5 . محدوده دانستيها كدام است؟ آيا چيز نادانستي هم وجود دارد؟
6. شيوههاي كسب معرفت كدامند؟ معرفتشناس بايد اطمينان حاصل كند كه در ازاي هر يك از انواع معرفت، شيوهاي وجود دارد كه معرفت بودن آن نوع را تضمين كند.
7. ارتباط معرفت با باور و توجيه چگونه است؟ ايضاح مفاهيم باور و توجيه و ربط و نسبت آنها با معرفت ضرورت دارد.
8 . چگونه بايد در جهت كسب معرفت پيش برويم؟ حق پذيرش چه گزارههايي را داريم؟ معرفتشناسي به اين امر نيز اهتمام دارد كه روشهاي تفكر و استدلال انسانها را اصلاح كند. در اين كتاب به چهار مسأله اخير پرداخته نشده است.
برخلاف عنوان كتاب، بيشتر مطالب اصلي آن نه در قرآن مورد تنصيص واقع شدهاند و نه از قرآن قابل استظهارند. همچنين فضايي كه اين درسها در آن القا شده است دو خصيصه چشمگير دارد: يكي اينكه شديدا تحت تأثير ادبيات فلسفي و ماركسيستي و شبه ماركسيستي است و ديگر اينكه جدا عملزده است و در تب و تاب فعاليتهاي اجتماعي و سياسي ميسوزد. خصيصه اول در نوع مسائل و مشكلاتي كه در درسها مطرح شدهاند اثر گذاشته و غالبا مسائل و مشكلاتي مطرح شدهاند كه در كتابهاي ماركسيستي و شبه ماركسيستي مطرح بودهاند. خصيصه دوم در نحوه پرداختن به حل و رفع آن مسائل و مشكلات اثر گذاشته و شتابزدگي زيادي در آن ديده ميشود؛ گويي همه از اينكه وقت و نيرو و جديت و دقت خود را يكسره وقف مطالعه و تحقيق وسيع و عميق در باب مسائل و مشكلات نظري موجود كنند بيمناك و شرمندهاند و فقط از سر ضرورت و به قدر ضرورت به اين سنخ مسائل ميپردازند.
اما رويكرد مرحوم دكتر بهشتي، چه در حل مسائل معرفتشناختي و چه در حل مسائل مربوط به شناخت، رويكردي كاملاً مبتني بر فهم عرفي، واقعنمايي شناخت، وجود شناختهاي بديهي و زيربنايي بودن آنها، مبنا بودن شناختهاي حسي و... است و تشكيك در اين امور به «وسوسهانگيزي» تعبير شده است؛ حال آنكه هيچ يك از اين مدعيات نيست كه در ميان فيلسوفان بزرگ و ژرفنگر مخالفاني نداشته باشد. چگونه رأيي كه در فلسفه مخالفان و نقادان جديي دارد، بهسرعت و سهولت ارسال مسلم ميشود و بدون ارائه هيچگونه دليل، قطعي و يقيني تلقي ميگردد؟ فلسفهورزي، به معناي درست واژه، از وقتي شروع ميشود كه در آنچه مورد قبول فهم عرفي است چون و چرا رود؟ ممكن است پس از ژرفنگري به اين نتيجه برسيم كه حق با فهم عرفي است؛ اما نبايد از اول فهم عرفي را صائب و مخالفت با آن را عقلستيزي وسوسهانگيز بدانيم.
همچنين نميتوان براي فيصله نزاع در مسائل فلسفي كه در آنها لااقل يكي از طرفين نزاع رأيي مخالف فهم عرفي دارد به قرآن رجوع كرد. درست است كه قرآن به گونهاي سخن گفته است كه ظاهر آن با سخن كساني كه طرفدار فهم عرفياند سازگار است، ولي اين از آن روست كه هم اين كسان و هم قرآن بر مبناي زبان عرف سخن ميگويند و استفاده از زبان عرف به معناي پذيرش مبناي فلسفي فهم متعارف نيست.