مقالات و بررسيهاـ شماره 38-39- سال 1362
دکتر آذرتاش آذرنوش
قصيدهاي است به زيبائي و شيوائي معروف و به فرزدق شاعر (متوفي در سال 111 يا 112 يا 114 ه .( منسوب، در مدح امام سجاد حضرت علي بن الحسين عليهالسلام. اما بيشتر در سرزمينهاي شرقي اسلام است که قصيده از چنين شهرتي برخوردار است و اين سان مورد پسند. در اين مختصر پژوهش مراد ما آن است که سرگذشت واقعي آن را- تا آنجا که منابع موجود اجازه ميدهد- بيان کنيم و فراز و نشيبهائي را که طي زندگي هزار و دويست ساله خود طي کرده است يک به يک باز نمائيم. از آغاز قرن سوم که ابياتي چند از اين قصيده در کتب کهن ظاهر ميشود، ملاحظه ميکنيم که راويان تازي در نسبت دادن آنها به يک شاعر معين متفقالقول نيستند، و نيز تعداد ابياتي که ايشان نقل ميکردهاند هر جا متفاوت بوده است. از سوي ديگر هر چه با زمان پيش ميآئيم، با ابيات بيشتر و تازهتري برخورد ميکنيم که گاه سرچشمه آنها بر ما پنهان ميماند.
ارزش ادبي ابياتي که سرانجام در قرن يازدهم هجري فراهم آمده سخت متفاوت است. اکثر بيتهاي منابع کهن در اوج فصاحت و استواري است؛ به عکس اکثر، بلکه همه اشعاري که در منابع قرن هفتم به بعد مييابيم نه معناي بديع و دلنشيني دارد و نه ساختمان مستحکمي.
مهمتر از همه آن که شخصيت فرزدق شاعر که برخي نويسندگان قصيده را به او نسبت دادهاند، شخصيتي شگفت است. ديوان او بزرگترين مجموعه شعري است که از آثار يک شاعر به دست رسيده. با اين همه در سراسر اين ديوان عظيم، اثري که بر ايمان واقعي او به اسلام يا محبت او به خاندان نبوت دلالت داشته باشد موجود نيست. به جز اين قطعه که آنهم در ديوان تنها شامل شش بيت است؛ علاوه بر آن ممدوح را هم در همه روايات ديوان حضرت امام چهارم (ع) ذکر نکردهاند.
اين تناقضها موجب گرديده که نويسندگان گذشته و حال هر يک گاه بيمحابا و گاه محتاطانه درباره اشعار نظر دهند، يا هنگام نقل آنها لحني مبهم و دو پهلو به کار برند تا از انتقاد احتمالي ديگران در امان باشند.
ما در آغاز اين مقاله به بررسي منابعي که اين قصيده را نقل کردهاند ميپردازيم و آنها را برحسب زمان نقل کرده مورد بحث قرار ميدهيم و سپس، در نتيجه گفتار، اشعار و روايات را تا جائي که ممکن است تحليل و انتقاد ميکنيم.
* * *
پيچ و تابهائي که گريبان گير قصيده منسوب به فرزدق گرديده، همانهائي است که طي قرون گريبان هزاران داستان و روايت را گرفته است و آنها را از ساختمان اصلي و نخستين خود خارج کرده در هر منطقه و هر زمان به قالبي که مناسب آن طبقه و يا آن دوره زماني بوده درآورده است. اين امر را دلائل فراواني است؛ اما شايد بتوان گفت که سرچشمه اين آشوب در روايات ادبي، در سنت نقل شفاهي است که از چندين صد سال قبل از اسلام، به علت مهجور ماندن فن نگارش، در ميان قبائل عرب تنها وسيله انتقال فرهنگ از نسلي به نسلي ديگر بوده است. اما نکته اين جاست که اين سنت قرنها پس از اسلام هم پا به پاي کتابت مورد بهرهبرداري بوده است. حتي نويسندگان بزرگ نيز بخشي از کارهاي خود را بر روايت شفاهي و سلسله راويان و اسناد استوار کردهاند.
درين باب بيمبالاتي و بيدقتي برخي از نويسندگان را نميتوان ناديده گرفت. ايشان گاه با آن که به جعلي بودن داستاني يا شعري ايمان دارند، باز از ذکر آن (حتي گاه با اشاره به احتمال جعل) چشم نميپوشند. پنداري زيبائي تصاوير ادبي و يا گيرائي داستان و يا حتي تأثير عميق مذهبي و عرفاني يک افسانه چنان شيفتهشان ميکند که تهمت بيدقتي را به جان ميخرند اما از نقل داستان دست برنميدارند. نمونه بارز اين شيفتگي، داستان سراسر جعلي ليلي و مجنون است که به تفصيل تمام در کتاب «اغاني» نقل شده است؛ در عين حال نويسنده کتاب ابوالفرج اصفهاني نخستين کسي است که به جعلي بودن آن اشاره ميکند.
نمونه ديگر همين حکايت فرزدق است که اينک به تفصيل بيان خواهيم داشت.
همواره چنين است که حادثهاي رخ ميدهد. سپس چون چند سال از آن حادثه گذشت، در ناحيهاي غالباً دور از محل وقوع آن، به علت تمايل ذاتي انسان به توضيح و شرح در هر باب و نيز به علت عشق به افسانه، برگرد آن حادثه شاخ و برگهاي تازه ميرويد. اما ورطه هولناک محقق معاصر در آن است که رويش اين شاخ و برگها را هرگز توقفي نيست. داستان شعر فرزدق در مدح امام سجاد (ع) شايد نمونه شيريني از اين باب باشد.
داستان بر حسب روايت «اغاني» که تقريباً در همه منابع بعد تکرار شده بقرار زير است :
«در خلافت وليد، برادرش هشام بن عبدالملک حج گزارد و خواست حجرالاسود را ببوسد، اما بسبب ازدحام مردم نتوانست. پس منبري از براي او برنهادند و او بر آن منبر نشست و در مردمان نظاره ميکرد تا آن که علي بن الحسين (ع) فراز آمد، و او خوش رويترين و خوشبويترين مردمان بود و پاکيزهترين جامهها را بتن داشت. پس طواف خانه خداي کرد و چون به حجرالاسود رسيد، مردمان بسبب هيبت و جلال او راه بگشودند و حجرالاسود فرو نهادند که او استلام کند. اين امر بر هشام سخت گران آمد. يکي از شاميان وي را پرسپد: اين کيست؟ گفت: نميشناسمش. اما هشام او را ميشناخت، لکن ترسيد که اهل شام ميل بدو کنند و طاعت از او برند. فرزدق که در همه اين احوال حاضر بود، گفت: من ميشناسمش، اي شامي از من بپرس. شامي گفت: اين کيست؟ فرزدق گفت:
اينک پس از بيان اين حکايت زيبا و اين اشعار دلانگيز که طي هزار سال وسيلهاي از براي تکريم و تعظيم امام سجاد حضرت علي بن الحسين (ع) بوده است به بررسي منابعي که آنها را نقل کردهاند ميپردازيم و آنها را بر حسب زمان تنظيم ميکنيم تا تحول قصيده و داستان مربوط به آن را بهتر دريابيم.
پيش از اين در سال 1947 ميلادي، گودفروا دومونبين ضمن ترجمه و بحث درباره دو بيت بسيار معروف 6-7، متوجه چند گونگي روايات و اختلاف در نسبت و تعداد و ترتيب ابيات شده براي حل قضيه، به تمايلات سياسي و مذهبي راويان نظر کرده است
همچنانکه هنگام بحث درباره «اغاني» خواهيم ديد، وي دريافته است که دو بيت و گاه بيشتر از اين قصيده يک بار به فرزدق در مدح امام چهارم عليهالسلام، و يک بار به کثيربن المطلب در مدح امام محمد باقر عليهالسلام منسوب است. و اين دو روايت، روايات شيعي شعراند. نيز گروهي آنرا به حزين در مدح عبدالله بن عبد الملک يا عبدالعزيز بن مروان نسبت دادهاند، و اين روايت اموي آن است. گروهي ديگر که اين بار از حزب عباسيان پيروي کردهاند، آنها را از آن داود بن سلم در مدح قثم نواده عباس عم حضرت رسول (ص) دانستهاند.
نکاتي که خاورشناس فرانسوي دريافته و براي حل قضيه بکار گرفته است تنها بخشي از موضوع را، آنهم براي قرنهاي دوم و سوم هجري و احتمالا چهارم توجيه ميتواند کرد، زيرا در قرنهاي بعد، از حدت تمايلات سياسي- مذهبي کاسته ميگردد و غالباً حکايت امام سجاد عليهالسلام را با فرزدق و نيز ابيات منسوب به اين شاعر را به عنوان يک واقعيت تاريخي- ادبي پذيرفته و آنرا به صورت يک واحد ادبي مستقل يا يک پديده بسيار زيباي هنري مورد استفاده قرار دادهاند؛ آنچنان که گوئي ديگر گرايشهاي مذهبي- سياسي را در روايات آنان دخالت نبوده است. اين امر تا حدي در بررسيهاي زير آشکار ميشود.
[1] علي الاصول کهنترين منبعي که بايد مورد بررسي قرار گيرد، همانا ديوان فرزدق است که اگر در زمان خود شاعر يا لااقل در دورهاي نزديک به عصر او تدوين يافته بود و يا اگر در روايت متقن و دور از اتهامي بدست رسيده بود، البته بحث کنوني ما ديگر مفهومي نداشت. اما تا کنون ديوان صحيح و کاملي که چاپ دقيق و علمي و انتقادي شده باشد در دست نداريم. اولين خبري که از جمع ديوان داريم به قرن سوم هجري متعلق است: مردي مصري به نام محمد بن حبيب (متوفي در 245 هـ .) آنرا جمعآوري کرده است. همين روايت است که بوشه در سال 1870 در پاريس چاپ و به فرانسه ترجمه کرد. هل نيز «القسم الثاني من الديوان» را در سال 1900 در ليپزيک انتشار داد. و بنا به قولي، روايت اصمعي (متوفي در 215 هـ .) است. که در مجموعه «خمسة دواوين» ( قاهره، 1293) منتشر شده است. مجموعه اين آثار و نيز اشعار «نقائض» و اشعار پراکنده فرزدق است که چاپ صاوي (قاهره، 1354) را تشکيل ميدهد. روايت ديگري از سکري (متوفي در 290 ه .) در دست است که در کتابخانه بودليانا موجود است. نسخه ديگري از روايت سکري (که اصولا از محمد ابن حبيب نقل کرده) در دمشق پيدا شده که جزء اول آن در سال 1965 در دمشق به صورت عکسي منتشر شده است. در اين کتاب اخير هيچ اسمي از قصيده مورد نظر ما پيدا نشد.
در هر حال آنچه در ديوان فرزدق چاپ صاوي آمده عبارت از شش بيت است که ترتيب آنها هم با ترتيب ابيات قصيده ما تفاوت دارد.
ديوان: 5- 1- 8- 2- 11- 10 (شمارهها به شماره ابيات مذکور در «اغاني» که در آغاز نقل کرديم اشاره دارد. يعني بيت اول در ديوان برابر با بيت 5 از ترتيب «اغاني» است، يا بيت سوم آن، بيت 8 اين کتاب است.)
ملاحظه ميشود که دو بيت معروف 6 و 7 «أغاني» (يغضي حياء .../ في کفه خيرزان...) از قطعه ديوان حذف شده. ترتيب و بخصوص آغاز قطعه بسيار شگفت است، زيرا اگر در اصل چنين باشد لاجرم کيفيت منطقي داستان که با آن زيبائي نقل شده، ارزش خود را از دست ميدهد. زيرا همه دلنشيني سخن در اينجاست که هشام بپرسد: «من هذا؟» و فرزدق در پاسخ لفظ «هذا» را تکرار کرده بگويد : «هذا الذي تعرف...» اما در قطعه ديوان اين بيت در آغاز قرار ندارد و پاسخ به سئوال هشام نميتواند بود. اين ترتيب شگفت در چند منبع ديگر نيز تکرار شده است.
[2] از زمان فرزدق که بين سالهاي 111 تا 114 ه . درگذشته تا اواسط قرن چهارم هجري کسي را نميشناسيم که به اين ابيات يا به آن داستان توجهي خاص کرده باشد. يعني حدود 240 سال کسي از اين داستان و آن قصيده اطلاعي بدست نميدهد. بديهي است که سکوت نويسندگان عمده اين عصر طلائي ادبيات عرب، معاني فراواني در بر دارد و شايد اين امر عمدهترين علت ترديد در صحت بخش عمده قصيده و روايات مربوط به آن باشد. تنها نشانههائي که از اين شعر در اين فاصله زماني به چشم ميخورد عبارت است از:
1- در جنگ شعري که ابوتمام شاعر بزرگ عرب (متوفي در سال 231 هـ .) تدارک ديده و به «الحماسة» نامزد کرده است، شش بيت از آن قصيده مذکور است. اما اين ابيات ششگانه با شش بيت مذکور در ديوان يک اختلاف اساسي دارند، از اين قرار که دو بيت 6-7 جايگزين ابيات2-11 گرديده و ترتيب ابيات هم به آن صورتي درآمده که بعدها معمول گرديد. يعني «هذا الذي» در صدر قرار گرفت و مناسب پاسخ به سئوال هشام شد.
پس اينک مجموعه ابياتي که از اين قطعه فراهم آمده، 8 بيت است. اما نکته مهمي که نياز به مطالعه دارد اين است که بدانيم ابوتمام اين ابيات را به چه کسي نسبت داده است، آيا آنها را به عنوان اثري از فرزدق نقل کرده يا از حزين کناني و يا از کثيربن ابي کثير؟
گمان نميکنم از طريق نسخههاي خطي «حماسه» به جائي برسيم. دو شارح بزرگ اين مجموعه نيز کار را بر ما آسان نکردهاند، زيرا مرزوقي (متوفي در 421 هـ .) آنرا به فرزدق نسبت داده معتقد است که در مدح امام سجاد (ع) سروده شده و خطيب تبريزي (متوفي در 502 هـ .) آنرا از حزين کناني (متوفي بعد از سال 100هـ .) و نيز در مدح امام (ع) پنداشته؛ امري که سخت غريب است، زيرا اگر ابيات از حزين باشد، مسلماً بايد در مدح عبدالله بن عبدالملک و يا عبدالعزيز سروده شده باشد نه کس ديگر. اما خطيب، پس از ذکر نسب حزين اشاره ميکند که برخي (قيل) ابيات را به فرزدق منسوب داشتهاند. علاوه بر اين، در نسخه ديگري از «حماسه» شرح خطيب تبريزي که در اختيار گودفروا بوده، اشعار به کثيربن ابي کثير السهمي منسوب است که در مدح امام محمد باقر عليهالسلام ساخته شده.
2- علت اشاره به منبعي که اينک ذکر ميکنيم آن است که اصولا ذکري از قصيده در آن نيامده است. ابن سلام جمحي (متوفي در 232 هـ .) يکي از دقيقترين و نکتهسنجترين منتقدين ادب عربي است. او نخستين کسي است که به انتسابهاي بيهوده اشعار جعلي بسياري (خاصه ابن اسحاق) اشاره ميکند. تنها کتابي که با عنوان «طبقات الشعراء» (بريل، 1913) از او باقي مانده، بيش از 250 صفحه ندارد، معذلک وي در همين مختصر، چهل صفحه به احوال و اشعار فرزدق اختصاص داده است. اما هيچ اشارهاي به داستان هشام و شعر مورد نظر ما در آن نيامده.
3- جاحظ (متوفي در 250 هـ .) در «الحيوان» (ج4 ص133) و در «البيان» (ج1 ص370، ج3 ص4) دو بيت 6و 7 را نقل کرده ولي نامي از سراينده آنها نميبرد.
4- ابن قتيبه دينوري (متوفي در 276 هـ .) در «عيون الاخبار» (قاهره، 1925/1343 ج1 ص294، ج2 ص196) و نيز در «طبقات الشعراء» (بريل، 1902، ص7) دو بيت 6و 7 را بدون ذکر سراينده و به عنوان «شعري در مدح يکي از امويان» نقل کرده. وي شايد نخستين کسي باشد که ابيات را به عنوان نمونه «شعر نيک لفظ خوش معني» (طبقات) و يا «زيباترين شعري که در هيبت گفته شده» (عيون، هر دو جا) آورده باشد. بعدها اغلب نويسندگان به تقليد او همين دو بيت را عاليترين نمونه مدح پنداشتهاند و حتي اعتراض ابوالفرج بر اين تصور، موثر واقع نشده است (رک به شماره [3])
اين چهار منبعي که در اينجا ذکر کرديم، از چنان اهميتي برخوردارند و اصحاب آنها چنان اعتباري دارند که به هيچوجه نبايد سخنشان و يا حتي سکوتشان را ناديده گرفت.
[3] پس از يک فاصله صد ساله که در حقيقت دوران تلفيق و تنظيم قصيده بزرگ و پرورش نهائي داستان هشام است نوبت ميرسد به ابوالفرج اصفهاني (متوفي در 356 هـ .) و کتاب «اغاني» او.
ترجمه داستاني را که ابوالفرج نقل کرده در آغاز اين گفتار آورديم. شايد بهتر بود عين عبارات او را تکرار ميکرديم. زيرا تقريباً در تمام منابعي که بعد از اين خواهيم آورد (به استثناي دو سه منبع) همان داستان و غالبا با عين عبارات و الفاظ ابوالفرج تکرار شده است. اين نکته را نيز از نظر دور نداريم که وي شيعي مذهب بوده، اما چون در اين باب تعصبي خاص يا تعهدي چشمگير از خود نشان نداده است، هيچيک از ناقلان روايات او، اعتنائي به نوع تفکر مذهبي او نداشتهاند. با وجود اين در همين ماجرا تمايلات دروني او جلوه ميکند. اين امر دست به دست روايات متعددي که در اختيار وي بوده ميدهد و کار محقق را در بهرهگيري از کتاب او دشوار ميسازد، چنان که خواهيم ديد.
نخست در شرح احوال حزين شاعر است که به اين ابيات برميخوريم («اغاني» دارالکتب، ج15 ص323). حزين از شاعران قرن اول هجري است و از اهل مدينه بوده است. با توجه به تاريخ زندگي اميراني که وي با ايشان رابطه داشته، تصور ميرود در نخستين سالهاي قرن دوم هجري درگذشته باشد.
ابوالفرج مينويسد: «حزين اين شعر را (بيت 6-7 را) در مدح عبدالله بن عبد الملک سرود و او «از جوانمردان... و زيبارويان ... بني اميه بود.» سپس داستاني نقل ميکند که خلاصه آن چنين است: عبدالله به حج ميرفت. پدر با وي گفت: «در مدينه، حزين شاعر نزد تو ميآيد و او را زباني آتشناک است. مبادا که روي از او بپوشاني. وي را خوشنود کن...». چون حزين به خدمت عبداللهاند رشد و زيبائي و تابناکي چهره او را بديد- و او را چوبک خيزراني در دست بود- خاموش ايستاد. عبدالله چندي او را در انتظار گذاشت تا بپندارد که در خواب است. سپس گفت سلام و رحمت خدا بر تو باد. حزين گفت: عليک السلام اي امير ... من ابياتي در مدح تو سروده بودم اما چون بر تو وارد شدم و زيبائي و تابناکي ترا ديدم، آنها را باز نيافتم و هر چه گفته بودم فراموش کردم. اما هم اينک دو بيت سرودم ... (بيت 6-7)».
سپس ابوالفرج به بحث درباره انتساب اين دو بيت ميپردازد و گويد: «برخي اين دو بيت را از فرزدق در مدح حضرت علي بن الحسين (ع) ميدانند... اما اين انتساب از اشتباه راويان سرچشمه ميگيرد و ابياتي اين چنين، شعري نيست که شايسته مردي چون علي بن الحسين عليهما السلام باشد. چه او را فضيلتي آن چنان عظيم است که کسي آن فضيلت را نباشد.»
وي پس از ذکر مناقب امام به موضوع شعر فرزدق بازگشته و داستان هشام و حضور فرزدق و آمدن امام را شرح ميدهد و 4 بيت از ابيات ديوان را بعلاوه دو بيت 2-4 ذکر ميکند، جز اينکه ترتيب ابيات را تغيير داده است و بيت «هذا الذي ...» را در صدر نهاده . تربيت بر حسب شمارههاي قصيده مذکور در آغاز اين مقاله چنين است:
1- 3- 5- 8- 4- 10- 11
اما هنوز بحث درباره دو بيت 6-7 پايان نيافته، زيرا بازگويد: برخي از مردمان اين شعر را از آن داود بن سلم در مدح قثم بن العباس ميدانند. برخي نيز آنها را به خالدبن يزيد نسبت دادهاند. در اينجا چهار بيت به اين شاعر نسبت داده شده که دو تاي آنها ابيات 6و7 است و ديگري بيت شماره 10، جز اين که در اين جا، مصراع اول چنين است:
«اي العمائر ليست في رقابهم».
علاوه بر اين سه بيت بسيار مشهور، يک بيت زيباي ديگر نيز از اين قطعه، صاحب ديگري غير از فرزدق يافته است: از قول اصمعي ( متوفي از 215) که يکي از موثقترين راويان و يکي از جامعان احتمالي ديوان شاعر است، روايت شده که مردي عرب به نام داود، قثم را ندا داد و در مدح او گفت: يکاد يمسکه... = بيت 8، بعلاوه يک بيت ديگر که در قصيده نيست.
سرانجام ابوالفرج نظر قاطع خود را در اين باره ابراز داشته ميگويد: «صحيح آن است که اين دو بيت را حزين در مدح عبدالله بن عبد الملک سروده و ابن عائشه اشتباه کرده است که اين دو بيت را در شمار آن ابيات وارد کرده ...»
خوانندگان تصور نکنند که پس از اين اظهار نظر قاطع و نهائي کار خاتمه مييابد. ابوالفرج در اواخر کتاب خود (بولاق، 1868، ج19 ص19؛ چاپ شنقيطي ج19 ص40) مجدداً به داستان هشام در مکه ميپردازد و بيست بيتي را که ما در آغاز آوردهايم از زبان فرزدق در مدح حضرت امام زينالعابدين (ع) نقل ميکند. شگفت اينجاست که او آن دو بيت معروف (6-7) را نيز که قاطعانه از آن حزين کناني ميدانست و نسبت دهنده آنها را به ديگران خطاکار خوانده بود در شمار اين بيست بيت آورده است. اما به عکس، داستان هشام از آن زيبائي و انسجام با قصيده که بيشتر در داستان پردازي شکل ميگيرد تا در واقعيات حيات، برخوردار نيست: «فرزدق در زمان پيري، آنگاه که به سن هفتاد سالگي رسيده بود (يعني حدود سال 90 هجري) به حج رفت. هشام نيز در آن سال به حج رفته بود و در ميان انبوه مردمان علي بن الحسين (ع) را ديد. گفت: اين جوان کيست که چهره او ميدرخشد، همچون آئينهاي چيني که دخترکان قبيله چهره خود در آن مينگرند؟ گفتند: وي علي بن الحسين (ع) است. پس فرزدق در اين باب چنين سرود...»
مفهوم اين روايت آن است که فرزدق نه به عنوان يک معارض، بلکه در قالب يکي از مداحان دربار جلوه ميکند که با توجه به تمايلات خليفه شعري در مدح کسي ميسرايد که آنچنان در نظر خليفه زيبا جلوه کرده است. اما اين روايت مورد پسند راويان دورانهاي بعد قرار نگرفته است، زيرا همه زيبائي داستان در آن است که خليفه تجاهل کرده بپرسند: «من هذا؟» و شاعر، خروشان و جوشان، بيدرنگ پاسخ دهد که: «هذا الذي تعرف البطحاء و طاته»، حتي اگر آنهمه گستاخي و دليري از جانب شاعري بيبندو بار، و اين گونه بديهه سرائي اساساً طبيعي جلوه نکند.
[4] در قرن چهارم هجري، پنداري که داستان فرزدق و قصيده بيست بيتي منسوب به او هنوز شکل نهائي خود را نيافته و نويسندگان هنوز به روايات نخستين استناد ميکنند و هنوز داستان و شعر کاملا ساخته و پرداختهاي که قبول عام يافته باشد در دست ندارند که بتوانند بي مهابا در اثار خود نقل کنند.
آمدي (متوفي در 371 هـ .) شش بيت نقل کرده که دو بيت 6-7 را به حزين و ابيات 1- 2- 5- 8 را به کثير سهمي در مدح امام محمد باقر (ع) نسبت داده و سخني از فرزدق و هشام به ميان نياورده است.
[5] طي همين سالها تنوخي (متوفي در 384 هـ .) از اين داستان اطلاع مييابد و آنرا تقريباً بهمان صورتي که در «اغاني» آمده نقل ميکند. ابيات منقول و منسوب به فرزدق نيز همان ابيات «اغاني» است (روايت اول) و ترتيب هم تا حدي مشابه است با اين تفاوت که اولا بيت 3 به جاي بيت 2 آمده و دو بيت 6-7 هم در متن چاپي اضافه شده. اما اين دو اختلاف در حقيقت زائيده اشتباه برخي از ناسخنان است، زيرا دو بيت 2و 3 هر دو با «هذا ابن...» آغاز ميشوند و چنان است که گوئي يکي را از روي قالب آن ديگري ساختهاند و يا هر دو را از روي بيت اول. دو بيت 6و7 نيز همان دو بيت معروف است که بيشتر به حزين منسوب است تا به فرزدق و در نسخههاي «المستجاد» تنوخي هم مذکور نيست مگر در يکي از آنها. بهمين جهت محقق کتاب در چاپ آنها را ميان دو قلاب نهاده.
خوانندگان توجه دارند که تنوخي روايت دوم «اغاني» (ج19) را که شامل 20 بيت است بکلي ناديده ميگيرد، لذا، طبق همين روايت دو بيت 6-7 را که ابوالفرج از حزين دانسته در شمار ابيات منقول خود نياورده است.
[6] در اواخر قرن چهارم و ابتداي قرن پنجم بر شهرت داستان و قصيده افزوده ميشود و روايتي که غالباً به ابن عائشه ختم ميگردد همه جا رواج مييابد. لکن غالب نويسندگان به نقل همان شش هفت بيت اکتفا ميکنند و در انتساب آنها به يکي از دو شاعر (فرزدق- حزين) مرددند. اما دانشمند و نويسنده بزرگي چون شيخ مفيد (متوفي در 413 هـ .) به روايتي که به ابن عائشه منسوب است و ديديم که ابوالفرج در صحت روايت او ترديد ميکرد، تمايل بيشتري نشان ميدهد. داستان همان داستان «اغاني» است، جز اينکه الفاظ و عبارات اندکي متفاوت است. از جمله اختلافات يکي اينست که هشام بر پيشاني امام عليهالسلام جاي سجاده را ميبيند که چون زانوي بز برآمده است. اين وصف در «اغاني» نيامده است. پايان داستان، يعني خشم هشام با فرزدق و مرحمت امام (ع) با وي کاملا شبيه به روايت ابوالفرج است.
اما قصيدهاي که نقل شده با آنچه ذکر کرديم اختلاف فراوان دارد. اولا ترتيب ابيات کاملا متفاوت است. ثانياً هشت بيت بر قصيده «اغاني» افزوده شده که تا کنون در هيچيک از روايات نديده بوديم. ثالثاً بيت چهارم «اغاني» که بيت بسيار معروفي است از آن حذف شده:
1-2 *- 5-12 - 8- 6- 15- 7- 14*- 3- *- 9- 13- *- *- *- *- 16- 20- 17- 18- 19-*- *- *- 10- 11
ابياتي که در ترتيب فوق با علامت ستاره مشخص شده چنين است: (چون از «اغاني» 20 بيت نقل کردهايم اينک شماره را ادامه ميدهيم تا بدانيم به تدريج چند بيت حاصل ميشود)
«يازدهم»
«سيزدهم»
«شانزدهم»
«هفدهم»
«هجدهم»
«نوزدهم»
«بيست و پنجم»
«بيست و ششم»
«بيست و هفتم»
(درباره بحث و انتقاد از اين ابيات به نتيجه گفتار ما مراجعه شود)
[7] قبلا درباره مرزوقي (متوفي در 421 هـ .) صحبت کرديم و ديديم که او شش بيتي را که ابوتمام در «حماسه» خود آورده و ظاهراً نامي از سراينده آنها نبرده، برخلاف تبريزي، به فرزدق نسبت داده است.
[8] در علي بن الحسين المرتضي (متوفي در 436 هـ .) صاحب «الامالي» با دقت بيشتري بايد نظر کرد. وي به عنوان نويسندهاي شيعي و سخت مؤمن و متقي قلم بدست ميگيرد و ميکوشد از منافع مذهب خويش و از ميراثي که بيشتر به عالم تشيع تعلق دارد تا به ديگر آئينها دفاع کند. در قرن پنجم هجري بحث بر سر اين نيست که آيا فلان شاعر يا دانشمند لياقت آنرا داشته است که به فلان مذهب تعلق يابد يا نه؛ بلکه مدافعين هر يک از مذاهب و فرق و حتي مکتبهاي غير ديني سر آن دارند که تا سر حد امکان بر تعداد نوابغ و بزرگان خود بيافزايند. سيد مرتضي نيز از اين قاعده که پيوسته در قالب گرايشهاي قومي، مذهبي، مکتبي، ميهني و غيره جلوه کرده است مستثني نيست. وي را با زندگي بيبند و بار و خالي از ايمان فرزدق کاري نيست. يک ديوان قصيده در مدح امويان، يا انبوهي عظيم شعر شامل الفاظ و ترکيبات آتشناک و گاه رکيک در هجاي دشمنان همه ناديده گرفته ميشود. وي در عوض چند روايت را که در صحت همه آنها هم اعتمادي نميتوان داشت، دستآويز قرار داده ثابت ميکند که فرزدق در شمار شيعيان قرار داشته است. مهمترين دليلي که وي در اين مورد ارائه ميدهد، همين داستان حج گزاران حضرت امام سجاد (ع) است که طي دو روايت نقل گرديده. روايت اول که در حقيقت روايت اصلي و مورد قبول اوست، بيترديد معقولترين روايتي است که در اين باره نقل شده: اولا موضوع هشام و تجاهل او در روايت مذکور نيست. ثانياً بديهه سرائي فرزدق به آن صورت شگفت و باور نکردني نيز کاملا تعديل شده. ثالثاً از کل قصيده فقط هفت بيت نقل شده، از اين قرار: 2- 1- 5- 8- 6- 10- 11. ملاحظه ميشود که پنج بيت از اين قطعه در روايت اول «اغاني» نيز آمده است، ابيات: 1- 5- 8- 10- 11. «امالي» چنين روايت کرده: «علي بن الحسين (ع) حج گزارد. مردمان از زيبائي او در شگفت شدند و در او مينگريستند تا چه کند. گفتند: اين کيست؟ فرزدق گفت: ...»
روايت دوم آنست که از قول غلابي (راوي ابوالفرج؛ اسم او را به چند گونه نوشته و خواندهاند) نقل شده و عبارت است از همان داستان معروف ميان عموم مردم. شهرت اين روايت آنچنان است که سيد مرتضي پس از ذکر داستان «اغاني» مينويسد: بقيه آنرا (نسخه ديگري: بيشتر آنرا) رها کرديم زيرا خود سخت معروف است.»
ترديد صاحب «امالي» پانصد صفحه دورتر به صورت روشنتري جلوه ميکند. در اينجا بمناسبت اصطلاح «تغض له العيون» گويد: «[اين اصطلاح] شايد از قول فرزدق، يا آن کس که اشعار به او منسوب است اخذ شده، آنجا که گويد: يغضي حياء و يغضي...»
[9] يکي ديگر از مردان مشهور قرن پنجم که به قصيده مورد نظر ما اشاره دارد، حصري قيرواني (متوفي در 453 هـ .) است. طرز بيان او به روايت ابن عايشه شبيه است، اما پاسخ گوئي و بديهه سرائي فرزدق به صورتي که تا کنون ديديم از آن حذف شده: وي نخست خصائص ظاهري امام (ع) را بر شمرده بلافاصله اضافه ميکند که: «فرزدق در آنجا حاضر بود» و پس از آن قصيده را نقل ميکند (29 بيت). اما او نه تنها به روشن شدن قضيه کمکي نميکند، بلکه بر غموض و تشتت روايات ميافزايد زيرا اولا در اينکه هشام به حج رفته باشد ترديد ميکند و براي اولين بار ميگويد که ممکن است برادر او وليد به مکه رفته با فرزدق ملاقات کرده باشد. ثانياً ترتيبي تازه از ابيات قصيده ارائه ميدهد. علاوه بر اين در صحت انتساب دو بيت معروف 6-7 به فرزدق ترديد ميکند. وي چهار بيت از حزين کناني در مدح عبدالله بن عبدالملک آورده که دو بيت مورد نظر در شمار آنهاست. اما اضافه ميکند که: به قول برخي، ابيات از داود بن سلم در مدح قثم نواده عباس، يا از لعين منقري در مدح امام علي بن الحسين (ع) است.
ترتيب ابيات او بر حسب ترتيب «اغاني» (1 تا20) و ابيات شيخ مفيد (21 تا30) چنين است:
2- 1- 5- 8- 7- 6- 14- 12- 15- 22- 3- 9- 13- 24- 25- 26- 27ـ *- 16- 20- 17- 18- 19- 28- 29- 30- 10- 11- 4
بنابراين، بيت سوم و يازدهم شيخ در اينجا نيست، در عوض يک بيت تازه در روايت حصري (بيت هژدهم او) به چشم ميخورد که تا کنون نديده بوديم.
[10] يکي از بزرگان اين قرن، ابن رشيق (متوفي در 456 هـ .) صاحب کتاب «العمده» است که تنها به دو بيت معروف 6-7 اشاره کرده است. وي که از ذهني انتقادي و اطلاعاتي وسيع برخوردار بوده است، ناچار همه کساني را که ابيات به آنان منسوب است نام ميبرد، جز اينکه ظاهرا نسبت آنها را به حزين صحيحتر ميداند ميگويد: «قول حزين درباره عبدالله بن عبدالملک؛ برخي آنها را به فرزدق در مدح علي بن الحسين (ع) نسبت دادهاند. برخي ديگر گويند که ابيات از لعين منقري در مدح هم اوست. گروهي ديگر معتقدند که اين دو بيت را داود بن سلم در مدح قثم بن العباس سروده است». ابن رشيق بيتي از همين داود نقل کرده که با بيت شماره 7 قصيده قابل مقايسه است:
همين بيت در «اغاني» چنين است:
[11] آخرين کتابي که از قرن پنجم ذکر ميکنيم، کتابي است به فارسي در باب تصوف که هجويري جلالي (متوفي در سال 465 هـ .) تأليف کرده است. وي در کتاب «کشف المحجوب» خود هفده بيت از قصيده را آورده که سيزده بيت آن در روايت 20 بيتي «اغاني» موجود است و بقيه در روايت شيخ مفيد. بيت سوم اين روايت که با شماره 23 برابر است، با اختلاف فراواني نقل شده:
23 (= سيزدهم از روايت شيخ مفيد):
بيت سوم هجويري:
اساس داستان در اين جا همان است که در کتاب «اغاني» آمده، اما هجويري تفصيلي بر هر يک از عناصر داستان افزوده، چنان که گوئي خواسته است حکايت را روشني بيشتر بخشد و بر برد عاطفي و تأثير ادبي و جنبه داستاني و سمبليک آن ـ چنان که رسم متصوفان است- بيافزايد. اما در هر حال، اضافات او بر هيچ يک از اسناد کهن متکي نيست. اضافات «کشف المحجوب» از اين قرار است:
هشام بر منبر شد « و خطبه کرد»؛ يکي از اهل شام گفت: «يا اميرالمؤمنين ترا به حجر راه ندادند که اميري. آن جوان خوب روي که بود که بيامد و مردمان جمله از حجر دررميدند و جاي خالي کردند؟»؛ گفتند «يا بافراس ما را خبر ده که سخت مهيب جواني ديدم ويرا. فرزدق گفت شما گوش داريد تا به ارتجال صفت نسبت وي کنيم.»
ابيات «کشف المحجوب» بر حسب سي بيتي که به ترتيب از روايت «اغاني» و شيخ مفيد نقل کردهايم چنين است:
1- 2- 23- 5- 12- 13- 15- 8- 6- 7- 14- 25- 24- 19- 28- 16- 18
[12] خطيب تبريزي (متوفي در 502 هـ .) چنانکه در شماره [2] ديديم، دچار يک اشتباه تاريخي شده و ابيات را از حزين ليثي، ميداند، ولي ممدوح را حضرت امام زين العابدين (ع) ميپندارد. اما اشاره کرديم که در نسخه ديگري از «شرح» او، ابيات را از کثير سهمي در مدح امام محمد باقر (ع) دانستهاند.
[13] راوندي (متوفي در 573 هـ .) تمام داستان را نقل کرده ولي تنها بيت اول قصيده را آورده است.
[14] بر يکي از نسخ خطي کتاب «امالي» از سيد مرتضي، محمد ابن ابي طاهر بن ابي الحسين وراق در رجب سال 586 هجري، حاشيهاي افزوده است و داستان را بيگمان بهمان صورت که ميان مردمان رواج يافته بوده نقل کرده است. در اين روايت ملاحظه ميکنيم که تحول سه چهار قرنه داستان در حکايات و تخيلات مردم از يک سو و عشق ايشان به خاندان رسول اکرم (ص) از سوي ديگر باعث گرديده که بر هيجان داستان بيافزايند و آنرا بال و پر تازهاي بخشند. در اينجا گفتگوي فرزدق با عبدالملک (کذا) از يکي دو جمله معروف تجاوز کرده به نوعي مشاجره تبديل ميشود. شاعر مداح در لباس مردي دلير و قدرتمند و پرخاشگر در ميآيد. سخن خليفه نيز چنان است که مذهب شاعر را مشخص ميسازد. «گويند چون خليفه اين سخن شنيد به وي گفت: مگر تو رافضي هستي؟ فرزدق پاسخ داد: اگر حب آل محمد رفض است، آري من رافضيام. عبدالملک گفت: در مدح من نيز سخني آن چنان که در مدح وي گفتهاي بساز. گفت: پدري چون پدر او و مادري چون مادر او داشته باش تا در مدح تو نيز چنان گويم. آيا اين سخن ميگوئي و از خداي عزوجل شرم نداري؟ فرماني ده تا نام ترا از سراسر ديوان خود بزدايم...» تا پايان داستان.
[15] در قرن هفتم داستان فرزدق آنچنان شهرت يافته است که تقريبا همه کتب ادب يا آنهائي که در مناقب أئمه تأليف يافته آنرا همراه با قصيدهاي مفصل نقل کردهاند.
ابن جوزي (متوفي در 654 هـ .) روايت ابن عائشه را همراه با 25 بيت نقل کرده است. وي که داستان را از «حليه» ابونعيم أخذ کرده ميگويد مؤلف تنها چند بيت از قصيده را آورده و او بقيه ابيات را در ديوان فرزدق يافته است. اما نميدانيم مراد او کدام روايت از ديوان است. ابيات او بر حسب روايت «اغاني» و شيخ مفيد چنين است:
1- 2- 8- 5- 18- 3- 4- 6- 12- 13- 15- 14- 9- 25- 26- 22- 24- 16- 19- 28- 30- 20- 17- 29- 11
ملاحظه ميشود که ابيات. 10و 7 در اينجا نيامده است.
[16] ابن حسين بصري (متوفي در 659 هـ .) مستقيماً به اين موضوع نپرداخته، اما در شمار ابياتي از حزين، دو بيت 6-7 را نيز جاي داده است و نيز در جاي ديگر بيت: «هذا الذي ...» را به فرزدق نسبت داده است.
[17] ابن خلکان (متوفي در 681 هـ .) قصيدهاي شامل 27 بيت نقل کرده. اما از سياق کلام او چنين برميآيد که در تعلق قصيده به فرزدق ترديد داشته و اين شعر را «منسوب به او» خوانده است. پس از شرح حال او اضافه ميکند که: «نيکي بزرگي به او نسبت ميدهند و اميد آن دارند که به لطف آن نيکي بهشت نصيب او گردد.» آنگاه داستان «اغاني» را ميآورد. اينجا نيز ترتيب ابيات با راويات ديگر تفاوت دارد و اختلاف نسخه نيز شديد است؛ ابيات بر حسب «اغاني» و شيخ مفيد و حصري:
1- 2- 5- 12- 8- 7- 6- 15- 14- 3- 9- 4- 25- 26- 22- 31- 27- 24- 16- 18- 19- 28- 30- 17- 29- 10- 11
ملاحظه ميشود که دو بيت 13 و 20 «اغاني» را ابن خلکان حذف کرده است.
[18] از قرن هفتم هجري کتاب ديگري که در تاريخ 687 هجري توسط علي بن عيسي الاربلي تأليف يافته موجود است که شامل نکات تازهايست. اربلي ضمن بيان مناقب امام چهارم عليهالسلام، داستان برخورد هشام با فرزدق را به طور خلاصه نقل کرده در پايان اضافه ميکند که شاعر «ابياتي را که در مدح حضرت امام حسين (ع) سروده بود از براي هشام خواند». در اين جا 9 بيت از ابيات قصيده را ذکر کرده به صفحات پيشين کتاب ارجاع ميدهد. در اين صفحات روايات مؤلف با آنچه تا کنون ميشناختيم تفاوت فاحش دارد. چه، مينويسد که فرزدق هنگام خروج از کوفه به حضرت امام حسين عليهالسلام ميرسد. امام وي را از احوال مردمان ميپرسد. جواب ميدهد که: دلهاي ايشان با توست و شمشيرهايشان با بنياميه و پيروزي از جانب خدا.
مؤلف همين روايت را باز به صورت گستردهتري در جاي ديگر تکرار ميکند. خلاصه آن چنين است: حضرت امام حسين (ع) هنگاميکه به سوي عراق روان بود، در جائي به نام شقوق فرود آمد. فرزدق شاعر فراز آمد و سلام کرد، سپس نزديک شد و دست امام را بوسه داد. امام او را از احوال مردم کوفه سئوال کرد. گفت: دلهايشان با توست و شمشيرهايشان با بنياميه... پس از آن شاعر روانه مکه ميشود و در راه از مناقب امام (ع) با عموزادهاي که همراه او بود سخن ميگويد و سرانجام از براي او فاش ميکند که پيش از آن، قصيدهاي در مدح امام سروده و چشمداشتي جز رضاي خدا نداشته است. قصيده شامل 19 بيت است که سيزده بيت آن در روايت «اغاني» نيز موجود است. بيت سوم قصيده برابر است با بيت سوم روايت شيخ مفيد، جز اينکه آنجا «هذا علي رسول الله والده» نقل شده بود و اينجا، به مناسبت داستان، «هذا حسين ...» است. ابيات بر حسب روايت «اغاني» و شيخ مفيد چنين است:
1- 2- 21- 3- 5- 8- 7- 6- 15- 14- 16- 20- 18- 19- *- *- *- *- * ابياتي که با ستاره مشخص شدهاند و براي اولين بار در منابع ما ظاهر ميشوند عبارتند از:
بيت 15 اربلي
«16»
«17»
«18»
«19»
اينک براي نخستين بار ميبينيم که يکي از مؤلفان شيعه قرن هفتم هجري، داستان را به صورتي نقل کرده که نظير آنرا در هيچيک از منابع کهن نديده بوديم. و نيز ابياتي بر قصيده افزوده که تا کنون کسي آنها را در شمار قصيده منسوب به فرزدق نياورده بوده است. اما او نيز در صحت انتساب ابيات به فرزدق سخت در ترديد است. لذا در پايان قصيده چنين اضافه ميکند: «من گويم: گمان کنم که [کمال الدين بن طلحه] اين داستان و اين قصيده را از کتاب «الفتوح» ابن اعثم نقل کرده باشد. من در جواني آنرا خواندهام. قصيده به فرزدق منسوب است در مدح امام حسين (ع). اما آنچه راويان- با اختلافي عظيم در ابيات- بر آن اتفاق دارند آنست که قصيده از حزين ليثي است که در مدح قثم بن العباس سروده و فرزدق آنرا از براي علي بن الحسين (ع) برخوانده است».
اما خوانندگان- بر اساس آنچه گذشت- بر اشتباهات اربلي واقف ميگردند. نه حزين امکان دارد که بيش از شش بيت از اين قصيده را سروده باشد، نه قثم ممدوح اوست و نه قصيده در مدح امام حسين (ع).
[19] از جمله مشاهير قرن هشتم هجري که به اين داستان و قصيده اشاره کردهاند، يکي سبکي (متوفي در 771 هـ .) است. روايت او به روايت «اغاني» شبيه است و منبع خود را ابن عائشه ذکر کرده. قصيده در روايت او شامل 28 بيت است. 19 بيت آن با «اغاني» مشترک است (بيت 7: بکفه خيزران ... را ندارد)، هشت بيت در روايت شيخ مفيد آمده و يکي نيز بيت 18 حصري است (رجوع کنيد به جدول ضميمه).
[20] يکي ديگر از بزرگان اين قرن، دميري (متوفي در 808 هـ ) است. وي ضمن اشاره به شيران شري، به بيتي از فرزدق استشهاد کرده بلافاصله عين روايت ابن خلکان را نقل ميکند. بهمين جهت تنها دو منبعي که ترتيب ابيات در آنها مشابه است، «حياة الحيوان» و «وفيات الاعيان» است. اما اينجا، بيت 18 و بيت 25 از روايت ابن خلکان (در چاپ مذکور پيش از اين) در نسخهاي که از «حياة الحيوان» در دست ماست نيامده است.
[21] در قرن نهم هجري معروفترين کسي که اين قصيده را نقل کرده، سيوطي (متوفي در 911 هـ .)، يکي از عظيمترين دانشمندان عرب است که طي قرن نهم و ابتداي دهم هجري توان علمي و نقادي خويش را در همه سيصدو چند کتابي که تأليف کرده جلوه داده است. وي نخست از قول ابن عساکر (متوفي در 571 هـ .) داستان حج گزاردن هشام و فرا رسيدن امام (ع) و دخالت فرزدق را با عباراتي تقريباً شبيه به عبارات «اغاني» نقل ميکند و سپس بيست و سه بيت را با ترتيبي تقريبا شبيه به عبارات ابن خلکان آورده است و يک بيت که همان بيت سوم شيخ مفيد باشد (هذا علي...) بر آن افزوده است. از اين قرار:
1- 21- 2- 5- 12- 8- 7- 6- 13- 15- 14- 3- 9- 26- 15- 17- 20- 18- 19- 28- 30- 11- 4
سيوطي داستان و قصيده را بدون هيچگونه اظهار نظري نقل ميکند جز اينکه دو بيت معروف 6-7که ديديم بيشتر به حزين منسوب است نظر او را جلب کرده مينويسد که در روايت زبيربن بکار (متوفي در 256 هـ .) ديده است که اين دو بيت را حزين در مدح هشام سروده. (سپس ذکر داستان شبيه به آنچه در «اغاني» آمده است).
[22] کتاب «کشف الغمه» که در شماره [19] بررسي شد، در ابتداي قرن دهم هجري، يعني سال 938 توسط علي بن حسين زوارئي در قالب ترجمه گونهاي به فارسي برگردانده شد. مترجم داستان را همچنان که در متن عربي آمده نقل ميکند، اما قصيده را با ترتيبي تازه و ابياتي متفاوت آورده است. پنداري وي با نقل آنچه مؤلف به فرزدق نسبت داده موافق نبوده است، لذا قصيده را در 22 بيت که همه در روايات کهنتر موجود است نقل کرده و شش بيت تازهاي را که مؤلف بر قطعه معروف افزوده بود حذف کرده است. (در تابلوي ضميمه ترتيب ابيات او مشاهده ميشود).
[24، 23] از مجموعه نسخههاي خطي اين قصيده که بروکلمن در کتابخانههاي جهان يافته، ما تنها به دو نسخه پاريس دست يافتيم. اين دو نسخه هر دو متعلق به قرن دهم هجري است. در نسخه اول بيست و هفت بيت مذکور است که بيست و چهار بيت آنرا در روايات معروف ميتوان يافت. بيت 20 آن براي اولين بار در روايت شيخ مفيد آمده بود (هذا علي ...) بيت 21 آن نيز همان بيت سوم «اغاني» است با اين تفاوت:
«هذا ابن فاطمة الزهراء و يحکم» به جاي «هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله». بيت 25 آن تازه است و براي اولين بار به چشم ميخورد:
نسخه خطي دوم به خط مغربي و شامل هژده بيت است که در جدول منعکس کردهايم. هر دو کتاب قصيده را به فرزدق نسبت دادهاند.
[25] بررسي منابع را با دو کتاب از قرن يازدهم به پايان ميبريم. نخست کتاب «شذرات» ابن العماد (متوفي در سال 1089 هـ .) است. وي داستان را همراه با 27 بيت بدون هيچگونه اظهار نظر نقل کرده است. الفاظ و عبارات داستان با اندکي اختلاف همان عبارات «اغاني» است. ترتيب ابيات تا حدي به ترتيب سيوطي شبيه است، جز اينکه مطلع قصيده بيتي تازه است که تا کنون در هيچ يک از منابع گذشته نديده بوديم:
[26] اين داستان را در اواخر قرن يازدهم، علامه مجلسي (متوفي در سال 1110 يا 1111 هـ .) نيز نقل کرده است. در حکايتي که او احتمالا از روايات ابن عائشه آورده چيز تازهاي بچشم نميخورد. اما وي اکثر ابياتي را که ديديم به صورتي پرآشوب در منابع پراکنده بود، يکجا جمع آوري کرده و قصيدهاي شامل چهل و يک بيت ارائه داده است. اين چهل و يک بيت عبارتند از: بيست بيت «اغاني» ده بيت اضافي شيخ مفيد، جز اينکه بيت 23 در اينجا کاملاً تغيير يافته:
بيت اضافه حصري، و نيز پنج بيت اضافه اربلي. بنابراين، علاوه بر بيتي که ذکر کرديم، شش بيت تازه ديگر در روايت «بحار» آمده است که عبارت است از:
در «سفينة البحار»چنين ميخوانيم که: آن کس که آثار فرزدق را ميشناسد و بعد اين قصيده را ميخواند، سخت دچار تعجب ميشود، زيرا ميان سخن فرزدق و اين قصيده هيچ مناسبتي نيست ... بيگمان خداوند او را در اين گفتار ياري داده است.
در پايان اضافه کنيم که آخرين بيت مجلسي، «ان قال...» همان است که جاحظ، «قول شاعر در مدح يکي از مروانيان» ميپندارد.
1- به علت عدم امکان چاپ ابيات و شمارهها در يک صفحه ناچار به ذکر آغاز هر بيت اکتفا کردهايم.
2- ترتيب ابيات بر حسب روايت «اغاني» (1 تا 20)، شيخ مفيد (21 تا 30)، حصري (31)، اربلي (32 تا 36)، خطي پاريس (37)، شذرات (38) و «بحار» (39 تا 44) است.
3- همه ابيات هر يک از منابع را، ذيل نام آن منبع و در مقابل ابيات «اغاني» نوشتهايم، جز اين که چون خواستهايم آن ابيات را بر حسب روايت «اغاني» بسنجيم، ناچار ترتيب آنها مختل گرديده. معذلک چون از قبل آنها را هم شمارهبندي کرده بوديم، باز يافتن ترتيب و تعدادشان در اين جا هم ميسر است.
مثلا از نخستين منبع، يعني ديوان، بيت شماره يک آن را برابر با شماره 5 «اغاني» است، شماره 2 آن برابر با بيت اول «اغاني» و شماره 3 آن برابر با بيت هشتم «اغاني» است...
4- در اين جدول خواستهايم نشان دهيم باگذشت زمان چه ابياتي بر قصيده افزوده شده است.
5- عيب بزرگ اين جدول در آن است که انتساب اشعار را به شاعران روشن نميسازد. زيرا ميدانيم که در بسياري از روايات، انتساب قصيده يا بخشي از آن به فرزدق مورد ترديد است. از آن جمله است: يک روايت ديوان، دو روايت «حماسه» ابوتمام، يکي دو روايت «اغاني»، روايات آمدي، تنوخي، ابن رشيق، اربلي...
هنگام بررسي منابع، نخست کوشيديم که تا قرن پنجم هجري، همه منابع موجود را ديده و مورد پژوهش قرار دهيم. براي قرنهاي شش و هفت هجري به اکثر منابع و خاصه عمدهترين آنها نظر داشتهايم، اما براي قرنهاي بعد (تا يازدهم هجري) به چند نمونه بارز اکتفا نمودهايم. زيرا در قرنهاي اخير قصيده را در دهها کتاب ميتوان يافت و ذکر آنها حاصلي جز اطاله کلام نميتوانست داشت.
جدولي که بر حسب زمان تنظيم و ضميمه مقاله کردهايم، اساس مسأله را روشن ميسازد. هر چه در زمان پيش ميرويم، اعتماد نويسندگان بر اين داستان و اين قصيده و نيز بر تعداد ابيات افزوده ميشود، آنچنان که کمتر کتاب ادبي را ميتوان يافت که ذکري از آن نکرده باشد؛ در اين باب منابع سني و شيعه چندان تفاوتي ندارند.
اما سرگذشت فرزدق چنان است که، صرف نظر از دو سه روايت معروف و مورد ترديد در تمايل او به خاندان نبوت، چندان به خلقيات و ايمان او اعتماد نميتوان کرد. هر جا مال و قدرت جمع است فرزدق نيز حضور مييابد. معارضه او با برخي از امويان و حکام ايشان دليل بر محبت او به آل علي عليهالسلام نيست. ميدانيم که يک بار از چنگ زياد بن سفيان گريخت و از بيم او تا سال 56 هـ . در مدينه ماند؛ اما همينکه او درگذشت، شاعر با اشتياق تمام به دربار پسرش عبدالله شتافت. در سال 67 هـ . نيز همينکه مروانيان به قدرت رسيدند با جان و دل بخدمت ايشان درآمد و مداح رسمي دربار شد. شعري که در مدح يزيدبن عبدالملک سروده، دليل قاطعي است بر سستي اعتقاد و قلت ايمان او (در صحت انتساب اين شعر به او ترديد نيست)
همين ابيات را شوقي ضيف دليل بر عدم اعتقاد او به تشيع و يا هر مذهب ديگر ميداند
پيش از او بلاشر در تاريخ ادبيات خود و سپس در «دائرة المعارف اسلامي» صحت انتساب اين قصيده را به فرزدق بکلي نفي ميکند و علت پيدايش چنين قصيدهاي را آن ميداند که پدر او غالب در کشمکشهاي ميان حضرت امام علي عليهالسلام و معاويه نقشي داشته و جانب امام را ميگرفته است.
عمر فروخ هم نظر موافقي در اين باب ندارد، اما علتي که براي ترديد خود در صحت انتساب شعر ذکر ميکند، اندکي شگفت است. وي در باب بيت:
اشاره ميکند که «استلام» بوسيدن حجر است نه لمس آن، و چون فرزدق کسي نيست که از معناي واقعي کلمه اطلاع نداشته باشد، لذا قصيده از او نيست. دليل عمر فروخ اندکي سست است، بخصوص که ممکن است همين يک بيت از آن فرزدق نباشد نه تمام قصيده. پيش از اين نيز ديديم (بحث در شماره [3]) که اصمعي بيت را به داود نسبت داده است.
بستاني نيز که داستان را همراه با بيست و هفت بيت نقل کرده، نظر موافقي در اين باب ندارد.
اما نخستين نويسندگان تاريخ ادبيات، بيشتر داستان و قصيده را نقل کردهاند و به جوانب انتقادي آن توجهي نکردهاند. عبدالجليل و حسن زيات و بروکلمن تعلق خاطر شاعر را به خاندان امام علي عليهالسلام تنها پرتو نيکبختي در زندگاني او ميدانند. نيکلسون تمام داستان را ترجمه کرده به اندوه شاعر درباره واقعه کربلا اشاره ميکند بروکلمن عين داستان را نقل کرده سخني نميافزايد. ذکر اين داستان در اثر منتقدي چون عبدالجليل يا در کتاب دانشمند بزرگي چون بروکلمن دليل بر شهرت شگفتآور آن است. عبدالجليل حتي ده بيت از قصيده را نيز به فرانسه ترجمه کرده است.
حکايتي که از براي قصيده نقل شده شبيه است به هزاران داستان تاريخ گونهاي که تقريباً براي همه قصائد تازي، خواه جاهلي و خواه اسلامي نقل ميکردهاند و به آنها نام «اخبار» ميدادهاند. اين داستانها که چون پيش درآمدي براي توضيحي در آغاز اشعار ذکر ميشده، هميشه با واقعيات تاريخي وفق نميدهد (مثلا اخباري که در مورد «معلقات» يا «لامية العرب» نقل شده). بنا به عقيده برخي، داستان فرزدق و بديهه سرائي او به آن صورت، از سادگي و افسانه سازي به دور نيست، آن چنان که گروهي از نويسندگان، خاصه سيد مرتضي- چنان که گذشت- از ذکر آن خودداري کردهاند.
ترتيب پرآشوب ابيات آن چنان که از جدول ضميمه برميآيد، خود دليلي بر ترديد و يا گاه خودسري راويان در انتخاب ابيات است.
ميتوان احتمال داد که مجموعاً سه بيت از شش بيت مذکور در ديوان، از آن فرزدق باشد (شمارههاي 1- 5- 11 از جدول). اما بر اين احتمال خود دليل قاطعي نداريم. ديوان فرزدق حدود دويست يا سيصد سال بعد از او جمع آوري شده. و تازه همين ديوانها هم در روايات بسيار متأخري به دست ما رسيده است. هيچ معلوم نيست که اين ابيات در همه روايات تکرار شده باشد؛ نيز نميتوان به قطع گفت که اين شش بيت را بعدها به ديوان نيافزوده باشند. اگر قصيده از آن فرزدق بود، به احتمال قوي از همان آغاز شهرت همگاني مييافت. گذشته از آن درست معلوم نيست ابيات را در مدح چه کسي سرودهاند. بر حسب يکي از روايات ديوان، در مدح «يکي از علويان» است. نيز ديديم در منبعي که اصل آن بر ما معلوم نشد (قرن 5 به بعد) آنها را در مدح حضرت امام حسين عليهالسلام دانستهاند. ممدوحان ديگري نيز چون امام محمد باقر عليهالسلام، عبدالله بن عبدالملک و يا قثم را هم از براي اين قصيده نام بردهاند. همين ترديدها موجب گرديد که بسياري از منابع کهن، ابيات را به شاعراني غير از فرزدق نسبت دهند. «اغاني» هفت بيت مذکور خود را گاه به داود بن سلم، گاه به خالد بن يزيد در مدح قثم، و گاه به فرزدق نسبت ميدهد (امّا سخن ابوالفرج چندان روشن نيست يک بار ابيات را به اين دو تن نسبت داده، ولي بعد ابيات ديگري شامل دو بيت 6-7 را نقل ميکند).
از شش بيت اول، دو بيت 2-3 (هذا ابن خير .../ هذا ابن فاطمه ...) را ميتوان از اضافات نساخ تصور کرد، زيرا راويان خود در نقل آنها ترديد داشتهاند. ديوان بيت 2 را آورده آن ديگري را حذف کرده است. «اغاني» به عکس بيت 3 را نقل کرده آن ديگري را انداخته است. اين دو بيت علي رغم دلنشيني و رواني و لطافت، شامل تصاوير و تخيلات شعري نو، يا معناي تازه و بديعي نيست؛ بلکه زيبائي اصل داستان و توان هنري بيت اول، آن دو را نيز به دنبال ميکشد. هر دو به تقليد بيت اول با ضمير اشاره (هذا ...) آغاز ميشوند و پنداري شرح و تفسيري است بر بيت نخست. حدود هزار سال بعد، شش بيت ديگر با همين آغاز بر قصيده افزوده شد. اما اين شش بيت اخير از هرگونه ارزش هنري تهي است.
مفهوم «مکاني که گام ممدوح را باز ميشناسد» به صورتهاي ديگر در آثار کهن فراوان آمده است. اساس اين تصوير شعري چنين است که ممدوح، شريفترين، بزرگترين، بخشندهترين، نيرومندترين... مردي است که بر پشت زمين يا رکاب اسب... گام مينهد. اما در مطلع قصيده حاضر، شاعر مفاهيم کلي و مبهم زمين، خاک، رکاب و غيره را عينيت بخشيده و بجاي آنها اماکن مقدس و معروف را نهاده است و باين سان گيرائي خاصي به شعر بخشيده است.
بيت شش (يغضي حياء...) داراي معناي تازه و دلانگيزي است و توصيفي که از ممدوح در آن شده آنچنان لطيف است که بيگمان در اشعار جاهلي نظير آن را نميتوان يافت. بيت 7 (في کفه خيرران...) نوعي تکمله بر بيت پيشين است. اصطلاح «في عرنينه شمم» به صورتهاي گوناگون از ديرباز به کار ميرفته، اما به دست گرفتن خيزران شايد مختص دوره اسلامي باشد. به قول گودفروا، خيزران ممکن است همان چوب ساربان بوده باشد که بعدها به صورت چوبکي ظريف در دست سرکردگان و به عنوان علامت سيادت و بزرگي تبديل شده است.
در آغاز قرن سوم اين دو بيت را که غالباً از حزين ميدانستند، اسحاق موصلي به آواز ميخوانده و ابوالفرج خصوصيات فني غناي او را نيز ذکر کرده است. عريب نيز لحني بر روي آن ساخته است («اغاني» ج15 ص322). پيش از اين ديديم که ابوالفرج به شدت از انتساب اين دو بيت به فرزدق در مدح امام (ع) سرباز ميزند و آنها را که به قول ابن قتيبه زيباترين ابيات در مدح است، شايسته مقام امام نميداند. شايد شهرت ابيات در ميان خنياگران عرب موجب شده که وي آن را از ساحت مقدس امام (ع) بزدايد. در هر حال، با توجه به معاني مشابهي در آثار حزين و تأييد بزرگان قرنهاي سوم و چهارم و حتي بعد، گمان ميکنيم در تعلق آنها به حزين ترديد نبايد کرد.
بيت 8 (يکاد يمسکه) معنائي تازه و دلنشين دارد. اما ديديم که يکي از بزرگترين راويان قرن دوم- سوم هجري، يعني اصمعي (متوفي در 215 هـ .) آنرا به داود بن سلم نسبت داده است.
مجموعه ابياتي که تا اواسط قرن چهارم هـ .، يعني هنگام نگارش جلد 19 «اغاني» ميشناختيم، 8 بيت بود. از اين ميان تنها 5 بيت همه جا تکرار ميشود (1- 5- 8- 10- 11) اگر بيت 8 را که اصمعي به ديگري نسبت داده و بيت ده را که نيز به نام ديگري است. حذف کنيم، سه بيت ميماند که گاه به فرزدق و گاه به حزين منسوب است.
در قرن چهارم، سيزده يا چهارده بيت ديگر در روايت دوم «اغاني» ـکه ديديم تا چه حد با روايت اول او اختلاف دارد- ظاهر ميشود. اين ابيات از گيرائي و سادگي و رواني خاصي برخوردارند، خاصه که در مدح امام (ع) است و هر سخن که در ستايش بزرگاني اين چنين باشد لاجرم بر دل مينشيند، معذلک هيچيک از آنها به درجه هنري ابيات نخست نميرسد. نيز ملاحظه ميشود که دو قافيه دو بار تکرار شده است: 11-13 «ناله الامم»، «دانت له الامم»، و نيز 10-20: «له نعم»، «الاحسان و النعم». اما اين بيت شماره 10 چنان که ديديم، همراه با دو بيت معروف 6-7، از جمله ابياتي است که بنا به روايتي در «اغاني» يا داود بن سلم سروده و يا خالد بن يزيد. شيوائي ابيات سخت موجب شهرت آنها گرديد، بهمين جهت ابوالفرج همه را در روايت دوم خود نقل کرده است.
در ابتداي قرن پنجم، با روايت شيخ مفيد تقريباً نه بيت بر بيست بيت گذشته افزوده ميشود. علت ترديد ما در تعداد ابيات آنست که گاه مصراعهاي اول و دوم ابيات جابجا شدهاند، يا فقط يک مصراع معروف ذکر شده و مصراع جديدي بر آن افزودهاند، مثلا:
شيخ مفيد: لا ينقص العسر بسطاً من اکفهم « « « « « «
ترجمه اربلي: « « « « « سيان ذلک ان اثروا و ان عدموا
اين ابيات همه از ارزش هنري واحدي برخوردار نيستند و در صحت برخي از آنها آسان ميتوان ترديد کرد. بيت اول شيخ (شماره 21 جدول) و سوم (شماره 23) يعني: «هذا علي...» و «هذا ابن فاطمة الغراء...» باز با ضمير اشاره آغاز شدهاند. ما پنداشتيم از اين پنج بيت (سه بيت اول و اين دو بيت) که چنين آغازي دارند، چهار بيت را به تقليد از بيت اول ساختهاند. در روايت شيخ مفيد، قافيه يک بيت «الامم» است و قافيه ديگري «قلم». کلمه اول براي سومين بار تکرار شده و کلمه دوم براي دومين بار. در يک قصيده البته چنين امري پسنديده نيست. و نيز دو قرن پس از شيخ ملاحظه ميکنيم که بيت اول او (هذا علي...» را اربلي بصورت «هذا حسين...» روايت ميکند. طبق اين روايت اصولاً برخي از ابيات اين قصيده همراه با پنج بيت تازه، در مدح حضرت امام حسين عليهالسلام سروده شده است. از مجموعه بيست و چند منبعي که بررسي کردهايم، چهار منبع (قرنهاي 5، 7، 10، 12) به بيت شماره 21 (هذا علي...) اشاره کردهاند و تنها دو منبع (هجويري و خطي پاريس، قرن ده) به بيت شماره 23. در ابيات ديگر، يکي از نکات قابل ملاحظه ، باز تکرار قافيههاي گذشته است: 21= الامم، براي سومين بار؛ 30=النعم، براي چهارمين بار؛ 23= قلم، براي دومين بار؛ 25= عدم و 26= شيم نيز دومين بار. همچنين مصراع دوم شماره 23: «في جنة الخلد يجري باسمه قلم» تکرار معناي مصراع دوم از شماره 9 است: «جري بذاک له في لوحه قلم» و مسلم است که هيچ شاعري معنائي را باين صورت آشکار و قافيه مشابه تکرار نميکند.
طي همين قرن پنجم است که بيت تازهاي با معنائي نو در روايت حصري بر قصيده افزوده ميشود (بيت شماره 31: ما قال لا قط...) ظرافت معناي بيت باعث ميشود که آنرا پس از حصري تقريباً در همه روايات تکرار کنند.
در قرن هفتم، اربلي پنج بيت تازه (شمارهاي 32 تا 36 جدول) بر قصيده افزوده است که بحث در جعلي بودن آنها بيحاصل است، خاصه که مؤلف خود، انتساب اين ابيات را به فرزدق صحيح نميداند و حزين را گوينده شعر وقثم را ممدوح ميپندارد، که اين نيز بيگمان نادرست است. تنها کسي که اين قطعه را در شمار ابيات منسوب به فرزدق نقل کرده، علامه مجلسي است. در روايت او بيت شماره 36 با روايت اربلي تفاوت فاحش دارد:
بيت شماره 37 که خطي پاريس اضافه کرده، تکرار ساده دلانهايست از بيت اول و چهارم: مفهوم کلي اين دو بيت چنين است: آنکس را که سر از شناسائيش باز زدي، همه ميشناسند: خانه خدا، حل، حرم، عرب و عجم، در اينجا چنين است: آنکس را که سر از شناسائيش باز ميزنيد همه ميشناسند: خداوند، عرش، لوح و قلم (کلمه قلم براي سومين بار قافيه شده است).
در بيت شماره 33، مصراع اول تکرار معناي بيت قبل است و مصراع دوم سست و کودکانه.
در قرن يازدهم هجري، هفت بيت تازه بر قصيده افزوده ميشود: شماره 38 را ابن عماد و شمارهاي 39 تا 44 را علامه مجلسي نقل کرده است. تکرار معاني و تصاوير شاعرانه گذشته، تکرار قواني براي چندمين بار، سستي ساختمان شعر آن چنان است که گمان ميکنيم در قرنهاي هشتم و نهم هجري، نه شاعري بزرگ چون فرزدق، بلکه تازه کاران و نو شاعراني کم مايه، تحت تأثير شخصيت فراگير امام (ع) و زيبائي ابيات نخستين قرار گرفته خواستهاند هم مدح امام کرده ثوابي بدست آوردند و هم توان هنري خود را در بوته آزمايش قرار دهند. ابيات ايشان اين سوي و آن سوي شهرت يافت تا سرانجام علامه مجلسي که هيچ سخني را ناگفته فرو نميگذاشت، آنها را در ذيل قصيده نقل کرد. معذلک قصيده او از چهل و يک بيت تجاوز نکرد. خوانندگان ملاحظه کردهاند که مجموعه ما به چهل و چهار بيت بالغ شد.
اختلاف نسخه در ابيات چنان است که اگر ميخواستيم آنها را ذکر کنيم، کار اين مقاله سخت به درازا ميکشيد. براي نمونه خوب است به برخي اختلافات يک مصراع اشاره کنيم:
اغاني: ينشق ثوب الدجي عن نور غرته
حصري: ينجاب نورالهدي...
خطي پاريس: ينجاب نورالدجي...
ابن عماد: يبين نورالضحي...
ابن خلکان: ينشق نورالدجي...
در اين که تقريباً همه ابيات اين قصيده زيبا در مدح امام سجاد عليهالسلام سروده شده و شايسته است پيوسته آن را در ثناي ايشان بخوانيم ترديد نيست. اما شگفت است که گوينده آن مردي باشد دورو، بزدل، شرابخواره، زن باره، مداح جنايت پيشهترين امويان، بي اعتقاد و بيايمان. فرزدق طي نود سال زندگي (20 ه تا 112 هـ . تقريباً) شاهد بزرگترين بحرانهاي سياسي و مذهبي اسلام بوده است. هنگام شهادت حضرت امام علي عليهالسلام (سال40 هـ .) بيست ساله بود؛ هنگام واقعه کربلا (سال 61 هـ .) چهل و يک ساله بود. وي که شغل شاعري را از کودکي پيشه کرده بود، ناچار در اين سالها ميبايست در شمار شاعران زبردست بوده باشد. اما وي بر حوادث غمانگيز اين سالها چشم فرو بست و با جان و دل به مرکز دمشق که اندک اندک قدرت مييافت پيوست. ديواني که در قرن گذشته از آثار او پديد آمد، چنان که پيش از اين اشاره کرديم، بزرگترين مجموعه شعري ادبيات تازي است. لکن در سراسر آن، به جز اين چند بيت مورد نظر ما، حتي يک بيت هم در باب شيعه و بزرگان آن به چشم نميخورد. سراسر مدح امويان و مروانيان است و هجاي تند دشمنان و گاه تغزل به زنان. تضاد معنوي و عميقي که ميان 7630 بيت ديوان و اين قطعه موجود است، پيوسته موجب شگفتي راويان بوده است. نخست ابوالفرج اصفهاني و سرانجام شيخ عباس قمي به اين تضاد اشاره کردهاند.
در پايان داستاني که در مقدمه قصيده نقل ميکنند و ما خلاصه آنرا آورديم، چنين حکايت شده که چون فرزدق مورد غضب هشام قرار گرفت (غضبي که البته دوامي نداشت)، حضرت امام زينالعابدين (ع) دارائي موجود خود را با نوعي اعتذار از براي فرزدق ميفرستد: «يا با فراس، ما را معذور دار که ما ممتحنانايم و بيش از اين چيزي معلوم نداشتيم که به تو فرستادمي». در اين روزگار شاعر هفتاد ساله بود و بيش از پنجاه سال در مدح بني اميه شعر سروده بود، داستان عشق او با نوار و هجاهاي زهرآگيني که با جرير و اخطل رد و بدل ميکرد زبانزد خاص و عام بود. بسي شگفت است که پيشوائي ارجمند و معصوم با مردي آن چنان، مرحمتي اين چنين روا داشته باشد.
شايد عاقلانهتر آن باشد که تصور کنيم که اين ابيات دلنشين را نه يک تن، بلکه گروهي از مسلمانان پاک دل که جانشان به عشق امامان آکنده بود، طي چندين قرن ساختهاند. ايشان زيباترين ساختههاي خود را در گمنامي تمام تقديم پيشوايان خود کردهاند و از خداوند پاداش نيک خواستهاند. خدايشان اجر دهاد.