بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
وقتى ابراهيم قهرمان توحيد، از طرف خداوند ماءمور شد، فرزندش اسماعيل را قربان كند، اسماعيل را به قربانگاه برد و آماده ذبح اسماعيل شد، در اين هنگام اسماعيل وصيت ششگانه زير را به پدر كرد:
1 - دست و پايم را محكم ببند تا اضطراب و بى تابى نكنم، در نتيجه فرمان خدا به خوبى اجرا گردد.
2 - پيراهن و لباسم را كه به خونم رنگين مىشود، بشوى و از خون، پاك كن تا اگر مادرم آنرا ديد آزرده خاطر نشود.
3 - پيراهن خودت را بر بدنم بپوشان تا بوى تو مرا سرمست عشق الله كند، و مرگ برايم آسان گردد.
4 - كارد را طورى به گلويم بگذار تا به راحتى جان به جان آفرين، تسليم كنم.
5 - اگر ممكن است امشب نزد ماردم نرو، تا مرا فراموش كند (چرا كه وقتى دورى، زياد شد، تحمل درد يار دور، آسانتر است).
6 - به مادرم سلام برسان، و پيراهنم را نزد او بيادگار بگذار ابراهيم خليل عليه السلام ديد فرزندش اصلا در مورد كشته شدنش سخن نگفت و چون و چرا نكرد بلكه همه سخنانش تسلّى خاطر و دلدارى بود، از اين جهت به او رو كرد و فرمود: نعم العون على امر الله: «تو نيكو يار و ياور براى اجراى فرمان خدا هستى» (8)