بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يك نفر يهودى به نام سبخت (بر وزن درخت )(39) به حضور پيامبر (ص ) آمد، و گفت :
(اى رسول خدا! سؤ الى درباره پروردگارت دارم ، اگر پاسخ سؤ ال مرا دادى مى پذيرم ، و گر نه باز مى گردم ).
پيامبر: آنچه مى خواهى بپرس !
يهودى : 1- پروردگار تو در كجاست ؟
پيامبر: او در همه جا هست ، نه اينكه در جاى معينى باشد.
يهودى : 2- خدا چگونه است ؟
پيامبر: چگونه پروردگارم را به (چگونگى ) توصيف كنم ، در صورتى كه (چگونگى ) مخلوق است ، و خداوند به مخلوق خود، توصيف نمى شود.
يهودى : از كجا دانسته شود كه تو پيغمبر خدا هستى ؟
در اين هنگام ، آنچه كه از سنگ و غير آن ، در اطراف آن يهودى بودند، با زبان عربى گويا و روشن گفتند: اى سبخت :
( اين شخص ، رسول خدا است ).
سبخت گفت : تاكنون موضوعى آشكارتر از اين رانديده بودم ، سپس گفت :
( گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست ، و همانا تو رسول خدا مى باشى ).(1) همان ، حديث 6 ج 1.