داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 453
نمايش فراداده

تاءكيد شديد امام صادق (ع ) به ملاقات با برادران دينى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسحاق بن عمار مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، آن حضرت با چهره تند به من نگريست .

عرض كردم : (چرا اينگونه دگرگون به من نگاه مى نگرى ؟ مگر من چه كرده ام ؟)

امام : دگرگونى من به تو به خاطر آن دگرگونى است كه تو با برادران دينى خود دارى ، اى اسحاق ! به من خبر رسيده كه تو بر در خانه ات ، دربانى گذاشته اى ، تا فقراى شيعه را از آمدن به خانه ات باز دارند.

اسحاق : قربانت گردم ، من از (شهرت ) مى ترسم ، و اين بازدارى براى همين بوده كه مشهور نشوم .

امام : تو از بلا نترسيدى ؟ مگر نمى دانى كه هر گاه دو نفر مؤ من با همديگر ملاقات و مصافحه نمايند، خداوند رحمتش را بر آنان فرو فرستد كه 99 قسمت آن رحمت (درصد قسمت ) مخصوص آن مؤ من است كه برادر مؤ منش را بيشتر دوست دارد، و وقتى كه آن دو نفر مؤ من كنار هم رخ به رخ بايستند، رحمت خدا، آنها را فرا مى گيرد، و وقتى كه باهم براى گفتگو بنشينند، برخى از فرشتگان نگهبان آنها به برخى ديگر مى گويند:

از اينها كناره بگيريم ، شايد آنها بين خود، رازى داشته باشند كه خداوند آن را پوشانيده است .

اسحاق : مگر خداوند در قرآن (آيه 18 ق ) نمى فرمايد:

ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد .

(هيچ سخنى را انسان تلفظ نمى كند مگر اينكه نزد آن ، فرشته اى مراقب و آماده ، براى انجام ماءموريت است .)

امام : (اى اسحاق ! اگر فرشتگان نگهبان نشوند، خداوندى كه به نهانها آگاه است ، مى شنود و مى بيند)

(بنابراين ، از اين رو كه حتى نگهبانان ، از نزد خدا دور گردند، اشكالى براى ضبط اعمال آنها، پيش ‍ نمى آيد)(462)