غلامرضا گليزواره
نسب سلطان محمد شريف به عبداللّه باهر فرزند امام چهارم، زين العابدين (ع ) ميرسد. عبداللّه به دليل زيبايي و جمالش، به باهر (بسيار درخشنده) ملقب شده بود . گويند در هيچ مجلسي نبود که او بنشيند مگر آن که حاضران از زيبايي او مبهوت و شگفت زده شوند.(1) مادرش، ام عبداللّه، دختر امام حسن مجتبي (ع) بوده و با برادرش حضرت امام محمد باقر (ع) از يک مادر بودند.(2) شيخ طوسي ايشان را از اصحاب امام سجاد (ع ) ميداند.(3) از شخصيت عبداللّه مردي فاضل و فقيه را حکايت کردهاند که روايات بسياري را از رسول اکرم (ص) به نقل از پدران خود آورده است. مردم نيز از اين شخصيت آثار و احاديث بسياري حفظ کردهاند؛ از آن جمله روايتي است که ابراهيم بن داود به سند خود نقل نموده است که رسول خدا (ص) فرمود :
« بخيل کامل کسي است که هر گاه نام من نزد او برده شود، بر من صلوات نفرستد.»(4 )
همچنين از پدر خود و او از جدش اميرالمؤمنين (ع) روايت کرده است :
« آن حضرت دست راست دزد را در اولين سرقت قطع ميکرد؛ و اگر دوباره مرتکب اين عمل ميشد، پاي چپش را ميبريد؛ و اگر براي سومين بار دزدي ميکرد، او را به زندان ابد ميافکند.»(5 )
عبداللّه باهر متولي موقوفات حضرت محمد (ص) بود. وي سرانجام در سن 57 سالگي، در حالي که سرپرستي موقوفات جدش حضرت علي (ع) را نيز بر عهده گرفته بود، در گذشت . نوادگان وي را از تبار پسرش محمد اَرْقَطْ ميدانند که از محدثان مدينه به شمار ميآمد و در سن 58 سالگي دار فاني را وداع گفت و نوادگانش در سلسله عبداللّه بن احمد الدّخ ادامه يافت.(6 )
از ديگر اجداد سلطان محمد شريف، حمزة بن احمد، معروف به «قمي» است که از بازماندگان احمد الدخ ميباشد. يکي از نوادگان حمزة بن احمد، ابوالحسن علي الزکي فرزند محمد الشريف است و او نيز فرزند ابي القاسم علي، از نقيبان(7) قم که پسر محمد بن حمزه مذکور ميباشد.(8)نسب شناس مشهور جمال الدين احمد بن علي بن الحسين بن علي بن مهنا، نيز در اثر معروف خود، الفصول الغرية في اصول البرية، به همين صورتي که اشاره کرديم، به ذکر نياکان سلطان محمد شريف پرداخته است. اگر به اجمال سلسله نسب اين امامزاده باشرافت را بررسي کنيم، ميبينيم که ايشان همه در زمره افراد جليل القدر، با اشتهار، اهل فضل و غالباً از روايتگران حديث بودهاند و تاريخ نگاران و دانشمندان نسب شناس آنان را به پايههاي والاي علمي و شرافت خانوادگي ستودهاند . نسب اين شخصيت تا امام سجّاد (ع) به اين شرح آمده است :
علامه سلطان محمد شريف (در قم) فرزند علامه سيد ابوالقاسم علي فرزند ابي جعفر محمد فرزند حمزه قمي فرزند احمد بن محمد فرزند اسماعيل فرزند محمد (ارقط) فرزند عبداللّه باهر فرزند امام زين العابدين (ع) (9 )
امامزاده صاحب فضيلت ابوفضل سلطان محمد شريف، مزارش در سمت دروازه قديم قلعه قم و در محلهاي که به نام خود او مزين است، در خيابان چهارمردان واقع شده است. اين مرد دانشور که مرتبتي سترگ دارد و برايش کراماتي برشمردهاند، از نوادگان امام چهارم است... پس از وي فرزندان و فرزندزادگان او در شهر ري و قم به منصبهاي عالي دست يافتند.(10)محدث قمي ميگويد :
« پدر و دو پدربزرگش علي و محمد بن حمزه در قبرستان بابلان قم - که حضرت فاطمه معصومه (س) در آنجا بارگاهي دارد.- به خاک خفتهاند.»(11 )
همچنين جلالت قدر اين امامزاده را از تعابير بلندي که علامه بزرگوار شيخ منتجب الدين براي او در کتاب خود ميآورد، ميتوان به عيان ديد.(12)برخي منابع ايشان را جد امامزاده يحيي (مدفون در تهران) قلمداد کردهاند(13) حال آنکه مصادر مستند به اين انتساب را به ديده ترديد نگريستهاند.(14) کتيبه قبر اين سيد بزرگوار که بر کاشي نقش بسته و بسيار هم ناخواناست به همّت فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمين سيد موسي زنجاني فرزند حضرت آيت اللّه سيد احمد زنجاني قرائت و براي مرحوم ميرجلال الدين حسيني ارموي (محدث) فرستاده شده است، به اين شرح است :
« هذا المضجع المبارک للسيد المظلوم المعصوم الشهيد شريف بن شريف من اولاد الامام المعصوم زين العابدين ابن الامام الشهيد المعصوم ابوعبداللّه الحسين بن الامام الهمام مولي جميع الانام علي بن ابيطالب (ع ) »
يکي از نوادگان سلطان محمد شريف، علي بن مطهر است. براي درک نفوذ اجتماعي اين خاندان، کافي است بدانيم علي، فرزندزاده اين مرد بزرگ، پيوند خويشاوندي خود را با دختر خواجه نظام الملک طوسي وزير آلب ارسلان استوار ساخت؛ پيوندي بيانگر نفوذ اجتماعي و اقتدار اين خاندان. فرزند سلطان محمد يعني مطهر نيز با عايشه خاتون دختر آلب ارسلان ازدواج کرد، وي در راه حج، همسفر شيخ طوسي (ره) بود و از ايشان در اين مسافرت حديث اخذ ميکرد.(15) افرادي هم از اين سيد مطهر علوي روايت کردهاند از جمله: سيد تقي نقيب رازي که او را در شمار افراد فاضل و پرهيزگار آوردهاند، و سيد نجيب الدين ابومحمدحسن بن محمد موسوي است، که منتجب الدين به وجود اين شخصيت تصريح کرده است.(16 )
سيد ابوطاهر مطهر، فرزند علي علوي نيز که رئيس علويان ري بود، نقابت(17) سادات را به عهده داشت .
ذوق شعري ابوطاهر هم در خور توجه است و اشعاري از وي در کتب تذکره آمده است و نيز در آثاري چون مرزبان نامه برخي سرودههايش ديده ميشود .
امير معزي، شاعر معروف، قصيده غرايي در مدح وي مشتمل بر 47 بيت سروده است که در بخشي از آن ميخوانيم :
در اين اشعار امير معزي کنيه سيد مطهر را «ابوطاهر» معرفي کرده است در حالي که منتجب الدين و باخرزي، «ابوالحسن» ضبط کردهاند و شايد اين نکته بيانگر آن باشد که او چندين کنيه داشته است. همچنين امير معزي به اين نکته اذعان ميدارد که پدرش، برهاني، مطهر بن علي را مدح گفته است .
محدث قمي در اشاره به اولاد امام کاظم (ع) ، مطهر بن علي را چنين وصف ميکند :
« از بزرگان سادات عراق و صدور اشراف است، که منسب نقابت به او در زمان وي منتهي شده؛ و عَلَم و نشانه بوده در فنون از علم. از براي اوست خطبهها و نوشتههايي که بر شيخ ابوجعفر طوسي در سفر حج خواند. روايت نموده از براي ما از او، سيد نجيب ابومحمد حسن موسوي، و از بعضي کتب انساب نقل است که در حق او گفته: سيد مطهر يگانه دنيا بوده در فضل و بزرگواري و کرامت نفس، داراي محاسن زياد و حسن خلق بوده؛ و سفرهاش پيوسته پهن و اهل بخشش بوده؛ و متکلم و اهل نظر و اديب و شاعر بوده؛ و نقابت طالبيين در ري با او بوده؛ و پدرش ابوالحسن علي زکي نقيب ري پسر سلطان محمد شريف است که در قم مدفون است. سيد مطهر را دو پسر بوده: محمد و علي؛ اما محمد بن مطهر را پسر بوده فخر الدين علي نقيب؛ و اما علي بن مطهر را که عزالدوله والدين و شرف الاسلام و المسلمين باشد، پسري بوده محمد نام از اهل علم و فضل و شرف و جلالت و رياست؛ و او پدر عزالدين يحيي است.» (19 )
( نواده سلطان محمد شريف، نقيب سادات قم و ري )
عزالدين ابوالقاسم علي، - که مادرش از نوادگان دختري نظام الملک ميباشد.- پدر شرف الدين است. همسر او نيز دختر الب ارسلان، و دختر عمه سلطان سنجر سلجوقي است، که مادرش شرف الدين ميباشد؛ و اين مسئله، سيادت، اقتدار و نفوذ سياسي اين خاندان را به خوبي نمايان ميسازد.(20 )
سادات علوي از پيوند با حاکمان ميتوانستهاند در دستگاه اداري و سياسي زمامداران وقت، به نحو قابل ملاحظهاي، نفوذ خود را اعمال کنند.(21) آنان با اين نفوذ سياسي به فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي پرداختند و در دفاع از حريم شيعه و خاندان عصمت ميکوشيدند. همچون برخي از اصحاب ائمه که با رعايت استراتژي تقيه در دستگاه بنيعباس نفوذ، و از شيعيان صيانت ميکردند .
در تاريخ طبرستان در تأييد اين ادعا ميخوانيم :
« سلطان سليمان، ري و حدود آن اصفبهد را داده بود. اصفبهد ري با تصرف گرفت، و خواجه حسن نجم الدين را به عميدي ولايت ري بفرستاد، و دهخداي، نجم الدين محمد را که پدر سعد الدين علي بود، به مشرفي ري؛ و يک سال و هشت ماه ري و اعمال او تا مسکُو به تصرف ديوان اصفبهد بود، و جمله معاريف و قضات و سادات ري به مازندران، در خدمت شاه غازي بودند، و همچنين خوار و سمنان؛ و پدر سيد عزالدين يحيي که مرتضي گفتند، و از او بزرگوار و محترمتر سيّدي در عالم نبود، با شاه غازي بر تخت نشستي، و حکم فرموده بود به خزانه و داري خانه (انبار) و جامه خانه و ولايت خويش، که: هر چه آن سيد به خط خويش برنويسد، که مرا فلان چيز ميبايد، همه بدهند، و خط او توقيع من شناسند. و سيد با چنين تمکين مدتي در مازندران بماند.»(22 )
تاريخ تولد شرف الدين محمد را به سال 504 ق ذکر کردهاند.(23) از قول قوامي رازي بر ميآيد که کنيه شرف الدين محمد «ابوالقاسم» بوده است؛ در حالي که در کتب شرح حال، کنيه او را «ابوالفضل» دانستهاند. محدث ارموي ميگويد :
« به نظر ميرسد قول دوم درست باشد؛ زيرا جمع اسم و کنيه حضرت رسول (ص) براي غير مهدي(عج) نهي شده است؛ و در کتب مناقب روايت شده که حضرت رسول اکرم (ص) فرمودهاند : نام مرا برگزينيد؛ ولي کنيهام را بر خود قرار ندهيد.»(24 )
همچنين بايد دانست که يکي از معاصرين نقيب النقباي ري به نام شرف الدين مرتضي ويژگيهاي مشترکي با شرف الدين محمد دارد که گاهي ممکن است ميان آن دو نفر توهّم ايجاد شود؛ مخصوصاً اگر برخي قرائن معين ذکر نشود. چه، اين هر دو در سيادت، نام و لقب، و به نقل از صحيح بخاري، شاگردي يک استاد، ورود همزمان به قزوين و نقل روايت از آن دو در آن شهر با دو سال فاصله، و اين که مطهر نامي در سلسله نسب هر دو هست، اشتراک دارند.(25) شيخ عبدالجليل رازي مينويسد :
« و پيش از وصول اين کتاب به ما، مگر زمرهاي از خواص علماي شيعه که آن کتاب را مطالعه کرده بودند، در حضرت مقدس مرتضي کبير، سيد شرف الدين، ملک النقباء، سلطان العترة الطاهرة، ابوالفضل محمد بن علي المرتضي - ضاعف اللّه جلاله - گفته بودند، و بر لفظ گهربار سيد السادات رفته که عبدالجليل قزويني ميبايد در جواب اين کتاب بروجه حق شروعي کند.»(26 )
از اين فراز چنين استنباط ميگردد که توصيه سيد شرف الدين موجب شده تا عبدالجليل قزويني به تأليف کتاب «النقض» اقدام ورزد .
در همين کتاب ضمن نام بردن از مساجدي که در شهر ري در زمان سلطان ملک شاه و سلطان محمد سلجوقي ساخته شده و بيان اين که اين مساجد در آن زمان آباد و مورد استفاده شيعيان بوده، گفته است :
« همه به برکات شرف الدين مرتضي است که مقدم سادات و شيعه است .»
در همان اثر به مدرسههاي معروف و معمور قم اشاره کرده و مدرسه مرتضي کبير شرف الدين را با امکانات و تزئينات معماري معرفي کرده است.(27) عبدالجليل رازي در بيان معاريف و مشاهير شيعه و سادات بزرگي که در عراق و خراسان بودهاند، ميگويد :
« آن که خاندان سيد زکي به قم و ري و کاشان؛ و حرمت و تمکين و جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب؛ و پسرش ذوالفخرين ابوالحسن علي بن مطهر بن علي که بيرون از آن که سلاطين آل سلجوق و نظام الملک به وصلت با وي تقرّب و تبرّک نمودند، چهارصد [ من ] خوضه مفرد [مرواريد] در ترکه او بيرون آمد؛ و فضل و علم او از کتب و خطب او معلوم شود؛ و هنوز شرف و فضل نقابت در خاندان او در عراق باقيست، به اقبال و تأييد ملک الامرا سادات عالم شرقاً و غرباً، مرتضي کبير شرف الدين محمد بن علي، که در علم و زهد، وارث شمع مکه و يثرب است، و در جاه و وقار، سيد سادات مشرق و مغرب ...»
و قوامي رازي تخلص از قصيده توحيد و مناقب بدو نيکو کرد که گفت :
وي در اثر ياد شده ضمن بيان اين واقعيت که بزرگان و نامآوران شيعه نزد اعيان و اشراف و اميران به طور عموم محترم، معزز و صاحب مقام و مرتبه بودهاند، افزوده است :
« و سيد اجل کبير شرف الدين مرتضي، از عهد بيست و دو سالگي که از مکتب و مدرسه به در آمد - الي يومنا هذا - که را زَهرِه بوده است، در بلاد خراسان و عراق؛ و در دو حضرت از سادات و ائمه و علما و قضات و اصناف مهتران، که بر وي تقدم جويد، و طلب رفعت کند، با جواني و کودکي، در محافل ملوک، واسطه قاضي حسن استر آبادي، و عماد محمد وزآن بودي؛ و هميشه ايشان بدو تفاخر کردندي...»(29 )
شرف الدين محمد آثار نفيسي از کتابهاي مشاهير و علماي بزرگ در کتابخانه خود فراهم آورده بود؛ چنانچه در ترجمه کتاب تتمه صوان الحکمة ميخوانيم :
« و خواجه ظهير الدين بيهقي آورده که: رسايل بسيار از او، به خط خود و خط تلميذش ابوزکريا يحيي در کتب خانه نقيب النقباء ري ديدم...»(30 )
منتجب الدين نيز گفته است :
« السيد الاجل المرتضي ذوالفخرين ابوالحسن المطهر بن ابي القاسم علي بن ابي الفضل محمد الحسيني الديباجي من کبار سادات العراق و صدور الاشراف .»
وي سپس ميافزايد :
« منصب نقابت در اين زمان به وي ختم ميشود و او در چندين دانش عالم است، و خطبهها و نامهها و مکتوباتي هم دارد .»
سپس ميگويد :
« از او با واسطه سيد نجيب ابومحمد حسن موسوي، سبط سيد بزرگوار مرتضي، نقيب نقبا، شرف الدين ابوالفضل محمد فرزند محمد بن مطهر، فاضل، ثقه و راوي حديث، روايت ميکرديم.»(31 )
شيخ منتجب الدين که از سيد شرف الدين روايت نقل کرده، در کتاب اربعين خود - ضمن چهارده حکايتي که در انتهاي اين اثر آورده است.- در حکايت سيزدهم به نقل از سيد مرتضي السعيد شرف الدين، و سپس به نقل از ديگر راويان تا برسد به ابن عباس، به اين صورت ميگويد :
« فقال ابن عباس: اشهد بالله و اشهد اللّه لقد سمعت رسول اللّه (ص) : «من سبّ علياً فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه فقد کفر...» پس ابن عباس گفت: گواهي ميدهم به خداوند و پروردگار شاهد است که همانا از رسول خدا (ص) شنيدم که ميفرمود: هر کس علي را دشنام گويد، من را دشنام کرده و کسي که مرا ناسزا گويد، پس همانا خدا را ناسزا کرده و دشنام و ناسزاگويي خداوند مساوي با کفر است .
عالم مشهور، موفق بن احمد خوارزمي، معروف به «اخطب خطباء خوارزم» در آغاز کتاب مناقب ميگويد: «به من خبر داد مرتضي شرف الدين، عزالاسلام، علم الهدي، نقيب النقباء...» وي سپس سلسله راوياني را که از شرف الدين حديث نقل کردهاند، ميآورد و چنين روايت ميکند :
« قال رسول اللّه (ص) لو أن الغياض اقلام، و البحر مداد، و الجن حسّاب و الانس کتّاب، ما احصوا فضائل علي بن ابي طالب (ع ) »
اگر درختان جنگلها، قلم و درياها، مرکّب و تمام جنيان، حسابگر و انسانها، نويسنده باشند، قادر نخواهند بود فضايل حضرت علي (ع) را برشمارند.(32 )
راويان ديگري که از شرف الدين محمد حديث نقل کردهاند، عبارتند از: ابوسعد عثمان بن اسعد بن محمد العاقلي؛ ابوالقاسم محمود بن محمد ابن ابي طاهر القزويني الاشرسي ؛ مذکي قزويني و فرزندش عزالدين يحيي، اين اسامي را رافعي در تدوين و منتجب الدين در فهرست نقل کردهاند .
بنابر ثبت ابوالحسن بيهقي در اواخر لباب الانساب، نسبشناس ري، ابوهاشم مجدالدين مجتبي؛ قصيدهاي طولاني به زبان عربي در مدح شرف الدين محمد سروده و در ضمن آن به ذکر نسب او پرداخته است. خود بيهقي که معاصر سيد شرف الدين بوده، به تفصيل نسب او را بيان، و سرودههاي خود را درباره او نقل کرده است.(33) خاقاني شرواني هم در اواخر تحفة العراقين شرف الدين محمد بن مطهر علوي را اين گونه ميستايد :
قوامي رازي از گويندگان نيمه اول قرن ششم هم در قصايدي به مدح شرف الدين محمد ميپردازد. وي در فرازي از يک قصيده 45 بيتي، چنين ميسرايد :
1 - عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، ابن عنبه، ص 233 . 2 - سرالسلسلة العلويه، ابي نصر بخاري، ص 32 . 3 - رجال الطوسي، شيخ طوسي، ص 116، شماره 1169 . 4 - ارشاد، شيخ مفيد، ج دوم، باب دهم؛ و نيز نک: حضرت سجاد (ع) ، فضل اللّه کمپاني، ص 165 . 5 - منتهي الآمال، حاج شيخ عباس قمي، ج دوم، ص 101، انتشارات هجرت . 6 - رياض العلما و حياض الفضلا، ميرزا عبداللّه افندي، ترجمه محمد باقر ساعدي، ج 5 ، ص 529؛ امام سجاد، باقر شريف قريش، ج دوم، ص 564 و 565 . 7 - نقيبان؛ در اصطلاح به کساني گفته ميشود که در امور علويان رسيدگي کنند . 8 - رياض الانساب و مجمع الالقاب، معروف به «بحرالانساب»، ج دوم، گلستان چهارم، « در ذکر حال امام چهارم .» 9 - شهيدان راه فضيلت، علّامه اميني، ترجه ف.ج، ص 93 . 10 - زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم، ص 59 . 11 - منتهي الآمال، ج 2، ص .103 12 - نک: آغاز فهرست منتجب الدين . 13 - از جمله در کتاب حضرت معصومه (س) فاطمه دوم، محمد محمدي اشتهاردي، ص .217 ضمناً محدث قمي عزالدين يحيي مدفون در قم را با امامزاده يحيي مدفون در تهران يکي دانسته که با مصادر و منابع ديگر مطابقت ندارد . 14 - شايد علت اشتباه شدن امامزاده يحييمدفون در تهران با عزالدين يحيي، اين باشد که اين امامزاده بر اساس عبارتي که بر بدنه صندوق آن نگاشتهاند، از نوادگان زيد فرزند امام حسن مجتبي (ع) ميباشد. لذا مناسبتي با آن بزرگوار ندارد و نيز هيچ گونه سند تاريخي و مأخذ قابل قبول بر اين دلالت نکرده که فرزندزادهاي از سلطان محمد شريف به نام يحيي در محله و بقعه مزبور دفن شده باشد . 15 - رياض العما، ج 5، ص 530 و 531، پاورقي مترجم . 16 - فهرست، منتجب الدين، ذيل ابومحمد . 17 - نقيب به کسي ميگويند که سرپرستي گروه خاصي را عهده دار باشد. اما نقابت به معني خاص کلمه، در اوايل خلافت عباسيان به وجود آمد و کساني را به عنوان نقيب برميگزيدند تا به امور علويان رسيدگي کنند. وظيفه نقيب اين بود که بر صحّت نسب سادات ناظر و مواظب باشد که غير آنان در زمره اين خاندان قرار نگيرند. نقيب از ميان سادات عاليقدر، با شخصيت، صاحب نفوذ و عالم انتخاب ميشد که ضمن حفظ انساب به امور اين سلسله جليله رسيدگي ميکرد و اگر احياناً اختلافاتي بين آنان پديد ميآمد، در جهت رفع و ختم آن ميکوشيد . 18 - نک: ديوان امير معزي، ص 36 - 40 . 19 - منتهي الآمال، ج 2، ص 427 . 20 - تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 209 . 21 - تاريخ گسترش تشيع در ري، رسول جعفريان، ص 66 . 22 - تاريخ طبرستان، ابن اسفنديار، قسمت سوم، ص 90 و 91 . 23 - نک: لباب الانساب، ابوالحسن بيهقي، و نيز تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 230 . 24 - تعليقات محدث ارموي بر ديوان قوامي رازي، ص 208 و 209 . 25 - همان، ص 207 . 26 - مقدمه کتاب النقض، ص 3 . 27 - همان، ص 48 و 164 . 28 - همان، ص 230 و 229 . 29 - همان،ص 437 . 30 - درة الاخبار و لمعة الانوار، ناصر الدين بن عمدة الملک منتجب الدين منش يزدي، ص 18 . 31 - فهرست، منتجب الدين، ذيل حرف ميم . 32 - مناقب، خوارزمي، ص 2 و .1 همين روايت را با اندکي تفاوت، ابن شيرويه ديلمي در فردوس الاخيار؛ علامه مجلسي در بحارالانوار،ج40، ص 75؛ سيدهاشم بحراني در غاية المرام؛ سيد بن طاووس در طرائف؛ شيخ محمد تقي دزفولي در کفاية الخصام، ص 598، نقل کردهاند . 33 - لباب الانساب، ج 2، ص 614-611 . 34 - ديوان قوامي رازي، ص 40 .