داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 493
نمايش فراداده

پيام كوبنده به شاه سركش ، در مورد حق الناس

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(يكى از پيامبران از طرف خدا به ميان قومى فرستاده شد، آن قوم شاهى ستمگر داشتند كه با سركشى و طغيان خود، خون بى گناهان را مى ريخت و اموال مردم را چپاول مى كرد)

خداوند به آن پيامبر وحى كرد: نزد آن شاه جبار و سركش برو و از قول من به او بگو:

(من تو را بر مردم نگماردم كه خونشان را بريزى ، و اموالشان را چپاول كنى ، بلكه تو را گماردم تا (با رساندن حق مظلومان به آنها) صدا و ناله مظلومان را از من باز دارى ، فانى ادع ظلامتهم و ان كانوا كفارا (چرا كه من از ستمى كه به آنها شده (و از حق الناس ) آنها نگذرم ، گرچه آنها كافر باشند). (501)

(اين حكايت ، بيانگر اهميت اداى حق الناس است ، كه حتى در مورد كافران ، بايد رعايت شود، وگرنه بازخواست سخت الهى دارد)