داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 446
نمايش فراداده

آبرسانى جن مؤ من به تشنگان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام باقر(ع ) فرمود: گروهى از مؤ منان به مسافرت رفتند، در مسير راه آبشان تمام شد و سخت تشنه شدند، به طورى كه كنار جاده رفتند و خود را به ريشه هاى درخت (كه كمى رطوبت داشت ) مى چسبانيدند و آماده مرگ مى شدند.

در اين ميان پير مردى كه لباس سفيدى بر تن داشت ، نزد آنها آمد و گفت :

(برخيزيد، باكى بر شما نيست ، اين آب است كه براى شما آورده ام ).

آنها برخاستند و از آب نوشيدند و سيراب شدند، سپس به آن پير مرد گفتند:

(تو كيستى ، خدا تو را رحمت كند؟)

او گفت : من از جنيان هستم كه با رسول خدا(ص ) بيعت كرده اند، من از رسول خدا(ص ) شنيدم فرمود:

(مؤ من ، برادر مؤ من ، چشم او و راهنماى او است ، پس شما نبايد در محضر من ، تباه گرديد)

(بلكه با حضور اسلام كه در ميان شما است ، با هميارى ، همديگر را از تباهى حفظ مى نمائيد.) (453)