داستان ها و پندها

گردآورندگان: محمد محمدی اشتهاردی، مصطفی زمانی وجدانی

جلد 5 -صفحه : 103/ 60
نمايش فراداده

بقا را طلب كن

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

«فتحعلى شاه» از شاهان بزرگ قاجار كه 37 سال سلطنت كرد، بود روزى در ميان دو تن از زنهايش كه يكى به نام «جهان» و ديگرى بنام «حيات» نشسته بود و اين شعر را خواند:


  • نشسته ام به ميان دو دلبر و دو دلم كرا به مهر بگيرم، در اين ميان خجلم

  • كرا به مهر بگيرم، در اين ميان خجلم كرا به مهر بگيرم، در اين ميان خجلم

جهان گفت: تو پادشاه جهانى، جهان تو را بايد.

حيات گفت: اگر حيات نباشد جهان چه كار آيد؟

يكى از نديمه هاى حرمسرا، اين گفتگو را شنيد و نامش «بقا» بود، به پيش آمد و گفت:


  • حيات و جهان هر دوشان بى وفا است بقا را طلب كن كه آخر بقا است (83)

  • بقا را طلب كن كه آخر بقا است (83) بقا را طلب كن كه آخر بقا است (83)