن در آمد و با كمال فصاحت گفت : صوم.

(ان مولاى امام هذا الزمان و هو الحجة . همانا صاحب من ، امام اين زمان است ، و او است حجت خدا).