داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 391
نمايش فراداده

دستور نگرفتن سهم امام ، به خاطر حفظ جان وكلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

به عبيدالله بن سليمان ، وزير طاغوت وقت ، خبر دادند كه حضرت مهدى (عج ) داراى چند وكيل است كه سهم امام ها را به نمايندگى از آن حضرت ، از شيعيان مى گيرند.

وزير تصميم گرفت تا وكيل ها را دستگير كند، جريان را با خليفه در ميان گذاشت ، خليفه گفت :

(به جستجوى خود آن مرد (حضرت مهدى عليه السلام ) بپردازيد و ببينيد در كجاست ؟)

سليمان (پدر وزير) گفت :

(به نظر من افرادى جاسوس را مى گماريم ، كه (به عنوان شيعه ) مبلغى پول بابت سهم امام نزد وكيلهاى ناحيه مقدسه ببرند، وقتى كه پول را به وكيل دادند و آن وكيل قبول كرد، بى درنگ وكيل را دستگير مى كنيم )

بنا شد همين تصميم اجرا گردد، از ناحيه مقدسه ، نامه اى به وكلاء رسيد كه از هيچكس پول قبول نكنيد و از گرفتن سهم امام (ع ) خود دارى كنيد.

جاسوسها پراكنده شدند، يكى از آنها نزد (محمد بن احمد) (يكى از وكلاى امام ) آمد و در خلوت به او گفت :

(مالى بابت سهم امام (ع ) همراه دارم ، مى خواهم به شما بدهم ).

محمد گفت : اشتباه كردى ، من از اين موضوع بى اطلاع هستم .

آن جاسوس ، همواره با مهربانى و نيرنگ خود، مى خواست پول را به او بدهد، ولى محمد بن احمد، خود را به نادانى مى زد، به اين ترتيب جاسوسها به كشف راز، دست نيافتند. (398)