داستان ها و پندها

گردآورندگان: محمد محمدی اشتهاردی، مصطفی زمانی وجدانی

جلد 5 -صفحه : 103/ 3
نمايش فراداده

تو ياورى نيك براى اجراى فرمان خدا هستى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

وقتى ابراهيم قهرمان توحيد، از طرف خداوند ماءمور شد، فرزندش اسماعيل را قربان كند، اسماعيل را به قربانگاه برد و آماده ذبح اسماعيل شد، در اين هنگام اسماعيل وصيت ششگانه زير را به پدر كرد:

1 - دست و پايم را محكم ببند تا اضطراب و بى تابى نكنم، در نتيجه فرمان خدا به خوبى اجرا گردد.

2 - پيراهن و لباسم را كه به خونم رنگين مىشود، بشوى و از خون، پاك كن تا اگر مادرم آنرا ديد آزرده خاطر نشود.

3 - پيراهن خودت را بر بدنم بپوشان تا بوى تو مرا سرمست عشق الله كند، و مرگ برايم آسان گردد.

4 - كارد را طورى به گلويم بگذار تا به راحتى جان به جان آفرين، تسليم كنم.

5 - اگر ممكن است امشب نزد ماردم نرو، تا مرا فراموش كند (چرا كه وقتى دورى، زياد شد، تحمل درد يار دور، آسانتر است).

6 - به مادرم سلام برسان، و پيراهنم را نزد او بيادگار بگذار ابراهيم خليل عليه السلام ديد فرزندش اصلا در مورد كشته شدنش سخن نگفت و چون و چرا نكرد بلكه همه سخنانش تسلّى خاطر و دلدارى بود، از اين جهت به او رو كرد و فرمود: نعم العون على امر الله: «تو نيكو يار و ياور براى اجراى فرمان خدا هستى» (8)