عبدالكريم شاحيدر
سخن گفتن دربارؤ كاملي، پرمايهاي و آفتابي در ميانِ سايهاي، كاري بس دشوار و عميق است. دشوار است از آن جهت كه چهرؤ آن سويي او در پَسِ پردؤ اين سويي نهان بود و هر كس به فراخور عقلِ جزئي خود تفسيري از آن سيمايِ عشق و معرفت ارائه ميداد، چرا كه:
عميق است از آن نظر كه آن بزرگوار داراي وجودي تو دو تو و پُر عمق بود كه هركسي را توان رسيدن بدان عمق نيست، چرا كه غوّاصي در آن بحر معنا كاري است بسيار مشكل.
يكي از آن ويژگيهاي كليديِ شخصيتِ آفتاب وشِ حضرت امام خميني(ره) نگاه بلندنظرانؤ آن وجود بينظير بود. از اين رو، در اين نوشتار برآنيم تا بر سبيلِ تركيب مزجي اولاً به شرح و بسط دربارؤ مفهوم نگاه بلندنظرانه و عناصر و مصاديق آن به قدر ميسور بپردازيم. ثانياً مزايا و راههاي چنين نگاهي را با استفاده از بيانات و نوشتههاي آن امام همام به رشتؤ نوشته درآوريم.
اگر آدمي در طولِ زندگي، به عمقِ دين توجه كند، داراي بصيرت ميشود و اگر صاحبِ بصيرت شد آنگاه دارايِ دركِ كريمانهاي از متون و بطونِ دين ميشود و چون به چنين ادراكي نايل گرديده صفآرايي معاني را در پشتِ خطوطِ جهانِ هستي شهود كرده، حقيقت حقؤ الهيه را در مجموعِ عالم ساري و جاري ميبيند. او حقيقت ايمان و ايقان را در همؤ هستيش، وجدان ميكند و همؤ هستي را نور ذوالجلال والجمال ميداند، پس با آن صميمي است چرا كه صاحبِ ديدؤ سير، جانِ دلير و زهرؤ شير بايد هم اينچنين باشد. پس هرگز مانند كساني نيست كه تنها ظاهر حياتِ دنيا را ميبيند و در اين جهان، فريبِ چشمِ ظاهربينِ خود را خوردند و در روز قيامت با شگفتي سئوال ميكنند ما كه چشم داشتيم، پس چرا كور و نابينا محشور شديم؟! پس بايد چشمي بيعيب، براي ديدن غيب برگزيد بينايي را از همين جهان بايد كسب كرد نه در آن جهان.
اينان با وسعتِ نظر ـ از رويِ ديده وَر بودن ـ و عظمت روحي و دريادلي ـ به لحاظِ سعؤ صدر و سينؤ مُنشَرِح داشتن ـ به مسائل، مشكلات و امور زندگي نگاه ميكنند. زيرا اين انسانهايِ زيرك و فهيم، صاحبِ نگاه بلندنظرانه هستند. انسانِ عالم به واسطه علم و دانش از مردم عادي متمايز ميشود؛ امّا به لحاظ نگاه بلندنظرانه از آنان ممتاز ميشود. در اين راستا يكي از چهرههاي برجستهاي كه نگاه بلندنظرانه در پندار، كردار و گفتارش كاملاً نمايان بود مرحوم حضرت امام خميني قدس سره الشريف بود. ايشان آنقدر از اين نگاه بهرهور بودند كه اطرافيان را به شدت تحت تاثير قرار ميدادند به يقين به واسطه همين ويژگي به مرحلؤ خودشكوفايي و اخلاقِ جهاني رسيده بودند. از اين رو، چون آفتاب درخشيدند و همگان را روشني بخشيدند. پس تعجّبي نيست كه از همؤ اقشار و گروهها در تشييع پيكر مطهرشان آنچنان كردند كه در طول تاريخ در غمِ هجران هيچكس شايد چنين نكرده بودند. مگر نه اين است كه امام با نگاه بلندنظرانه چنان قلوب و انديشهها را فتح كرده بود كه شايد بتوان آنرا يكي از بزرگترين معجزاتِ قرنِ اخير خواند كه شايد هر كرامتي كه از ايشان سر ميزد تا بدان پايه، اهميّت نداشت!
نگاه بلندنظرانه به تعبير حكيمان يك امر اشتدادي است. يعني داراي شدت و ضعف است. همانگونه كه نور ذومراتب است. چنانكه نور ضعيف، متوسط، شديد و اشّد داريم. نگاه بلندنظرانه نيز يك امر كيفي است و داراي مراتب ضعيف، متوسط، شديد و اشدّ است هر يك از انسانها به ميزاني كه از كرامت نفس، سلامت نفس و عزت نفس بهرهمند باشند به همان ميزان از نگاه بلندنظرانؤ قويتري برخوردار خواهند شد. پس اگر كسي از عظمت و بزرگواري روحي بيشتري برخوردار باشد و به موازين اخلاقي پايبند باشد تا بدانجا كه مُتَخَلِّقِ به اخلاقِ اللّه وَ متادّب به آدابِ اللّه وَ مُنسلِك در سِلكِ سالكانِ طريق حق باشد و به بيان ديگر، مراتب كمال را درنورديده و داراي بينش و منشِ خدائي باشد، صاحبِ مراتبِ بالا و والائي از نگاه بلندنظرانه خواهد شد. حضرت امام(ره) كه صاحب مراتب بسيار عالي از نگاه بلندنظرانه بودند زيرا كسي كه به اين نگاه متعالي دست مييابد ديگر خودپرست نيست، ديگر دربند هوا و هوس و حُبِّ جاه و مقام و مال و منال نيست و با ديگران بخاطر حُبِّ دنيا نزاع و جدال نميكند خود آن بزرگوار بياناتي در اين خصوص دارند كه به برخي از آنها اشارت ميشود:
ـ آن كه كمر انسان را ميشكند اين است كه حُب انسان به خودش، و حُب انسان به رياستش، و حُب انسان به همؤ چيزهايي كه موجب حُب است، انسان را برساند به آن جايي كه اگر نبي اكرم هم از او بگيرد دشمن او ميشود، و آن وقت هم كه ميفهمند خدا دارد ميگيرد دشمن او ميشود.1
ـ نميشود كه انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست. نميشود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام را، بايد يكي از اين دو تا باشد.2
ـ تا دربند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نميتوانيد جهاد في سبيلاللّه و دفاع از حريم اللّه نمائيد.3
بيترديد بزرگنمائي امور كوچكِ دنيوي سبب نزاعها و جدالهايِ فردي و اجتماعي، از بين رفتن دوستيها و نشاندنِ بُغض و كينه بجايِ آن و در نهايت جدائيها و بسياري از صفات و كارهاي خانمان برانداز و ايمانسوز ميشود.حضرت امام(ره) همچنانكه خود داراي نگاه بلندنظرانه بودند، پيوسته ميكوشيدند تا با بيان و بنانِ خود نيز اين نگاه را به همؤ مردم عموماً و به ارباب فضل و دانش خصوصاً، القا نمايند. اگر به كتابِ چهل حديث و شرح حديث جنود عقل و جهل و نيز كلمات قصار آن بزرگوار رجوع شود، بيترديد به تلاشِ روشمندانؤ آن حكيم فرزانه پي خواهيد برد. ما نيز در اين نوشتار در جاي خود به برخي از آنها اشارت خواهيم نمود.
مومن، زيرك است. زيركي نيز ايجاب ميكند تا آدمي صاحبِ نگاهي، فراسوي نگاههايِ سطحيِ جزئيِ لحظهاي شود. صاحبِ نگاهي كه او را به سمتِ معبود و كعبؤ مقصود رهنمون باشد. نگاهي كه او را به معنايِ دقيقِ كلمه مُرتضايِ حق كند. در دريايِ طوفانزدؤ حوادثِ روزگار، به ساحلِ امنِ نجات برساند. در زندگي ثابتقدم و پايدار باشد. زيرا ثبات و پايداري است كه انسان را در پيشآمدهاي ناگوار عالم و فشارهاي روحي و جسمي، چون سدّي آهنين پابرجا نگاه دارد و نگذارد لغزش و سستي در انسان رخ دهد.
حفظ قوّه ايمان و دين با طمانينه نفس و سكونت روح، به سهلي و آساني ميسّر است، و تا دم آخرين، انسان را در مقابل بادهاي تند عالم محفوظ كند.4
امّا كدامين بينش عالي است كه به يك منشِ متعالي منتهي ميشود؟ كدامين نگاه است كه قلب انسان را همچون پيامبر(ص) رئوف و مهربان ميكند؟ مطمئناً همان نگاه مومنانه و پيامبرانه، يعني، نگاهِ برتر و بلندنظرانه است كه سبب بسط رحمت و مودّت و رافت ميشود. زيرا كسي كه قلب او از رافت و رحمت به بندگان خدا خالي باشد، او را بايد از مسلك اين جمعيت خارج كرد و از حقّ دخول در عائله بشري محروم نمود.5 بنابراين با هيج چيز مثل بسط رحمت و رافت و طرح دوستي و مودّت نميتوان دل مردم را بدست آورد، و آنها را از سركشي و طغيان بازداشت6 چرا كه رفق و مدارا در پيشرفت مقاصد، از هر چيز موثرتر است، و چنانچه در مقاصد دنيايي چنين است، در مقاصد ديني از قبيل ارشاد و هدايت مردم رفق و مدارا از مهمّات است كه بدون آن، اين مقصد شريف عملي نخواهد شد.7
اصولاً نگاهِ نافذ و عميقِ بلندنظرانه سبب ارتباط آدمي با عقلِ كُل ميشود. ارتباط با عقل كُل نيز باعث خوشبيني به جهان هستي ميشود. امّا اينكه ميبينيد: گروهي از نادانان با نظر خوشبيني به جهان نمينگرند و شرور و ناملايمات و آلام دنيا را دستاويز بدبيني نموده، مانند جغد خرابهنشين همواره ناله و گريه سر ميدهد، براي آن است كه رابطؤ خود را با عقلِ كُل درنيافتهاند. اگر يك انسان بجهت گذشت از صورتها و قشرها و با بدست آوردن دانش و بيش بتواند عقل كُل را درك و با آن رابطه برقرار بسازد، خواهد گفت:
آري، عقل كُل از اشتباه و خطا مصون، ولي بينوا عقل جزئي به اين سو و آن سو ميپرد و نظر مياندازد و بالاخره هم كلافه و سردرگم ميماند. 8 بنابراين عقل كل حامي و تحريك كنندؤ هر انساني است كه شايستگي درك توحيد واقعي را دارد. اين مطلب از مصرع دوّم بيت زير روشن ميشود:
آري در سايؤ چنين نگاهي و چنان ارتباطي است كه حضرت امام(ره) با بزرگواري و فروتني تمام ميفرمايند:
ـ اگر به من بگويند: خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگويند رهبر؛ رهبري مطرح نيست، خدمتگزاري مطرح است، اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم.10
ـ من با مردم ايران برادر هستم، و خودم را خادم و سرباز آنان ميدانم.11
ـ من آمدهام تا پيوند خدمتگزاري خودم را به شما عزيزان عرضه كنم، كه تا حيات دارم خدمتگزار همه هستم خدمتگزار ملّتهاي اسلامي، خدمتگزار ملت بزرگ ايران، خدمتگزار و دانشگاهيان و روحانيان، خدمتگزار همؤ قشرهاي كشور و همؤ قشرهاي كشورهاي اسلامي و همه مستضعفين جهان.12
ـ پيش من مكان مطرح نيست، آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است، هرجا بهتر اين مبارزه صورت بگيرد، آنجا خواهم بود.13
ـ پيش من مكان معيّني مطرح نيست، عمل به تكليف الهي مطرح است، مصالح عاليؤ اسلام و مسلمين مطرح است.14
انسان اگر صاحبِ نگاهِ بلندنظرانه شد، ميتواند با پاهايِ بلندي به بام عالم صعود كند و از آنجا به آن نگاه برتر، همه چيز و همه كس را نظارهگر باشد. در واقع قدرتي بدست خواهد آورد كه در عين بازيگري ـ و زندگي ـ طبيعي دنيوي ـ تماشاگر نيز باشد. معمولاً بازيگران اگر بخواهند در هنگام بازي تماشاگر نيز باشند بايد دست از بازي بكشند و يا برخي از كساني كه به تماشاگري پرداختهاند از بازيگري كناره گرفتند. ليكن كساني كه داراي مراتب بلندي از نگاه بلندنظرانه هستند و پيامبرانه با اين نگاه برتر جزو منتهيان در طريق اعتدال و استقامت شدند،15 مطمئناً در عين زندگي دنيوي به حيات اُخروي توجه داشتند و چنين نبوده كه در دنيا رهبانيت را در پيش گيرند. حضرت امام(ره) از پيامبر(ص) آموخته بود كه رهبانيت امّت جهاد در راه خداست. لذا اولاً ميفرمايند: در اينكه من دست از كار خود برداشتم (كه طلبگي بود) و آمدم اينجا، براي اين است كه ما يك حكومت صالح نداشتيم، و يك قدرت صالحه در كار نبود.16
ثانياً ابراهيم آسا خطاب به ظالمين، ابرقدرتها و اهل شرك ميفرمايند:
ـ قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه ميدهد، و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهانِ اسلام، اين پابرهنههاي مغضوبِ ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه بر ستم و ظلم خويش اصرار مينمايند سلب خواهد كرد.17
ـ هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمّد ـ صلي اللّه عليه و آله ـ و پيروان ابراهيم حنيف، ساكت و آرام بماند، ويا نظارهگر صحنههاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد.18
ثالثاً خطاب به مسلمانان سراسر جهان، ضمنِ ترغيب آنان به جهاد و مبارزؤ در راه خدا، با بلندنظري خالصانه ميفرمايند:
ـ من دست و بازوي همؤ عزيزاني كه در سراسر جهان كولهبار مبارزه را بر دوش گرفتهاند، و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نمودهاند، ميبوسم و سلام و درودهاي خالصانؤ خود را به همؤ غنچههاي آزادي و كمال نثار ميكنم.19
ـ من دست عموم ملت اسلام و آزاديخواهان جهان را، در راه قطع ريشؤ استعمار و استعمارگران، استقلال ممالك اسلامي و گسستن زنجيرهاي اسارات، ميفشارم.20
نگاه بلندنظرانه آدمي را خورشيدآسا ميكند نگاه خورشيدي يك نگاه برتر است چرا كه بر خوب و بد، كوچك و بزرگ، زشت و زيبا و مسلمان و كافر پرتو افشاني ميكند و همه در پناه نور او زندگي ميكنند و از آن محظوظ و بهرهمند ميشوند. نگاه برتر يك نگاه باراني است زيرا باران نيز بر همگان ميبارد و همؤ زمينها چه سبزهزار و چه لجنزار در معرض بارش باران قرار ميگيرند. امّا از سبزهزار و گلزار بوي خوش و مُعطّر برميخيزد ولي از لجنزار بوي بد و متعفّن. و اين نقص از لجنزار است نه از باران زيرا در طراوت طبع باران هيچ خلاف نيست. همچنين كساني كه طرفِ وجودي خود را وارونه گذاشته باشند چيزي از باران نصيب آنها نخواهد شد و سبب اين محروميت خود آنانند نه باران.
نگاه خورشيدي و نگاه باراني يك نگاه رحماني است و نگاه رحماني برترين نگاه است. در اين نگاه بزرگي و بزرگواري نهفته است. آزادي، آزادگي، جوانمردي، ادب، تواضع، رنج خود و راحت ياران و در يك كلام انسانيت نهفته است. زيرا انسانيت در پرتو چنين نگاهي به منّصؤ بروز و ظهور خواهد رسيد.
نكتهاي كه بيانش لازم به نظر ميرسد آن است كه ممكن است در برخي اذهان چنين مطرح شود كه آيا نگاه بلندنظرانه سبب بيتفاوتي نخواهد شد؟ به عبارت ديگر، اگر بخواهيم داراي چنين نگاهي باشيم، لازمهاش اين نيست كه بسياري از چيزهايي كه ميبينيم با بيتفاوتي از كنار آن عبور كنيم و بخواهيم با عنوان نگاه بلندنظرانه كارهاي خود را توجيه كنيم؟! مسلماً پاسخ منفي است زيرا اين دو مفهوم با يكديگر تفاوت بسيار دارند. اينكه انسان در موضع قدرت از كسي گذشت كند (العفو عندالقدرة) در حاليكه ميتوانست انتقام گيرد، به هيچ روي مفهومش بيتفاوتي نيست. چنانكه شخصي از اهل شام، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد. چشمش به مردي افتاد كه در كناري نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسيد: اين مرد كيست؟ گفته شد: حسين بن علي بن ابيطالب(ع) است. سوابق تبليغاتي عجيبي كه در روحش رسوخ كرده بود، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الي اللّه آنچه ميتواند سبّ و دشنام نثار حسين بن علي بنمايد. همينكه هرچه خواست گفت و عقدؤ دل خود را گشود، امام حسين بدون آنكه خشم بگيرد و اظهار ناراحتي كند، نگاهي پر از مهر و عطوفت به او كرد، و پس از آنكه چند آيه از قرآن ـ مبني بر حُسن خلق و عفو و اغماض ـ قرائت كرد به او فرمود: ما براي هر نوع خدمت و كمك به تو آمادهايم. آنگاه از او پرسيد: آيا از اهل شامي؟ جواب داد: آري. فرمود: من با اين خلق و خوي سابقه دارم و سرچشمؤ آن را ميدانم. پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبي. اگر احتياجي داري حاضريم به تو كمك دهيم، حاضريم در خانؤ خود از تو پذيرائي كنيم. حاضريم تو را بپوشانيم، حاضريم به تو پول بدهيم. مرد شامي كه منتظر بود با عكسالعمل شديدي برخورد كند، و هرگز گمان نميكرد با يك همچو گذشت و اغماضي روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت: آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته ميشد و من به زمين فرو ميرفتم، و اينچنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نميكردم. تا آن ساعت براي من، در همؤ روي زمين كسي از حسين و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت برعكس، كسي نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست.21
حضرت امام(ره) پيوسته بر وحدت كلمه تاكيد ميكردند زيرا بدون وحدت، تحقق يك آرمانشهر اسلامي ميسور نخواهد بود. در مدينؤ ايمانيان شهروندان بايد اختلافات را كنار نهند تا بتوانند به صلاح و فلاح نائل گردند. اسلام اقليتهاي مذهبي را احترام گذاشته است. اسلام اقليتهاي مذهبي را در مملكت ما محترم ميشمرد. و همينطور در اسلام بين شيعه و سني ابداً تفرقه نيست بين شيعه و سني نبايد تفرقه باشد. بايد وحدت كلمه را حفظ كنيد. ائمه اطهار ما سفارش كردند به ما كه بپيونديد با هم. و با هم اجتماعمان را حفظ كنيم. ... برادران سني ما نبايد به يك تبليغاتي كه از طرف دشمنان اسلام ميشود ترتيب اثر بدهند. ما با آنها برادر هستيم، آنها با ما برادر هستند. اين مملكت مال همؤ ماست. مال همؤ ما، مال اقليتهاي مذهبي، مال مذهبيون ما، مال برادران اهل سنت ما. همه ما با هم هستيم.22 با مداقؤ در عبارات آن امام همام به عظمت روحي و وسعت بينش آن بزرگوار ميتوان پي برد.
نقطؤ مقابل نگاه بلندنظرانه، نگاه حقيرانه است. كسي كه ظلم ميكند، تكبّر ميورزد، به ديگران فخرفروشي ميكند، دچار عجب و خودبيني و غرور است، پيوسته در صدد فريب ديگران است و براي رسيدن به حُطام ناچيز دنيوي به هر نيرنگي متوسّل ميشود، غيبت ميكند، دروغ ميگويد، پست و مقام را وسيلؤ تبختر بر روي زمين نموده است، در مقابل ديگران بخاطر مطامع دنيوي سر تعظيم و كرنش فرو ميآورد، چاپلوسي و تملّق ميكند، به ظاهر دوستي و در باطن دشمني ميكند، از اينكه با ظاهرسازي ديگران را فريب ميدهد لذت ميبرد و آنرا نشان زرنگي و زيركي خود ميداند و... همه و همه برخاسته از نگاه حقيرانه و حقارت روحي چنين افرادي است. اينچنين كساني نه تنها درصدد اصلاحِ خود برنميآيند بلكه تا بدانجا پيش ميروند كه پيوسته بدنبال عيبجويي از ديگران و بزرگنمايي عيب آنان و تحقيرشان از اين راه و مُبرّا جلوه دادن خود از هر عيبي ميباشند. اينان گاه به مرحلهاي ميرسند كه اگر كسي عيبشان را بدانان گوشزد كند، نه تنها آن را به هزار دليل غيرمنطقي ردّ ميكنند بلكه با وي نيز دشمني ميورزند و كينؤ او را به دل گرفته، بدنبال فرصت مناسبي براي ضربه زدن و ضايع كردن او ميباشند نگاه حقيرانه موجب ميشود كه حتي كسي كه اهل فضل و دانش است براي به زانو درآوردن ديگران و اينكه به آنان بفهماند كه او از آنها برتر است به شكلهاي مختلف با آنان جدال و نزاع علمي ميكند. در حاليكه حضرت محمّد(ص) ميفرمايند: لا يَسْتكمِلُ عَبْدَ حَقيقَهَ الايمان حَتّي يَدَعَ المَرِأَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً. بنده به حقيقت ايمان نخواهد رسيد تا اينكه مرأ و جدال را ترك كند هرچند كه حق با او باشد.23
حضرت امام(ره) ميفرمايند: خدا نكند كه حرف بعضي از اهل علم و مدّعي مكاشفه درست باشد. ميگويد: براي من در يكي از مكاشفات، كشف شده كه تخاصُمِ اهل نار كه خداي تعالي اطلاع ميدهد ـ مجادلؤ اهل علم و حديث است.24 پس بكوشيم تا از اين رذيله كه برخاسته از نگاه حقيرانه و غيرخدايي است به شدت دوري كنيم.
يكي ديگر از نمونههاي بارز نگاه حقيرانه، سوء خلق است. زيرا يكي از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است و موجب فشار قبر است، و انسان را در دو دنيا معذّب دارد، بدخلقي با اَهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا بازار و محلّه است كه اين زاييدؤ غضب و شهوت است.25 چنانكه سعدبن معاذ انصاري با آن همه مقام و موقعيتي كه داشت بخاطر بدخلقي با زن و بچه دچار فشار قبر شد. سعد رئيس انصار و فوقالعاده نزد رسول خدا(ص) و مسلمين محترم بود. وقتي سواره ميآمد رسول خدا امر فرمود كه مسلمين به استقبالش بروند، خود پيامبر هنگام ورودش تمام قامت جلويش برميخاست، حكميت جنگ با يهودان را به او واگذار كرد، هفتاد هزار ملك در تشييع جنازهاش حاضر بودند، رسول خدا با پاي برهنه چهارگوشه تابوتش را بدوش گرفت و فرمود صفوف ملائكه در تشييع جنازه سعد حاضر بودند و دستم در دست جبرئيل بود به هر طرف كه ميرفت من هم ميرفتم، اجمالاً چنين شخص محترم نزد پيغمبر با اين تشريفات تشييع و بعد هم كه رسول خدا با دست خود او را در قبر گذارد، مادرش صدا زد، خوش به حالت، بهشت گوارا باد بر تو اي سعد هنيئاً لَك الجنّة حضرت فرمود: از كجا ميداني كه فرزندت اهل بهشت است؟ اينك سعد در فشار قبر است!! اصحاب پرسيدند: يا رسول اللّه آيا مثل سعد هم در فشار قبر است؟ فرمود: آري. و در روايت ديگر از امام سبب فشار قبر سعد را ميپرسند. حضرت ميفرمايند: به واسطؤ خلق تنگي با اهل بيتش بوده است.26 نكتهاي كه تذكر آن لازم به نظر ميرسد اين است كه اگر از انسان گناهي سر زند، در آن لحظه دچار نگاه حقيرانه شده و از كرامت و سلامت نفس فاصله گرفته است. پس چه بسا انسان حكيم و فرزانهاي بر اثر غفلت در لحظاتي از عمرش دچار نگاه حقيرانه شود و از او عملي سر زند كه مايؤ تعجب و شگفتي ديگران شود. به عبارت ديگر، وجود چنان حالتي را از او بسيار بعيد ميدانند چنانكه ابوعلي سينا كه هنوز به سن بيست سال نرسيده بود، اغلب علوم زمان خود را فراگرفت. و در علومي نظير علوم الهي، طبيعي، رياضي و پزشكي و... سرآمد دانشمندان عصر خود شد. روزي به مجلس درس ابوعلي بن مسكويه دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با كمال غرور گرودئي را به جلو ابن مسكويه انداخت و گفت: مساحت سطح اين را تعيين كن. ابن مسكويه جزوههايي از كتابي كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق) جلوي ابن سينا گذاشت و گفت: تو اول اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم، زيرا تو به اصلاح خود محتاجتري از من به تعيين مساحت سطح گردو. بوعلي از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماي اخلاقي او در همؤ عمر قرار گرفت.27
پس هر لحظه از نگاه بلندنظرانه فاصله گرفتيم در دام نگاه حقيرانه گرفتار خواهيم شد. ليكن اگر آدمي بر اثر غفلتهاي متراكم و لغزشها و گناهان بيشمار ممكن است به قدري در نگاه حقيرانه غوطهور شود كه ديگر هيچ راهي براي نجات خود باقي نگذارد. به عبارت ديگر، اينان براي هميشه در منجلاب ضلالت و چاه تنگ و تاريك نگاه حقيرانه محبوس خواهند ماند.
بيترديد در ذهن هر خوانندهاي يك علامت سئوال بزرگ نقش بسته است و آن اين است كه چگونه ميتوان اين نگاه برتر را نگاه مومنانه تحصيل و در خود تقويت نمود؟ آن شيوهها و روشها كدام است؟
به واقع اگر كسي به عوامل، راهها و روشهايِ اكتساب نگاه خدايي و انسانسازِ بلندنظرانه به عين عنايت نظر كند و آنها را با استمداد از پروردگار به كار بندد و آن عناصر نوراني را وارد صحنؤ زندگي خود نمايد و در اين كار اخلاص ورزد، مسلّم چنين كسي جغرافياي حيات انساني خويش را، بسان پيامبران نموده است.
زيرا او نيز در چنين شرايطي مردي الهي است؛ پس متّحد جانهاي مردان خداست. اينك با استمداد از روح ملكوتي و پرفتوح حضرت امام خميني(ره) آن فتوحاتِ رباني را به اختصار به شرح بازميگوئيم:
1ـ طلب: اولين و مهمترين عامل آن است كه آدمي واقعاً تشنه باشد يعني به طور جدي بخواهد كه صاحب نگاه بلندنظرانه شود.
پس اگر كسي روحي عطشان نداشته باشد و از سر سيري بدنبال كمال باشد، هيچ چيزي نصيب او نخواهد شد زيرا نگاه بلندنظرانه، نگاهي رحماني است و نگاه رحماني نور است و نور را به زور به كسي ندهند.
پس بايد زمينه را براي حصولِ اين نگاهِ الهي فراهم نمود و با همؤ وجود فرياد زد:
پس اگر آتشِ طَلَب در ما شعلهور شد، آنگاه طَرَبِ حصولِ نگاه بلندنظرانه برايمان كاملاً آشكار خواهد شد.
2ـ توجه بخدا: اگر انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد28، آنگاه هميشه بر او توكّل ميكند و اگر كسي بر خدا توكّل كرد، داراي استحكامِ شخصيت ميشود و اگر چنين شد همانند كوه استوار ميشود. راضي به رضاي الهي ميشود. چنين كسي به مراتب بالاي نگاه برتر و بلند نظرانه كه علامتش مقام رضاست به يُمن توجهات حضرت حق نائل خواهد خواهد گشت. مقام رضا عبارت است از: خشنودي و فرحناكي عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او. و لازمؤ اين خشنودي، خشنودي از خلق نيز هست و حصول فرح عام ميباشد.29
چنين كسي جزو اوليأ خداست. زيرا اوليأ حق، بليّات را تحفههاي آسماني ميدانند، و شدت و مضيقه را عنايات ربّاني ميبينند. آنها به حق خوشند، جز حق نخواهند، و به ذات مقدّس متوجهند، و غير از او نبينند. اگر دار كرامت حق را بخواهند، از آن جهت خواهند كه از حق است نه از جهت حظوظ نفسانيه خواهند.
آنها راضي به قضأ اللّه هستند از آن جهت كه مربوط به حق است. محبّت الهيّه منشا محبّت به اسمأ و صفات و آثار و افعال او شده.30 آري كسي كه به چنين نگاهِ نافذ و عميقي دست يابد، همان عشق و رضايتي كه به ذات مقدس حق پيدا كند، به همؤ نظام وجود ـ از آن جهت كه لازمؤ كمال مطلق است ـ پيدا كند.31
3ـ زود عصباني نشدن: كسي كه بتواند به مقامي برسد كه براي هر امر كوچكي فوراً عصباني نشود و بر خود مسلط باشد ميتواند در برخورد با ديگران بلندنظرانه برخورد كرده و تعادل روحي خود را از دست ندهد. اگر انسان غضب خود را فروكش كند و به اصطلاح كظمغيض كند ميتواند جلوي بسياري از عصبانيتهاي نابجاي خود را و حتي گاه بجاي خود را نيز بگيرد، زيرا كمتر چيزي مثل آتش سوزان غضب، انسان را به سرعت برق به عالم بدبختي و هلاكت سوق دهد! چه بسا كه با يك آن غضب، انسان از دين خدا خارج شود، و به خداي تعالي و انبيأ عظام او جسارتها كند! و چه بسا كه با غضب يك ساعت، به قتل نفوس محترمه دچار ميشود.32
اگر ما بتوانيم جلوي بسياري از عصبانيتهاي خود را بگيريم، نه تنها نشاندهندؤ حُسنِ خلق و رشد عاطفي ماست بلكه ميتوانيم سبب تغيير رفتار بد ديگران و ترغيب آنها به سمت سزاها، رواها، بايستهها و شايستهها باشيم و در يك كلام آنها را به سمت مثبتها سوق دهيم و حتي غيرمسلماني را مسلمان كنيم. چنانكه روزي يك مرد مسيحي به حضرت امام محمّدباقر(ع)33 به صورت سخريه و استهزأ، كلمؤ (باقر) را تصحيف كرد به كلمه بقر ـ يعني گاو ـ به آن حضرت گفت: انت بقر يعني تو گاوي. امام بدون آنكه از خود ناراحتي نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند، با كمال سادگي گفت: نه، من بقر نيستم من باقرم. مسيحي گفت تو پسر زني هستي كه آشپز بود. امام فرمود: شغلش اين بود، عار و ننگي محسوب نميشود. مسيحي گفت: مادرت سياه و بيشرم و بدزبان بود. و امام فرمود: اگر اين نسبتها كه به مادرم ميدهي راست است، خداوند او را بيامرزد و از گناهانش بگذرد و اگر دروغ است، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستي. مشاهدؤ اين همه حلم، از مردي كه قادر بود، همهگونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد، كافي بود كه انقلابي در روحيؤ مرد مسيحي ايجاد كند، و او را به سوي اسلام بكشاند. مرد مسيحي بعداً مسلمان شد.34
4ـ محاسبه نفساني در هر شب: اگر آدمي چنانكه حضرات معصومين(ع) فرمودهاند در طول شبانهروز محاسبه نفس داشته باشد ـ به شـرط آنكه در حسابـرسيِ از خود تقوا داشته باشد و به طور جدي خود را بازخواست كند ـ نه تنها سبب توبؤ از لغزشها، اصلاحِ عيوب (خودسازي، پاكسازي و بهسازي) ميشود، بلكه او را مدد خواهد كرد تا به يك بينش متعالي و در نتيجه يك منش متعالي نايل گردد. پس آدمي اگر در شب و روز چند دقيقهاي به حسب اقبال قلب و توجه آن ـ يعني به مقداري كه قلب حاضر است ـ نفس را محاسبه كند در تحصيل نور ايمان، و از آن مطالبؤ نور ايمان كند، و آثار ايمان را از آن جستجو كند، خيلي زودتر به نتيجه ميرسد.35
5ـ تمرين صبر: انسان يا صابر است يا صابر نيست. اگر صابر است بايد شكرگذار خدا بوده و از او بخواهد به عاليترين درجات صبر نايل گردد و اگر داراي ملكؤ صبر نيست بايد با استمداد از توفيقات الهي كمكم تمرين نموده و بر اثر تكرار داراي ملكه صبر و استقامت شود. اگر انسان مدتي در پيشآمدهاي ناگوار و بليّات روزگار و در مشقت عبادات و مناسك و تلخي ترك لذّات نفسانيه و به واسطؤ فرمان حضرت وليّالنعم، صبر كند، و تحمّل مشّاق را گرچه سخت و ناگوار باشد، بنمايد، كمكم نفس عادت ميكند و مرتاض ميشود و از چموشي بيرون ميآيد و سختي تحمّل مشّاق بر آن آسان ميشود، و از براي نفس ملكؤ راسخؤ نوريّه پيدا ميشود كه به واسطؤ آن از مقام صبر ترّقي ميكند و به مقامات عاليؤ ديگر نايل ميشود. بلكه صبر در معاصي، منشا تقوايِ نفس شود، و صبر در طاعات، منشا انس به حقّ گردد، و صبر در بليّات، منشا رضا به قضاي الهي شود. و اينها از مقامات بزرگ اهل ايمان، بلكه اهل عرفان است.36
در واقع صبر همان پردهاي است كه آدمي در مقابل ناراحتيهاي دروني خود ميآويزد تا ديگران از آنها مطلع نشوند. از اين رو، صبر باعث ميشود تا درون فرد در مصائب، مشكلات و ناراحتيها، نه در چهره، نه در زبان و نه در اعمال او آشكار نشود، به گونهاي كه هركس او را ببيند گمان ميكند كه هيچ ناراحتي در زندگي ندارد. انسان در سه مرحله نيازمند صبر است: 1ـ صبر بر مصائب 2ـ صبر بر طاعت 3ـ صبر بر معصيت. اما در واقع اگر خوب نگاه كنيم، در كل زندگي و در جميع حالات نيازمند صبريم. زيرا زندگيِ ما از دو حال خارج نيست: يا نعمتي به كسي داده ميشود يا از او گرفته ميشود. اگر نعمتي به كسي داده شد بايد صبر كند تا بتواند آنرا در مسير صحيحش مصرف كند و اگر نعمتي از او گرفته شد و دچار سختي شد باز هم نيازمند صبر است.
خداوند: 1ـ يا نعمتي به كسي ميدهد: (الف ـ يا آن نعمت را در مسير حق مصرف ميكند (طاعت) ، نياز به صبر بـر طاعت ب ـ يا آن نعمت را در مسير حق مصرف نميكند (معصيّت) ، نياز به صبر بر معصيّت
انسان در هر يك از سه مورد فوق نيازمند صبر است. زيرا، ايمان و عملِ صالح بدون صبر امكانپذير نيست و اصولاً بدون صبر كسي وارد بهشت نخواهد شد. پس نگاه مومنانه و حيات ديني و معنوي انسان بدون صبر ميسور نيست. البته كساني كه به مراتب عاليؤ نگاه بلندنظرانه رسيدهاند، داراي درجات صبر اهل معرفتاند. چرا كه براي صبر درجات ديگري است كه راجع به اهل سلوك و كمّل و اوليأ است. چنان چه از آن صبر فياللّه است، و آن ثبات در مجاهده است، و ترك مالوفات و مانوسات، بلكه ترك خويشتن است در راه محبوب، و اين راجع به اهل سلوك است. و مرتبؤ ديگر صبر معاللّه است، و آن راجع به اهل حضور و مشاهدؤ جمال است در وقت خروج از جلباب بشرّيت، و تجرّد از ملابس افعال و صفات، و متجّلي شدن قلب به تجلّيات اسمأ و صفات، و توارد واردات انس و هيبت، و حفظ نفس از تلّونات و غيبت از مقام انس و شهود.
و درجؤ ديگر صبر عن اللّه است، و آن از درجات عشاق و مشتاقين است از اهل شهود و عيان در صورتي كه رجوع به عالَم خود كنند و به عالم كثرت و صحو برگردند. و اين اشّق مراتب صبر و مشكلترين مقامات است. و به اين مرتبه اشاره فرموده مولاي سالكان و پيشواي كاملان، و اميرمومنان ـ عليهالسلام ـ در دعاي شريف كميل فَهَبْنيِ [يا اِلّهيِ وَ سَيّدي وَ مَوْلاي] صَبَرْتَ عَلي عَذابِكَ فَكَيْف اَصْبِر عَليِ فَراقِكَ. و درجؤ ديگر صبر باللّه است. و آن از براي اهل تمكين و استقامت است، كه بعد از حال صحو و بقأ باللّه، و پس از تخلّق به اخلاق اللّه براي آنها رخ دهد. و از آن جز كُمّل را نصيبي نيست.37 بنابراين صبر يكي از آن پايگاههاي بسيار قوي است كه آدمي ميتواند براي حصولِ نگاه برتر و مومنانه از آن استمداد جويد.
6ـ ارتباط با قرآن و عترت: قرآن و عترت از يكديگر جدايي ناپذيرند و اگر كسي بدانان متمسك شود نجات خواهد يافت. قرآن و عترت بدنبال تربيتِ جامع و انسانِ جامع اند و يكي از لوازمِ مُهم در نگاه بلندنظرانه، داشتن يك بينش جامع است، زيرا عدم ارتباط با قرآن و عترت موجب يك تربيت ناقص و در نتيجه يك بينش ناقص خواهد شد. اين بينش نيز باعث يكسونگري، جزئينگري، سطحينگري، شتابزدگي، كمصبري و پايين آوردن، آستانه تحمل، پرتوقع بودن (انتظارات نابجا) و غفلت و... خواهد شد. به واقع چنين بينشي سبب افتادن در چاه تنگ و تاريك نگاه حقيرانه كه خود موجب در غلطيدن در انواع امور ناشايست و عقلسوز و ايمان بر بادده، خواهد شد. پس بكوشيم تا به لطفِ حق از خوان پربركت قرآن و عترت محظوظ و بهرهمند شويم.
7ـ شركت در جلساتِ مذهبي: حضور در مجالسي كه ايمان ديني ما را افزون ميكند، بسيار شايان توجه است. مانند: نمازجمعه، دعاي كميل، دعاي ندبه، دعاي توسل، زيارت عاشورا و به خصوص نماز جماعت.
اسلام بر حضور در اجتماعات ديني و ايجاد فضايِ تربيتي مناسب براي رشد و تعاليِ روحي تاكيد بسيار دارد. از اين رو بر حضور در مسجد ـ خانه خدا ـ و اجتماعِ عظيم و با شكوه حج تاكيد فراوان دارد. حضرت امام(ره) در اين خصوص عبارات معروفي دارند كه به برخي از آنها در ذيل اشاره ميشود:
ـ مسجد مركز اجتماعِ سياسي است.38
ـ محراب يعني مكانِ قرب، مكان جنگ، هم جنگ با شيطان و هم جنگ با طاغوت.39
ـ سعي كنيد كه مساجد ما به حال مساجد صدر اسلام برگردد، و توجه داشته باشيد كه عُزلت و كنارهگيري در اسلام نيست.40
ـ همؤ مسلمانان بايد در تجديد حيات حج و قرآن كريم، و بازگرداندن اين دو، به صحنههاي زندگيشان كوشش كنند.41
8 ـ ورزش كردن: از آنجائيكه سلامت جسم و روح به هم ارتباط دارند و در واقع ورزش كردن به مقدار لازم موجب طراوت و شادابي انسان در طول شبانه روز ميشود، پس در عملكرد روزانؤ ما تاثير بسزايي خواهد داشت.
9ـ همنشيني با كساني كه داراي مراتبي از نگاه بلندنظرانه هستند: اصولاً مجالست و نشست و برخاست با مرد خدا دل را زنده ميكند و عامل بيداري و تذكر و توجّه به خدا ميشود. اينان با نگاهشان ما را به ياد خدا مياندازند و با كلامشان بر آگاهي ما ميافزايند و با عملشان، روشهاي اكتساب يك روح متعالي و بلندنظرانه را به ما ميآموزند. انسان با ديدن چنين كساني داراي آرامش و طمانينؤ عجيبي ميشود. به گونهاي كه تا مدتها تحت تاثير آن ديدار اعجازآميز است. همؤ ما به خاطر داريم كه ديدن حضرت امام(ره) چه تاثير شگرفي در ما ميگذاشت و ذهن و دل ما را تا مدتها مصروف خود ميداشت.
10ـ خواندن سرگذشتها و داستانهائي كه اين خصيصه را در ما تقويت كند: مطالعؤ سرگذشتهاي بزرگاني كه با نگاه بلندنظر توانستند در سطح وسيعي بر افراد و اجتماع تاثير گذار باشند و با مكارم اخلاقي خويش همه را مات و مبهوت كنند، تاثير ويژهاي بر ما خواهد گذاشت. از سوي ديگر بررسي ماجراهاي كساني كه با نگاه حقيرانه نه تنها نتوانستند مشكلي را حل كنند، بلكه گاه چنان با لئامت نفس و روحي حقيرانه برخورد ميكردند كه دچار خُسران مُبين شدند. به عبارت ديگر، برخورد لئيمانه آنان گاه نه تنها آنان را فاسد و خسران دنيا و الاَّخره كرد بلكه سبب افساد في الاض و نابودي يك اجتماع شدند. همه و همه باعث خواهد شد تا آدمي به خود آمده و در جهت تحصيل و تقويت نگاه مومنانه، كوشش جدي بكند.
11ـ متواضع و مودّب بودن: اگر انسان دچار آفاتي چون غرور، تكبر42، عُجب و خودبيني باشد به هيچ روي نميتواند واجد يك بينش و منـشِ متعالي بشود. تواضع و فروتني نشانِ عقل انسان و اَدَب نشانِ ايمان آدمي است. خداوند در قرآن ميفرمايد: بندگان ستودؤ خدا آنانند كه در روي زمين متواضعانه راه ميروند.43 انسان متواضع ابتداي به سلام ميكند، در نشستن به پايين مجلس راضي است، مجادله را (توگومگو) ترك ميكند هرچند حق با او باشد، دوست ندارد كه او را به پرهيزگاري بستايند44، با تهيدستان نشست و برخاست ميكند، به عيادت بيماران و مصيبتزدگان ميرود، به تملّق چابلوسان و تعريف اين و آن توجهي نميكند و همؤ كمالات خود را از خدا ميداند، در مقابل خدا خاضع و خاشع است و به فرامين و اوامر و نواهي حق كاملاً توجه ميكند و مطيع محض خداست، شخصاً كارهاي شخصي خود را انجام داده و به ديگران خدمت ميكند و... از اين رو به خداوند نزديك شده و داراي مقام والائي در نزد اوست.
انسان اگر مُتادّب به آداب اللّه نباشد و به اصطلاح ادب مَعَ اللّه نداشته باشد. دچار تنزّل شخصيتِ معرفتي خواهد شد. در قرآن نمونههائي از ادب در برابر خدا ذكر شده است، مانند، مكالمات حضرت ايوب(ع) و حضرت ابراهيم(ع) با خداوند كه در هنگام بيماري و وجود مشكل، چقدر عالي و مودبانه با خداوند سخن ميگويند و اگر ما نيز بخواهيم به آن نگاه نافذ و عميقِ رحماني و مومنانه نايل شويم بايد پيامبرانه در گفتار، كردار و پندار مودبانه باشيم.
12ـ دائماً شكرخداي كردن: انسان بايد در طول حيات خويش عبد شكور باشد و اين شكر را به قول، فعل و نيّت بجاي آرد و الاّ نخواهد توانست ديدهاي سبب سوراخ كن داشته باشد و ديدهآسا و بلندنظر شود. چنانكه حضرت امام(ره) ميفرمايند: اي بيچاره انسانِ محجوب كه عمري در نعمتهاي بيمنتهاي حق غوطه خوردي، و از رحمتهاي بيكرانش برخوردار گشتي، و ولي نعمت خود را نشناخته، كوركورانه از ديگران ستايش كردي، و به ناكسان كُرنش نمودي! آري شكر مخلوق از وظايف حتميه است، چنانكه فرمودهاند: مَن لَمْ يَشكُرِ المَخلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الخالِقَ لكن ازآن جهت كه آنها را خداوند وسايل بسط نعمت و رحمت مقرّر فرموده، نه آن كه با شكر آنها خالق و رزاق حقيقي محجوب گردي، چه كه اين عين كفرانِ نعمتِ ولي نعم است.45
13ـ انتقادپذيري: اگر كسي روحيؤ انتقادپذيري را در خود زنده كرد، اولاً نشان از درك و فهم بالاي اوست ثانياً گام بلندي در جهت رشد و تعالي روحي و معنوي خود برداشته است و براي حصول آن نگاه ملكوتي كاملاً آماده ميشود. اگر ما انتقادپذير نباشيم، امكان اصلاح را از خود سلب كردهايم. زيرا چنين چيزي به غرور و خودبيني بازميگردد... و مادامي كه انسان خودش را ميبيند، نميتواند به آن راهي كه راه هدايت است، دست پيدا بكند.46 از سوي ديگر، هيچ فردي نميتواند ادعا كند كه من نقص، هيچ ندارم. اگر كسي ادعا كرد اين را، بزرگترين نقصش همين ادعاست.47
14ـ اصل امساك از لذّتهاي آني و زودگذر: اگر انسان خود را در لذّتهاي زودگذر دنيوي غرق كرد و در آنها افراط نمود، ديگر نبايد بزرگواري روحي و عُلُو نگاه را در چنين كسي سراغ گرفت. يكي از مواردي كه خداوند براي تقويت اصل امساك وضع نموده است، مساله روزه گرفتن است. اگر اصل امساك را عموميّت دهيم، شامل موارد متعددي ميشود مثلاً زياد نخوردن (به مقدار لازم خوردن)، زياد نخوابيدن، زياد حرف نزدن، زياد نياشاميدن و... .
15ـ نحوؤ آداب معاشرت صميمانه باشد: انسان مومن بايد بشّاش باشد يعني داراي انبساط صورت و قيافه باشد نه انقباض چهره، و لازمؤ چنين چيزي آن است كه حُزن و اندوه خود را در دل نگه دارد و آنرا در ظاهر نمايان نكند. خوشرويي و برخورد صميمانه ـ به عنـوان يـكي از فنون ارتباط بـا ديگران ـ سبب از بين بردن كينهها و جذب قلوب است. مسلماً اگر كسي داراي چنين ويژگي باشد، توان آن را خواهد داشت كه از افق بالائي به ديگران نگاه كند. ناگفته پيداست كه لازمه تقويت چنين خصيصؤ انساني، عدم نگاه تحقيرآميز به ديگران است.
16ـ تقويت اراده: تقويت اراده يكي از ضروريات زندگي براي يك جوان است. استعداد در وجود جوان زياد است بايد براي تسريع در رشد معنوي، اراده را شكوفا و تقويت كرد. كسي كه ارادؤ قوي داشته باشد ميتواند در يك آن از هرچه صفت رذيله است بگذرد و فضائل اخلاقي را كسب كند.
17ـ نشاندن حُسن الظّن بجاي سوءالظّن: انسان اگر با خود صميمي باشد با هستي صميمي ميشود. امّا آنكس كه هستي خود را پارهپاره نموده و هر قطعهاي را به طرفي پرتاب كرده است و به طور جدي دچار بحران هويّت شده است و در واقع با خودش قهر نموده باشد، چنين كسي هر مشكلي كه برايش پيش ميآيد، ديگران را مقصّر ميداند و به تعبير روانشناسان فرافكني ميكند. هميشه از ديگران انتظار و توّقع دارد و لذا اگر ديگران آن انتظار بعضاً نابجاي او را برآورده نسازند از آنان دلگير و حتي كينؤ آنان را به دل ميگيرد.
18ـ خارج كردن حُبِّ دنيا از دل: اگر انسان در بند تعلقات دنيوي باشد، نگاهش غبارآلود خواهد شد پس حصول نگاه نافذ و عميق بلند نظرانه براي چنين كسي ميسور نخواهد بود. امّا اگر كسي حُبِّ دنيا را از دل بيرون نمود ديگر به راحتي از ديگران گذشت ميكند، به آنان كمك ميكند، مشكلاتشان را حل ميكند، انساني صبور و بردباري ميشود، به ديگران محبّت ميكند، حسنالظن پيدا ميكند و پيوسته به ديگران توجه ميكند و... چنانكه حضرت امام(ره) ميفرمايند: علاج قطعي اكثر مفاسد به علاج حُب دنيا و حُبنفس است، زيرا كه با علاج آن، نفس داراي سكونت و طمانينه شود، و قلب آرامش پيدا كند، و داراي قوّه و ملكؤ اطمينان شود، و به امور دنيا سهلانگاري كند، و به هيچ ماكل و مشرب اهميّت ندهد، و اگر كسي با او در امري از امور دنيا مزاحمت كند، او با خونسردي تلقي كند و به سهلانگاري برگزار نمايد، و چون محبوب او طعمؤ اهل دنيا نيست، دنبال آن به جوش و خروش برنخيزد و قطع ريشؤ محبت دنيا گرچه امر مشكلي است ـ خصوصـاً در اوّل امـر و ابتداي سلوك ـ ولي هر امر مشكلي با اقدام و تصميم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعبِ و مشكلي حكومت دارد، و هر راه طولاني سنگلاخي را نزديك و سهل كند.48
19ـ احسان: اگر انسان تا آنجايي كه امكان دارد به ديگران احسان كند يعني بدي را با خوبي پاسخ گويد چنانچه خداوند در قرآن ميفرمايد: اِدْفَعْ بِالّتي هِيَ اَحْسَنَ49 انسان اگر به مرحلهاي رسيد كه اگر بدي را با خوبي پاسخ داد، آنگاه خوشحال نيز بشود و خداي را نيز شاكر باشد كه چنين نيرويي را به او ارزاني داشته است، در اينصورت به مرتبؤ بالايي از نگاه رحماني و خدائي بلندنظرانه نايل خواهد گشت.
20ـ تقويت از خانواده شروع شود: اگر ميخواهيم به نگاه بلند نظرانه دست يابيم، يكي از راههاي آن ـ كه خيلي مهم است ـ شروع از خانواده است. يعني ابتدا احترام به همسر و فرزندان (رعايت حسن سلوك با آنان) و بعد روابط اجتماعي. افرادي را ميبينيم كه در بيرون خانواده با ديگران به حسب ظاهر خوب برخورد ميكنند امّا تمامِ بدخُلقيها و بدرفتاريهاي خود را براي خانواده ميگذارند. با حالتي تند و پرخاشگرانه با همسر و فرزندان برخورد ميكنند چنين كساني هرگز روي نگاه بلندنظرانه را ـ به معناي دقيق كلمه ـ نخواهند ديد.
اينك زمان آن رسيده كه به برخي از آثار نگاه بلندنظرانه ـ كه نشاني از تربيت آدمي در فرهنگ قرآني است ـ به طور فهرستوار اشاره كنيم:
ـ كاهش استرسهـايِ خـود و ديگر افـراد جامعه. (خود يك وجود آرامشبخش ميشود)
ـ تحكيم و تثبيت روابط اجتماعي. (هرچه بهتر شدن روابط اجتماعي)
ـ شناخت مسائل و مشكلات ديگران.
ـ تحصيل توان بررسي و تحليل علل رفتار ناسازگار و نابهنجار ديگران.
ـ اصــلاح عيـوب خــويش. (بـر اثـر انتقادپذيري و و محاسبؤ نفساني)
ـ تحصيلِ مَنش والا و كــرامت نفساني. (حتي از ديد ديگران)
ـ چنين كســي مـيتواند نقش مشـاور و مددكار اجتماعي را در بحرانهاي طول زندگي كه براي افراد پيش ميآيد. بخوبي داشته باشد.
ـ آشنايي با محدوديت انسان و پذيرش آن. (يعني درك ميكند كه انسان جايزالخطاست)
ـ مثبتنگري. (ديد مثبت نسبت به خدا، جهان و انسان و بسياري موارد و اثرات مثبت ديگر)
17ـ همان/ ص 231. 15ـ براي توضيح بيشتر دربارؤ مساله اعتدال، نگاه كنيد به: شاحيدر، عبدالكريم: نظريه اعتدال، بخش اول، روزنامه اطلاعات 31/4/77. 16ـ كلمات قصار/ پندها و حكمتها/ ص 229. 13ـ همان/ ص 228. 12ـ همان. 19ـ همان/ص 230. 11ـ همان. 1ـ كلمات قصار/ پندها و حكمتها/ ص 76. 14ـ همان. 10ـ كلمات قصار/پندها و حكمتها/ ص 227. 22ـ كوثر/ ج 3/ ص 216 ـ 215. 23ـ چهل حديث/ ص 24. 20ـ همان. 21ـ داستان راستان/ ج 1/ ص 30 ـ 28. 2ـ همان/ ص 80. 26ـ دستغيب، سيّد عبدالحسين: معاد، انتشارات رهنما، تهران، بيتا، ص 29 ـ 28. 29ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 162. 25ـ همان/ ص 23. 24ـ همان. 27ـ مرتضوي كروني، عليرضا: داستانهايي از زندگي دانشمندان نامي، ج اوّل، چ اول، زمستان 1363، تهران، ص 45 ـ 44. 28ـ بخصوص اگر انسان به عظمت خداوند و كوچكي غير او توجه جدّي داشته باشد. چنانكه حضرت علي(ع) آنرا در خطبه همام به عنوان يكي از اوصاف انسانهاي متقي و پرهيزگار ذكر ميفرمايند. 31ـ همان/ ص 164. 33ـ به آن حضرت باقر العلوم ميگفتند، يعني شكافندؤ دانشها. 38 و 39 و 40ـ كلمات قصار/ پندها و حكمتها/ ص53. 3ـ همان/ ص 75. 30ـ همان/ ص 175 ـ 174. 34ـ داستان راستان/ ج 1/ ص 23 ـ 22. 32ـ همان/ ص 248. 35ـ شرح حديث/ جنود عقل وجهل/ ص 107. 37ـ چهل حديث/ ص 229 ـ 228. 35ـ شرح حديث/ جنود عقل وجهل/ ص 107. 41ـ همان/ ص 54. 42ـ در خصوص چگونگي درمان تكبر نگاه كنيد به: چهل حديث/ ص 87 ـ 80. 44ـ اين چهار مورد از امام صادق ـ عليهالسلام ـ بيان شده است (اصول كافي/ ج 3/ ص 186). 45ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 188. 46ـ كلمات قصار/ پندها و حكمتها/ ص 79. 48ـ شرح حديث/جنود عقل و جهل/ ص 254. 49ـ سوره فصلت/ آيه 34. 4ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 361. 43ـ وَ عبادُ الرّحْمن الّذينَ يَمْشُونَ عَلي الاَرضِ هَوْناً (فرقان/ 63). 47ـ همان/ص 81. 5ـ شرح حديث/ جنود عقل و جهل/ ص 234. 6ـ همان/ ص 233. 7ـ همان/ص 316. 8 ـ جعفري، محمدتقي: عقل و عاقل و معقول و نظريه جلالالدين دربارؤ آنها، نشر نهضت زنان مسلمان، 1359، ص6. 9ـ همان/ ص 5.