عاصم را آوردند.
اميرالمؤمنين چون او را ديد چهره در هم كشيد و فرمود: اى دشمن جان خويشتن ! شيطان عقلت را برده و تو را به اين راه كشانده است ، از اهل و عيالت خجالت نمى كشى ؟ چرا به فرزندت رحم نمى كنى ؟ گمان مى كنى خدايى كه نعمت هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده نمى خواهد از آنها استفاده كنى ؟ تو در پيشگاه خداوند كوچكتر از آنى كه چنين انديشه اى را داشته باشى .
عاصم گفت : يا اميرالمؤمنين ! چرا شما به خوراك سخت و لباس خشن اكتفاء نموده اى ؟ من از تو پيروى مى كنم .
فرمود: واى بر تو! من مانند تو نيستم ، من وظيفه ديگر دارم ، زيرا من پيشواى مسلمانان هستم ، من بايد خوراك و پوشاك خود را تا آن حد پايين بياورم كه فقيرترين مردم در دورترين نقاط حكومت اسلام تلخى زندگى را تحمل كند، با اين انديشه كه بگويد: رهبر و پيشواى من هم مانند من مى خورد و مانند من مى پوشد، اين وظيفه زمامدارى من است تو هرگز چنين تكليفى ندارى .
پس از سخنان حضرت ، عاصم لباس معمولى پوشيد و به كار و زندگى پرداخت .(70)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) روز جمعه در كوفه سخنرانى زيبايى كرد، در پايان سخنرانى فرمود: اى مردم ! هفت مصيبت بزرگ است كه بايد از آنها به خدا پناه ببريم :
1 ـ عالمى كه بلغزد.
2 ـ عابدى كه از عبادت خسته گردد.
3 ـ مؤمنى كه فقير شود.
4 ـ امينى كه خيانت كند.
5 ـ توانگرى كه به فقر در افتد.
6 ـ عزيزى كه خوار گردد.
7 ـ فقيرى كه بيمار شود.
در اين وفت مردى بر خواست ، عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ! خداوند در قرآن مى فرمايد: (( ادعونى استجب لكم )) : مرا بخوانيد، دعا كنيد، تا دعايتان را مستجاب كنم .
اما دعاى ما مستجاب نمى شود؟ حضرت فرمود: علتش آن است كه دلهاى شما در هشت مورد صاف نيست : يك : اين كه خدا را شناختيد، ولى حقش را آن طور كه بر شما واجب بود به جا نياورديد، از اين رو آن شناخت به درد شما نخورد.
دو: به پيغمبر خدا ايمان آورديد ولى با دستورات او مخالفت كرديد و شريعت او را از بين برديد! پس نتيجه ايمان شما چه شد؟ سه : قرآن را خوانديد ولى به آن عمل نكرديد و گفتيد: قرآن را به گوش و دل مى پذيريم اما با آن به مخالفت برخواستيد.
چهار: گفتيد ما از آتش جهنم مى ترسيم در عين حال با گناهان و معاصى به سوى جهنم مى رويد.
پنج : گفتيد ما از آتش جهنم مى ترسيم در عين حال با گناهان و معاصى به سوى جهنم مى رويد.
پنج : گفتيد به بهشت علاقه منديم اما در تمام حالات كارهائى انجام مى دهيد كه شما را از بهشت دور مى سازد. پس علاقه و شوق شما نسبت به بهشت كجاست ؟ شش : نعمت خدا را خورديد، ولى سپاسگزارى نكرديد.
هفت : خداوند شما را به دشمنى با شيطان دستور داده و فرمود: