امام خمینی صاحب نگاه بلند نظرانه

عبدالکریم شاحیدر

نسخه متنی
نمايش فراداده

امام خميني صاحبِ نگاه بلندنظرانه

عبدالكريم شاحيدر

سخن گفتن دربارؤ كاملي، پرمايه‏اي و آفتابي در ميانِ سايه‏اي، كاري بس دشوار و عميق است. دشوار است از آن جهت كه چهرؤ آن سويي او در پَسِ پردؤ اين سويي نهان بود و هر كس به فراخور عقلِ جزئي خود تفسيري از آن سيمايِ عشق و معرفت ارائه مي‏داد، چرا كه:


  • در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسّلام

  • پس سخن كوتاه بايد والسّلام پس سخن كوتاه بايد والسّلام

عميق است از آن نظر كه آن بزرگوار داراي وجودي تو دو تو و پُر عمق بود كه هركسي را توان رسيدن بدان عمق نيست، چرا كه غوّاصي در آن بحر معنا كاري است بسيار مشكل.

يكي از آن ويژگيهاي كليديِ شخصيتِ آفتاب وشِ حضرت امام خميني(ره) نگاه بلندنظرانؤ آن وجود بي‏نظير بود. از اين رو، در اين نوشتار برآنيم تا بر سبيلِ تركيب مزجي اولاً به شرح و بسط دربارؤ مفهوم نگاه بلندنظرانه و عناصر و مصاديق آن به قدر ميسور بپردازيم. ثانياً مزايا و راههاي چنين نگاهي را با استفاده از بيانات و نوشته‏هاي آن امام همام به رشتؤ نوشته درآوريم.

اگر آدمي در طولِ زندگي، به عمقِ دين توجه كند، داراي بصيرت مي‏شود و اگر صاحبِ بصيرت شد آنگاه دارايِ دركِ كريمانه‏اي از متون و بطونِ دين مي‏شود و چون به چنين ادراكي نايل گرديده صف‏آرايي معاني را در پشتِ خطوطِ جهانِ هستي شهود كرده، حقيقت حقؤ الهيه را در مجموعِ عالم ساري و جاري مي‏بيند. او حقيقت ايمان و ايقان را در همؤ هستيش، وجدان مي‏كند و همؤ هستي را نور ذوالجلال والجمال مي‏داند، پس با آن صميمي است چرا كه صاحبِ ديدؤ سير، جانِ دلير و زهرؤ شير بايد هم اينچنين باشد. پس هرگز مانند كساني نيست كه تنها ظاهر حياتِ دنيا را مي‏بيند و در اين جهان، فريبِ چشمِ ظاهربينِ خود را خوردند و در روز قيامت با شگفتي سئوال مي‏كنند ما كه چشم داشتيم، پس چرا كور و نابينا محشور شديم؟! پس بايد چشمي بي‏عيب، براي ديدن غيب برگزيد بينايي را از همين جهان بايد كسب كرد نه در آن جهان.


  • هر كه اوّل بين بود اعمي بود وانكه آخِربين بود بينا بود

  • وانكه آخِربين بود بينا بود وانكه آخِربين بود بينا بود

اينان با وسعتِ نظر ـ از رويِ ديده وَر بودن ـ و عظمت روحي و دريادلي ـ به لحاظِ سعؤ صدر و سينؤ مُنشَرِح داشتن ـ به مسائل، مشكلات و امور زندگي نگاه مي‏كنند. زيرا اين انسانهايِ زيرك و فهيم، صاحبِ نگاه بلندنظرانه هستند. انسانِ عالم به واسطه علم و دانش از مردم عادي متمايز مي‏شود؛ امّا به لحاظ نگاه بلندنظرانه از آنان ممتاز مي‏شود. در اين راستا يكي از چهره‏هاي برجسته‏اي كه نگاه بلندنظرانه در پندار، كردار و گفتارش كاملاً نمايان بود مرحوم حضرت امام خميني قدس سره الشريف بود. ايشان آنقدر از اين نگاه بهره‏ور بودند كه اطرافيان را به شدت تحت تاثير قرار مي‏دادند به يقين به واسطه همين ويژگي به مرحلؤ خودشكوفايي و اخلاقِ جهاني رسيده بودند. از اين رو، چون آفتاب درخشيدند و همگان را روشني بخشيدند. پس تعجّبي نيست كه از همؤ اقشار و گروهها در تشييع پيكر مطهرشان آنچنان كردند كه در طول تاريخ در غمِ هجران هيچكس شايد چنين نكرده بودند. مگر نه اين است كه امام با نگاه بلندنظرانه چنان قلوب و انديشه‏ها را فتح كرده بود كه شايد بتوان آنرا يكي از بزرگترين معجزاتِ قرنِ اخير خواند كه شايد هر كرامتي كه از ايشان سر مي‏زد تا بدان پايه، اهميّت نداشت!

مراتب نگاه بلندنظرانه

نگاه بلندنظرانه به تعبير حكيمان يك امر اشتدادي است. يعني داراي شدت و ضعف است. همانگونه كه نور ذومراتب است. چنانكه نور ضعيف، متوسط، شديد و اشّد داريم. نگاه بلندنظرانه نيز يك امر كيفي است و داراي مراتب ضعيف، متوسط، شديد و اشدّ است هر يك از انسانها به ميزاني كه از كرامت نفس، سلامت نفس و عزت نفس بهره‏مند باشند به همان ميزان از نگاه بلندنظرانؤ قوي‏تري برخوردار خواهند شد. پس اگر كسي از عظمت و بزرگواري روحي بيشتري برخوردار باشد و به موازين اخلاقي پايبند باشد تا بدانجا كه مُتَخَلِّقِ به اخلاقِ اللّه وَ متادّب به آدابِ اللّه وَ مُنسلِك در سِلكِ سالكانِ طريق حق باشد و به بيان ديگر، مراتب كمال را درنورديده و داراي بينش و منشِ خدائي باشد، صاحبِ مراتبِ بالا و والائي از نگاه بلندنظرانه خواهد شد. حضرت امام(ره) كه صاحب مراتب بسيار عالي از نگاه بلندنظرانه بودند زيرا كسي كه به اين نگاه متعالي دست مي‏يابد ديگر خودپرست نيست، ديگر دربند هوا و هوس و حُبِّ جاه و مقام و مال و منال نيست و با ديگران بخاطر حُبِّ دنيا نزاع و جدال نمي‏كند خود آن بزرگوار بياناتي در اين خصوص دارند كه به برخي از آنها اشارت مي‏شود:

ـ آن كه كمر انسان را مي‏شكند اين است كه حُب انسان به خودش، و حُب انسان به رياستش، و حُب انسان به همؤ چيزهايي كه موجب حُب است، انسان را برساند به آن جايي كه اگر نبي اكرم هم از او بگيرد دشمن او مي‏شود، و آن وقت هم كه مي‏فهمند خدا دارد مي‏گيرد دشمن او مي‏شود.1

ـ نمي‏شود كه انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست. نمي‏شود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام را، بايد يكي از اين دو تا باشد.2

ـ تا دربند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي‏توانيد جهاد في سبيل‏اللّه و دفاع از حريم اللّه نمائيد.3

خيزش نگاه بلندنظرانه

بي‏ترديد بزرگ‏نمائي امور كوچكِ دنيوي سبب نزاعها و جدالهايِ فردي و اجتماعي، از بين رفتن دوستي‏ها و نشاندنِ بُغض و كينه بجايِ آن و در نهايت جدائيها و بسياري از صفات و كارهاي خانمان برانداز و ايمان‏سوز مي‏شود.حضرت امام(ره) همچنانكه خود داراي نگاه بلندنظرانه بودند، پيوسته مي‏كوشيدند تا با بيان و بنانِ خود نيز اين نگاه را به همؤ مردم عموماً و به ارباب فضل و دانش خصوصاً، القا نمايند. اگر به كتابِ چهل حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل و نيز كلمات قصار آن بزرگوار رجوع شود، بي‏ترديد به تلاشِ روشمندانؤ آن حكيم فرزانه پي خواهيد برد. ما نيز در اين نوشتار در جاي خود به برخي از آنها اشارت خواهيم نمود.

نگاه برتر

مومن، زيرك است. زيركي نيز ايجاب مي‏كند تا آدمي صاحبِ نگاهي، فراسوي نگاههايِ سطحيِ جزئيِ لحظه‏اي شود. صاحبِ نگاهي كه او را به سمتِ معبود و كعبؤ مقصود رهنمون باشد. نگاهي كه او را به معنايِ دقيقِ كلمه مُرتضايِ حق كند. در دريايِ طوفانزدؤ حوادثِ روزگار، به ساحلِ امنِ نجات برساند. در زندگي ثابت‏قدم و پايدار باشد. زيرا ثبات و پايداري است كه انسان را در پيش‏آمدهاي ناگوار عالم و فشارهاي روحي و جسمي، چون سدّي آهنين پابرجا نگاه دارد و نگذارد لغزش و سستي در انسان رخ دهد.

حفظ قوّه ايمان و دين با طمانينه نفس و سكونت روح، به سهلي و آساني ميسّر است، و تا دم آخرين، انسان را در مقابل بادهاي تند عالم محفوظ كند.4

امّا كدامين بينش عالي است كه به يك منشِ متعالي منتهي مي‏شود؟ كدامين نگاه است كه قلب انسان را همچون پيامبر(ص) رئوف و مهربان مي‏كند؟ مطمئناً همان نگاه مومنانه و پيامبرانه، يعني، نگاهِ برتر و بلندنظرانه است كه سبب بسط رحمت و مودّت و رافت مي‏شود. زيرا كسي كه قلب او از رافت و رحمت به بندگان خدا خالي باشد، او را بايد از مسلك اين جمعيت خارج كرد و از حقّ دخول در عائله بشري محروم نمود.5 بنابراين با هيج چيز مثل بسط رحمت و رافت و طرح دوستي و مودّت نمي‏توان دل مردم را بدست آورد، و آنها را از سركشي و طغيان بازداشت6 چرا كه رفق و مدارا در پيشرفت مقاصد، از هر چيز موثرتر است، و چنانچه در مقاصد دنيايي چنين است، در مقاصد ديني از قبيل ارشاد و هدايت مردم رفق و مدارا از مهمّات است كه بدون آن، اين مقصد شريف عملي نخواهد شد.7

اصولاً نگاهِ نافذ و عميقِ بلندنظرانه سبب ارتباط آدمي با عقلِ كُل مي‏شود. ارتباط با عقل كُل نيز باعث خوش‏بيني به جهان هستي مي‏شود. امّا اينكه مي‏بينيد: گروهي از نادانان با نظر خوش‏بيني به جهان نمي‏نگرند و شرور و ناملايمات و آلام دنيا را دستاويز بدبيني نموده، مانند جغد خرابه‏نشين همواره ناله و گريه سر مي‏دهد، براي آن است كه رابطؤ خود را با عقلِ كُل درنيافته‏اند. اگر يك انسان بجهت گذشت از صورت‏ها و قشرها و با بدست آوردن دانش و بيش بتواند عقل كُل را درك و با آن رابطه برقرار بسازد، خواهد گفت:


  • به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست

  • عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست

آري، عقل كُل از اشتباه و خطا مصون، ولي بينوا عقل جزئي به اين سو و آن سو مي‏پرد و نظر مي‏اندازد و بالاخره هم كلافه و سردرگم مي‏ماند. 8 بنابراين عقل كل حامي و تحريك كنندؤ هر انساني است كه شايستگي درك توحيد واقعي را دارد. اين مطلب از مصرع دوّم بيت زير روشن مي‏شود:


  • كُلّ عالم صورت عقل كُل است اوست باباي هر آنك اهل قل است9

  • اوست باباي هر آنك اهل قل است9 اوست باباي هر آنك اهل قل است9

آري در سايؤ چنين نگاهي و چنان ارتباطي است كه حضرت امام(ره) با بزرگواري و فروتني تمام مي‏فرمايند:

ـ اگر به من بگويند: خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگويند رهبر؛ رهبري مطرح نيست، خدمتگزاري مطرح است، اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم.10

ـ من با مردم ايران برادر هستم، و خودم را خادم و سرباز آنان مي‏دانم.11

ـ من آمده‏ام تا پيوند خدمتگزاري خودم را به شما عزيزان عرضه كنم، كه تا حيات دارم خدمتگزار همه هستم خدمتگزار ملّتهاي اسلامي، خدمتگزار ملت بزرگ ايران، خدمتگزار و دانشگاهيان و روحانيان، خدمتگزار همؤ قشرهاي كشور و همؤ قشرهاي كشورهاي اسلامي و همه مستضعفين جهان.12

ـ پيش من مكان مطرح نيست، آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است، هرجا بهتر اين مبارزه صورت بگيرد، آنجا خواهم بود.13

ـ پيش من مكان معيّني مطرح نيست، عمل به تكليف الهي مطرح است، مصالح عاليؤ اسلام و مسلمين مطرح است.14

انسان اگر صاحبِ نگاهِ بلندنظرانه شد، مي‏تواند با پاهايِ بلندي به بام عالم صعود كند و از آنجا به آن نگاه برتر، همه چيز و همه كس را نظاره‏گر باشد. در واقع قدرتي بدست خواهد آورد كه در عين بازيگري ـ و زندگي ـ طبيعي دنيوي ـ تماشاگر نيز باشد. معمولاً بازيگران اگر بخواهند در هنگام بازي تماشاگر نيز باشند بايد دست از بازي بكشند و يا برخي از كساني كه به تماشاگري پرداخته‏اند از بازيگري كناره گرفتند. ليكن كساني كه داراي مراتب بلندي از نگاه بلندنظرانه هستند و پيامبرانه با اين نگاه برتر جزو منتهيان در طريق اعتدال و استقامت شدند،15 مطمئناً در عين زندگي دنيوي به حيات اُخروي توجه داشتند و چنين نبوده كه در دنيا رهبانيت را در پيش گيرند. حضرت امام(ره) از پيامبر(ص) آموخته بود كه رهبانيت امّت جهاد در راه خداست. لذا اولاً مي‏فرمايند: در اينكه من دست از كار خود برداشتم (كه طلبگي بود) و آمدم اينجا، براي اين است كه ما يك حكومت صالح نداشتيم، و يك قدرت صالحه در كار نبود.16

ثانياً ابراهيم آسا خطاب به ظالمين، ابرقدرتها و اهل شرك مي‏فرمايند:

ـ قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه مي‏دهد، و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهانِ اسلام، اين پابرهنه‏هاي مغضوبِ ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه بر ستم و ظلم خويش اصرار مي‏نمايند سلب خواهد كرد.17

ـ هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمّد ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و پيروان ابراهيم حنيف، ساكت و آرام بماند، ويا نظاره‏گر صحنه‏هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد.18

ثالثاً خطاب به مسلمانان سراسر جهان، ضمنِ ترغيب آنان به جهاد و مبارزؤ در راه خدا، با بلندنظري خالصانه مي‏فرمايند:

ـ من دست و بازوي همؤ عزيزاني كه در سراسر جهان كوله‏بار مبارزه را بر دوش گرفته‏اند، و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده‏اند، مي‏بوسم و سلام و درودهاي خالصانؤ خود را به همؤ غنچه‏هاي آزادي و كمال نثار مي‏كنم.19

ـ من دست عموم ملت اسلام و آزاديخواهان جهان را، در راه قطع ريشؤ استعمار و استعمارگران، استقلال ممالك اسلامي و گسستن زنجيرهاي اسارات، مي‏فشارم.20

نگاه بلندنظرانه آدمي را خورشيدآسا مي‏كند نگاه خورشيدي يك نگاه برتر است چرا كه بر خوب و بد، كوچك و بزرگ، زشت و زيبا و مسلمان و كافر پرتو افشاني مي‏كند و همه در پناه نور او زندگي مي‏كنند و از آن محظوظ و بهره‏مند مي‏شوند. نگاه برتر يك نگاه باراني است زيرا باران نيز بر همگان مي‏بارد و همؤ زمينها چه سبزه‏زار و چه لجنزار در معرض بارش باران قرار مي‏گيرند. امّا از سبزه‏زار و گلزار بوي خوش و مُعطّر برمي‏خيزد ولي از لجنزار بوي بد و متعفّن. و اين نقص از لجنزار است نه از باران زيرا در طراوت طبع باران هيچ خلاف نيست. همچنين كساني كه طرفِ وجودي خود را وارونه گذاشته باشند چيزي از باران نصيب آنها نخواهد شد و سبب اين محروميت خود آنانند نه باران.

نگاه خورشيدي و نگاه باراني يك نگاه رحماني است و نگاه رحماني برترين نگاه است. در اين نگاه بزرگي و بزرگواري نهفته است. آزادي، آزادگي، جوانمردي، ادب، تواضع، رنج خود و راحت ياران و در يك كلام انسانيت نهفته است. زيرا انسانيت در پرتو چنين نگاهي به منّصؤ بروز و ظهور خواهد رسيد.

نكته‏اي كه بيانش لازم به نظر مي‏رسد آن است كه ممكن است در برخي اذهان چنين مطرح شود كه آيا نگاه بلندنظرانه سبب بي‏تفاوتي نخواهد شد؟ به عبارت ديگر، اگر بخواهيم داراي چنين نگاهي باشيم، لازمه‏اش اين نيست كه بسياري از چيزهايي كه مي‏بينيم با بي‏تفاوتي از كنار آن عبور كنيم و بخواهيم با عنوان نگاه بلندنظرانه كارهاي خود را توجيه كنيم؟! مسلماً پاسخ منفي است زيرا اين دو مفهوم با يكديگر تفاوت بسيار دارند. اينكه انسان در موضع قدرت از كسي گذشت كند (العفو عندالقدرة) در حاليكه مي‏توانست انتقام گيرد، به هيچ روي مفهومش بي‏تفاوتي نيست. چنانكه شخصي از اهل شام، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد. چشمش به مردي افتاد كه در كناري نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسيد: اين مرد كيست؟ گفته شد: حسين بن علي بن ابيطالب(ع) است. سوابق تبليغاتي عجيبي كه در روحش رسوخ كرده بود، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الي اللّه آنچه مي‏تواند سبّ و دشنام نثار حسين بن علي بنمايد. همينكه هرچه خواست گفت و عقدؤ دل خود را گشود، امام حسين بدون آنكه خشم بگيرد و اظهار ناراحتي كند، نگاهي پر از مهر و عطوفت به او كرد، و پس از آنكه چند آيه از قرآن ـ مبني بر حُسن خلق و عفو و اغماض ـ قرائت كرد به او فرمود: ما براي هر نوع خدمت و كمك به تو آماده‏ايم. آنگاه از او پرسيد: آيا از اهل شامي؟ جواب داد: آري. فرمود: من با اين خلق و خوي سابقه دارم و سرچشمؤ آن را مي‏دانم. پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبي. اگر احتياجي داري حاضريم به تو كمك دهيم، حاضريم در خانؤ خود از تو پذيرائي كنيم. حاضريم تو را بپوشانيم، حاضريم به تو پول بدهيم. مرد شامي كه منتظر بود با عكس‏العمل شديدي برخورد كند، و هرگز گمان نمي‏كرد با يك همچو گذشت و اغماضي روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت: آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مي‏شد و من به زمين فرو مي‏رفتم، و اين‏چنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نمي‏كردم. تا آن ساعت براي من، در همؤ روي زمين كسي از حسين و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت برعكس، كسي نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست.21

حضرت امام(ره) پيوسته بر وحدت كلمه تاكيد مي‏كردند زيرا بدون وحدت، تحقق يك آرمانشهر اسلامي ميسور نخواهد بود. در مدينؤ ايمانيان شهروندان بايد اختلافات را كنار نهند تا بتوانند به صلاح و فلاح نائل گردند. اسلام اقليتهاي مذهبي را احترام گذاشته است. اسلام اقليتهاي مذهبي را در مملكت ما محترم مي‏شمرد. و همين‏طور در اسلام بين شيعه و سني ابداً تفرقه نيست بين شيعه و سني نبايد تفرقه باشد. بايد وحدت كلمه را حفظ كنيد. ائمه اطهار ما سفارش كردند به ما كه بپيونديد با هم. و با هم اجتماعمان را حفظ كنيم. ... برادران سني ما نبايد به يك تبليغاتي كه از طرف دشمنان اسلام مي‏شود ترتيب اثر بدهند. ما با آنها برادر هستيم، آنها با ما برادر هستند. اين مملكت مال همؤ ماست. مال همؤ ما، مال اقليتهاي مذهبي، مال مذهبيون ما، مال برادران اهل سنت ما. همه ما با هم هستيم.22 با مداقؤ در عبارات آن امام همام به عظمت روحي و وسعت بينش آن بزرگوار مي‏توان پي برد.

نگاه حقيرانه

نقطؤ مقابل نگاه بلندنظرانه، نگاه حقيرانه است. كسي كه ظلم مي‏كند، تكبّر مي‏ورزد، به ديگران فخرفروشي مي‏كند، دچار عجب و خودبيني و غرور است، پيوسته در صدد فريب ديگران است و براي رسيدن به حُطام ناچيز دنيوي به هر نيرنگي متوسّل مي‏شود، غيبت مي‏كند، دروغ مي‏گويد، پست و مقام را وسيلؤ تبختر بر روي زمين نموده است، در مقابل ديگران بخاطر مطامع دنيوي سر تعظيم و كرنش فرو مي‏آورد، چاپلوسي و تملّق مي‏كند، به ظاهر دوستي و در باطن دشمني مي‏كند، از اينكه با ظاهرسازي ديگران را فريب مي‏دهد لذت مي‏برد و آنرا نشان زرنگي و زيركي خود مي‏داند و... همه و همه برخاسته از نگاه حقيرانه و حقارت روحي چنين افرادي است. اينچنين كساني نه تنها درصدد اصلاحِ خود برنمي‏آيند بلكه تا بدانجا پيش مي‏روند كه پيوسته بدنبال عيب‏جويي از ديگران و بزرگ‏نمايي عيب آنان و تحقيرشان از اين راه و مُبرّا جلوه دادن خود از هر عيبي مي‏باشند. اينان گاه به مرحله‏اي مي‏رسند كه اگر كسي عيبشان را بدانان گوشزد كند، نه تنها آن را به هزار دليل غيرمنطقي ردّ مي‏كنند بلكه با وي نيز دشمني مي‏ورزند و كينؤ او را به دل گرفته، بدنبال فرصت مناسبي براي ضربه زدن و ضايع كردن او مي‏باشند نگاه حقيرانه موجب مي‏شود كه حتي كسي كه اهل فضل و دانش است براي به زانو درآوردن ديگران و اينكه به آنان بفهماند كه او از آنها برتر است به شكلهاي مختلف با آنان جدال و نزاع علمي مي‏كند. در حاليكه حضرت محمّد(ص) مي‏فرمايند: لا يَسْتكمِلُ عَبْدَ حَقيقَهَ الايمان حَتّي يَدَعَ المَرِأَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً. بنده به حقيقت ايمان نخواهد رسيد تا اينكه مرأ و جدال را ترك كند هرچند كه حق با او باشد.23

حضرت امام(ره) مي‏فرمايند: خدا نكند كه حرف بعضي از اهل علم و مدّعي مكاشفه درست باشد. مي‏گويد: براي من در يكي از مكاشفات، كشف شده كه تخاصُمِ اهل نار كه خداي تعالي اطلاع مي‏دهد ـ مجادلؤ اهل علم و حديث است.24 پس بكوشيم تا از اين رذيله كه برخاسته از نگاه حقيرانه و غيرخدايي است به شدت دوري كنيم.

يكي ديگر از نمونه‏هاي بارز نگاه حقيرانه، سوء خلق است. زيرا يكي از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است و موجب فشار قبر است، و انسان را در دو دنيا معذّب دارد، بدخلقي با اَهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا بازار و محلّه است كه اين زاييدؤ غضب و شهوت است.25 چنانكه سعدبن معاذ انصاري با آن همه مقام و موقعيتي كه داشت بخاطر بدخلقي با زن و بچه دچار فشار قبر شد. سعد رئيس انصار و فوق‏العاده نزد رسول خدا(ص) و مسلمين محترم بود. وقتي سواره مي‏آمد رسول خدا امر فرمود كه مسلمين به استقبالش بروند، خود پيامبر هنگام ورودش تمام قامت جلويش برمي‏خاست، حكميت جنگ با يهودان را به او واگذار كرد، هفتاد هزار ملك در تشييع جنازه‏اش حاضر بودند، رسول خدا با پاي برهنه چهارگوشه تابوتش را بدوش گرفت و فرمود صفوف ملائكه در تشييع جنازه سعد حاضر بودند و دستم در دست جبرئيل بود به هر طرف كه مي‏رفت من هم مي‏رفتم، اجمالاً چنين شخص محترم نزد پيغمبر با اين تشريفات تشييع و بعد هم كه رسول خدا با دست خود او را در قبر گذارد، مادرش صدا زد، خوش به حالت، بهشت گوارا باد بر تو اي سعد هنيئاً لَك الجنّة حضرت فرمود: از كجا مي‏داني كه فرزندت اهل بهشت است؟ اينك سعد در فشار قبر است!! اصحاب پرسيدند: يا رسول اللّه آيا مثل سعد هم در فشار قبر است؟ فرمود: آري. و در روايت ديگر از امام سبب فشار قبر سعد را مي‏پرسند. حضرت مي‏فرمايند: به واسطؤ خلق تنگي با اهل بيتش بوده است.26 نكته‏اي كه تذكر آن لازم به نظر مي‏رسد اين است كه اگر از انسان گناهي سر زند، در آن لحظه دچار نگاه حقيرانه شده و از كرامت و سلامت نفس فاصله گرفته است. پس چه بسا انسان حكيم و فرزانه‏اي بر اثر غفلت در لحظاتي از عمرش دچار نگاه حقيرانه شود و از او عملي سر زند كه مايؤ تعجب و شگفتي ديگران شود. به عبارت ديگر، وجود چنان حالتي را از او بسيار بعيد مي‏دانند چنانكه ابوعلي سينا كه هنوز به سن بيست سال نرسيده بود، اغلب علوم زمان خود را فراگرفت. و در علومي نظير علوم الهي، طبيعي، رياضي و پزشكي و... سرآمد دانشمندان عصر خود شد. روزي به مجلس درس ابوعلي بن مسكويه دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با كمال غرور گرودئي را به جلو ابن مسكويه انداخت و گفت: مساحت سطح اين را تعيين كن. ابن مسكويه جزوه‏هايي از كتابي كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق) جلوي ابن سينا گذاشت و گفت: تو اول اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم، زيرا تو به اصلاح خود محتاجتري از من به تعيين مساحت سطح گردو. بوعلي از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماي اخلاقي او در همؤ عمر قرار گرفت.27

پس هر لحظه از نگاه بلندنظرانه فاصله گرفتيم در دام نگاه حقيرانه گرفتار خواهيم شد. ليكن اگر آدمي بر اثر غفلتهاي متراكم و لغزشها و گناهان بي‏شمار ممكن است به قدري در نگاه حقيرانه غوطه‏ور شود كه ديگر هيچ راهي براي نجات خود باقي نگذارد. به عبارت ديگر، اينان براي هميشه در منجلاب ضلالت و چاه تنگ و تاريك نگاه حقيرانه محبوس خواهند ماند.

عوامل، راهها و روشهاي تقويت نگاه بلندنظرانه

بي‏ترديد در ذهن هر خواننده‏اي يك علامت سئوال بزرگ نقش بسته است و آن اين است كه چگونه مي‏توان اين نگاه برتر را نگاه مومنانه تحصيل و در خود تقويت نمود؟ آن شيوه‏ها و روشها كدام است؟

به واقع اگر كسي به عوامل، راهها و روشهايِ اكتساب نگاه خدايي و انسان‏سازِ بلندنظرانه به عين عنايت نظر كند و آنها را با استمداد از پروردگار به كار بندد و آن عناصر نوراني را وارد صحنؤ زندگي خود نمايد و در اين كار اخلاص ورزد، مسلّم چنين كسي جغرافياي حيات انساني خويش را، بسان پيامبران نموده است.

زيرا او نيز در چنين شرايطي مردي الهي است؛ پس متّحد جانهاي مردان خداست. اينك با استمداد از روح ملكوتي و پرفتوح حضرت امام خميني(ره) آن فتوحاتِ رباني را به اختصار به شرح بازمي‏گوئيم:

1ـ طلب: اولين و مهمترين عامل آن است كه آدمي واقعاً تشنه باشد يعني به طور جدي بخواهد كه صاحب نگاه بلندنظرانه شود.


  • آب، كم جوي تشنگي آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پَست

  • تا بجوشد آبت از بالا و پَست تا بجوشد آبت از بالا و پَست

پس اگر كسي روحي عطشان نداشته باشد و از سر سيري بدنبال كمال باشد، هيچ چيزي نصيب او نخواهد شد زيرا نگاه بلندنظرانه، نگاهي رحماني است و نگاه رحماني نور است و نور را به زور به كسي ندهند.


  • تا در طلب گوهر كافي، كافي اين نكته و رمز اگر بداني، داني هرچيز كه در جستن آني، آني

  • تا در هوس لقمؤ ناني، ناني هرچيز كه در جستن آني، آني هرچيز كه در جستن آني، آني

پس بايد زمينه را براي حصولِ اين نگاهِ الهي فراهم نمود و با همؤ وجود فرياد زد:


  • دست از طلب ندارم تا كام دل برآيد يا جان رسد به جانان يا جان زتن درآيد

  • يا جان رسد به جانان يا جان زتن درآيد يا جان رسد به جانان يا جان زتن درآيد

پس اگر آتشِ طَلَب در ما شعله‏ور شد، آنگاه طَرَبِ حصولِ نگاه بلندنظرانه برايمان كاملاً آشكار خواهد شد.

2ـ توجه بخدا: اگر انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد28، آنگاه هميشه بر او توكّل مي‏كند و اگر كسي بر خدا توكّل كرد، داراي استحكامِ شخصيت مي‏شود و اگر چنين شد همانند كوه استوار مي‏شود. راضي به رضاي الهي مي‏شود. چنين كسي به مراتب بالاي نگاه برتر و بلند نظرانه كه علامتش مقام رضاست به يُمن توجهات حضرت حق نائل خواهد خواهد گشت. مقام رضا عبارت است از: خشنودي و فرحناكي عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او. و لازمؤ اين خشنودي، خشنودي از خلق نيز هست و حصول فرح عام مي‏باشد.29

چنين كسي جزو اوليأ خداست. زيرا اوليأ حق، بليّات را تحفه‏هاي آسماني مي‏دانند، و شدت و مضيقه را عنايات ربّاني مي‏بينند. آنها به حق خوشند، جز حق نخواهند، و به ذات مقدّس متوجهند، و غير از او نبينند. اگر دار كرامت حق را بخواهند، از آن جهت خواهند كه از حق است نه از جهت حظوظ نفسانيه خواهند.

آنها راضي به قضأ اللّه هستند از آن جهت كه مربوط به حق است. محبّت الهيّه منشا محبّت به اسمأ و صفات و آثار و افعال او شده.30 آري كسي كه به چنين نگاهِ نافذ و عميقي دست يابد، همان عشق و رضايتي كه به ذات مقدس حق پيدا كند، به همؤ نظام وجود ـ از آن جهت كه لازمؤ كمال مطلق است ـ پيدا كند.31

3ـ زود عصباني نشدن: كسي كه بتواند به مقامي برسد كه براي هر امر كوچكي فوراً عصباني نشود و بر خود مسلط باشد مي‏تواند در برخورد با ديگران بلندنظرانه برخورد كرده و تعادل روحي خود را از دست ندهد. اگر انسان غضب خود را فروكش كند و به اصطلاح كظم‏غيض كند مي‏تواند جلوي بسياري از عصبانيتهاي نابجاي خود را و حتي گاه بجاي خود را نيز بگيرد، زيرا كمتر چيزي مثل آتش سوزان غضب، انسان را به سرعت برق به عالم بدبختي و هلاكت سوق دهد! چه بسا كه با يك آن غضب، انسان از دين خدا خارج شود، و به خداي تعالي و انبيأ عظام او جسارتها كند! و چه بسا كه با غضب يك ساعت، به قتل نفوس محترمه دچار مي‏شود.32

اگر ما بتوانيم جلوي بسياري از عصبانيتهاي خود را بگيريم، نه تنها نشاندهندؤ حُسنِ خلق و رشد عاطفي ماست بلكه مي‏توانيم سبب تغيير رفتار بد ديگران و ترغيب آنها به سمت سزاها، رواها، بايسته‏ها و شايسته‏ها باشيم و در يك كلام آنها را به سمت مثبتها سوق دهيم و حتي غيرمسلماني را مسلمان كنيم. چنانكه روزي يك مرد مسيحي به حضرت امام محمّدباقر(ع)33 به صورت سخريه و استهزأ، كلمؤ (باقر) را تصحيف كرد به كلمه بقر ـ يعني گاو ـ به آن حضرت گفت: انت بقر يعني تو گاوي. امام بدون آنكه از خود ناراحتي نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند، با كمال سادگي گفت: نه، من بقر نيستم من باقرم. مسيحي گفت تو پسر زني هستي كه آشپز بود. امام فرمود: شغلش اين بود، عار و ننگي محسوب نمي‏شود. مسيحي گفت: مادرت سياه و بي‏شرم و بدزبان بود. و امام فرمود: اگر اين نسبتها كه به مادرم مي‏دهي راست است، خداوند او را بيامرزد و از گناهانش بگذرد و اگر دروغ است، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستي. مشاهدؤ اين همه حلم، از مردي كه قادر بود، همه‏گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد، كافي بود كه انقلابي در روحيؤ مرد مسيحي ايجاد كند، و او را به سوي اسلام بكشاند. مرد مسيحي بعداً مسلمان شد.34

4ـ محاسبه نفساني در هر شب: اگر آدمي چنانكه حضرات معصومين(ع) فرموده‏اند در طول شبانه‏روز محاسبه نفس داشته باشد ـ به شـرط آنكه در حسابـرسيِ از خود تقوا داشته باشد و به طور جدي خود را بازخواست كند ـ نه تنها سبب توبؤ از لغزشها، اصلاحِ عيوب (خودسازي، پاكسازي و بهسازي) مي‏شود، بلكه او را مدد خواهد كرد تا به يك بينش متعالي و در نتيجه يك منش متعالي نايل گردد. پس آدمي اگر در شب و روز چند دقيقه‏اي به حسب اقبال قلب و توجه آن ـ يعني به مقداري كه قلب حاضر است ـ نفس را محاسبه كند در تحصيل نور ايمان، و از آن مطالبؤ نور ايمان كند، و آثار ايمان را از آن جستجو كند، خيلي زودتر به نتيجه مي‏رسد.35

5ـ تمرين صبر: انسان يا صابر است يا صابر نيست. اگر صابر است بايد شكرگذار خدا بوده و از او بخواهد به عاليترين درجات صبر نايل گردد و اگر داراي ملكؤ صبر نيست بايد با استمداد از توفيقات الهي كم‏كم تمرين نموده و بر اثر تكرار داراي ملكه صبر و استقامت شود. اگر انسان مدتي در پيش‏آمدهاي ناگوار و بليّات روزگار و در مشقت عبادات و مناسك و تلخي ترك لذّات نفسانيه و به واسطؤ فرمان حضرت وليّ‏النعم، صبر كند، و تحمّل مشّاق را گرچه سخت و ناگوار باشد، بنمايد، كم‏كم نفس عادت مي‏كند و مرتاض مي‏شود و از چموشي بيرون مي‏آيد و سختي تحمّل مشّاق بر آن آسان مي‏شود، و از براي نفس ملكؤ راسخؤ نوريّه پيدا مي‏شود كه به واسطؤ آن از مقام صبر ترّقي مي‏كند و به مقامات عاليؤ ديگر نايل مي‏شود. بلكه صبر در معاصي، منشا تقوايِ نفس شود، و صبر در طاعات، منشا انس به حقّ گردد، و صبر در بليّات، منشا رضا به قضاي الهي شود. و اينها از مقامات بزرگ اهل ايمان، بلكه اهل عرفان است.36

در واقع صبر همان پرده‏اي است كه آدمي در مقابل ناراحتيهاي دروني خود مي‏آويزد تا ديگران از آنها مطلع نشوند. از اين رو، صبر باعث مي‏شود تا درون فرد در مصائب، مشكلات و ناراحتيها، نه در چهره، نه در زبان و نه در اعمال او آشكار نشود، به گونه‏اي كه هركس او را ببيند گمان مي‏كند كه هيچ ناراحتي در زندگي ندارد. انسان در سه مرحله نيازمند صبر است: 1ـ صبر بر مصائب 2ـ صبر بر طاعت 3ـ صبر بر معصيت. اما در واقع اگر خوب نگاه كنيم، در كل زندگي و در جميع حالات نيازمند صبريم. زيرا زندگيِ ما از دو حال خارج نيست: يا نعمتي به كسي داده مي‏شود يا از او گرفته مي‏شود. اگر نعمتي به كسي داده شد بايد صبر كند تا بتواند آنرا در مسير صحيحش مصرف كند و اگر نعمتي از او گرفته شد و دچار سختي شد باز هم نيازمند صبر است.

خداوند: 1ـ يا نعمتي به كسي مي‏دهد: (الف ـ يا آن نعمت را در مسير حق مصرف مي‏كند (طاعت) ، نياز به صبر بـر طاعت ب ـ يا آن نعمت را در مسير حق مصرف نمي‏كند (معصيّت) ، نياز به صبر بر معصيّت

2ـ يا نعمتي را از كسي مي‏گيرد (مصيبت و بلا) ، صبر بر بلا

انسان در هر يك از سه مورد فوق نيازمند صبر است. زيرا، ايمان و عملِ صالح بدون صبر امكان‏پذير نيست و اصولاً بدون صبر كسي وارد بهشت نخواهد شد. پس نگاه مومنانه و حيات ديني و معنوي انسان بدون صبر ميسور نيست. البته كساني كه به مراتب عاليؤ نگاه بلندنظرانه رسيده‏اند، داراي درجات صبر اهل معرفت‏اند. چرا كه براي صبر درجات ديگري است كه راجع به اهل سلوك و كمّل و اوليأ است. چنان چه از آن صبر في‏اللّه است، و آن ثبات در مجاهده است، و ترك مالوفات و مانوسات، بلكه ترك خويشتن است در راه محبوب، و اين راجع به اهل سلوك است. و مرتبؤ ديگر صبر مع‏اللّه است، و آن راجع به اهل حضور و مشاهدؤ جمال است در وقت خروج از جلباب بشرّيت، و تجرّد از ملابس افعال و صفات، و متجّلي شدن قلب به تجلّيات اسمأ و صفات، و توارد واردات انس و هيبت، و حفظ نفس از تلّونات و غيبت از مقام انس و شهود.

و درجؤ ديگر صبر عن اللّه است، و آن از درجات عشاق و مشتاقين است از اهل شهود و عيان در صورتي كه رجوع به عالَم خود كنند و به عالم كثرت و صحو برگردند. و اين اشّق مراتب صبر و مشكل‏ترين مقامات است. و به اين مرتبه اشاره فرموده مولاي سالكان و پيشواي كاملان، و اميرمومنان ـ عليه‏السلام ـ در دعاي شريف كميل فَهَبْنيِ [يا اِلّهيِ وَ سَيّدي وَ مَوْلاي] صَبَرْتَ عَلي عَذابِكَ فَكَيْف اَصْبِر عَليِ فَراقِكَ. و درجؤ ديگر صبر باللّه است. و آن از براي اهل تمكين و استقامت است، كه بعد از حال صحو و بقأ باللّه، و پس از تخلّق به اخلاق اللّه براي آنها رخ دهد. و از آن جز كُمّل را نصيبي نيست.37 بنابراين صبر يكي از آن پايگاههاي بسيار قوي است كه آدمي مي‏تواند براي حصولِ نگاه برتر و مومنانه از آن استمداد جويد.

6ـ ارتباط با قرآن و عترت: قرآن و عترت از يكديگر جدايي ناپذيرند و اگر كسي بدانان متمسك شود نجات خواهد يافت. قرآن و عترت بدنبال تربيتِ جامع و انسانِ جامع اند و يكي از لوازمِ مُهم در نگاه بلندنظرانه، داشتن يك بينش جامع است، زيرا عدم ارتباط با قرآن و عترت موجب يك تربيت ناقص و در نتيجه يك بينش ناقص خواهد شد. اين بينش نيز باعث يك‏سونگري، جزئي‏نگري، سطحي‏نگري، شتابزدگي، كم‏صبري و پايين آوردن، آستانه تحمل، پرتوقع بودن (انتظارات نابجا) و غفلت و... خواهد شد. به واقع چنين بينشي سبب افتادن در چاه تنگ و تاريك نگاه حقيرانه كه خود موجب در غلطيدن در انواع امور ناشايست و عقل‏سوز و ايمان بر بادده، خواهد شد. پس بكوشيم تا به لطفِ حق از خوان پربركت قرآن و عترت محظوظ و بهره‏مند شويم.

7ـ شركت در جلساتِ مذهبي: حضور در مجالسي كه ايمان ديني ما را افزون مي‏كند، بسيار شايان توجه است. مانند: نمازجمعه، دعاي كميل، دعاي ندبه، دعاي توسل، زيارت عاشورا و به خصوص نماز جماعت.

اسلام بر حضور در اجتماعات ديني و ايجاد فضايِ تربيتي مناسب براي رشد و تعاليِ روحي تاكيد بسيار دارد. از اين رو بر حضور در مسجد ـ خانه خدا ـ و اجتماعِ عظيم و با شكوه حج تاكيد فراوان دارد. حضرت امام(ره) در اين خصوص عبارات معروفي دارند كه به برخي از آنها در ذيل اشاره مي‏شود:

ـ مسجد مركز اجتماعِ سياسي است.38

ـ محراب يعني مكانِ قرب، مكان جنگ، هم جنگ با شيطان و هم جنگ با طاغوت.39

ـ سعي كنيد كه مساجد ما به حال مساجد صدر اسلام برگردد، و توجه داشته باشيد كه عُزلت و كناره‏گيري در اسلام نيست.40

ـ همؤ مسلمانان بايد در تجديد حيات حج و قرآن كريم، و بازگرداندن اين دو، به صحنه‏هاي زندگي‏شان كوشش كنند.41

8 ـ ورزش كردن: از آنجائيكه سلامت جسم و روح به هم ارتباط دارند و در واقع ورزش كردن به مقدار لازم موجب طراوت و شادابي انسان در طول شبانه روز مي‏شود، پس در عملكرد روزانؤ ما تاثير بسزايي خواهد داشت.

9ـ همنشيني با كساني كه داراي مراتبي از نگاه بلندنظرانه هستند: اصولاً مجالست و نشست و برخاست با مرد خدا دل را زنده مي‏كند و عامل بيداري و تذكر و توجّه به خدا مي‏شود. اينان با نگاهشان ما را به ياد خدا مي‏اندازند و با كلامشان بر آگاهي ما مي‏افزايند و با عملشان، روشهاي اكتساب يك روح متعالي و بلندنظرانه را به ما مي‏آموزند. انسان با ديدن چنين كساني داراي آرامش و طمانينؤ عجيبي مي‏شود. به گونه‏اي كه تا مدتها تحت تاثير آن ديدار اعجازآميز است. همؤ ما به خاطر داريم كه ديدن حضرت امام(ره) چه تاثير شگرفي در ما مي‏گذاشت و ذهن و دل ما را تا مدتها مصروف خود مي‏داشت.

10ـ خواندن سرگذشتها و داستانهائي كه اين خصيصه را در ما تقويت كند: مطالعؤ سرگذشتهاي بزرگاني كه با نگاه بلندنظر توانستند در سطح وسيعي بر افراد و اجتماع تاثير گذار باشند و با مكارم اخلاقي خويش همه را مات و مبهوت كنند، تاثير ويژه‏اي بر ما خواهد گذاشت. از سوي ديگر بررسي ماجراهاي كساني كه با نگاه حقيرانه نه تنها نتوانستند مشكلي را حل كنند، بلكه گاه چنان با لئامت نفس و روحي حقيرانه برخورد مي‏كردند كه دچار خُسران مُبين شدند. به عبارت ديگر، برخورد لئيمانه آنان گاه نه تنها آنان را فاسد و خسران دنيا و الاَّخره كرد بلكه سبب افساد في الاض و نابودي يك اجتماع شدند. همه و همه باعث خواهد شد تا آدمي به خود آمده و در جهت تحصيل و تقويت نگاه مومنانه، كوشش جدي بكند.

11ـ متواضع و مودّب بودن: اگر انسان دچار آفاتي چون غرور، تكبر42، عُجب و خودبيني باشد به هيچ روي نمي‏تواند واجد يك بينش و منـشِ متعالي بشود. تواضع و فروتني نشانِ عقل انسان و اَدَب نشانِ ايمان آدمي است. خداوند در قرآن مي‏فرمايد: بندگان ستودؤ خدا آنانند كه در روي زمين متواضعانه راه مي‏روند.43 انسان متواضع ابتداي به سلام مي‏كند، در نشستن به پايين مجلس راضي است، مجادله را (توگومگو) ترك مي‏كند هرچند حق با او باشد، دوست ندارد كه او را به پرهيزگاري بستايند44، با تهيدستان نشست و برخاست مي‏كند، به عيادت بيماران و مصيبت‏زدگان مي‏رود، به تملّق چابلوسان و تعريف اين و آن توجهي نمي‏كند و همؤ كمالات خود را از خدا مي‏داند، در مقابل خدا خاضع و خاشع است و به فرامين و اوامر و نواهي حق كاملاً توجه مي‏كند و مطيع محض خداست، شخصاً كارهاي شخصي خود را انجام داده و به ديگران خدمت مي‏كند و... از اين رو به خداوند نزديك شده و داراي مقام والائي در نزد اوست.


  • افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

  • هرگز نخورد آب زميني كه بلند است هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

انسان اگر مُتادّب به آداب اللّه نباشد و به اصطلاح ادب مَعَ اللّه نداشته باشد. دچار تنزّل شخصيتِ معرفتي خواهد شد. در قرآن نمونه‏هائي از ادب در برابر خدا ذكر شده است، مانند، مكالمات حضرت ايوب(ع) و حضرت ابراهيم(ع) با خداوند كه در هنگام بيماري و وجود مشكل، چقدر عالي و مودبانه با خداوند سخن مي‏گويند و اگر ما نيز بخواهيم به آن نگاه نافذ و عميقِ رحماني و مومنانه نايل شويم بايد پيامبرانه در گفتار، كردار و پندار مودبانه باشيم.

12ـ دائماً شكرخداي كردن: انسان بايد در طول حيات خويش عبد شكور باشد و اين شكر را به قول، فعل و نيّت بجاي آرد و الاّ نخواهد توانست ديده‏اي سبب سوراخ كن داشته باشد و ديده‏آسا و بلندنظر شود. چنانكه حضرت امام(ره) مي‏فرمايند: اي بيچاره انسانِ محجوب كه عمري در نعمتهاي بي‏منتهاي حق غوطه خوردي، و از رحمتهاي بي‏كرانش برخوردار گشتي، و ولي نعمت خود را نشناخته، كوركورانه از ديگران ستايش كردي، و به ناكسان كُرنش نمودي! آري شكر مخلوق از وظايف حتميه است، چنانكه فرموده‏اند: مَن لَمْ يَشكُرِ المَخلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الخالِقَ لكن ازآن جهت كه آنها را خداوند وسايل بسط نعمت و رحمت مقرّر فرموده، نه آن كه با شكر آنها خالق و رزاق حقيقي محجوب گردي، چه كه اين عين كفرانِ نعمتِ ولي نعم است.45

13ـ انتقادپذيري: اگر كسي روحيؤ انتقادپذيري را در خود زنده كرد، اولاً نشان از درك و فهم بالاي اوست ثانياً گام بلندي در جهت رشد و تعالي روحي و معنوي خود برداشته است و براي حصول آن نگاه ملكوتي كاملاً آماده مي‏شود. اگر ما انتقادپذير نباشيم، امكان اصلاح را از خود سلب كرده‏ايم. زيرا چنين چيزي به غرور و خودبيني بازمي‏گردد... و مادامي كه انسان خودش را مي‏بيند، نمي‏تواند به آن راهي كه راه هدايت است، دست پيدا بكند.46 از سوي ديگر، هيچ فردي نمي‏تواند ادعا كند كه من نقص، هيچ ندارم. اگر كسي ادعا كرد اين را، بزرگترين نقصش همين ادعاست.47

14ـ اصل امساك از لذّتهاي آني و زودگذر: اگر انسان خود را در لذّتهاي زودگذر دنيوي غرق كرد و در آنها افراط نمود، ديگر نبايد بزرگواري روحي و عُلُو نگاه را در چنين كسي سراغ گرفت. يكي از مواردي كه خداوند براي تقويت اصل امساك وضع نموده است، مساله روزه گرفتن است. اگر اصل امساك را عموميّت دهيم، شامل موارد متعددي مي‏شود مثلاً زياد نخوردن (به مقدار لازم خوردن)، زياد نخوابيدن، زياد حرف نزدن، زياد نياشاميدن و... .

15ـ نحوؤ آداب معاشرت صميمانه باشد: انسان مومن بايد بشّاش باشد يعني داراي انبساط صورت و قيافه باشد نه انقباض چهره، و لازمؤ چنين چيزي آن است كه حُزن و اندوه خود را در دل نگه دارد و آنرا در ظاهر نمايان نكند. خوشرويي و برخورد صميمانه ـ به عنـوان يـكي از فنون ارتباط بـا ديگران ـ سبب از بين بردن كينه‏ها و جذب قلوب است. مسلماً اگر كسي داراي چنين ويژگي باشد، توان آن را خواهد داشت كه از افق بالائي به ديگران نگاه كند. ناگفته پيداست كه لازمه تقويت چنين خصيصؤ انساني، عدم نگاه تحقيرآميز به ديگران است.

16ـ تقويت اراده: تقويت اراده يكي از ضروريات زندگي براي يك جوان است. استعداد در وجود جوان زياد است بايد براي تسريع در رشد معنوي، اراده را شكوفا و تقويت كرد. كسي كه ارادؤ قوي داشته باشد مي‏تواند در يك آن از هرچه صفت رذيله است بگذرد و فضائل اخلاقي را كسب كند.

17ـ نشاندن حُسن الظّن بجاي سوءالظّن: انسان اگر با خود صميمي باشد با هستي صميمي مي‏شود. امّا آنكس كه هستي خود را پاره‏پاره نموده و هر قطعه‏اي را به طرفي پرتاب كرده است و به طور جدي دچار بحران هويّت شده است و در واقع با خودش قهر نموده باشد، چنين كسي هر مشكلي كه برايش پيش مي‏آيد، ديگران را مقصّر مي‏داند و به تعبير روانشناسان فرافكني مي‏كند. هميشه از ديگران انتظار و توّقع دارد و لذا اگر ديگران آن انتظار بعضاً نابجاي او را برآورده نسازند از آنان دلگير و حتي كينؤ آنان را به دل مي‏گيرد.

18ـ خارج كردن حُبِّ دنيا از دل: اگر انسان در بند تعلقات دنيوي باشد، نگاهش غبارآلود خواهد شد پس حصول نگاه نافذ و عميق بلند نظرانه براي چنين كسي ميسور نخواهد بود. امّا اگر كسي حُبِّ دنيا را از دل بيرون نمود ديگر به راحتي از ديگران گذشت مي‏كند، به آنان كمك مي‏كند، مشكلاتشان را حل مي‏كند، انساني صبور و بردباري مي‏شود، به ديگران محبّت مي‏كند، حسن‏الظن پيدا مي‏كند و پيوسته به ديگران توجه مي‏كند و... چنانكه حضرت امام(ره) مي‏فرمايند: علاج قطعي اكثر مفاسد به علاج حُب دنيا و حُب‏نفس است، زيرا كه با علاج آن، نفس داراي سكونت و طمانينه شود، و قلب آرامش پيدا كند، و داراي قوّه و ملكؤ اطمينان شود، و به امور دنيا سهل‏انگاري كند، و به هيچ ماكل و مشرب اهميّت ندهد، و اگر كسي با او در امري از امور دنيا مزاحمت كند، او با خونسردي تلقي كند و به سهل‏انگاري برگزار نمايد، و چون محبوب او طعمؤ اهل دنيا نيست، دنبال آن به جوش و خروش برنخيزد و قطع ريشؤ محبت دنيا گرچه امر مشكلي است ـ خصوصـاً در اوّل امـر و ابتداي سلوك ـ ولي هر امر مشكلي با اقدام و تصميم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعبِ و مشكلي حكومت دارد، و هر راه طولاني سنگلاخي را نزديك و سهل كند.48

19ـ احسان: اگر انسان تا آنجايي كه امكان دارد به ديگران احسان كند يعني بدي را با خوبي پاسخ گويد چنانچه خداوند در قرآن مي‏فرمايد: اِدْفَعْ بِالّتي هِيَ اَحْسَنَ49 انسان اگر به مرحله‏اي رسيد كه اگر بدي را با خوبي پاسخ داد، آنگاه خوشحال نيز بشود و خداي را نيز شاكر باشد كه چنين نيرويي را به او ارزاني داشته است، در اينصورت به مرتبؤ بالايي از نگاه رحماني و خدائي بلندنظرانه نايل خواهد گشت.

20ـ تقويت از خانواده شروع شود: اگر مي‏خواهيم به نگاه بلند نظرانه دست يابيم، يكي از راههاي آن ـ كه خيلي مهم است ـ شروع از خانواده است. يعني ابتدا احترام به همسر و فرزندان (رعايت حسن سلوك با آنان) و بعد روابط اجتماعي. افرادي را مي‏بينيم كه در بيرون خانواده با ديگران به حسب ظاهر خوب برخورد مي‏كنند امّا تمامِ بدخُلقيها و بدرفتاريهاي خود را براي خانواده مي‏گذارند. با حالتي تند و پرخاشگرانه با همسر و فرزندان برخورد مي‏كنند چنين كساني هرگز روي نگاه بلندنظرانه را ـ به معناي دقيق كلمه ـ نخواهند ديد.

مزايا و آثار نگاه بلندنظرانه

اينك زمان آن رسيده كه به برخي از آثار نگاه بلندنظرانه ـ كه نشاني از تربيت آدمي در فرهنگ قرآني است ـ به طور فهرست‏وار اشاره كنيم:

ـ كاهش استرسهـايِ خـود و ديگر افـراد جامعه. (خود يك وجود آرامش‏بخش مي‏شود)

ـ تحكيم و تثبيت روابط اجتماعي. (هرچه بهتر شدن روابط اجتماعي)

ـ شناخت مسائل و مشكلات ديگران.

ـ تحصيل توان بررسي و تحليل علل رفتار ناسازگار و نابهنجار ديگران.

ـ اصــلاح عيـوب خــويش. (بـر اثـر انتقادپذيري و و محاسبؤ نفساني)

ـ تحصيلِ مَنش والا و كــرامت نفساني. (حتي از ديد ديگران)

ـ چنين كســي مـي‏تواند نقش مشـاور و مددكار اجتماعي را در بحرانهاي طول زندگي كه براي افراد پيش مي‏آيد. بخوبي داشته باشد.

ـ آشنايي با محدوديت انسان و پذيرش آن. (يعني درك مي‏كند كه انسان جايزالخطاست)

ـ مثبت‏نگري. (ديد مثبت نسبت به خدا، جهان و انسان و بسياري موارد و اثرات مثبت ديگر)

17ـ همان/ ص 231.

15ـ براي توضيح بيشتر دربارؤ مساله اعتدال، نگاه كنيد به: شاحيدر، عبدالكريم: نظريه اعتدال، بخش اول، روزنامه اطلاعات 31/4/77.

16ـ كلمات قصار/ پندها و حكمت‏ها/ ص 229.

13ـ همان/ ص 228.

12ـ همان.

19ـ همان/ص 230.

11ـ همان.

1ـ كلمات قصار/ پندها و حكمت‏ها/ ص 76.

14ـ همان.

10ـ كلمات قصار/پندها و حكمت‏ها/ ص 227.

22ـ كوثر/ ج 3/ ص 216 ـ 215.

23ـ چهل حديث/ ص 24.

20ـ همان.

21ـ داستان راستان/ ج 1/ ص 30 ـ 28.

2ـ همان/ ص 80.

26ـ دستغيب، سيّد عبدالحسين: معاد، انتشارات رهنما، تهران، بي‏تا، ص 29 ـ 28.

29ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 162.

25ـ همان/ ص 23.

24ـ همان.

27ـ مرتضوي كروني، عليرضا: داستانهايي از زندگي دانشمندان نامي، ج اوّل، چ اول، زمستان 1363، تهران، ص 45 ـ 44.

28ـ بخصوص اگر انسان به عظمت خداوند و كوچكي غير او توجه جدّي داشته باشد. چنانكه حضرت علي(ع) آنرا در خطبه همام به عنوان يكي از اوصاف انسانهاي متقي و پرهيزگار ذكر مي‏فرمايند.

31ـ همان/ ص 164.

33ـ به آن حضرت باقر العلوم مي‏گفتند، يعني شكافندؤ دانشها.

38 و 39 و 40ـ كلمات قصار/ پندها و حكمت‏ها/ ص53.

3ـ همان/ ص 75.

30ـ همان/ ص 175 ـ 174.

34ـ داستان راستان/ ج 1/ ص 23 ـ 22.

32ـ همان/ ص 248.

35ـ شرح حديث/ جنود عقل وجهل/ ص 107.

37ـ چهل حديث/ ص 229 ـ 228.

35ـ شرح حديث/ جنود عقل وجهل/ ص 107.

41ـ همان/ ص 54.

42ـ در خصوص چگونگي درمان تكبر نگاه كنيد به: چهل حديث/ ص 87 ـ 80.

44ـ اين چهار مورد از امام صادق ـ عليه‏السلام ـ بيان شده است (اصول كافي/ ج 3/ ص 186).

45ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 188.

46ـ كلمات قصار/ پندها و حكمت‏ها/ ص 79.

48ـ شرح حديث/جنود عقل و جهل/ ص 254.

49ـ سوره فصلت/ آيه 34.

4ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 361.

43ـ وَ عبادُ الرّحْمن الّذينَ يَمْشُونَ عَلي الاَرضِ هَوْناً (فرقان/ 63).

47ـ همان/ص 81.

5ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 234.

6ـ همان/ ص 233.

7ـ همان/ص 316.

8 ـ جعفري، محمدتقي: عقل و عاقل و معقول و نظريه جلال‏الدين دربارؤ آنها، نشر نهضت زنان مسلمان، 1359، ص6.

9ـ همان/ ص 5.