داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 441
نمايش فراداده

مكافات آنانكه قطع رحم مى كنند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شخصى به حضور امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: برادران و پسر عموهايم ، خانه ام بر من تنگ نموده اند، و از همه آن خانه ، مرا به يك اطاق پناهنده كرده اند، من اگر خواسته باشم اقدام كنم ، همه آنچه را كه در اختيار آنها است ، مى گيرم .

امام : (صبر كن ، خداوند گشايشى برايت فراهم مى كند.)

من صبر كردم و از پى گيرى موضوع ، منصرف شدم ، تا اينكه در سال 131 ه .ق بيمارى واگير (وبا) آمد، سوگند به خدا همه آنها مردند و حتى يك نفرشان باقى نماند، من از خانه خارج شدم و به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، همين كه مرا ديد، فرمود:

(حال اهل خانه ات چطور است ؟).

عرض كردم : به خدا همه پسر عموها و برادرهايم (كه در آن خانه ، مرا در فشار قرار داده بودند) مردند.

فرمود: (اين مكافات به خاطر آن قطع رحمى بود كه به تو روا داشتند و به خاطر آزارى كه نمودند، نابود شدند، آيا دوست داشتى آنها بمانند و زندگى را بر تو تنگ كنند؟)

گفتم : آرى به خدا سوگند.(448)