داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 44
نمايش فراداده

پرستش خدا با ديدار دل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

دانشمندى به حضور اميرمؤ منان على (ع ) آمد و گفت : اى امير مؤ منان ! آيا پروردگارت را هنگام پرستش ديده اى ؟ امام على : واى بر من آن نيستم ، خدايى را كه نديده باشم ، پرستش كنم .

دانشمند: چگونه خدايت را ديده اى ؟

امام على : واى بر تو:

( لا تدرك العيون مشاهده الابصار، و لكن راته القلوب بحقايق الايمان .)

:(ديدگان او را با بينائى چشم نبينند، ولى قلبها او را با حقيقتهاى ايمان ديده اند.(43)

نظير اين مطلب در حديث ديگر آمده و آن اينكه : روزى اميرمؤ منان على (ع ) در مسجد كوفه ، بر فراز منبر بود و سخن مى گفت ، مردى قوى دل و سخنور به نام (ذعلب ) در مجلس برخاست و گفت :

( اى امير مؤ منان ! آيا پروردگار خود را ديده اى ؟)

امام : (واى بر تو، من آن نيستم خدائى را كه نديده ام پرستش ‍ كنم ).

ذعلب : اى اميرمؤ منان ! خدا را چگونه ديده اى ؟

امام : واى بر تو اى ذعلب !

ديدگان او را با نگاه چشم نبينند، بلكه دلها او را به حقيقت ايمان ، درك كنند... باب جوامع التوحيد، حديث 4، ص 138، ج 1.