اندیشه سیاسی آیت اللّه شاه آبادی نقش آن در اندیشه سیاسی امام خمینی

مصطفی جعفر پیشه‏فرد

نسخه متنی
نمايش فراداده

انديشه سياسي آيت‏اللّه‏شاه‏آبادي نقش آن در انديشه سياسي امام خميني

مصطفي جعفرپيشه‏فرد

پيشگفتار

«شيخ بزرگوار ما [...] حقّا حقّ حيات روحاني به اينجانب داشت كه با دست و زبان از عهده شكرش برنمي‏آيم.»1

1. كمتر كسي است كه نام آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدعلي شاه‏آبادي (1253 ـ 1328ه··.ش) (قدس‏سره) را بشنود و چهره امام روح‏اللّه‏ خميني(قدس‏سره) به ذهن او تداعي نكند و در خاطره او نقش نبندد. اين حقيقت در حيات طيّبه حضرت امام، كاملاً متلألؤ است كه ايشان، به شدت تحت تأثير ابعاد وجودي مرحوم شاه‏آبادي بوده است و بايد براي آن مرحوم حظّي وافر را، در تكوين شخصيت بزرگ‏مردي چون امام خميني كه تحولات جامعه كنوني ايران و بسياري از تحولات جهان اسلام بلكه بين‏الملل متأثر از انديشه‏هاي اوست، پذيرفت. احترامي كه امام نسبت به شخصيت استاد فرزانه خود قايل است، به گونه‏اي است كه در برابر هيچ يك از اساتيد خود و كساني كه در تربيت و رشد ايشان نقشي بسزا داشته‏اند، چنين احترام و اظهار تواضع و فروتني سابقه ندارد. جمله «روحي له الفداء» از جملاتي است كه از حضرت امام تنها براي مرحوم شاه‏آبادي(ره) ديده و شنيده شده است.2

2. غالبا آنچه از شخصيت شاه‏آبادي براي ذهن جامعه ما تداعي‏كننده است و بيشتر معروف ميان خاص و عام مي‏باشد و از همين بُعد هم به تأثيرگذاري او در شكوفايي شخصيت امام خميني نگريسته مي‏شود، ابعاد عرفاني و معنوي آن عزيز است. پرورده شدن جنبه‏هاي عرفاني و ملكوتي حضرت امام بر اثر افكار و انديشه‏ها و جنبه‏هاي روحاني شاه‏آبادي(ره) بسي روشن و بي‏نياز از سخن است. از خود حضرت امام هم در اين زمينه مطلب فراوان است. از آن روز كه در مدرسه فيضيه او را ملاقات مي‏كند و با پرسيدن يك مسأله عرفاني، او را اهل كار مي‏يابد و نزد او سالها به تلمّذ و آموختن متون سنگين عرفاني همچون؛ شرح فصوص قيصري و مصباح‏الانس ابن‏حمزه فناري و مفتاح‏الغيب صدرالدين قونوي و شرح منازل‏السائرين كاشاني مي‏پردازد، پيوند و علقه معنوي ميان اين مريد و آن مراد بسته مي‏شود و هر روز هم بر حرارت اين ارادت و شيدايي افزوده مي‏گردد. او، شاه‏آبادي را چنان يافته بود كه اگر هفتاد سال هم تدريس كند، هر روز حرفي نو در چنته دارد و از اين‏رو حضور در محضرش را غنيمت مي‏شمرد. حتي پس از مهاجرت آقاي شاه‏آبادي به تهران نيز، اين ارتباط و تعلّق خاطر گسسته نشد و به مجرد اينكه ايام تعطيلي پيش مي‏آمد مثل عاشورا يا ماه رمضان، خود را به فيض حضور او مي‏رسانيد. چون با روح لطيفِ روح اللهي خويش، اين لطيفه را احساس كرده بود كه: «روحي لطيف‏تر از روح مرحوم شاه‏آبادي نديدم.»3

3. اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه تبحّر آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي و برجستگي و كمالات او، تنها در عرفان يا فلسفه خلاصه نمي‏شد. به اعتقاد پاره‏اي از خوشه‏چينان خرمن وجود او، مهارت ايشان در فقه و اصول بيش از فلسفه بوده و جنبه عرفاني ايشان، موجب مستور ماندن بُعد فقهي و اصولي او گشته است. او با آنكه در ايران به اجتهاد نايل شده بود، به عراق رفت و هفت سال در نجف اقامت گزيد و در درس مرحوم آخوند خراساني شركت كرد. علاقه و ارادت ايشان به صاحب كفايه، در حد عشق بود تا جايي كه براي او جمله «روحي فداه» را در شرحي كه بر كفايه نگاشته است، به كار مي‏برد و معتقد بود: «آخوند عقل مجسم است». پس از آخوند هم، به سامرا رفت و تأدّبا در درس ميرزا محمدتقي شيرازي شركت جست. او يكي از آن شش نفري بود كه از ميرزاي شيرازي اجازه اجتهاد دريافت نمود.4

علاوه بر اين همه، آقاي شاه‏آبادي رياضيات را به خوبي مي‏دانست و در علوم غريبه چون جفر، رمل و اسطرلاب مهارت كامل داشت و به زبان فرانسه نيز مسلط بود، چنانكه در خطابه و شعر نيز برجستگي بالايي داشت.5

4. آنچه محل بحث و گفتگو در اين مجال است و تا حدود زيادي مستور مانده و به خوبي به آن پرداخته نشده است، تحليل شخصيت سياسي و ابعاد گوناگون رفتار و انديشه سياسي اين عارف حكيم و اين فقيه اصولي بزرگ، و تأثيري است، كه اين بُعد از ابعاد وجودي او، بر فرزند روحاني‏اش حضرت امام خميني داشته است. و اين تحليل از آنجا ضرورت مي‏يابد كه علاوه بر مجهول ماندن قدر مرحوم شاه‏آبادي در جامعه ما و وظيفه‏اي كه در معرفي شخصيت او و نقش وي در انقلاب اسلامي و تكوين شخصيت معمار بزرگ آن، احساس مي‏شود، بررسي صحت و سقم نظر كساني است كه تأثير شاه‏آبادي را تنها در كمالات روحي، معنوي بنيانگذار جمهوري اسلامي جستجو مي‏كنند و بر اين باورند كه آن بزرگ فرزانه، تأثير خاص سياسي ـ اجتماعي بر روي امام نداشته است.6

براي تحليل اين موضوع، بحث را در دو محور پي مي‏گيريم تا نشان دهيم جناب آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدعلي شاه‏آبادي علاوه بر داشتن جنبه‏هاي ممتاز علمي و عرفاني و دارا بودن رفتار سياسي مهم و مؤثر در عصر خود، داراي انديشه سياسي بوده و اين رفتار و انديشه سياسي او، در تبلور و ظهور انديشه سياسي رهبر كبير انقلاب اسلامي، نقشي مهم و تأثيرگذار داشته است.

دو محور مورد نظر عبارتند از:

1. نگاهي به زمينه شكل‏گيري بُعد سياسي شخصيت آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي

2. خطوط كلي انديشه سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي

در محور دوم، بحث در ده سرفصل كلي ارائه شده است؛ به اين ترتيب:

1. جهاد شجاعانه،

2. پيوند ميان دين و سياست،

3. وحدت نيروهاي اسلامي،

4. ايجاد جمعيت و انجام كار تشكيلاتي،

5. قيام للّه‏ و دفاع از اسلام،

6. ايثار و شهادت‏طلبي،

7. استكبارستيزي،

8. تهاجم فرهنگي،

9. استقلال اقتصادي و توجه به علل عقب‏ماندگي و

10. جامعه مدني و جامعه ديني.

زمينه شكل‏گيري بُعد سياسي شخصيت آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي

1. پدر آقاي شاه‏آبادي، مرحوم آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدجواد اصفهاني (م1312ه··.ق)، از علماي بزرگ اصفهان است كه در عصر ناصرالدين شاه قاجار مي‏زيسته و در آن ديار به اقامه حدود شرعي الهي مبادرت مي‏ورزيده است. شاه قاجار كه چنين امري را برنمي‏تابيده و آن را مخلّ به اركان سلطنت خود احساس مي‏كرده، هنگامي كه منعهاي مكرر خود را بي‏فايده مي‏بيند، فرمان تبعيد ايشان را به تهران صادر مي‏كند. ولي در تهران نيز اين مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاريهاي اجتماعي ـ سياسي ساكت نمي‏نشيند و به شاه صريحا پيغام مي‏دهد كه «گمان مي‏كردم تو ناصرِ ديني، ولي حالا دانستم كه تو كاسِرِ (شكننده) ديني.»7

در باب قضاياي مبارزاتي و سياسي مرحوم ميرزا محمدجواد اصفهاني نقل است؛ در نزديك محل سكونت ايشان در تهران، مركزي متعلق به فردي ارمني به نام كِنت وجود داشت كه محل لهو و لعب و شراب‏سازي بود و گفته مي‏شد كه شراب دربار شاه قاجار نيز از آنجا فراهم مي‏گشت. مرحوم ميرزا محمدجواد، پس از آگاهي از اين موضوع، صاحب محل را از ادامه خلاف شرع نهي مي‏كند و چون مؤثر واقع نمي‏شود، يك روز به اتفاق فرزندان خود مرحوم آقاي شاه‏آبادي و ميرزا علي‏محمد شريف و جمعي از متدينين، راهي آن محل شده و خمهاي شراب را در چاه خالي مي‏كنند و خارج مي‏شوند. خبر اين واقعه به دربار گزارش مي‏شود و ناصرالدين شاه از ماجرا باخبر شده و دستور پيگيري مي‏دهد. وقتي ميرزا محمدجواد از پيگيري شاه آگاه مي‏گردد علي‏رغم آنكه در تهران تبعيدي بوده است، به قصد مراجعت عازم اصفهان مي‏شود. ظل‏السلطان حاكم وقت اصفهان، فرزند معروف ناصرالدين شاه كه از مراجعت ميرزا محمدجواد خبردار مي‏شود، شاه را از تعقيب قضيه منصرف مي‏سازد و بازگشت وي را به اصفهان صلاح نمي‏داند، لذا دربار تصميم مي‏گيرد به هر كيفيت ممكن، ميرزا محمدجواد را از بازگشت به اصفهان منصرف كند و ايشان هم بازگشت خود را مشروط به برچيده شدن بساط آن محل فساد و تبديل آن به مسجد مي‏كند. لذا آن محل خريداري مي‏شود و تبديل به مسجد شده و خود ايشان در آن محل اقامه جماعت مي‏كند.8

2. آن زمينه سياسي ـ مبارزاتي خانوادگي و حريت و آزادمنشي ديني و اهتمام به اقامه احكام و حدود الهي در متن جامعه كه در شخصيت پدر مرحوم شاه‏آبادي جلوه‏گر بود، از نخستين عوامل شكل‏دهي چهره سياسي و يافتن بينش عميق سياسي نسبت به حوادث آن روزگار پرهياهو بوده است. پس از آنكه آقاي شاه‏آبادي در تهران، در مركز تحولات ايران پيش از مشروطيت، با مسايل سياسي روز ايران از نزديك آشنا مي‏شود، راهي نجف شده و در آن ديار با شخصيت والاي عصر مشروطيت و از رهبران اصلي نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراساني آشنا مي‏گردد و سالها نزد او به تحصيل اشتغال مي‏ورزد. با توجه به عشق وافر شاه‏آبادي به آخوند خراساني و حوادث مهم مشروطه، شخصيت سياسي ايشان به كمالات ديگري نزديك مي‏شود. تحليل آقاي شاه‏آبادي از مرگ مشكوك آخوند خراساني قابل توجه است. او معتقد بود: حكومت وقت، آيت‏اللّه‏ آخوند ملا محمدكاظم خراساني را مسموم كرد و به شهادت رسانيد، زيرا شبي كه فرداي آن روز، مرحوم آيت‏اللّه‏ خراساني از دنيا رفت، خود آقاي شاه‏آبادي نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتي آخوند مطلع شده بود.9

بدين ترتيب به موازات تكميل مدارج علمي و تحصيل كمالات معنوي در نجف، شخصيت سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي نيز وارد مرحله‏اي نوين از بلوغ و رشد مي‏شود و با ورود ايشان به سامرا و شركت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدتقي شيرازي، ملقب به ميرزاي شيرازي دوم، و آشنايي با چهره مبارزاتي و سياسي آن مرجع و رابطه نزديكي كه ميان آن دو برقرار مي‏گردد، شاهد مرحله‏اي ديگر از رشد سياسي شخصيت او مي‏باشيم. مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي از رهبران نهضت مردم عراق عليه سلطه انگليسي‏ها بود و در اين خصوص فتاوايي عليه نيروهاي اشغالگر انگلستان نيز صادر نمود.10 رابطه نزديك آقاي شاه‏آبادي با مرحوم ميرزا در حدي بود كه وقتي مرحوم ميرزا از تصميم آقاي شاه‏آبادي مبني بر مراجعت به ايران مطلع مي‏گردد، شخصا وارد منزل ايشان مي‏شود و عصاي خود را بر زمين زده و مي‏گويد: «ميرزا محمدعلي، من سفر به ايران و ترك حوزه را براي تو جايز نمي‏دانم و حرام است بر تو.» البته پس از مطلع شدن از مشكلات خانوادگيِ آقاي شاه‏آبادي، مانع نمي‏شود و به او مي‏گويد: عيب ندارد، برو.11

خطوط كلي انديشه سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي زدن ميان اين سه بُعد، هرمي كامل از انديشه صحيح اسلامي را كه در آن رشد كرده و در خود پديد آورده بود، به جامعه آن عصر ايران ارائه نمود. همين سه بُعد اصلي كه در شخصيت بزرگ معمار كبير انقلاب اسلامي، امام خميني نيز شاهديم.

ورود آقاي شاه‏آبادي به تهران كه با حوادث اواخر دوره قاجاريه و روي كار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ايشان در برابر تحولات سياسي آن عصر، براي ارزيابي انديشه و رفتار سياسي ايشان بسيار مهم و قابل توجه است. در اين عصر رفتار سياسي اصلي ايشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلي و استكبار خارجي شكل مي‏گيرد. در مورد بُعد مبارزاتي شاه‏آبادي، به ضميمه دو بُعد عرفان و فقاهت ايشان، از حضرت امام خميني نقل است:

«آقاي شاه‏آبادي علاوه بر آنكه يك فقيه و يك عارف كامل بودند، يك مبارز به تمام معنا هم بودند.»12

آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سكني گزيده‏اند. دوره اول، از سال 1330 ـ 1347ه··.ق پيش از رفتن به قم، و دوره دوم، از 1354 ـ 1369ه··.ق، پس از مراجعت از قم.13

ساليان نخست دوره اول با سالهاي پاياني سلطنت قاجاريه و روي كار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان كه در اين دوره به تدريج قدرت مي‏يافت و وزير جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دينداري و روضه‏خواني و با پاي برهنه جلوي دسته‏جات عزاداري حركت كردن و كاه بر سر ريختن، تظاهر مي‏كرد تا زمينه به قدرت رسيدن خود را فراهم آورد.14 حتي بزرگاني مثل شهيد سيدحسن مدرس را به اين جمعبندي رسانيده بود كه منافعش را اساسي و مضارّش را فرعي تشخيص دهند. ولي آقاي شاه‏آبادي كاملاً به رياكاري سردار سپه واقف بود و با درك عميق سياسي، كرارا مي‏فرمود:

«اين مردك الان كه به قدرت نرسيده است، اين چنين به دستبوسي علما و مراجع مي‏رود و تظاهر به دينداري مي‏كند و از محبت اهل بيت(ع) دم مي‏زند. لكن به محض آنكه به قدرت رسيد به همه علماء پشت مي‏كند و اول كسي را هم كه لگد مي‏زند خود شما (خطاب به شهيد مدرس) هستيد.»15

پس از سال 1304ه··.ش هم كه رضاخان به سلطنت رسيد و به تدريج سايه شوم استبداد خود را بر پهنه ايران‏زمين گسترش داد و به مخالفت با قوانين اسلامي و مظاهر دينداري از جمله مبارزه با عزاداري سالار شهيدان و كشف حجاب پرداخت، مرحوم شاه‏آبادي ابتدا تلاش خود را در متحد كردن علماء به كار گرفت و به افشاگري رضاخان و بيداري مردم پرداخت و در ادامه مبارزات، در سال 1305ه···.ش، يك سال پس از استقرار رژيم پهلوي، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در شهر ري دست زد و در سخنرانيهاي خود در ايام تحصن به روشنگري مردم پرداخت. اگرچه اين تحصن با استقبال شاياني از سوي علماء مواجه نشد، ولي تأثير خود را در همان ماههاي اوليه حكومت استبدادي و دست‏نشانده و ضد اسلامي رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را براي جلب رضايت ايشان و شكستن تحصن به كار گرفت و حتي خود رضاخان راضي شد به ملاقات ايشان برود و مذاكره كند. يك بار هم كالسكه شاهي را براي بازگشت ايشان فرستاد ولي آقاي شاه‏آبادي امتناع مي‏ورزيد و هر گونه همكاري با رضاخان را حرام مي‏شمرد.

آقاي شاه‏آبادي با درك عميق تأثير تهاجم فرهنگي و خطري كه رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به اين تحصن زد چون نسبت به كشف حجاب رضاخاني معتقد بود:

«رضاخان خبيث با اِعمال بي‏حجابي، قصد دارد ريشه اسلام را بزند و اگر صدها روحاني بزرگ را سر مي‏بريد، يك چنين لطمه‏اي به اسلام نمي‏زد.»

در نهايت به اصرار شهيد آيت‏اللّه‏ مدرس و جمعي از علما و مؤمنين تحصن را شكست و به تهران بازگشت و سپس راهي قم گرديد.16 ايام توقف ايشان در قم، همان ايام طلايي، آشنايي امام راحل با او و كسب فيض از آن وجود پربركت است.

آقاي شاه‏آبادي، حدود هفت سال در قم متوقف مي‏شود و سپس به تهران باز مي‏گردد و به مبارزات و منبرهاي افشاگرانه خود ادامه مي‏دهد و با حرّيت و آزادگي كامل در آن ايام كه منبر رفتن را به طور كامل ممنوع اعلام كرده بود و جلسات عزاداري به صورت پنهاني پيش از اذان صبح و پشت درهاي بسته برگزار مي‏شد، آقاي شاه‏آبادي در مسجد جامع تهران منبر مي‏رفت و عزاداري داير مي‏كرد و حتي رييس كلانتري جرأت مخالفت نداشت. وقتي مأموران رژيم پهلوي پاي منبر ايشان مي‏آمدند، خطاب به آنان مي‏فرمود:

«اگر مي‏خواهيد مرا بگيريد و ببريد و كسي نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تك و تنها حركت مي‏كنم و به مسجد مي‏آيم، و احدي هم با من نيست غير از حق.»17

در نهايت رژيم دست‏نشانده پهلوي منبر ايشان را برداشت تا ايشان سخنراني نكند، ولي ايشان ايستاده، صحبت مي‏كرد و با شهامت و شجاعت عارفانه خود، خطاب به رضاخان كه از او به چاروادار ياد مي‏كرد، فرمود:

«من مي‏خواهم خريّت اين چاروادار را ثابت كنم و آن اين است كه او تصور مي‏كند اين منبر است كه حرف مي‏زند. او بايد بفهمد كه من حرف مي‏زنم نه منبر.»18

آنچه گذشت، جلوه‏هايي از جهاد شجاعانه آن فقيه عارف بود. اين حقايق تاريخي نشان مي‏دهد:

جناب شاه‏آبادي، عميقا به جهاد و مبارزه مي‏انديشيد و اين آزادگي و حرّيت قهرمانانه، در تار و پود انديشه سياسي ايشان حضور دارد و همان طور كه از زندگي سياسي حضرت امام خميني(ره) مي‏شناسيم، چنين جهاد شجاعانه‏اي را نيز در انديشه سياسي معمار انقلاب اسلامي شاهديم، با اين تفاوت كه در حضرت امام، با توجه به موقعيت و مرجعيتي كه ايشان داشتند و شرايط و مقتضيات زمان و مكان، اين جهاد شجاعانه با شكوفايي و تلألؤ خاصي همراه است. در واقع آنچه در رفتار سياسي آقاي شاه‏آبادي به اجمال مي‏بينيم، در رفتار حضرت امام به بسط و گسترش تفصيلي مي‏رسد. ولي ركن اساسي آن همان انديشه جهاد و نهراسيدن از خطر است. اين جلوه‏اي است كه در معناي مثبت عرفان تشيّع شاهديم و در ميان تصوّف فِرَق ديگر كمتر بروزي از آن را مشاهده مي‏كنيم. لذا وقتي هم عده‏اي از عمّال پهلوي براي دستگيري ايشان به مسجد حمله مي‏كنند، با نهيب او، همه آنها پا به فرار مي‏گذارند و بيرون مسجد كمين مي‏كنند. هنگام خروج از مسجد، فرمانده آنها، مي‏گويد: «آقاي شاه‏آبادي تو بايد همراه ما بيايي كلانتري.» و آقاي شاه‏آبادي در پاسخ در حالي كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بياد.» و به راه خود ادامه داد.19

2. پيوند ميان دين و سياست

از ديگر اركان انديشه سياسي مرحوم شاه‏آبادي، آميختگي دين و سياست است. او كه سياست را «عبارت از تدبير در جريان مصالح نوعيه و منع از تحقق مفاسد آنها» تعريف مي‏كند، ميان آن با تزوير و تدليس و شيطنت جدايي مي‏افكند و چنين سياستي را تحريف در مفهوم سياست مي‏شمرد. از نظر ايشان، قوانين و احكام الهي را كه در جهت مصالح و مفاسد واقعي اجتماعي تشريع شده‏اند، در واقع مي‏توان سياسات الهيه ناميد. چون تدبير در جريان همان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد است.20

حدود و ديات از سياسات اسلامند براي جلوگيري از منهيّات و پيشرفت اوامر، لذا از تدابير الهيه‏اند و لذا وقتي قصاص در جامعه اجرا شد، با جريان اين حكم سياسي الهي، حفظ نفوس مي‏شود و مردم از حيث حبّ ذات و حبّ بقاء مرتكب اين فعل قبيح نخواهند شد.

در انديشه آقاي شاه‏آبادي، حتي طهارت و صوم و صلوة و زكوة و حج نيز بر سياست مشتمل است، و «لذا مي‏توان علي‏التحقيق گفت كه دين اسلام، دين سياسي است.»21

اگرچه مع‏الاسف، آثار زيادي از مرحوم شاه‏آبادي بر جاي نمانده است، ولي همان مقدار آثار ايشان نيز غنيمت و ذي‏قيمت است. از جمله آثار ايشان شذرات المعارف است22 كه در آن نكات مهمي از انديشه سياسي ايشان منعكس است. در سطور بالا، به بخشهايي از اين كتاب اشاره شد. در بخشي ديگر از همان كتاب در تأكيد بر سياسي بودن دين اسلام مي‏فرمايد:

«قرآن مجيد با اسلام انفرادي مناسبت ندارد، زيرا كه قرآن نمي‏فرمايد به تنهايي نماز كن، بلكه علاوه، توليد نمازگذار و اقامه صلوة را در عهده مسلمين گذارده. قرآن نمي‏فرمايد: تنها تحرز از زنا نما، بلكه علاوه حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظايف ما، مقرر فرموده.»23

از ديد آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي، قناعت به اسلام انفرادي از اسباب مهلكه است و بسط معارف و حقايق ديانت در حدود ممالك اسلامي، به منزله ريسمان نبوت و ولايت است و موجب ارتباط با مقام مقدس حضرت حجة بن‏الحسن(ع) مي‏گردد.24

به طوري كه از خطوط كلي بالا كاملاً مشهود است، آنچه مرحوم شاه‏آبادي پيرامون سياست به مفهوم صحيح آن با سياست به معناي خدعه و فريب، بيان مي‏كند و ميان آن را با دين پيوند و هماهنگي مي‏بيند و دين اسلام را ديني جمعي و سياسي مي‏شمرد، همان خطوط كلي است كه اساس انديشه سياسي حضرت امام خميني را تشكيل مي‏دهد و از اينجاست كه مي‏توان نتيجه گرفت و آنچه در انديشه آقاي شاه‏آبادي به صورت كُمون و ناآشكار وجود داشت، به صورت كامل، در قالب شرح و تفصيل و ارائه نظريه‏هاي ملكوتي توسط حضرت امام(ره) شعله‏ور گرديد و در دهه‏هاي بعد، آن انديشه‏ها بود كه چراغ انقلاب اسلامي را برافروخت و جهان را تكان داد.

3. وحدت نيروهاي اسلامي

از خطوط كلي ديگر انديشه سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي كه در حيات و انديشه سياسي معمار كبير انقلاب اسلامي نيز متبلور است، توجه به مسأله وحدت ميان آحاد ملت و گروه‏هاي مختلف به طور كلي، و وحدت ميان عالمان ديني به طور اخص است.

مرحوم شاه‏آبادي از وحدت با نام «خيط اخوت» ياد مي‏كند و معتقد است؛ از جمله علل و عوامل بيماريهاي فكري جامعه اسلامي و گسترش و نفوذ اخلاق رذيله و افعال قبيحه، افتراق مسلمانان است كه بر اثر اختلاط با اجانب و بيگانگان رخ نموده است و رابطه ميان انحلال و نابودي و انهدام جامعه با مسأله اختلاف و تفرق رابطه‏اي كاملاً مستقيم است. هر چقدر اختلاف بيشتر باشد، انحلال نيز شديدتر خواهد بود. ايشان براي اتحاد ميان مردم، استحكام اتحاد ميان علماء اعلام را يگانه طريقي مي‏دانست كه موجب حفظ اسلام و مسلمين مي‏شود و بر اين انديشه بود كه در سايه اين اتحاد است كه پيروان علماء اعلام، در تحت دستور واحد بدون هيچ گونه دغدغه و پريشاني خيال، مي‏توانند قيام لله نموده و اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقايد حق را در ميان مردم شايع و افعال قبيحه و صفات رذيله و عقايد باطله را از آنان دور سازند.25

4. ايجاد جمعيت و انجام كار تشكيلاتي

از جلوه‏هاي قابل تأمل انديشه سياسي جناب شاه‏آبادي(ره) توجه به كار گروهي و پديد آوردن تشكيلات منسجم در ميان مسلمانان است. اگرچه تحزّب به معناي مذموم و ضد ارزشي آن كه براي جناح‏بندي و رقابت ناسالم سياسي و ربودن قدرت از چنگ رقيب، از ساحت انديشه عارف مهذّبي همچون شاه‏آبادي كاملاً به دور است، ولي او به عنوان عالمي رباني و فقيهي عارف به زمان خويش مي‏داند: نيل به مقاصد عاليه اسلامي تنها در گرو پيدايش جمعيت منسجم است.

مباني تحزّب ديني از ديدگاه شاه‏آبادي بر نوعي بودن مرام اسلامي استوار است. چون مقصد عاليه اسلامي، مقصد نوعيه است. از اعظم سياستها براي نيل به اين مقصد، تحصيل عِدّه و عُدّه است و در اين مقام كه مقصد نوع است، تحصيل عِدّه مقدّم بر تحصيل عُدّه است.26 بنابراين بايد نيرو جمع كرد و كادرسازي نمود. براي كادرسازي، نظر شاه‏آبادي به اين جمله است: «لا عِدّة الاّ بالاخوّة»، كادرسازي و جمع نيرو بدون برادري و اخوت ناممكن است. از ديدگاه شاه‏آبادي:

«عدد اگرچه فوق حدّ نهايت بوده باشد ولي مادامي كه مرتبط نشود به «خيط اخوت» در حكم غيريّت و مباينت است و البته جهات مباينه مؤثر در يك جهت و محصل يك معتقد نخواهد بود، چنانچه دانه‏هاي تسبيح مادامي كه به واسطه خيطي منتظم نشود، حركت هيچ كدام باعث حركت ديگري نگردد.»27

از اينجا معلوم مي‏شود كه «اخوّت» از احكام سياسيه الهيه براي اجراي مقاصد اسلامي است، و از همين‏رو در صدر اسلام، پيامبر اكرم(ص) دست به عقد اخوّت ميان مسلمانان زد.

در ادامه مرحوم شاه‏آبادي «اخوت» را به عرش تشبيه مي‏كند كه بر چهار زاويه استوار است. انس و كمال و عزّت و عون. اين چهار پايه، امّهات نواميس عالم بشريت به حسب معاد و معاش مي‏باشد كه در شذرات المعارف به تبيين هر يك پرداخته مي‏شود.28

اينجاست كه با تحليل مباني فكري مرحوم شاه‏آبادي به جوهره تفاوت تحزّب اسلامي با تحزّب سكولار مي‏رسيم. تحزّب اسلامي با مبناي اخوّت و تحصيل عِدّه و عُدّه و كادرسازي، براي نيل به مقاصد عاليه الهيه و گسترش افعال حسنه و اخلاق فاضله و عقايد حق مي‏باشد و با توجه به آن مباني و اين اهداف، بروز جناح‏بندي و گروه‏گرايي و رقابت براي حذف رقيب و ربودن قدرت، كاملاً با آن در تباين است. لذا جناب شاه‏آبادي، توسعه اجتماعات مذهبي را براي ارتباط و دوستي متدينان با يكديگر، به عنوان خيط اخوت اصلي اصيل براي بسط معارف و حقايق ديانت ضروري مي‏بيند و براي چنين گروه‏ها و تشكيلاتي، اهداف و برنامه‏هايي را پيشنهاد مي‏كند. از جمله:

1. از آنجا كه اين تشكيلات، تنها سياسي نيست و اهداف عالي را دنبال مي‏كند، لذا از جمله اهدافِ فراهم كردن مؤسسات را، تعليم معارف و اخلاق و احكام ديانت مقدسه اسلام به افراد و اعضاي گروه و كودكان آنها مي‏بيند. از نگاه اين عارف هوشمند، اولين هدف، تعليم و تربيت است كه در اين ميان توجه به نقش كودكان اهميت دارد. به علاوه در آموزش و تعليم نيز توجه به سه چيز است: معارف، اخلاق و احكام.

2. هر عضو موظف باشد هر هفته يك شب براي مذاكره و تحصيل مهمات مذهب ي، در مركز جمعيت حضور به هم رساند.

3. هر عضو ملتزم باشد كه يك نفر را هدايت كند و با اين اهداف و اعمال آشنا كند.

4. جمعيت هيأت رييسه‏اي داشته باشد تا اختلافات به ايشان ارجاع شود.

5. تأسيس مجله

6. انجام كارهاي اقتصادي و شراكت و تجارت و زراعت و صناعت و اعطاي قرض الحسنه براي تأمين معاش اعضا و رسيدگي به بيكاران و اعاشت فقرا و ترويج محصولات داخلي.29

به راستي هر كس اندكي در اهداف و برنامه‏هاي ياد شده تأمل كند، آيا مي‏تواند اندكي در هوش و درك سياسي آقاي شاه‏آبادي و انسجام انديشه سياسي ايشان ترديد كند؟ مطالب ياد شده كه به طور فشرده گزارش شد، محصول انديشه روشن آن فقيه و عارف فرزانه در حول دهه 1320ش است. و گوياي آن است كه رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني اگر از آن ديد و بينش سياسي عميق و مثال زدني برخوردار بود، گرچه مقدار زيادي از آن بر اثر قريحه ذاتي او بود، ولي نمي‏توان نقش استادي همچون شاه‏آبادي را در پرورش انديشه سياسي او ناديده گرفت و اگر در دهه‏هاي بعد شاهد پيدايش گروه‏هاي اسلامي در ميان جامعه ايراني هستيم نطفه اصل پيدايش چنين تشكيلاتي را در افكار سياسي مرحوم شاه‏آبادي شاهديم و البته ايشان در زمان خودش، به تأسيس صندوق قرض الحسنه و تأسيس هيأتهاي سيّار و تعليم معارف اسلامي و تربيت كودكان به شكل منسجم و تشكيلاتي اقدام نمود.30

5. قيام للّه‏ و دفاع از اسلام

از نگاه عارفانه سياسي شاه‏آبادي، تمامي مجاهدتها و مبارزات و تلاش براي ايجاد تشكيلات و جمعيتها، تنها به هدف قيام للّه‏ است.31

روزي نيز كه دست به تحصّن عليه رژيم رضاشاه مي‏زند، مباني اين تحصّن را براي فرزند مرحوم آخوند خراساني چنين توضيح مي‏دهد:

«اينك كه مي‏بينيم اين امانت الهي (دين اسلام) در معرض دستبرد و نابودي اين حكومت جبّار است، با همه وجود بايستي در نگهداري آن تلاش نماييم و از تجاوز به حدود آن ممانعت نماييم.»32

و در آخرين منبري هم كه در حرم حضرت عبدالعظيم در جريان تحصّن رفت، چنين گفت:

«(رضاخان) هدفش اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحاني مبارزه مي‏كند، نه به خاطر خود من است بلكه به اين دليل است كه من مبلّغ قرآنم، لذا به دنيا اعلام مي‏كنم كه اگر حركت نكنيد، اين خبيث اسلام را از بين مي‏برد.»33

در فرازهاي برگزيده بالا، دقيقا مي‏بينيم، همان اهداف و مباني سياسي را كه حضرت امام خميني، براي مبارزات خويش ترسيم مي‏نمود، در گفتار استاد او جناب شاه‏آبادي نيز متبلور است و جملات و تكيه كلامهاي آن دو عزيز، بسيار هم‏افق و قريب‏المأخذ است، گويا هر دو از يك نقطه كه همان اسلام ناب است، سرچشمه مي‏گيرد.

6. ايثار و شهادت‏طلبي

از ديگر اركان مهم انديشه سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي، موضوع ايثار و شهادت است. همان موضوع مهمي كه از اركان اساسي انديشه سياسي امام خميني و ريشه‏ها و مباني انقلاب اسلامي و تأسيس جمهوري اسلامي نيز شمرده مي‏شود. آن استاد عرفان پاسخ فرزند آخوند خراساني(ره) را كه از علت تحصّن ايشان پرسيده بود، چنين ارائه نمود:

«ما وارث ديني هستيم كه از زمان رسول اكرم(ص) تاكنون گذشته از شهادت ائمه اطهار(ع) و اصحاب و يارانش، هزاران شهيد از علماي بزرگان، در به ثمر رساندن آن نقش داشته‏اند و اكنون ما هستيم كه ثمره آن همه فداكاري و جان‏نثاري را در اختيار داريم. لذا وظيفه است تا جان در بدن داريم در حفظ آن بكوشيم و اين هديه گرانبهاي الهي را كه با خون بسياري از شهدا آبياري شده محافظت كنيم ... چون معتقديم كه خون ما رنگين‏تر از خون گذشتگان نيست.»34

نظير چنين فرازهايي را به كرّات در انديشه‏هاي معمار بزرگ جمهوري اسلامي نيز چه در دوران مبارزات و چه پس از آن شاهد بوده‏ايم، به طوري كه با تكرار آن، مفهوم شهادت‏طلبي و استشهاد، نه تنها در قاموس دنياي سياست امروز وارد گرديد، بلكه امروز از مفاهيم كليدي عرصه سياست در عصر حاضر شمرده مي‏شود كه نمونه‏هايي از آن را امروزه در شهادت‏طلبي و عمليات استشهادي نيروهاي اسلامي فلسطين مشاهده مي‏كنيم و به جرأت مي‏توانيم بگوييم: موضوع شهادت و جان‏فشاني در راه حق، كه به فراموشي سپرده شده بود اكنون جزء فرهنگ اجتماعي جامعه مسلمين در آمده است.

7. استكبارستيزي

از ديگر جلوه‏هاي انديشه سياسي استاد عرفان رهبر فقيد انقلاب اسلامي، موضوع استكبارستيزي است. اين عارف بزرگ به موازات مخالفت با استبداد داخلي، عَلَم مبارزه با استكبار جهاني را بر مي‏افرازد. مستكبرترين دولت دهه‏هاي نخستين قرن چهاردهم هجري شمسي، دولت انگلستان است و از اين‏رو انگشت اتهام جناب شاه‏آبادي متوجه مظهر استكبار آن روزگاران مي‏شود و از مباني مبارزه خود با رژيم پهلوي را وابستگي آن به دولت مستكبر انگليس اعلام مي‏كند. او در قضيه تحصّن حرم حضرت عبدالعظيم، بر فراز منبر اعلام مي‏كند:

«خدايا تو شاهد و گواه باش كه اين مرتبه كه‏اين جمله را بگويم در اين ده شب (دهه عاشورا) سي مرتبه تكرار كرده‏ام و اتمام حجت نموده‏ام و براي علماي نجف، علماي قم، اصفهان و مشهد و تمام نقاطي كه مي‏دانستم و توانستم هم نامه نوشته‏ام و امشب هم براي آخرين مرتبه در اين مجلس مي‏گويم و آن اين است كه رضاخان، دست‏نشانده انگليس است و هدفش اعدام قرآن و اسلام است.»35

موضوع استبكارستيزي، از فصل مميزهاي انقلاب اسلامي و از اساسي‏ترين مفاهيم انديشه سياسي بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي است و قابل انفكاك از امام و نظام او نمي‏باشد و رگه‏هاي اصلي چنين انديشه مهمي را پيش از اين در انديشه پير و مراد حضرت امام شاهديم.

8. تهاجم فرهنگي

از هوشمندي‏هاي عارف فرزانه و محبوب معمار جمهوري اسلامي، توجه ويژه به مقوله تهاجم فرهنگي است. موضوع تهاجم فرهنگي نه با اين نام، ولي با همين محتوايي كه در قاموس سياسي انقلاب اسلامي متداول است، در انديشه جناب شاه‏آبادي، از سه بُعد مورد عنايت قرار گرفته است؛ تشخيص، شناخت اسباب و عوامل و راههاي مقابله با آن. در مورد بُعد اول او معتقد است:

«مدت زماني است كه مملكت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلكه شده، انتشار عقايد باطله و اخلاق رذيله و افعال قبيحه به حدّي كه نمي‏توان جامعه را نسبت به انسانيت داد، فضلاً عن الاسلاميه.»36

ايشان خطر اين تهاجم را همچون بيماري و آفتي مي‏داند كه روز به روز بر فشار آن افزوده مي‏شود تا آنجا كه رفته رفته، مزاج جامعه را به كلي فاسد و تباه سازد. اما براي مقابله با اين تهاجم وسيع فرهنگي كه در سه سطح عقايد، اخلاق و رفتار گسترش يافته، ذهن ايشان معطوف به علل اساسي كارساز شدن تهاجم و تحقق و پيدايش چنين آفتي در پيكره جامعه مي‏شود و معتقد است، اول بايد عوامل را شناخت تا با مقابله با آنها، بيماري به كنترل در آيد.

در بُعد آسيب‏شناسي تهاجم فرهنگي و عواملي كه موجب موفقيت تهاجم فرهنگي مي‏شود، به چهار عامل اشاره مي‏كند:

الف. غرور مسلمانان به حقانيت خود

غرور بي‏جا اين اثر سوء را دارد كه ميدان تبليغاتي را به دشمن مي‏سپارد و عرصه را براي انجام كار رسانه‏اي دشمن باز مي‏گذارد:

«غرور مسلمين به حقانيت خود كه منشأ تحويل دادن ميدان دعوت است به معاندين و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادي و ترك تبليغات و امر به معروف و نهي از منكر شده.»37

در اين فراز، به چندين مطلب اساسي همچون: ميدان مبارزه تبليغاتي را خالي كردن، ترك امر به معروف و نهي از منكر كه از فرايض مهم الهي است، و از همه مهمتر اسلام را به صورت فردي ديدن و مسلمان سكولار بودن، اشاره شده است. توجه به اين نكات اساسي است كه نشان مي‏دهد نقاط آسيب‏پذير جامعه، در مقوله تهاجم فرهنگي كجاست. طبيعي است جامعه اگر امر به معروف و نهي از منكر را ترك كند و كار تبليغاتي و رسانه‏اي صحيح و لازم انجام ندهد و ميدان را به دشمن واگذار كند، و اسلام را در زواياي زندگي فردي ببيند، بهترين زمينه مساعد براي تهاجم دشمن به عرصه فرهنگ جامعه فراهم خواهد شد.

ب. يأس از دستيابي به سعادت ديني و دنيوي

جامعه‏اي كه مأيوس از تحصيل و تكميل سعادت باشد، به همان اندازه خطرناك است كه جامعه مغرور. و در آسيب‏شناسي جناب شاه‏آبادي چه دقيق و جامعه‏شناسانه به هر دو بُعد غرور و يأس اجتماعي اشاره شده است. جامعه مأيوس، جامعه‏اي ايستا، متوقف، بي‏تكاپو و بي‏نشاط است و روشن است كه چنين مردمي چگونه تهاجم فرهنگي دشمن در ميان آنها كارساز خواهد بود.

ج. افتراق مسلمانان د. نداشتن بيت‏المال

جريان اسلام در جامعه نيازمند توانايي مالي است و بدون برخورداري از توانايي‏ها و عِدّه و عُدّه و تمكّن اقتصادي كافي، زمينه براي هر آفت فرهنگي و كارساز شدن تهاجم فرهنگي دشمن فراهم خواهد شد.

از نظر اين عارف روشن‏ضمير، اين عوامل چهارگانه وقتي دست به دست هم داد، تمامي قوا و توانايي‏هاي عامله مسلمانان تعطيل مي‏شود و ميدان فرهنگ اسلامي مردم، كاملاً در اختيار امواج بي‏مهاباي دشمن قرار خواهد گرفت.

اما از نظر جناب شاه‏آبادي، «علة‏العلل، جهل به مرام اسلام است، زيرا كه اگر مرام اسلام معلوم ما بود و همان بعينه، مرام ما مسلمين شده بود، البته در اطراف آن كوشش نموده مقصود را انجام مي‏داديم.»38

حال كه زمينه‏هاي تحقق تهاجم فرهنگ، آسيب‏شناسي شده، راه صالح و مقابل روشن است. براي مقابله، بايد:

1. دست از غرور و يأس برداشت و به انجام تبليغات صحيح و بسط معارف و حقايق ديانت همت گماشت.

2. اختلاف و تفرقه و تشتّت را كنار گذاشت و به «خيط اخوت» از راه تشكيل جمعيتهاي مذهبي منسجم و مستحكم روي آورد.

3. به تشكيل بيت‏المال و جمع‏آوري خمس و زكات و ساير حقوق مالي واجب و غير واجب همت گماشت و به كارهاي اقتصادي مفيد و سازنده همچون تجارت مشروعه و صناعت و زراعت و ترويج محصولات داخلي روي نشان داد.39

از نقطه‏هاي جالب انديشه شاه‏آبادي كه از هوشمندي و درايت اين پير حكايت مي‏كند، به كارگيري تمامي ابزار رسانه‏اي نوين و مدرن، در عرصه تبليغات اسلامي است. او با فتواي حكيمانه خود در باره راديو و بلندگو و ساير ابزارهاي رسانه‏اي مدرن كه به تازگي در آن زمان روانه بازار شده بود، و رژيم پهلوي از آن در مسير گسترش فرهنگ مبتذل غرب سود مي‏برد، جلوه‏اي از اجتهاد صحيح و فقاهت مبتني بر زمان‏شناسي صواب را عرضه نمود. در پاسخ استفتاء از به كارگيري راديو فرمود:

«راديو همچون زبان گويايي است كه هم مي‏تواند به دانش و فرهنگ خدمت كند، هم مي‏تواند گفتارهاي ناصواب بگويد، بنابراين خريد و نگهداري آن براي استفاده از برنامه‏هاي مفيد، مانعي ندارد.»

و هنگامي كه از او پرسيدند؛ آيا اجازه خريد بلندگو و نصب آن در مسجد را مي‏دهيد؟

در پاسخ فرمود:

«اين چه سؤالي است؟ حتما آن را تهيه كنيد كه تا من زنده‏ام، حجت بر مردم تمام شود كه اين وسيله گناه ندارد و نگهداري آن و نيز استفاده از آن در موارد صحيح، نه تنها زياني ندارد، بلكه لازم است.»40

9. استقلال اقتصادي و توجه به علل عقب‏ماندگي

بخشي از انديشه سياسي و نگاههاي تيزبين عارف و فقيه اهل بيت جناب شاه‏آبادي، توجه دقيق به مقوله استقلال اقتصادي و تأثير آن در عرصه سياست و فرهنگ است. او در زدودن انديشه خواب‏آلوده بعضي غافلان و نادانان (غَفَله و جَهَله) كه از استفاده از صنايع دشمن خرسندند و مي‏گويند: خداوند عالم، آنها را خر و حمّال ما قرار داده، مي‏فرمايد:

«حمّال كسي است كه پنبه را يك من شش قران به دشمن مي‏دهد و يك من ششصد تومان بل متجاوز از او مي‏خرد، حال مشاهده كن و ببين خر كيست؟ و آيا اين نعمت است كه آن را تشكر كني؟ يا آنكه از جهت عدم اعمال قوه عاقله و عامله، خود را مورد انتقاد خداوند كرده‏ايم.»41

او معتقد است بايد به درگاه الهي استغفار كنيم از اين همه بي‏عملي و هدر دادن امكانات و در نتيجه عقب‏ماندگي صنعتي و اقتصادي. بايد بي‏حسي خود را به حس، و بي‏غيرتي را به غيريت تبديل كنيم و با عمل كردن به آيه شريفه «جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم» و آيه «و اقتلوهم حيث وجدتموهم» كفار را در امتعه خود كشته و با ترك غالطه و مراوده با آنها، بر آنها خشم نماييم و در مقام آن برآييم كه امتعه مسلمين را مغتنم شماريم و حوائج را به خود آنها و در خود آنها اداره نماييم.

چندين دهه بعد از ابراز چنين انديشه‏هايي كه ذهن عارف روشن‏ضميري همچون شاه‏آبادي را به خود معطوف كرده بود، تبلور آن را در شعارهاي استقلال‏خواهي مردم ايران در انقلاب اسلامي و درسهايي كه از رهبر فرزانه خود در اين زمينه آموختند، شاهديم.

10. جامعه مدني و جامعه ديني

از توجهات جامعه‏شناسانه و دقيق انديشه سياسي آيت‏اللّه‏ شاه‏آبادي، بررسي نقطه عزيمت جامعه ديني و جامعه مدني است. اگرچه واژه جامعه مدني و جامعه ديني از واژگان رايج امروزين است و در عصر حيات آن مرحوم، چنين واژگاني متداول نبوده، ولي لبّ و محتواي كلام ايشان گوياي همان حقيقتي است كه تعبير و ترجمان آن به صورت جامعه مدني صحيح مي‏نمايد.

بحث آقاي شاه‏آبادي در اين مقوله، از اثبات مدني بالطبع بودن انسان آغاز مي‏شود. در نگاه ايشان، انسان را چاره‏اي جز زندگي جمعي، براي رفع نيازهاي علمي و عملي خود نيست، «چرا كه رفع احتياجات علما و عملاً در عهده يك نفر بيش نخواهد بود.» بنابراين «حس احتياج موجب فتح باب معاونات و اجتماعات است.»42

پس از اثبات مدني بودن انسان، به بحث تمدن‏سازي بشري مي‏رسد و زيربناي اساسي تمدن انساني را همان داد و ستد و تبادل نيازها مي‏شمرد:

«حس تمدن انساني مقتضي قيام به حاجتي است در مقابل اقدام ديگري به حاجت آن، مثل آنكه نجّاري در مقابل بنّايي و غيرها واقع شود.»43

پس جامعه مدني و تمدن انساني بر اساس رفع نياز خود از ديگران و به صورت معاوضه و مبادله نيازها استوار است. چنين جامعه‏اي كه بر پايه رفع نياز خود استوار است و همه نگاهش معطوف به خود و رفع مشكل و نياز از خود است، از حيطه تعاليم انبياء و مفاهيم وحياني آسماني كاملاً به دور و با آن بيگانه است. آنچه پيامبران الهي به دنبال آن بوده‏اند و رمز ارسال رسل و انزال كتب بوده، به در كردن بشر از اين حس خودخواهي و استوار كردن جامعه‏اي ديني است. نقطه عزيمت جامعه ديني از جامعه مدني از همين جا شروع مي‏شود. به گفته شاه‏آبادي(ره):

«اما حس تديّن كه به واسطه زحمات انبياء(ع) در بشر ايجاد شده، مقتضي قيام به حاجت برادر است و لو حاجتي در مقابل آن نبوده باشد و لذا ناموس عون بر قائمه همت عاليه انسانيت مستقر گرديده و حس و ترغيب به آن در شريعت مطهره فوق حدّ احصاء است.»44

اين است كه در جامعه مدني كه زيربناي تأسيس آن را رفع نياز خود تشكيل مي‏دهد، مفاهيمي همچون تعاون، ايثار، انفاق، گذشت، خدمت، صداقت، اخلاص، عشق و محبت و غيره، مفاهيمي بيگانه با قاموس آن است چرا كه اساس تفكر آن را داد و ستد و معاوضه و مبادله، نه تنها در عرصه اقتصاد، كه در تمامي عرصه‏هاي زندگي تشكيل مي‏دهد، و ملاك كلي آن باز كردن گره ديگري، مشروط به باز شدن گره خود است و ليس الاّ.

ولي اساس در جامعه ديني بر محوري ديگر استوار است. در آنجا پايه و زيربناي تمدن، ايمان به خدا و قيامت است و بر اين پايه همه انسانها در دو جمله «امّا اخ لك في الدين» «او نظير لك في الخلق» جاي خواهند گرفت.45 در اين جامعه محور كاملاً چرخش مي‏يابد. از خود به غير دگرگون مي‏شود و ملاك رفع نياز ديگري قرار مي‏گيرد. از اين‏روست كه تمامي واژه‏هاي ارزشي و انساني همچون: تعاون، ايثار، محبت، عشق، انفاق، گذشت و غيره به قاموس آن راه پيدا مي‏كند و امكان تعبير و تفسير آن ميسور مي‏شود.

سخن آخر

آنچه گذشت، گزارشي از خطوط كلي انديشه سياسي فقيه فرزانه و عارف زمان‏شناس پير و مراد و محبوب معمار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني، حضرت آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدعلي شاه‏آبادي(قدس سره) بود. گرچه در اين فرصت، مجال استشهاد و استناد به انديشه‏هاي حضرت امام و مقايسه ميان ديدگاه آن دو بزرگ به صورت جزئي و تفصيلي فراهم نبود، علاوه بر آنكه بحمداللّه‏، هنوز جامعه علمي و فرهنگي ما از انديشه‏هاي آن پير بزرگ، لبريز و سرمست است ولي هدف اصلي آشنايي با خطوط كلي انديشه سياسي استاد عارف و مراد او بود.

در يك مقايسه كلي و اجمالي مي‏توان نتيجه گرفت، در اين دو عزيز گرانمايه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سياست چنان در هم گره خورده و در هم تنبيده شده است كه نمي‏توان هيچ بُعدي از اين سه بُعد را، منفصل از دو بُعد ديگر مورد ارزيابي و سنجش قرار داد، اگرچه اين هرم سه بُعدي در آن استاد بزرگ، به صورت مجمل مشاهده مي‏شود كه به وسيله فرزند يگانه‏اش، در چهره‏اي تفصيلي، متبلور و شكوفا گشته است و اينجاست كه به ياد مي‏آوريم اين سخن امام راحل را:

«ايشان (مرحوم شاه‏آبادي)، صرف نظر از جنبه فقاهت، فلسفه، عرفان كه كم‏نظير بودند، در سياست نيز كم‏نظير بودند.»46

1. صحيفه امام، ج18، ص407، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1378 ه···.ش.

14. حسين مكّي، تاريخ بيست ساله ايران، ج4، ص20، انتشارات علمي، چاپ ششم، 1380ه···.ش.

19. نك به: گلشن ابرار، ج2، ص605.

10. نك به: علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج1، ص215 ـ 216، بنياد فرهنگي امام رضا.

15. نك به، عارف كامل، ص26 ـ 27 و 81 ـ 82.

13. همان، ص603 ـ 604.

16. نك به همان، ص21، 31، 39، 51.

18. نك به همان، ص65 ـ 66.

11. عارف كامل، ص56 ـ 57.

12. گلشن ابرار، ج2، ص603.

17. نك به همان، ص87 ـ 88 و 68.

29. همان، ص7 ـ 9.

21. همان، ص11.

20. نك به: شذرات المعارف، الشذرة الثانيه، ص10 ـ 11، نهضت زنان مسلمان، 1360ه···.ش.

2. نك به: عارف كامل، ص10 و ص50. معاونت پژوهش بنياد فرهنگ شاه‏آبادي، انتشارات نشاط، 1380 ه···.ش.

23. شذرات المعارف، ص4.

24. همان، ص6 ـ 7.

25. همان، ص5 و 7.

27. همان.

22. الشَذْر: قِطَعٌ من الذَهَب يلقط من المعدن من غير اذابة الحجارة و الشذر ايضا: صغار اللؤلؤ. بنابراين به قطعه‏هاي كوچك طلا يا مرواريد در زبان عرب شَذْر و به يك قطعه از آن «شذرة» مي‏گويند و جمع آن «شَذَرات» است. نك به ابن منظور، لسان العرب، ج7، دار احياء التراث العربي، لبنان، 1416ه···.ق.

26. همان، ص11 ـ 12.

28. همان، ص12 ـ 20.

34. همان، ص40.

36. شذرات المعارف، ص3.

37. همان، ص4.

31. نك به: شذرات المعارف، ص7.

35. همان، ص51.

38. همان، ص4 ـ 6.

3. نك به: همان، ص5 ـ 7 و 26 و 54 و 65 و گلشن ابرار، ج2، ص603 ـ 604، نشر معروف، 1379 ه···.ش.

32. نك به: عارف كامل، ص39 ـ 40.

39. همان، ص6 ـ 9.

30. نك به: عارف كامل، ص41 ـ50.

33. همان، ص51 ـ 52.

41. شذرات المعارف، ص16 ـ 17.

40. عارف كامل، ص41.

44. همان، ص20.

46. عارف كامل، ص54.

43. همان، ص19.

4. نك به همان، ص13 و 11 و 22 و 23 و 25 و 61.

42. همان، ص19 ـ 20.

45. نهج‏البلاغه، نامه به مالك اشتر، نامه 52، ص427، مؤسسه دار الهجرة، قم، به كوشش دكتر صبحي صالح.

5. نك به همان، ص25 ـ 26 و 11.

6. نك به: قاضي‏زاده، كاظم، انديشه‏هاي فقهي ـ سياسي امام خميني، ص21، مركز تحقيقات استراتژيك، 1377ه···.ش.

7. مرحوم شيخ آغا بزرگ تهراني در طبقات اعلام الشيعه به جريان تبعيد پدر مرحوم آقاي شاه‏آبادي اشاره كرده‏اند: ج4، ص1370، نك به: عارف كامل، ص44 و 83 ـ 84.

8. عارف كامل، ص43 ـ 44.

9. نك به: همان، ص60 ـ 61.