داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 37
نمايش فراداده

تشيع مسافر بلخى در محضرحضرت رضا (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عصر امامت حضرت رضا (ع ) بود، و آن حضرت در خراسان به سر مى برد، شخصى مسافر، از پشت نهر بلخ به حضور آن حضرت آمد و نشست و عرض كرد:

(من از شما مساءله اى مى پرسم ، اگر جواب آن را آن گونه كه خودم مى دانم بدهى ، امامت تو را مى پذيرم ).

امام : هر چه خواهى بپرس .

مرد مسافر: به من بگو پروردگارت ؛ از چه وقت بوده ؟

و چگونه بوده ، و بر چه تكيه دارد؟

امام : (خداوند مكان را مكان كرد، بى آنكه مكانى داشته باشد، و چگونگى را چگونه نموده بى آنكه خود چگونه باشد، و بر قدرت خودش ‍ تكيه دارد).

در اين هنگام ، آن مرد مسافر برخاست ، و سر حضرت رضا(ع ) را بوسيد و گفت :

(گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست ، و محمد(ص ) رسول خدا است ، و على وصى رسول خدا و سرپرست امت ، پس از او است ، و پيشوايان راستگو، شما امامان هستيد، و تو جانشين آنها هستى )(35)