داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 467
نمايش فراداده

امام صادق (ع ) چرا قيام نكرد؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سدير صيرفى يكى از شاگردان امام صادق (ع ) مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم و گفتم :

(به خدا خانه نشينى براى شما روا نيست .)

فرمود: چرا اى سدير! گفتم :

به خاطر ياران و دوستان بسيارى كه دارى ، سوگند به خدا اگر امير مؤ منان على (ع ) آن همه يار و ياور داشت نمى گذاشت طايفه تيم و عدى (دودمان عمر و ابوبكر) به مقام او طمع كنند و حق او را بگيرند.

فرمود: اى سدير به نظر تو من چه اندازه يار و ياور دارم ؟

گفتم : صد هزار!، فرمود: صد هزار؟!

گفتم : بلكه دويست هزار، فرمود: دويست هزار؟

گفتم بلكه نصف دنيا، حضرت پس از اندكى سكوت ، به من فرمود:

اگر مايل باشى و برايت سخت نباشد همراه من تا (ينبع ) (مزرعه اى نزديك مدينه ) برويم .

گفتم : آماده ام .

امام دستور فرمود: الاغ و استرى را زين كردند، من سبقت گرفتم و بر الاغ سوار شدم ، تا احترام كرده باشم و آن حضرت سوار بر استر شود.

فرمود: اگر بخواهى الاغ را در اختيار من بگذار؟

گفتم : استر براى شما مناسبتر و زيباتر است .

فرمود: الاغ براى من رهوارتر است .

من از الاغ پياده شدم و بر استر سوار شدم و آن حضرت بر الاغ سوار شد و با هم حركت كرديم تا وقت نماز رسيد، فرمود: پياده شويم تا نماز بخوانيم ، سپس فرمود:

اينجا زمين شوره زار است و نماز در اينجا روا نيست (و مكروه است ) از آنجا رفتيم و به زمين خاك سرخى رسيديم ، و آماده نماز شديم ، در آنجا جوانى بزغاله مى چرانيد، حضرت به او و بزغاله ها نگريست و به من فرمود:

والله يا سدير لوكان لى شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود .

(سوگند به خدا اى سدير اگر شيعيان من به اندازه تعداد اين بزغاله ها بودند، خانه نشينى برايم روا نبود) (و قيام مى كردم ).

سپس پياده شديم و نماز خوانديم ، پس از نماز، كنار بزغاله ها رفتم و شمردم كه هفده عدد بودند.(475)